eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ♨️ کمپین تشکر از جناب رئیس جمهور برای دستور قاطعانه برای پیگیری قانونی حجاب... 👇👇👇 https://farsnews.ir/my/c/156446 ✍️در میان هجمه‌های شدید رسانه‌ای طی یک اقدام انقلابی و مستند به قانون کشور رئیس جمهور محترم با شجاعت دستور به اجرای همه جانبه قانون حجاب دادند. ✅در چنین شرایطی حمایت افراد دغدغه‌مند مشت محکمی به دهان بد خواهان و مروجین فساد‌های اخلاقی خواهد بود بیاییم به آنچه شهدا در وصیت نامه‌هایشان به آن تاکید کردند و با خون خود آن را امضا کردند جامه‌ عمل بپوشانیم تا در روز قیامت شرمنده‌شان نباشیم. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت15 –خانم رحمانی لطفا بفرمایید من می رسونمتون. بعد رف
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 ــ راستش یه جورایی مجبور شدم بیام از ریحانه مراقبت کنم.به خاطر لطف آقای معصومی. اخمایش رادرهم کرد و گفت:–چه لطفی؟ ــ قصه اش یه کم طولانیه.لبخند محوی زد. –من سرو پا گوشم.آهی کشیدم و گفتم: –پارسال با دختر خاله ام که تازه گواهی نامه گرفته بود رفته بودیم خیابون گردی که هم بهم شیرینی بده هم دست فرمونش رو نشونم بده. بعد از این که تو یه رستوران شام خوردیم گفت، بریم توی خیابونهای خلوت یه دور دوری کنیم. من اول مخالفت کردم ولی با اصرارهای اون کوتاه امدم آخه اون برام مثل خواهرمه، از بچگی با هم بودیم و هستیم.واسه همین نخواستم بزنم تو ذوقش و قبول کردم.با سرعت می رفت و من همش بهش تذکر می دادم که آروم تر، ولی اون اونقد ذوق داشت که اصلا انگار نمی شنید.صدای موسیقی که از ماشین پخش میشد خیلی بلند بود که البته بی تاثیر نبود توی سرعت بالا. از یه خیابون فرعی که خواست وارد اصلی بشه اصلا سرعتش رو کم نکرد چون فکر می کرد اونجا خیلی خلوته، ناگهان ماشین پژویی جلومون سبز شد.دیگه خیلی دیر شده بود واسه ترمز گرفتن.ماشین سعیده با قدرت کوبیده شد به اون پژوکه رانندش آقای معصومی به همراه همسرو فرزندش بودو اون فاجعه اتفاق افتاد. همسر آقای معصومی چون کمربند نبسته بودپرت شد تو شیشه ی جلوی ماشین و ضربه ی مغزی شدبعد از اینکه مدتی توی کما بود فوت شد و خود آقای معصومی هم پاهاش آسیب دید. دلیلش هم این بود که آقای معصومی در لحظه ی تصادف بر می گرده و دستش رو می زاره رو ی بچه که توی صندلی عقب ماشین خواب بوده. خوشبختانه چون بچه داخل صندلی کودک بوده وکمربندش روهم بسته بوده وپدرش هم به موقع به دادش رسیده، ریحانه کوچولو طوریش نشده بود، فقط خیلی ترسیده بودوهمش گریه می کرد. اونم چه گریه های وحشتناکی، تا مدتها صداش توی گوشم بود. دختر خالمم آسیب جدی دیده بود و یک ماه بیمارستان بود ولی بالاخره به مرور بهتر شد، در حقیقت از مرگ به طور معجزه آسایی نجات پیدا کرد.منم آسیب های سطحی دیدم که با چند روز بستری توی بیمارستان حالم خوب شد.به این جاش که رسیدم زیر لبی گفت: –خدارو شکر. مشکلات ما بعد از اون شروع شد.