eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
183 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
Part03_خون دلی که لعل شد.mp3
9.16M
کتاب صوتی ( 3) "خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب" 💚 بسیار شنیدی وجذاب 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⭕️ غیرتخودخواهی⭕️ 🤔بعضیا میگن غیرت نشانه خودخواهی آدمه و به خاطر همین باید کنار گذاشته بشه ♨️این پیشنهاد میدونید شبیه چیه ⁉️ 🔹شبیه اینه که غریزه ی علاقه مادر به فرزند و یا به طور کلی عاطفه انسانی رو بذاریم کنار چرا⁉️ فقط چون یه میل نفسانیه ❗️ در حالی که اینطور نیست، اینا یه میل نفسانی اونم در درجه های پایین حیوانی نیستن☝️ 🚀بلکه در واقع یه احساس عالی بشرین که اگر بجا و در حدی که خدا ازمون خواسته بکار گرفته بشه اتفاقاً باعث رشد میشن نه سقوط ❣باعث تحکیم اساس زندگی و محبت بین اعضای خانواده میشه نه دوری و عصبانیت اونها ازهم 📚منبع: مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۹، ص: ۴۱۵ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ هشداااار ❌❌ ♨️ شاگردان مسیح پولی نژاد در پوشش حجاب ❌حجاب استایل های سازماندهی شده 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
❤️پیامبر اعظم (صلےالله‌علیه‌وآله‌وسلم)فرمودند: ♡‌‌|🍃إذا جاءَکمْ مَنْ تَرضُونَ خُلْقَهُ وَ دینَهُ فَزَوَّجُوهُ...إلاّ تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةٌ فی الأَرْضِ وَ فَسادٌ کبیرٌ ♡|🍃اگر فردی برای خواستگاری(دخترتان) آمد، دینش و اخلاقش مورد پسند بود؛ او را رد نکنید و اگر این کار را بکنید، زمین پر از فتنه و فساد بزرگ خواهد شد! 📚وسائل الشیعة، ج ۲، ص ۷۸ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام 😍👋 خوبین؟ میشه به این سوال جواب بدین؟ 👇 فقط 🔟 ثانیه وقت میخواد 📝 https://EitaaBot.ir/poll/mdrj ممنونم که جواب دادین 😘 ❤️ @hejabuni | دانشگاه‌حجاب ❤️
📚 📔عنوان: قصه های حنانه ✍نویسنده: علی باباخانی 📑ناشر: به نشر(انتشارات آستان قدس رضوی) مجموعه ۱۱ جلدی «قصه های حنانه» داستان هایی کوتاه برای دختر بچه هاست که با مضامین مذهبی، حجاب و... همراه شده است.🌼 علی باباخانی، نویسنده ی این مجموعه، داستان هایی درباره ی دختری به نام حنانه را روایت می کند.🌼 برای مثال: در یکی از داستان ها، حنانه که می خواهد برای مراسم جشن تکلیف مدرسه با موضوع حجاب، روزنامه دیواری درست کند، چیز زیادی در این باره نمی داند و به سراغ کمک گرفتن از دیگران می رود... عناوین برخی از جلدها:👇 🌸بوی گل🌸 🌸عروسک موطلایی🌸 🌸روزنامه دیواری🌸 🌸حنانه گزارشگر می شود🌸 🌸هدیه جشن تکلیف🌸 🌸مامان گل🌸و... هر یک از کتاب های مجموعه «قصه های حنانه»، در قالب 12صفحه مصور رنگی برای گروه سنی «ب»(یعنی پیش از دبستان و سال های ابتدای دبستان)چاپ شده است.🌼 [مناسب برای هدیه ی جشن تکلیف😃🌸] جهت سفارش کتاب: ☘ @sefaresh_ketab ☘ (معرفی کانال فروش کتاب از سوی ما صرفا پیشنهاد بوده و اعتبارسنجی آن با خود شخص است) 🌸 @hejabuni | دانشگاه‌حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_یکم 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف ا
✍️ 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، بریده حیدر را می‌دیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین می‌کشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد می‌کرد :«برو اون پشت! زود باش!» دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار از دستم رفته و نمی‌فهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمی‌توانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکه‌ها! نمی‌خوام تو رو با این بی‌پدرها تقسیم کنم!» 💠 قدم‌هایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار می‌لرزید، همهمه‌ای را از بیرون خانه می‌شنیدم و از حرف تقسیم غنائم می‌فهمیدم به خانه نزدیک می‌شوند و عدنان این دختر زیبای را تنها برای خود می‌خواهد. نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمی‌داد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلوله‌ای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه می‌کرد تا پنهان شوم. 💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار می‌کردم که بدن لرزانم را روی زمین می‌کشیدم تا پشت بشکه‌ها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم. ساکم هنوز کنار دیوار مانده و می‌ترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین می‌شد، فقط این نارنجک می‌توانست نجاتم دهد. 💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفس‌های را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه می‌آمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن می‌رسن، باید عقب بکشیم!» انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکه‌ها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی دستش بود. عدنان اسلحه‌اش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش می‌کرد تا او را هم با خود ببرند. 💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی به‌قدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط می‌خواست جان را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای از خدا می‌خواستم نجاتم دهد. در دلم دامن (سلام‌الله‌علیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس می‌لرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد. 