🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
#قسمت_سیوچهار
تصمیم گرفتم با مترو بروم.
سر ساعت رسیدم.
داخل محوطه همه نگاهم میکردند و زیر لب پچ پچ میکردند.
نفس عمیقی کشیدم.
از پله ها بالا میرفتم که یکی صدام زد.
- سلام ساحره جان خوبی؟سلام عزیزم دیشب تا صبح فکرم درگیر تو بود! بهتری الان؟
- میبینی که فعلا زنده م.
خدا رو شکر ، کجا میری؟
- دارم میرم بپرسم ببینم میتونم ساعت و روزای کلاسمو عوض کنم؟
ساحره : چه فکر خوبی کردی
میگم کارت تمام شد بیا کافه دانشگاه من اونجام کلاسم دیر تر شروع میشه.
رفتم دفتر دانشگاه. ماجرا را تعریف کردم. با کلی خواهش و التماس کلاسهایم راجابه جا کردم. تنها یک کلاس مشترک با یاسری داشتم.
در کافه دنبال ساحره میگشتم.
ساحره بلند شدو صدام کردم.
امیرطاها و محسن هم بودند.
خوب چیکار کردی ساراجان؟
- فقط یه کلاسو نمیشد کاری کرد که مجبورم تحمل کنم.
لبخند امیرطاها را در چهره اش دیدم.
محسن گفت: خوب خیلی خوبه اون یه روزم خیلی مواظب خودتون باشین از این آدمی که من دیدم هر کاری از دستش بر میاد .
با اه گفتم: میدونم.
-خوب حالا چه روزایی رو برداشتی؟
- سهشنبه و پنجشنبه و جمعه فشرده صبح تا غروب
ساحره: ما هم کلاسامون دوشنبه و پنجشنبه و جمعه اس پس میبینمت
- خیلی خوبه.
ساحره نگاهی به ساعتش انداخت.
-اوه اوه پاشین پاشین باید بریم سر کلاس دیر شده.
سارا جون مواظب خودت باش راستی شمارتو بده یه موقعی واست زنگ بزنم
- اره حتما
ساحره رو کرد به امیرطاها.
-ببخشید آقای کاظمی کتابتونو میدین؟
کتاب را گرفت.
-بگو ساراجان؟
-ععع ساحره این چه کاریه داخل کتاب مردم شماره مینویسی؟
چیکار کنم محسن؟ همین تو دسترس بود باز رفتیم کلاس شمارشو وارد گوشیم میکنم.
ادامه دارد...
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
CQACAgQAAxkDAAEbpkJf9AkBQysTCptWyIoE5Fa0KudEwgACRBcAAhPhaFOHDmEMTMkXlB4E.mp3
3.59M
⭕️در آخر الزمان گروهی هستن که
اعمال رو انجام میدن اما عمق دینی ندارن
♦️امر به معروف و نهی از منکر رو واجب نمیدونن و فقط جایی که مطمئن باشن براشون ضرر نداره، انجام میدن!
🎤 حجت الاسلام عالی
💠 #واجب_فراموش_شده 😔
🎙 #سخنرانی_کوتاه
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
:
💢 #سقط_جنین سوغات #فمینیسم
⭕️در فرهنگ غربی که فرزند برای مادر نقش مزاحم داره، مادران غربی برای حذف این مزاحم به بدترین شکل ممکن در تلاشن😔
⭕️به گفته کارولین گراگلیا:
«امکان نداره کسی فمینیست باشه و در عین حال ضد سقط جنین هم باشه» 😐
🔴قانونی در آمریکا به نام "قانون Roe"(قانونی شدن سقط جنین💉) وجود داره ...
💢از این بدتر و وحشتناکتر این که 👇
😱"ویلیام گاردنر" میگه :
«از سلولهای نوزاد کشته شده که هم سالم و هم خیلی تازه ست برای تحقیقات پزشکی استفاده میشه ... من حتی جنین ٧ ماهه را بیدرنگ سقط میکنم، چون چربی خیلی زیادی داره که میشه ازش به صورت تجاری بهره برد... و بافت جنینهایی که خودشون سقط میشن معمولاً به خوبی جنینهایی که عمدا سقط میشن نیست» 😰
♨️درواقع امروزه به طور عادی همون اعمال شنیعی که پزشکان هیتلر انجام میدادن، به دست پزشکان آمریکا تو دانشگاهها و بیمارستانهای معتبر این کشور در حال انجام شدنه ...(جرج گرانت)
📖منبع: کتاب «شعار برابری در تابوت صورتی»
#تولیدی_کامل #فمینیست #فمنیسم
#سقط
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی_کوتاه
حواسټ هسٺ
جلوی ڪے سرپیچے مےڪنی⁉️
داره نگات مےڪنه ...