آقای معصومی از دختر خالم شکایت کردوبدتر از همه این که ماشین دختر خالم بیمه نبودواندازه پول دیه هم پول نداشتیم که بپردازیم. شوهرخاله ام، هم توانایی مالی نداشت که بخواد بپردازه.دو راه بیشتر نداشتیم یا بایدپول رو می دادیم یا دختر خالم می رفت زندان.آقای معصومی هم اون روزا حال خوشی نداشت، کسی رو هم نداشت از خودش و بچش نگهداری کنه.البته یه پدرو مادر پیر داره که خودشون به نگهداری احتیاج دارند ولی بازم امدن و یک ماهی موندن تهران و از بچه نگهداری کردند. یه خواهر ناتنی هم داره که با تصمیم پدرو مادر آقای معصومی زمینی توی شهرستان داشتند که فروختند و این خونه دو طبقه رو خریدند که خواهرو برادر یه جا باشند با این شرط که زهرا خانم خواهر آقای معصومی از بچه نگهداری کنه. ولی از اونجایی که سند خونه رو پدر آقای معصومی می زنه به نام پسرش، دامادش بهش برمی خوره و دیگه اجازه نمیده زهرا خانم بیاد پایین و بچه رو نگهداره. چون مثل این که می گفته باید بخشی از خونه روهم میزدن به نام زنش.یه روز که رفته بودم واسه چندمین بار از آقای معصومی خواهش کنم که از شکایتش صرف نظر کنه.یه جورایی مجبور شد مشکلاتش رو بهم بگه، می گفت دیه رو می خوام که واسه بچم پرستار بگیرم.تا کی تو منت این و اون باشم.می خواست یکیم باشه که غذایی براش بپزه و کارای خونشون رو انجام بده.منم یهو بهش گفتم شما از شکایتتون صرف نظرکنید،خودم پرستار بچتون میشم و کارای خونتون رو هر روز میام انجام میدم. از حرفم جا خوردو گفت:–واقعا؟خانوادتون اجازه میدن؟منم با اطمینان گفتم:–اگر اجازه بدن شما شکایتتون رو پس می گیرید؟با سرش جواب مثبت داد.خیلی خوشحال شدم و بلند شدم رفتم و به خالم و مامانم گفتم رضایت آقای معصومی رو گرفتم. ولی نگفتم چطوری.بعد از این که آقای معصومی شکایتشون رو پس گرفتن، منم بهشون گفتم یه قرار داد بینمون بنویسیم واسه یک سال. ولی اون گفت:نیازی نیست من بهتون اعتماد دارم.وقتی خانوادم فهمیدن بگذریم که چه الم شنگه ایی به پا شد. دختر خالم می خواست خودش این کارو کنه، ولی هم هنوز کاملا خوب نشده بود، هم آقای معصومی می گفت نمی خواد کسی رو که باعث این حادثه شده ببینه. به هر حال بعد از کشمکش های فراوان من کارم رو شروع کردم.البته زهرا خانم وقتی متوجه موضوع شد گفت من تا ساعت دو میام پیش بچه شما از ساعت دو به بعد بیایید تا شب. چون شوهرش ساعت دو از سرکار میومد و دیگه نمیشد بیاد پایین.خیلی خوشحال شدم و ازش تشکر کردم،اینجوری به دانشگاهم هم می رسیدم، آرش با تعجب به حرفهایم گوش می کرد، به اینجا که رسیدم پرسید:– خوب پس چرا دوشنبه ها؟ ... 🌸 @hejabuni | 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
138.4K
🔴 چرا بعضیا ظلم میکنند و باوجود ظلمی که کردن اینقدر راحت دارن زندگی میکنن؟ 🔸پاسخ در صوت👆 🎙 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
