1_714780705.mp3
3.76M
📚رمان " جان شیعه، اهل سنت"(12)
♥️" عاشقانه هاای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🦋⃘⃝💠
رایحہےحـــــیا،عفافوحجابٺ،
اگرچہدلازرهڴذرانــــــــــ نمےبرد
اماحسابےخداࢪاعاشقمےڪند...
ببینلبخندفرشتگانرا
ڪہحالاتوامیڪےازآنهایے...🌱
#چادرانہ🍃
#عکس_تولیدی #پروفایل♡
#متن_بازنویسی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#معرفی_کتاب📚
📔عنوان: دل به دل راه داره
✍نویسنده: محسن قرائتی
🍃ناشر: مهرستان
💌همه می نالیم و فریادمان به آسمان بلند است از هفت خوان ازدواج! مهریه های زیاد، تجملات، توقعات بی جای دخترها و پسرها، آداب و رسوم غلطی که با دست خودمان به وجودشان آوردیم و غیر از این که هزاران مشکل برای دختران و پسران آماده ی ازدواج درست کردیم، حالا گریبان گیر خودمان هم شده و آمار افزاینده طلاق نشان می دهد که هیچ کدامشان ضامن خوشبختی یا حتی تداوم زندگی ها هم نیست❌
ضامن ازدواج ها دل هایی است که بعد از آگاهی، فکر، مشورت، تحقیق و توکل بر خدا بهم پیوند خوردهاند💞
کسی که شریک زندگیش را در خیابان و پارک و سینما پیدا می کند، ازدواجش از روی داغی است و نه پختگی و هر داغی، سرد می شود. ولی هیچ پخته ای خام نمی شود☝️
ازدواج باید پخته باشد تا وقتی آقا از عمق جانش به خانمش گفت : عشق شما در دل منه، خانمش بگوید : دل به دل راه داره ...☺️❤️
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#گزارش
#بینالملل
😱دختر مکزیکی از ترس رسوایی بعد از زایمان نوزادش را در سطل زباله رها کرد
🔻این دختر ۱۸ ساله به دلیل اقدام به قتل نوزادش دستگیر شد.مادر این دختر از دخترش حمایت کرده و گفته مردم آزاد ند که در این رابطه نظرات خودشون رو بیان کنند هر کسی ممکن کار اشتباه انجام بده
🔻این دختر و مادرش ادعا کردن که نمی دونستن باردار هست و زایمانش یک شوک وحشتناک بوده براشون
🔻اما هم کلاسی های این دختر گفتن که اون خبر از بارداریش داشته و در ماه های آخر به مدرسه نمی رفته
🔻بنا به گزارشی که به پلیس داده شد نوزاد یخ زده بود و بند ناف بهش وصل بود
📌کودک همسری جرمه اما بارداری خارج از ازدواج دانش آموزا و بچه های زیر ۱۸ سال خودشون خیلی خوب و عالیه
🌐منبع:https://www.dailymail.co.uk/news/article-10391897/Mother-New-Mexico-teen-mom-dumped-baby-boy-trash-defends-daughter.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت #قسمت_سیزدهم داشتم بال در میآوردم. — الهی من قربون داداش گلم بشم. بغ
#رمان_مذهبی_از_جهنم_تا_بهشت
#قسمت_چهاردهم
_ چرا اینجوری نگاه میکنی؟
یه دفعه امیرعلی بغلم کرد و گفت:
_ از مشهد تا حالا خیلی تغییر کردی حانیه. امیدوارم تغییراتت پایدار باشه. بعد هم اروم منو از بغلش جدا کرد و سرشو به شیشه ماشین تکیه داد. مامان اینا هنوز هم مشغول صحبت بودن ولی چون شیشه ها پایین بود و صدای باد میاومد. نه اونا حرفای مارو میشنیدن و نه ما.
بعد از چند دقیقه امیرعلی رو صدا کردم.