🎙 استاد رائفے پور
📽 #کلیپ_تصویری
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
چرانمیخوایدقبولڪنید..
خـداۍفضایمجازےوخدایفضاۍ
واقعے،یڪیه؟/:
طرفتودنیاۍواقعےهرچیبگۍُداره!😐
تقوادارهادبدارهحجـابدارهسربہزیره
نمازشاولوقتھ،بانامحرمدرحدِسلامعلیڪ
صحبٺمیڪنهو ..
اما ڪافیه یڪے تو فضاے مجازے بهش بگه:
داداش/ابجـے :|
ازخودبیخـودمیشهانگاریقنـدتودلـشآبمیشه...نشددیگه!
یانمیخوایبگیریڪهخداحواسشبهتهست
یاداریبخاطرهبندههایخدابندگۍمیڪنے :)
#تقوا_در_فضای_مجازی 🚫
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
سلسله خاطرات «چی شد چادری شدم»
خاطرات واقعی از کسانی که در همین روزگار چادری شدند
🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
#چرا_چادری_شدم؟
🔹این قسمت: که چی بشه؟
من موقعی که به سن تکلیف رسیدم دوست نداشتم چادر سرم کنم. به خاطر این که دختر داییم چادری نبود.
یک شب به خواهرم گفتم که دوست ندارم چادر سرم کنم ، خواهرم گفت بیا بشین تا حرف بزنیم...😊
گفت برای چی چادر رو دوس نداری ؟
الکی گفتم چادرم استین نداره اذیت میشم .
خواهرم هیچ چی نگفت...
پیش خودم گفتم دیگه از فردا می تونم بدون چادر برم بیرون😊
صبح که بیدار شدم خواهرم یه هدیه برام خریده بود با عجله بازش کردم🎉
دیدم.....یه چادر آستین داره🙁
خواهرم گفت خوب اینم از چادر آستیندار حالا راضی شدی ؟
من دلیل دیگه ای آوردم گفتم هوا گرمه نمی تونم چادر بپوشم😅
خواهرم کمی فکر کرد گفت: پس خانمهای باحجاب شهرهای گرم ایران و کشورهای گرم رو چی میگی ؟
من دیگه کم اوردم
حرصم در اومد گفتم پس دختر دایی رو چی میگی 😠 خیلی از من بزرگتره اما چادر نمیپوشه موهاش رو هم می ذاره بیرون. 😤
خواهرم گفت من مشکلی ندارم ... میتونی موهاتو بذاری بیرون و بری تو خیابون .
ولی موهاتو بذاری بیرون که چی بشه ؟
اینو که گفت من موندم چی بگم
حرفی نداشتم🙁
اومدم با خودم فکر کردم دیدم خواهرم راست میگه اصلا موهام رو بزارم بیرون که چی بشه؟ 🤔
از اون روز تا حالا چادر سرم می کنم😊 و درموردش مطالعه کردم.
البته خیلیها اذیتم کردن و مسخرم کردن...👿
ولی من گفتم بذار هر چی می خوان بگن... مهم اینه که من عاشق چادرمم و با دلیل حجاب دارم ☺️
🌹من ۱۳ سالمه از اصفهان
🎓 @hejabuni | دانشگاه حجاب ❤️
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ❌ گزارش باورنکردنی از زندگی در کره جنوبی ❌ گزارشی که هرگز نشنیدید!! ❌ آرزوی دختران ک
🔴به روز باشیم
توصیه مهم و سنگین رهبری به دولت سیزدهم چه بود؟
🔺مقام معظم رهبری روز شنبه در دیدار با هیأت دولت سیزدهم توصیه های مهمی داشتند. اولین و مهمترین توصیه ایشان به دولت جدید انقلابی، «بازسازی انقلابی عرصه های مدیریتی در همه بخش ها» بود. دستوری بی سابقه و سنگین که متاسفانه رسانه ها ترجیح دادند بیشتر قسمت دوم آن یعنی «عقلانیت انقلابی» و «گفتمان عقلانیت» را مورد توجه قرار دهند.
