📸 یارو عکسی از میدان آزادی گذاشته بود با دختر پسرهای نیمه برهنه که مثلا روز بعد از آزادیه
جوابی که براش نوشتم رو نتونست تحمل کنه بلاک کرد مدعی آزادی😁
👤 جناب آقای استیون
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 واقعا ما این همهایم!؟
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🚨 چرا زنان مسلمان برای چادر، رنگ مشکی را انتخاب نمودهاند؟
💠 رنگ مشکی معانی زیادی دارد.
اگر به همه معانی و علت استفاده از رنگ مشکی در دیگر کشورها نظر بیفکنیم، دیگر تهمت غم و افسردگی به نمیدهیم.
💠 رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
🔸به همین دلیل در ورزشهای رزمی کمربند مشکی به عنوان بالاترین درجه در نظر گرفته شده است.
💠 رنگ مشکی رنگ دانایی است.
🔸به همین دلیل جهت دانا نشان دادن قاضیها و وکیلها در جهان غرب همچنان از رنگ مشکی یا سورمهای بسیار سیر که به مشکی میزند استفاده میشود.
🔸لباس و کلاه فارغالتحصیلهای بیشتر رشتهها نیز مشکی است.
💠رنگ مشکی رنگ تقدس است
🔸به همین دلیل ردای کشیشها، راهبها و راهبهها به رنگ مشکی است.
💠رنگ مشکی رنگ هیبت و عظمت است؛
🔸به همین دلیل رنگ سنگهای کعبه و رنگ پرده آن مشکیانتخاب شده است تا عظمت آن بیشتر احساسشود.
💠 رنگ مشکی رنگ نجابت و شرافت است.
🔸و لذا یک زن مسلمان با استفاده از رنگ مشکی برای چادر و حجابِ برترِ خود،
اقتدار خود
دانایی خود
تقدس خود
هیبت و عظمت خود
نجابت و شرافت خود را به همراه دارد♥️
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
ڪسے ڪہ امامرضـــــا(؏) رو قبول داره
امام زمانم (عج) قبول داره ...
✨ثواب زیارت امام رضا علیهالسلام
#استاد_رائفی_پور
#استوری #تولیدی #دهه_کرامت
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_هفدهم با دیدن این صحنه بین اون چیزی که می دیدم و چیزهایی که فک
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_نوزدهم
از اونجایی که حدس میزدم پسر فاطمه خانم هم مثل بقیه خواستگارهام ملاکهای من رو نداره حتی بهش فکر هم نکردم و دوباره خودم رو متمرکز این پازل بهم ریخته کردم تا شاید چیزی دستگیرم بشه....
ولی انگار باید این گره به دست خود خانم مائده باز می شد ....
بالاخره فردا صبح شد و من سر قرار با فرزانه راهی خونهی خانم مائده شدیم دوباره جلوی در استرس روز قبل باعث شدت دلشوره و نگرانیمون شده بود.
آیفون رو زدیم و خانم مائده در را باز کرد ایندفعه فرزانه ساکت بود نمی دونم به چی فکر میکرد شاید هم یاد حس وحشتناک دیروز افتاده بود....
از پله ها رفتیم بالا ....
خانم مائده اومد استقبالمون و رفتیم داخل اتاق پذیرایی ، تا این لحظه روال مثل دیروز بود تا ما نشستیم خانم مائده با یه سینی چایی اومد لبخندی زد هنوز ما حرفی نزده بودیم
گفت: واقعا از بابت دیروز ببخشید نمی خواستم اصلا اینجوری بشه داداشم خیلی اسرار کرد که آخرشم دیدین چی شد...
گفتم: نه اشکال نداره برا همه ممکنه پیش بیاد ... راستی پای داداشتون خیلی آسیب دید ؟
فرزانه طوری که خانم مائده متوجه نشه یه سقلمه زد به پهلوم و آهسته گفت: به تو چه!!! احوال داداش یه داعشی رو می پرسی؟
با یه لبخند پر از حرص نگاهش کردم...
خانم مائده گفت : نه بخیر گذشت آسیب جدی ندید فقط چند روز باید استراحت کنه که دیگه گفتم بیاد پیش خودم بمونه...