_ داداشی
با لبخند برگشت به سمتم و گفت:_ جونم؟
_ راستش از وقتی از مشهد برگشتیم درگیرم. با حس آرامشی که زیارت بهم داد و حرفای عمو. با برخوردایی که از مادر جون و خاله اینا و کلا همکلاسیای مذهبیم دیدم و برخوردای فاطمه و زهراسادات اینا و حتی تو. و حالا با دیدن این شهیدی که با وجود این همه آرزو رفته تا نمیدونم مدافع کی بشه.
_ ابجی جونم شهید مشلب رفتن تا مدافع حرم بانویی بشن که صبر و شهامت و ایستادگیشون زبون زد همه عالمه. یه سری آدم از خدا بی خبر به اسم دین اسلام دارن به قصد تخریب حرم بی بی زینب میرن و حالا جوونای ایرانی، لبنانی ، افغانی و... میرن تا دفاع کنند.
_ اره اینارو میدونم بعضی اوقات بی بی سی رو نگاه میکردیم.
امیرعلی یه پوزخند زد و بعد زود جمعش کرد و ادامه داد:
بعدشم وقتی خودت تجربه کردی اون آرامش رو، اون حس خوب رو، چرا به حرفای عمو فکر میکنی اصلا؟
_ نمیدونم. بلاخره من ده یازده سال، داشتم حرفاش میشنیدم. همون روزی شش،هفت ساعتی هم که پیشش بودم بالاخره حرفاش تاثیر میذاشتن......
#ادامه_دارد.
#ح_سادات_کاظمی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#داستان_واقعی 💚 درد دل یک مادر 👇🌸👇
🔸 من یک مادرم و چند دختر دارم
بعدِ نامزدی یکی از دخترام به فکر خرید #جهیزیه افتادیم...
🔹 ما نمیدونستیم خانواده داماد به شدت اهل چشم و هم چشمی هستن. و وسایلی در حد یک زندگی متوسط اما بسیار زیبا و هماهنگ برای دخترم خریدیم.
حتی اون زمان من وسایلی رو که خودم نداشتم برای دخترم تهیه کردم... و سعی کردم جهیزیه رو از مارکهای معتبر بخرم که دوام بیشتری داشته باشن.
⚠️ آقای داماد هم به توصیه خانوادهاش برای خرید جهاز تا حد توانش مرخصی میگرفت و با ما همراه میشد! و سعی میکرد خرید وسایل گرونتر رو به عهده ما بذاره!! با این حال بابت هر کدوم از وسایلی که ما تهیه میکردیم با دخترم قهر و دعوا میکرد! 😔
🔅 بالاخره جهیزیه رو چیدیم... خونهی پنجاه متری داماد دیگه جایی برای چیدن وسایل بیشتر نداشت.
اما همون روز مادر داماد به من گفت: سماورش کو؟ یادتون رفته؟! 😏
در حالی که من براشون قوری و کتری و چایساز خریده بودم و واقعا احتیاجی به سماور نداشتن.
فامیلهای داماد هم که برای رسم غلط جهازبینی اومده بودن، جمع شده بودن یه جا و پچ پچ میکردن!!!
⚡️ بخاطر سرکوفت و ملامتهای خانواده داماد و آه و اشکهای دخترم روزهای شروع زندگی مشترکش برامون به سختی گذشت...
بعد از عروسی فکر میکردیم دیگه طعنه و سرزنشها تموم شده، اما...
بعد از گذشت چهارسال، چرخ گوشت دخترم خراب شد. تعمیرکار گفته بود موتورش خوب نبوده و شاید باورتون نشه که همین حرف تعمیرکار برای دخترم شروع یک داستان دنباله دار بود و دوباره زخم زبونها و مقایسه کردنها شروع شد...!
‼️ خلاصه که حرف و حدیثهای خانواده داماد و تاثیری که روی رفتار پسرشون داشتن، زندگی دخترم رو تلخ و تلختر میکرد...
تا این که این زندگی بخاطر جهیزیه از هم پاشید💥😞
البته بعد از چند سال آقای داماد برگشتن سر خونهی اول و اومدن اظهار پشیمانی کردن و... 😒 ولی من هر روز خدا رو شکر میکنم که دخترم دیگه مجبور نیست با خانوادهای به شدت کوتاه فکر و مادینگر زندگی کنه.
📌پ.ن:
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
#ارسالی_اعضا
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