💠 عدنان مثل حیوانی زوزه می‌کشید، دست و پا می‌زد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس می‌تپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگ‌هایم نبود. موی عدنان در چنگ هم‌پیاله‌اش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند. 💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بی‌سر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشک‌شان زده و حس می‌کردم بشکه‌ها از تکان‌های بدنم به لرزه افتاده‌اند. رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را می‌زد. جرأت نمی‌کردم از پشت این بشکه‌ها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجه‌ام سقف این سیاهچال را شکافت. 💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر می‌زد و پس از هشتاد روز دیگر از چشمانم به جای اشک، خون می‌بارید. می‌دانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمی‌ترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر برایم ارزش نداشت. موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا می‌فهمیدم نزدیک ظهر شده و می‌ترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر داعشی شوم. 💠 پشت بشکه‌ها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد می‌شد و عطش با اشکم فروکش نمی‌کرد که هر لحظه تشنه‌تر می‌شدم. شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و این‌ها باید قسمت حیدرم می‌شد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمی‌رفت و فقط از درد دلتنگی زار می‌زدم... ✍️نویسنده: 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ج6 هنر زن بودن.mp3
44.7M
🦋هنر زن بودن (قسمت 6 ) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰الگوبرداری‌ازدواج‌ازحضرت‌معصومه سلام‌الله‌علیها 🔹درسته که ائمه همه برای ما الگو هستن ولی شرایط اونا و اوضاع زمانشون در رفتار و سبک زندگیشون رو باید مدنظر داشته باشیم 🔹خیلی از دخترها که از ازدواج طفره میرن میگن خب هم هیچ‌وقت نکرد و دینش رو نگه داشت؛ حتما نباید که برای حفظ از ازدواج کرد‼️ ✅میخوام بگم اولا استثناها کلیت رو زیر سوال نمی بره؛ همه چهارده معصوم ازدواج کردن وسیره اولیا ومؤمنان در پیروی از سنت حسنه ازدواج هست. 🔸ثانیا به دلایل دشمنی حاکم وقت هارون الرشید با حضرت کاظم کمتر کسی جرٵت می‌کرد به خانه حضرت ، رفت وآمد کنه چه برسه که بخواد داماد حضرت بشه وبه این خاطر هفت دختر مجرد موندن👌 🔸ثالثا شما کجا دختری به و حضرت معصومه پیدا می کنین که بخوایید با این همه تبلیغات انگیز از فضای حقیقی و مجازی دینتون رو حفظ کنید⁉️ 🔹دلایل زیاد دیگری رو هم از جمله ثبات شخصیت و اخلاق، اجتماعی شدن بالارفتن آستانه تحمل در مشکلات و تخلیه عاطفی و روانی رو که در آدمای مجرد خیلی به ندرت وجود داره....رو میشه به این موارد اضافه کرد که 👇 اصلا انتخاب مجرد موندن طبق الگوی زندگی حضرت؛ حرف قابل قبولی نیست❌❌❌❌ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕چی شدمسلمون شدم‼️ وضعیت واقعی زنان در جوامعی که به نام آزادی کرامت انسانی زن را حراج می‌کنند.😒 وقتی معیار قوانین اجتماعی هوا و هوس های انسان باشد نه احکام خالق هستی.😏 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
✅آینده جامعه با اصلاح مادران آن جامعه تضمین می‌شود 🔸برعكس جوامع غربى، اسلام به نقش مادران و زنان در جامعه‌ بسيار تاكيد دارد و معتقد است بايد مادران جامعه‌ اصلاح شوند تا تاريخ آينده تضمين شود. در اسلام هركس زن را به بی‌اعتنایى به شركت در كارهاى اجتماعى و مادر‌بودن و همسربودن، به بیسواد بودن تشويق كند، خيانت كرده است. ➡️ ۱۳۶۳/۱۲/۲۱ @Khamenei_Reyhaneh 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#سن_اعضای_کانال سلام 😍👋 خوبین؟ میشه به این سوال جواب بدین؟ 👇 فقط 🔟 ثانیه وقت میخواد 📝 https://Ei
🌸🍃 قصد دانشگاه حجاب از طرح این پرسشها چیست؟ سلام به همه اعضا ❤️👋 خوبید؟ 🔹 تیم تولید محتوای دانشگاه حجاب سعی داره تا محتوایی مطابق نیازها و خواسته‌های شما عزیزان ارائه کنه. 🔺 شرکت شما تو این نظرسنجیها، کمک واقعا بزرگی به ماست چون روی محتواهای تولیدی‌مون مستقیما اثر میذاره. 👩🏻‍🎓 بنابراین ما میپرسیم تا بدونیم باید چی بگیم :) ⭐️ ضمنا هیچ مشخصاتی از رأی دهندگان به دست ما نمیرسه. پس ضمن عرض تشکر بابت شرکت تو نظرسنجی‌ها میخوام خدمتتون عرض کنم که: "با خیال راحت نظر بدید." 🌹 فقط 🔟 ثانیه وقت میخواد https://EitaaBot.ir/poll/mdrj 🙏🏻 با ارادت فراوان 🎙 مسئول کارگروه مصاحبه (@hejabuni ○ دانشگاه‌‌حجاب)