فرزانه با چشمای از حدقه بیرون زده گفت: یعنی الان داداشتون تو خونه است ؟
خانم مائده گفت: بله داخل اتاق کناری در حال استراحته ...
آب دهنم رو آروم قورت دادم و نگاهی به فرزانه انداختم...
کاری نمی شد کرد گفتم: خوب آماده هستید مصاحبه رو شروع کنیم ...
خانم مائده گفت بله به کجا رسیدیم؟
فرزانه نیش خندی زد و با طعنه گفت:
با اتفاق دیروز هنوز ب بسم اللهیم
خانم مائده دوباره عذر خواهی کرد.
گفتم: داشتید از دوران نوجوانی تون می گفتید از عاشق جهاد و گذشت بودن از تعصب و وجه ی مذهبیتون...
اگر امکان داره برامون بیشتر توضیح بدید...
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیستم
نفس عمیقی کشید و گفت: آره توی اون دوران یه سر داشتم و هزار سودا ...
یادمه خیلی تلاش میکردم ایمانم رو قوی کنم خیلی اهل دعا و نماز و نافله بودم دوستان گروهمون هم همینطور بودند و این باعث تقویت این نوع رفتارها در ما می شد....
توی همون دوران یکی از دوستانم خیلی دوست داشت به خاطر ثواب زیادی که احترام و محبت به والدین در اسلام گفته شده پای مادرش رو ببوسه ولی بخاطر جو خونشون اصلا نمیشد این کار رو بکنه!
اینقد روی خودش کار کرد تا بالاخره در همون ایام نوجوانی تونست این توفیق نصیبش بشه و خیلی خوشحال بود از اینکه تونسته بود با نفسش مبارزه کنه و به هدفش برسه....
در واقع تقدس نگاه تیممون خیلی وقتها به تقویت چنین موارد خوبی کمک میکرد...
ولی در همون ایام که ما مشغول کسب ثواب بودیم بخاطر رشد یک بعدیمون اتفاقاتی داشت می افتاد که بعدها متوجه ضرر و زیان بزرگش شدیم...
خوب یادمه گاهی که با مدرسه اردو می رفتیم هر کدوم از بچه هامون تلاش میکردن یه باری از دوش کسی بردارند مثل کسانی که در مسابقه دو میدانی چنان می دون که ثانیه ها رو هم از دست ندن همچین حسی داشتن...
فرزانه دیگه طاقت نیاورد پرسید خوب این کارها که خیلی خوبن !
پس چرا آخرش شدین این؟!
من یه نگاه به فرزانه کردم و با چشم و ابروهام بهش فهموندم که این چه سوالیه توی این موقعیت!!!
ولی فرزانه بدون توجه به حرکات من منتظر جواب خانم مائده موند....
خانم مائده سرش رو انداخت پایین و در حالی که بغض گلویش رو گرفته بود
گفت: چون خودم رو درست نشناختم...
دین رو درست نشناختم....
تکلیف رو درست نشناختم...
جهاد رو درست نشناختم...
اشکهاش سر خوردن روی گونه هاش...
سرش رو بلند کرد و با دست اشکها رو پاک کرد و ادامه داد خودمون هم فکر میکردیم این کارهای خوب از ما چه دسته گلهایی می سازه!!
ولی نمی دونستیم برای دسته گل شدن هم آب لازم هست هم خاک هم نور....
فرزانه که از اشک ریختن خانم مائده کمی احساس خجالت بهش دست داد! خودش رو مشغول نوشتن روی برگه ها کرد...
من گفتم : از کی متوجه درک اشتباهتون از دین شدید؟؟؟
خانم مائده در حالی که آه عمیقی کشید نگاهش خیره به قاب عکس روی دیوار موند و سکوت کرد...
فرزانه که انگار منتظر بود مچ خانم مائده رو بگیره، با یک هیجانی سرش رو از روی برگه ها آورد بالا و دوباره سوال من رو تکرار کرد!
خانم مائده نگاهش رو از قاب عکس برداشت و ...