🔹توجه به تک تک کلمات ایشان در این توصیه اهمیت و حساسیت و اولویت آن را بیشتر نمایان می کند. ایشان در همان فرازهای ابتدایی سخنانشان خطاب به دولت فرمودند: «همتتان را متمرکز کنید بر این که یک بازسازی انقلابی و البته عقلانی و فکورانه در همهی عرصه های مدیریتی ان شاالله به وجود بیاید.» ایشان می فرمایند بازسازی انقلابی در همهی عرصه های مدیریتی! نه برخی بخش ها؛ نه فلان سازمان یا وزارتخانه؛ همهی بخش ها!
🔹در ادامه مجدداً بر این قید مهم تاکید می کنند و همه بخش های مدیریتی را نام می برند: « در همهی بخش ها، بخش های اقتصادی، بخش های سازندگی، بخشهای مربوط به سیاست خارجی و دیپلماسی، بخشهای خدمت رسانی به مردم، بخشهای علمی و فرهنگی و غیره؛ در همهی بخشها یک تحرک انقلابی باید به وجود بیاید.»
🔹 با انقلاب اسلامی نظام سیاسی تغییر کرد؛ اما در نظام اجرایی در موارد بسیاری فقط اسامی عوض شد؛ بدون اینکه ساختارها در خدمت اجرای آرمان های انقلاب قرار بگیرد. الگوهای توسعه وارداتی هم ساختارهای اجرایی را مسخ کرده و کشور را از پیشرفت واقعی محروم کردند. اینکه رهبری برای چندمین بار از عقب ماندگی در عدالت سخن گفتند، یکی از دلایلش همین ساختارهاست. ایشان پس از تاکید بر بازسازی انقلابی و عقلانی عرصه های مدیریتی، از عقب ماندگی در عدالت سخن گفتند و رسوم و روشهای مدیریتی را از دلایل مهم آن برشمردند.
🔻سکان دار انقلاب امروز دولت انقلابی رئیسی را فرصت تغییر و اصلاح ساختار معیوب مدیریتی بر اساس ریل انقلاب تشخیص داده اند. سید ابراهیم رئیسی در مراسم تنفیذ گفته بود برنامه دولتش تحول در کشور با استناد به بیانیه گام دوم انقلاب است. این بیانیه، سند تحول مدیریتی کشور بر اساس ریل گذاری انقلاب اسلامی ست. نخبگان باید هوشمندانه این مطالبه رهبری و همچنین وعده دولت را به رأس مطالبات تبدیل کنند و از مشغول شدن به حاشیه ها و اکتفا به حداقل ها خودداری کنند تا این بهترین و تنها فرصت بازسازی مدیرتی کشور و حل اساسی مشکلات از بین نرود.
✍#رها_عبداللهی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗نگاه خدا💗
#قسمت_سیوپنج
به خانه رسیدم.
امیرحسین جلو دویید.
منم دست به صورتش کشیدم.
- سلام عزیزم .
مریم داشت تو اشپز خونه غذا درست میکرد.
- سلام سارا جان ،کلاست تمام شد؟
- نه کلاسامو عوض کردم.
به اتاقم که رفتم، خشم سر تا پای وجودم را گرفت.
- مریم خانم ،مریم خانم؟
-جانم؟
- عکسای روی میز اتاقم کجاست؟
-سر جاشون
- شوخیت گرفت نیست که؟
-منظورم اتاق حاج رضاست
هاج و واج نگاهش کردم.
- سارا جان من نیومدم تو این خونه که خاطرات گذشته تونو از یاد ببرین ،همانطور که دلم نمیخواد امیر حسین باباشو فراموش کنه.
چیزی نگفتم وبه اتاقم برگشتم.
"این زن چقدر فکر بزرگی داره."
روی تختم دراز کشیده بودم که عاطی زنگ زد. مختصری گفتم که کلاسهایم را جابه جا کردم. اما اصل ماجرا را نگفتم.
دلم میخواست بخوابم ولی فکرو خیال ولم نمیکرد.
حرف ساناز توی سرم میچرخید.
-یه بچه مذهبی پیدا کن و به حاجرضا معرفی کن جای شوهر.
یعنی امیرطاها قبول میکرد؟ امکان نداره! دوست نداشتم پایم را در دانشگاه بگذارم.
کم کم خوابم برد.
-آجی سارا پاشو بیا شام بخوریم.
لبخندی زدم و گفتم : تو برو من میام.