پسر در حالی که زبانش را آویزان می‌کند با صدای اوم کش داری همه‌ی نگاه‌ها را به طرف خود می‌کشاند... مادر که متوجه نگاه‌های معنادار مردم می‌شود، با عصبانیت به‌ او می‌گوید: بسه دیگه! تو چرا امروز اینجوری می‌کنی؟ 😠 آبرومو بردی! ببین مردم چطور نگامون می‌کنن... پسر با بی‌تفاوتی شانه‌اش را بالا می‌اندازد و می‌گوید: دوست دارم! بهشون بگو نگاه نکنن! مادر: به اونا بگم چشماشونو ببندن که تو می‌خوای زبونتو بیاری بیرون؟ 😒 پسر: آره، مگه خودت همیشه نمیگی مردا چشماشونو ببندن من دوست دارم هر جور دلم خواست بپوشم؟؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مگر زمان پیامبر اصلا داشتیم!؟ ❌ دستور پیامبر به والی شهر درمورد 👆 🎙 👈 مشاهده کامل برنامه "بدون توقف": yun.ir/402yvc 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔴 صرفا جهت تأمل ... ♨️ متاسفانه کمپین من محجبه هستم و مخالف گشت ارشاد در اینستاگرام به راه افتاده است ❗️ ♨️ ‏با این فاز مثلا روشنفکری که بعضی مذهبی ها گرفتن دیر نیست اون روز که کمپین "من مذهبی هستم اما حقوق همجنس بازها باید قانونی بشه" رو ببینیم! میتونید مخالف شیوه و روش گشت ارشاد باشید، اما از اونور بوم نیفتید❗️ 🚨هشدار: برادرم و خواهرم مراقب باش که کوچکترین سهل انگاری یعنی زمینه سازی برای دشمن❗️ دشمن هرجا را تایید کرد یعنی راه را اشتباه رفتید ..... ( وقتی فائزه هاشمی طرفدار کمپینه ، هدف مشخصه) 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴 صرفا جهت تأمل ... ♨️ متاسفانه کمپین من محجبه هستم و مخالف گشت ارشاد در اینستاگرام به راه افتاده
⭕️فاصله‌ی مسلمانانِ مخالف با قانون‌گذاری برای حجاب با این تصویر رو چند سال می‌بینید؟ بیش از ده سال نیست بنظرم. وقتی که مبنا و اصول نداری و اطراف و اطرافیانت مشخص می‌کنن چه اعتقادی داشته باشی ... 🗣A.Dastaran @hejabuni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁|°• 🍂 صدبار اگر دوباره دنیا آیم 🍂 از دشمن مرتضے علے بیزارم... ﴿علے ‌‌= حق﴾ @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍 👉🏻 @f_v_7951 منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩 🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
؟ سلام و عرض خسته نباشید. چی شد که چادری شدم؟ من خانواده نسبتا مذهبی داشتم ولی خودم چادر نمیپوشیدم و با تیپی که داشتم و یادمه میتونم بگم بی حجاب بودم!! اما به یه جایی رسیدم که فهمیدم چادر محافظ بدن منه و امن‌ترین پوشش برای من. 🔆 حالا چی شد که من با اون حجابم و تفکراتم به این نتیجه رسیدم؟ یک روز با یکی از فامیلا و ۳ نفر دیگه رفتیم به یک خونه. یکی از این‌ها و متاسفانه اون جا یک آقا که می‌شد فامیل نزدیک مون که الان باهاشون قطع رابطه کردیم به بدن بنده دست زد!! 😔 باورم نمیشد این آقا باهام همچین کاری کرد و حتی بعدش رفتیم حیاط لپ‌هام کشید و بوس کرد!! 😢 خیلی ناراحت بودم. مشکل اون جا بود که من هیچ واکنشی نشون ندادم😔 یعنی نه داد و بیدادی؛ نه بهش سیلی بزنم و بگم چیکار میکنی؟! (لطفا مراقب خودتون و پوشش تون باشید و اگه خدایی نکرده همچین اتفاق هایی افتاد، حتما واکنش نشون بدید چون سکوت شما به خود شما آسیب میرسونه). 