🤳 سلفی با تابوت پدر⚰ ⁉️کار اینفلوئنسرها به کجاها که نرسیده؟ آیا از شبکه های اجتماعی در مسیر درستی استفاده میشه؟ ♨️یک مدل و اینفلوئنسر اهل فلوریدا با نزدیک به ۴۰۰۰۰۰ فالوور اخیرا سلفی ای در صفحه خودش به اشتراک گذاشته که موجب انزجار افراد زیادی قرار گرفته 🔻او تصویری از خودش با سر و وضع کاملا آراسته در مقابل تابوت پدرش به اشتراک گذاشته 🔻"پیرز مورگان" مجری و روزنامه نگار انگلیسی در واکنش به این اقدام نوشت: ایش...سلفی این خانم سنگدل کنار تابوت پدرش وحشتناک ترین تصویری بود که در اینستاگرام دیدم 🔻چه می شود که عده ای به این حد از "خودشیفتگی" می رسند و عده ای نوجوان را همراه می کنند تا هر لحظه از زندگی آنها را دنبال کنند. 📌اینم از آخر عاقبت شبکه های اجتماعی و لایک و تایید کردن هر کاری که از سوی اینفلوئنسرها سربزنه 🌐 منبع:https://www.dailymail.co.uk/news/article-1011491/PIERS-MORGAN-Womans-photo-fathers-corpse-worst-thing-Ive-seen-Instagram.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_دوم 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را می‌دیدم ک
✍️ 💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض دوباره انگشتم سمت ضامن رفت. در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم می‌خواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله می‌شدم مبادا مرا ببینند و شنیدم می‌گفتند :«حرومزاده‌ها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمب‌گذاری نشده باشه!» 💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای سر رسیده‌اند که مقاومتم شکست و قامت شکسته‌ترم را از پشت بشکه‌ها بیرون کشیدم. زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره فقط خودم را به سمت‌شان می‌کشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!» 💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید می‌ترسیدند باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه بالا بردم و نمی‌دانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم می‌چکید. همه اسلحه‌هایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :« نباشه!» زیبایی و آرامش صورت‌شان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست. 💠 با اسلحه‌ای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجه‌هایم شده و فهمیدند از این پیکر بی‌جان کاری برنمی‌آید که اشاره کردند از خانه خارج شوم. دیگر قدم‌هایم را دنبال خودم روی زمین می‌کشیدم و می‌دیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با بودی؟» و من می‌دانستم حیدر روزی همرزم‌شان بوده که به سمت‌شان چرخیدم و شهادت دادم :«من زن حیدرم، همون‌که داعشی‌ها کردن!» ناباورانه نگاهم می‌کردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار می‌کردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بسته‌اش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم. 💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی می‌دادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!» با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازه‌ام را روی زمین می‌کشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمی‌دانستم برایم چه حکمی کرده‌اند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم. 💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست آمرلی را هلهله می‌کردند، از شرم در خودم فرو رفته و می‌دیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه می‌کنند که حتی جرأت نمی‌کردم سرم را بالا بیاورم. از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم می‌زد و این جشن بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را می‌سوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!» 💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه می‌دیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه می‌لرزید. یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانه‌ام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چی‌کار می‌کنی؟» 💠 باورم نمی‌شد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریه‌هایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را می‌شنوم و حرارت سرانگشت را روی صورتم حس می‌کنم. با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه می‌زدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود... ✍️نویسنده: 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part04_خون دلی که لعل شد.mp3
8.08M
کتاب صوتی ( 4) "خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب" 💚 بسیار شنیدی وجذاب 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎃ازدست‌دادن‌حافظه‌تاریخی‌ومیراث فرهنگی 💢این روزا تو سطح شهر که قدم میزنی پر شده از تم هالووین ؛از مغازه های تولد گرفته تا قنادی و دست فروشا... تا فضای مجازی و آموزش گریم ترسناک و دکور هالووین 🧐ریشه‌ی جشن! چیه؟ خبر ندارن... 😏اصلا براشون مهم نیست... مهم تبعیت و الگوبرداری از اوناس 😱😰خودشو ،بچه شو شبیه زامبی و خون آشام گریم میکنه و با یه ارّه دنبال اون طفل معصوم میکنه و تا پای سکته بچه رو پیش میبره 😕اسمشم گذاشته جشن ‼️ .... 🙃اونوقت تو اعیاد مذهبیمون به اون لطافت و شادی فریاد میزنه: "ای متحجّر عرب پرست! من آریایی‌ام" 💢مخلص کلام چیزی که امروز تو رفتار بعضی‌ها وجود داره، نه تنها روشنفکری نیست، بلکه به‌نوعی بی‌توجهی به ریشه‌ها، فرهنگ‌ اصیل و تمدن کهن و پربار خودمونه 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