#سیده_زهرا_بهادر
.
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توجه شما رو به حجاب همسر محمد صلاح، فوتبالیست تیم لیورپول انگلیس جلب میکنم
♨️ طرف تو قلب انگلیس حاضر نشده دینش رو کنار بذاره، بعد اینجا بعضی از این فوتبالیستهای دوزاری فقط کافیه پاشون از مرز ایران رد بشه...
بدن عریان ناموسشون رو برای همه به نمایش میذارن و خدا و دین و وطن رو زیر سوال میبرن😏
#سلبریتی_دوزاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠صلاح و فساد یک جامعه،از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه میگیرد...
📚صحیفه امام،ج۱۶،ص۱۹۲
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃✨🍃✨🍃
✨چهارشنبههای امام رضایی✨
🍃 امام رئوفم خیلی دلتنگ حرمیم
🍃 بطلب آقا🤲
#تولیدی #کلیپ #استوری #دهه_کرامت
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_نوزدهم از اونجایی که حدس میزدم پسر فاطمه خانم هم مثل بقیه خواست
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیست_ویکم
گفت: به اونجا هم می رسیم هنوز زوده ...
فرزانه که منتظر جواب مد نظر خودش بود با این حرف خانم مائده دوباره خودش رو مشغول نوشتن روی برگه ها کرد.
من گفتم: خوب داشتید می گفتید ادامه بدید...
خانم مائده گفت: توی اون تایم زمانی که ما می گذروندیم روزگار بر وفق مراد ما بود.
شبهای چهارشنبه دعای توسل ...
شبهای جمعه دعای کمیل ...
صبح های جمعه دعای ندبه...
قرار همیشگیمون بود.
ما یک تنه داشتیم مثلا روی معنویاتمون کار میکردیم ولی این دقیقا شبیه ماشینی بود که بنزین نداشت و ما مدام هولش میدادیم که بره جلو !
البته بی تأثیر هم نبود چند قدمی حرکت میکرد ولی خوب تا وقتی ماشینی بنزین نداشته باشه مگه چقدر آدم توان داره هولش بده! اون موقع معلوم نبود ولی حساس ترین جای زندگیم خودش رو نشون داد...
حرفهای خانم مائده من رو یاد تحلیل هامون با فرزانه انداخت...
اینکه یک خشک مقدس فقط دنبال سجاده و تسبیح...
اینکه یه خشک مغز با پیشونی پینه بسته مخلصترین بنده خدا رو می کشه...
داشتم فکر میکردم دین ما ابعاد مختلف زندگیمون رو در بر میگیره چرا یه عده از اینور میفتن یه عده از اونور؟! که گاهی هم این نوع افتادن خیلی خطرناک میشه حالا یا برای خودشون یا برای جامعه...
با حرف زدن دوباره فرزانه رشته ی افکارم پاره شد...
فرزانه گفت: دوستانتون هم همینطور بودن! بعد با کنایه یه دستی زد و گفت: یعنی هیچ کس نبود یه لیتر بنزین بریزه تو این ماشین!
خانم مائده لبخند تلخی نشست رو صورتش و گفت: دوستان هر کسی هم تم و هم گرایش همون فردن ...
معمولا آدما دوستانی رو انتخاب میکنن که با روحیات و شخصیت خودشون سازگاری داره ، خوب منم از این قضیه مستثنی نبودم ...
توی دوره ی نوجوانی و جوانی که اوج شور و هیجان انسان هست وقتی در قالب یه گروه یا تیم میشه با افکار و رفتار همون گروه انس میگیره و تفکراتش نقش می بنده...
فرزانه مجال نداد حرفش تموم بشه دوباره با طعنه گفت: البته اگر تفکری باشه!
خانم مائده سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت بله کاملا درست می گید اگر تفکری باشه و به فکر فرو رفت و ساکت شد...
روی برگه برای فرزانه نوشتم میشه لطفاً اینقد نطق نکنی! هر دو دقیقه یه چیزی میگی طرف دیگه نمی تونه حرف بزنه! اینجوری ادامه بدی تا فردا باید مصاحبه بگیریم...