🔻 با خودم فکر میکردم و هنوز هم فکر میکنم که چرا باید به من که دختری ۱۴ ساله بودم دست درازی بکنه؟! مگه من چیکار کرده بودم؟! 😔 بعد از اون روز باهاشون سنگین رنگین رفتار میکردم و کمی دو دل بودم چادری بشم، اما خود ائمه کمکم کردن. 💠 ۲۵ روز بعد از اون اتفاق رفتم عراق برای پیاده روی اربعین و گریه‌هام جلو ضریح آقا امیرالمؤمنین کمکم کرد که فکر کنم و تصمیم بگیرم بعد سفرم چادر بپوشم. و خوشحالم از انتخابم که چادری شدم و الان ۵ ساله که چادر میپوشم✨🙏🏻 ۱۸ساله از تهران ــــــــــــــــــــ ارسال خاطرات: @f_v_7951 🎓 @Hejabuni | دانشگاه‌حجاب 🌸
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔆 یک لحظه تصور کن روسیه ۵۳ درصد سهام یک بندر ایرانی را می‌خرید و در کلاس افسران ایران
🔴به روز باشیم ایران چهاردهمین اقتصاد جهان، هم اکنون بالاتر از اسپانیا، ترکیه، عربستان، رژیم اشغالگر قدس و ... یادتون میاد رهبر انقلاب تا فرمودند من به اشتباه گفتم رتبه ی اقتصاد ایران هجدهم دنیاست و بعدا به من گفتند که این آمار مال چند سال پیش هست، چه سر و صدایی راه انداختند؟!! یادتون میاد چقدر کوبیدند که ای واااای ایران ما ویران شد و کل رسانه هاشون رو برای سیاه نمایی علیه ایران بسیج کردند؟! حالا شدیم رتبه ی چهاردهم. یعنی چند پله وضعیت ما بهتر شد‌. اما یا لالمونی گرفتند و یا شروع کردند به منفی بافی که حالا این فقط یک شاخص هست و باید مابقی شاخص ها رو دید و مردم ایران خودشون میدونن که وضعیتشان سخت است و غیره... خدا رو شکر این آمار هم بین المللی هست و هم مردم ما دیگه دارن متوجه میشن که سختی‌ها فقط مال کشور ایران نیست و بزرگترین کشورهای دنیا هم ولی مشکلات دارن... مخصوصا قشر ضعیف تو همه ی کشورها سختی‌های فراوانی رو دارن تحمل میکنن. خلاصه اینکه اگه ما مشکل داریم دیگران هم دارن. و اگه ما هم بدون تحریم بودیم، خیلی وضعیت بهتری داشتیم... رسانه های فارسی زبان که در اصل مزدور دشمن ایرانیها هستند، از یک طرف دائما از تحریم دفاع میکنن تا اقتصاد کشور ضعیف بشه و از یک طرف اشک تمساح میریزن که ای وایی که اقتصاد ایران ضعیف شد... 🌍 @farangnama 🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت16 ــ راستش یه جورایی مجبور شدم بیام از ریحانه مراقبت
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 –چون روزهای دوشنبه شوهر زهرا خانم کلا سر کارنمیره ومنم بایدازصبح برم اونجا...البته روزهای دیگه بیشتر کارهای خونه روخود زهرا خانم انجام میده، من کار زیادی انجام نمیدم. فقط مواظب اون بچه ی بی مادرم. نفس عمیقی کشید.–خب اگه خواهرشون صبح ها نمیومد که شما یک سال از زندگی میوفتادید، اونوقت می خواستید چی کار کنید؟سرم پایین بود و نگاهم به گوشه ی چادرم که دور انگشتم می پیچیدم و بازش می کردم. استرس داشتم دلم می خواست زودتر به خانه بروم.نگاه سنگینش را احساس می کردم.ــ خب فکرش رو کرده بودم دوترم مرخصی از دانشگاه می گرفتم.ــخب این خواهرش یعنی زهرا خانم، چرا قبل از خرید خونه از بچه مراقبت نکرد؟ 