به آشپزخانه که رسیدم، بلند سلام کردم.
ادامه دارد...
مداحی_آنلاین_تنها_راه_پاک_شدن_حجت.mp3
3.16M
♨️تنها راه پاک شدن
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
🎙#سخنرانی_کوتاه
🏴شهادت امام سجاد ؏ تسلیت باد
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
▪️▪️▪️
▪️▪️
▪️
◾️میان خیمههایی که در شرارههای
آتش میسوختند ...
زینب سپر دردهای زنان و کودکان و پناه غصههای سجاد شد ...
◾️زنی همچو زینب بودن هنر میخواهد
هنر ایثار و ایستادگی
هنر صبر و شجاعت
هنر حیا و وقار درعین صلابت
◾️هنرمند که باشی
با هجوم دردها میتوان
ما رأیت الا جمیلا را فریاد کشید
و زینب وار همقدم با امام زمانت گام برداری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌱
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#متن_تولیدی
نقاش:استاد علی بحرینی
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نگاه_به_نامحرم🚫
⭕️اگه نمی تونید به#نامحرم نگاه نکنید از دیدن این کلیپ تاثیر گذار غافل نشید؛
زِدست دیده ودل هردوفریاد
آنچه دیده بیند ، دِل کُند یاد
#پیشنهاد_ویژه_دانلود💯
📽 #کلیپ #تصویری
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✅ رنج زنده نگه داشتن خون شهید، از شهادت کمتر نیست
🔺 گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند.
🗓 ۱۳۷۶/۰۲/۱۷
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠ایݩ هفتہ ھم گذشٺ، تو نیامدے...
#اللهمعجللولیکالفرج
#تولیدی | #پروفایل
🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
💗نگاه خدا💗
#قسمت_سیوشش
سر میز شام گفتم:
- من ساعتای دانشگاهمو عوض کردم
-چرا؟
-یه کم ساعتاش سخت بود برام.
سشنبه، پنجشنبه ، جمعه برداشتم.
مریم گفت: سارا جان آخر هفته چرا برداشتی ،یه موقع تفریح یا مهمونی میرفتیم؟
اشکال نداره ،فقط بابا جمعه ها خیابونا خلوته مواظب خودت باش.
مریم نگذاشت حتی ظرفم بشورم.
به اتاقم رفتم.
صدای پیامک گوشی بلند شد.
سلام خانم گل خوبی؟ ساحره م
-سلام ساحره جان مرسی شما خوبین؟
-میخواستم بگم فردا بعد کلاست بیا کافه
صبح زود بیدار شدم .آماده شدم.
از پله ها رفتم پایین که مریم صدا زد:
-سلام صبحانه نمیخوری ؟
- نه دیرم شده
داشتم کفشایم را میپوشیدم که مریم آمد.
-بیا این لقمه رو تو راه بخور ،ضعف میکنی
- دستتون درد نکنه...
سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه رفتم
به کافه رسیدم. فقط امیرطاها بود که مشغول قرآن خواندن بود.
- سلام
امیر طاها از جایش بلند شو.
-سلام خانم رضوی.
- اجازه هست بشینم
-بفرمایید ،منم داشتم کم کم میرفتم
- میشه باهاتون صحبت کنم
- بله بفرمایید ،درخدمتم - شما یه طلبه هستین؟
امیر طاها: بله
- میتونم ازتون یه درخواستی داشته باشم
-بفرمایید گوش میدم.
سرش پایین بود.
منم سیر تا پیاز زندگیام را برایش گفتم. با حوصله گوش داد.
-خوب الان من چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
- با من ازدواج میکنین؟
خیس عرق شده بود، با دستانش عرق پیشانی را پاک کرد.
-من نمیتونم درخواست شما رو قبول کنم، این یعنی خیانت به پدرتون!
- شما مگه طلبه نیستین ، مگه تو درساتون بهتون یاد ندادن کمک کردن به یه بنده بدبخت مثل من از نمازه شب واجبتره؟
گریه ام گرفت.
-مگه من چیز بدی خواستم از شما ببینید زندگی منو؛ هر لحظه باید بترسم که نکنه چند نفر بریزن رو سرم.
-فکر میکنین الان از اینجا برین اونجا ارامش در انتظارتونه ؟
- نمیدونم ولی اینجا که تا الان هیچ ارامشی حس نکردم.
ساحره رسید.
-چیزی شده سارا؟ یاسری باز کاری کرده؟
ادامه دارد...