eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸وقتی دلت امام زمانی بشه،،خوداقا دستتو میگیره 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌺 روایت روز اميرامؤمنين علي عليه‌السلام: بندگان خدا! شما و آرزوهاي شما در اين دنيا ميهماناني موقت هستيد. 📚 نهج‌البلاغه، خطبه ١٢٩ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تنگه دلم از این جدایی...💔 | 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️وقتی در موسسات کمک به قربانیان هم احساس امنیت نمی کنند 🔻یک زن انگلیسی که از قربانیان تجاوز جنسیه برای رهایی یافتن از مشکلات روانی که تجاوز براش بوجود آورده به یک موسسه تاسیس شده مخصوص کمک به قربانیان تجاوز مراجعه می کنه 🔻این خانم یک بار در کودکی توسط دوست خانوادگی شون و یک بار هم در ۲۰ سالگی مورد تجاوز قرار می گیره و از نظر روانی احتیاج به ریکاوری داشته 🔻همچنین بخاطر اینکه خودش فرزند دختر داره به این مرکز مراجعه کرده بود تا هم خودش بهبود پیدا کنه هم به دخترش یاد بده چطوری از خودش محافظت کنه و گول مردهایی که قرار فریبش بدن رو نخوره 🔻بعد از گذراندن یک جلسه کاملاً رضایت بخش در محیطی که مخصوص زنان در نظر گرفته شده، جلسه بعد که مراجعه می کنه با مردی مواجه می شه 🔻به مسئولین مرکز مراجعه می کنه و میگه احساس نا امنی می کنه با وجود این مرد، اما اونها بهش میگن اون مرد ترانس هست و اونها هم ناچارن حقوق افراد ترانس(دو جنسیتی) رو محترم بشمارند 🔻این خانم از پیگیری برای حل مشکلش نا امید می شه و روند درمانش رو نیمه کاره رها می کنه.او معتقد حقوق افراد ترانس محترم هست ولی باید یک بخش جدا برای اونها اختصاص بدن 🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/news/article-10249633/Rape-victim-forced-quit-therapy-sessions-feels-threatened-6ft-trans-woman.html 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_بیست_وششم ﷽ حورا: کتاب  را باز کردم از آخرِ آخر: -برادر بروجردی، برادر بروجردی سل
﷽ حورا: حس میکردم از درون درحال متلاشی شدنم. بلاخره بی قراری ام را در چشم هایم نشان دادم. مادرم فقط گفت:«درپناه خدا» نتوانستم لبخند بزنم. نیم ساعت بعد از خانه بیرون رفتم  وملینا دنبالم دوید. باهم به طرف ایستگاه اتوبوس رفتیم. ملینا دستم را کشید و گفت:«فکر نمیکردم راست بگی» و درمقابل سکوتم، ادامه داد: «یعنی مرسی که به قولت ....چته حورا؟» سوار اتوبوس که شدیم،  تازه متوجه کتابی که در دستم بود، شدم! کی  دوباره برش داشته بودم؟! یاد حرف ایلیا افتادم: «انگار بخشی از خودمه» راست می گویند که عاشق شبیه معشوق میشود هرچند از او دلگیر باشد! کشش عجیبی نسبت به نوشته های درون آن کتاب برایم ایجاد شده بود. شاید کنجکاوی درمورد سرنوشت مردی که از افسانه ها فراتر رفته بود و شاید فهمیدن راز تغییراتی که زندگی ام را به شدت تحت تاثیرگذاشته بود. کتاب را باز کردم اما باز هم نه از اول! دست گذاشتم لای صفحات کاغذ، مهم نبود کدام قسمت آن ماجرای پرهیاهو نصیبم میشود، فقط میخواستم این مرد را بشناسم. مردی که وقتی به چشمانش نگاه میکردی نسیم آرامش به صورتت میوزید هرچند آن  چشمها را از پشت قاب عکسی ببینی یا نقش بسته بر دل کاغذ! اولین جمله ای که تقدیم نگاهم شد این بود: _اون جلو چه خبره؟ نیروهای خودین؟ +بچه های ارتشین! باید ببینیم چه خبر شده که جاده رو بستن. اِ برا چی توپو به سمت روستای پایین جاده گرفتن؟ _این سربازه میخواد ما رو نگهداره +بنده خدا داره وظیفه اشو انجام میده سرباز جلویشان را گرفت: ×نمیشه جلو برید جاده بسته ست +میخوام با مافوقت حرف بزنم ×سرگروهبان وقت نداره سرش شلوغه _خود سرگروهبان اومد...اینکه سرگروهبان احمدیه +میشناسیش؟ آشناست؟ _آره از بچه های کاردرسته ارتشه سرگروهبان به طرف محمد آمد: * سلام برادر بروجردی +سلام از ماست. چه خبر شده؟ براچی آرایش توپاتون به طرف روستای پایین جاده ست؟ *راستش از دیشب تا حالا تو این جاده زمین گیر شدیم. عده ای ضد انقلاب توی روستا موضع گرفتن  و مانع پیشروی نیروها شدن. +حالا میخوایین چیکار کنین؟ این توپا چرا خونه های روستا رو نشونه رفتن؟ *چاره چیه؟ ضدانقلاب تسلیم نمیشه، گفتیم چهارتا گلوله توپ بندازیم توی روستا بلکه اینا خودشونو تسلیم کنن. +اما توی اون خونه ها مردم زندگی میکنن! *از دیشب توی این سرما باهاشون مدارا کردیم دیگه چاره ای نداریم می بینید که نیرو ها خسته و بی رمقن. +نه سرگروهبان این درست نیست. مردم  که گناهی ندارن. ما باید مشکل رو خودمون حل کنیم. ناگاه ضربه ای به پهلوی حورا او را از اقیانوس کلمات بیرون کشید. ملینا به شیشه پنجره چسبیده بود و بااشتیاق میگفت:«اونجا رو ببین بستنیارو ! رسیدیم شهره بازی برام بستنی میخری؟» حورا سری تکان داد  و خواست دوباره مشغول کتاب خواندن شود که ملینا سرش را جلو آورد و گفت: اون پیرزنه رو ببین... به قلم سین کاف غفاری 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6037143938362509993.mp3
51.35M
🦋هنر زن بودن (قسمت 13) ♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن: 🚫_جایگاه خود را نداند. 🚫_به زن بودنش افتخار نکند. 🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند. ✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود 🎵استاد محمدجعفرغفرانی 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
➖ اممم‌ ببخشیدا‌، تو فکر نمی‌کنی اعتماد به نفست‌ زیادی پایینه؟ ➕ نه، چطور ؟! ➖ خب بنظرم همین‌ که خودتو توی یه چادر سیاه می‌پیچونی‌ ینی زیبایی‌ها‌تو باور نداری دیگه 😏 خودتو‌ دست کم می‌گیری! ➕ نه جانم، اتفاقا این چیزی که گفتی راجب خودت صدق می‌کنه... 😅 ➖ چطوور ؟؟؟ 😒 ➕ خب تو اگه خودت و زیبایی‌هاتو‌ باور داشتی از این که دیگران‌ چهره‌‌ی طبیعیتو‌ ببینن‌ ابا نداشتی و واسه یه بیرون‌ رفتن‌ هفت قلم آرایش نمی‌کردی گل من‌ 😊 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺در تهران بی حجاب و در کانادا با حجاب شد. در کانادا 📌دیگه خبری از جنجال های رسانه ای اینجا نیست، آن طرف آب ها، می دیدم که زن قربانی هوا و هوس حاکمان بی خدای زمین شده است... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔴 ارمغان فمینیسم برای زنان! فمینیست‌های ژاپن در اقدامی توهین‌آمیز و عجیب؛ پس از دست‌وپازدن‌های بی‌حاصل در دیگر عرصه‌ها، اکنون به جان مزارع افتاده‌ و معترض‌اند به این‌که مترسک‌ها نباید فقط «مردانه!» باشد. @Clad_girls 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⚜مشکی دوست داشتنیِ من... | 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