🌸🍃🌸🍃 ــ چون خونشون خیلی دور از برادرش بود، تقریبا خارج از شهر، رفت و آمد براش سخت بود. نگاه دلخورم راازصورتش گذراندم و گفتم:–اگه سوالاتتون تموم شد من برم که حسابی دیرم شده. ــ نظرتون رو نگفتید.ــ راجع به؟ــ راجع به من.بی توجه به حرفش دستم را روی دستگیره درگذاشتم و همانطور که بازش می کردم گفتم: –واقعا دیرم شده، خداحافظ."چه توقعاتی دارد وسط خیابان راهم راگرفته، تخلیه اطلاعاتی کرده، حالانظرم راهم می خواهد."خیلی فوری گفت:–می رسونمتون.ــ نه اصلا. مترو شلوغ بودو جابرای نشستن نبود، خیلی خسته بودم،ولی افکارم اجازه نمی داد به این شلوغیها فکر کنم.امروز روز عجیبی بود، با فکر کردن به آرش در دلم غوغا به پا می شد، یک حس خوشایند و دل پذیر. دو روز نتوانستم به دانشگاه بروم، حال ریحانه خیلی بد بود و تبش قطع نمی شد، سرمای بدی خورده بود.از صبح تاشب کنارش بودم.زهرا خانم هم که بود بازم از پسش بر نمی آمدیم.مدام بهانه می گرفت و فقط با بغل کردن آرام میشد.ماشالله تپل هم بود، نمی توانستم زیاد در بغلم نگهش دارم.ولی او مدام به من می چسبید.نوبتی بغلش می کردیم. 🌸🍃🌸🍃 گاهی هم پدرش می آمدوبغلش می کردوننوار تکانش می داد.آنقدرباعشق بغلش می کردونوازشش می کردکه به ریحانه بابت داشتن همچین پدری حسادت می کردم. آقامعلم پراُبهت من آنقدرهیکل ورزیده وشانه های پهنی داشت که ریحانه دربغلش مثل یک عروسک کوچک بود. کاش پدرمن هم زنده بودومن هم مثل ریحانه به آغوشش پناه می بردم.روز دوم نزدیک غروب بود که بالاخره تب ریحانه قطع شدو حالش هم بهتر شد.آقای معصومی رو کرد به من وگفت :–شما خیلی خسته شدید یه کم استراحت کنید من مواظبش هستم. –نه دیگه اگه اجازه بدید من برم خونه؟ــ واقعا بابت این دو روز ممنونم.ــ خواهش می کنم، فقط داروهایی که دکتر دادند رو بایدسر ساعت بدید، فراموش نکنید.ــ بله می دونم، حواسم هست. ✍ ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏🌸🌸🌸 🌸🌸 چادرت بوی خداویاس ویاسین میدهد 🧕حجاب سنگر عفاف است . 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای دستهای تک تک خواهرای گل🌹🌹 باحجابم بشم 📌وقتی اون دستهای قشنگ رو بالا میبرید برای منم دعا کنید .🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔰 زنان را کتابخوان کنید 🔸حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: از جمله‌ی کارهای بسیار اساسی، باسواد کردن زنان است. از جمله‌ی کارهای بسیار مهم، کتابخوان کردن زنان است. یک شیوه‌های ابتکاری پیدا کنید، برای این‌که خانمهای داخل خانه را کتابخوان کنید. متأسفانه زنان ما با کتابخوانی خیلی انسی ندارند. هزاران کتاب در بازار می‌آید و میرود، اما اینها مطلع نمیشوند. 🔸این کتابها معارف بشری است که ذهنها را برای بهتر فهمیدن، بهتر اندیشیدن، بهتر ابتکار کردن، و در موضع بهتر و صحیحتری قرار گرفتن، آماده میکند. ⬅️ مروری بر توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به شورای فرهنگی‌اجتماعی زنان و خانواده طی دیدارهای سال ۱۳۶۹ و ۱۳۷۰ 🗓 ۱۳۷۰/۱۰/۰۴ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