فرزانه تا نوشته رو خوند با یه دستش زد روی لبش و دست دیگه اش رو گذاشت رو چشمش ...
یعنی یه جوری تابلو کرد که خانم مائده هم فهمید من چی براش نوشتم...
#سیده_زهرا_بهادر
.🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_بیست_ویکم گفت: به اونجا هم می رسیم هنوز زوده ... فرزانه که منتظ
اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_بیست_ودوم
خانم مائده برای اینکه به روی خودش نیاره و فضا رو عوض کنه گفت: تا شما چایی تون رو بخورید من یه سر به داداشم بزنم ببینم کاری نداره...
از اتاق که بیرون رفت، برگشتم سمت فرزانه و اومدم یه چیزی بگم دستهاش رو برد بالا گذاشت روسرش گفت: تسلیم دیگه حرف نمی زنم ...
با این حرکتش حرفم رو خوردم و چیزی نگفتم...
چند لحظه بعد خانم مائده اومدن داخل گفتن: عه! چرا چایتون رو میل نکردین؟ شاید سرد شده برم عوضش کنم... فرزانه زیر لب به من گفت: توقع داره خونه یه داعشی ما از خودمون پذیرایی کنیم!
الان اینجا نشستیم امنیت نداریم فرض کن چایی ام بخوریم اگه یه چیزی داخلشون ریخته باشه چی!!! گوشه ی لبم رو گزیدم و آروم گفتم فرزانه الان گفتی دیگه حرف نمی زنی...
خانم مائده که متوجه پچ پچ ما شد گفت: اگه چایی دوست ندارین قهوه یا چیز دیگه ایی بیارم؟
من گفتم: نه دستتون درد نکنه حقیقتا ما وقت مصاحبه کلا چیزی نمی خوریم چون همینجوریشم وقت کم میاریم...
شما بفرمایید بشینید ادامه بدیم...
گفت: هر جور راحتید و آروم نشست روی صندلی ...
گفتم: رسیدیم به اینجا که با تیم دوستانتون مرتب روی معنویاتتون کار می کردید ...
گفت: درسته اتفاقاتی که اون موقع به صورت ناخواسته داشت شکل می گرفت باعث می شد من فکر کنم که خیلی کار بزرگی دارم میکنم اینکه نافله هام ترک نمیشه یا دعا و مناجاتم همیشه به راه ...
عشق به جهاد و مبارزه هر روز تو وجودم بیشتر می شد دلم می خواست هر جور شده یه مجاهد واقعی باشم...
بعد ادامه داد البته جهادی که من میگم با جهادی که در ذهن شماست خیلی فاصله داره خیلی...
فرزانه با حرص برگشت گفت: قطعا همینطوره بالاخره ما یکی بود دو لیتر بنزین تو باک ماشینمون بریزه!
یه نگاه جدی به فرزانه انداختم بعد به خانم مائده گفتم: ببخشید ادامه بدید...
خانم مائده با آرامش گفت : بالاخره حق با دوستتون هم هست اگر تفکر و منطق پشت معنویت باشه میشه به مسیری که انتهاش بهشته رسید...
ولی اگر همون تفکر و منطق نباشه هر انسانی ممکنه آخرش مثل من در یه برهه زمانی به ناکجا آباد برسه !
فرزانه که انگار فتح و الفتوح کرده باشه با یه لبخند معنا دار حرفهای خانم مائده رو تایید کرد...
خانم مائده ادامه داد اتفاق بدتری که در اون زمان برای من داشت می افتاد این بود که...
#سیده_زهرا_بهادر
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 پادکست
🔻 زمانی رضاخان با زور سر نیزه حجاب از سر زنان بر میداشت اما بدانیم امروز دشمن نه با سرنیزه که با رسانه و فیلم دنبال بیحجاب و بیحیا کردن جامعه است ...
▫️ امامجمعه خوی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴متولیان فرهنگی بی حس شده اند
😱دیگه باید چه اتفاقی بیافته تا بیداربشن
📛 تا کی فقط وا اسفاااااا بگیم وپروفایلمونو عوض کنیم😡
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