eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش چهارم ⭕️ یکی از ویژگی های دشمن ما اینه که شدیدا تلاش داره که جامعه ما رو "دو قطبی و چند قطبی" کنه. مدام اتفاقات ساده و روزمره رو تبدیل به موضوعاتی برای جنگ و نبردهای بین مردم میکنه. 🔶 مثلا موضوع حجاب اصلا موضوعی نیست که خود مردم انقدر درگیرش باشند. اگه رسانه های دشمن هر روز آتش بیار معرکه نباشند و هر روز یه داستان و جنجالی در مورد حجاب درست نکنند به طور طبیعی عموم مردم ایران، حجاب رو به عنوان یک پوشش اصیل و با وقار دوست دارند. ✅ ملت ما در طول تاریخ، همیشه محجبه بوده. مردم ایران به خاطر فهم بالا و زرنگی ذاتی شون میدونن حجاب چقدر برای آرامش جامعه لازم و ضروری هست. میدونن که آدم نباید نوک بینی خودش رو ببینه. میدونن وقتی بی حجابی زیاد بشه هرزگی و فساد و اعتیاد و هزاران بلای خانمانسوز دیگه هم به دنبالش خواهد اومد. 🔸 مردم فهیم ایران میدونن با حجاب امنیت روانی جامعه تضمین میشه. ⭕️ ولی رسانه های دشمن شبانه روز تلاش میکنند که در این موضوع به این روشنی شبهه وارد کنند و مردم رو به جان همدیگه بندازن... 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
سلام سلاااااام بعد از مدت‌ها چالش آوردیم براتون🤩 🔹💠 چالــــش سین بنر 💠🔹 ✅مهلت چالش: ١٣ لغایت ٢٢ مهرماه ✅از آغاز امامت امام زمان تا ولادت پیامبر اکرم (ص) 🎁همراه با اهدای جوایز ارزنده به برگزیدگان مسابقه 🔸جهت شرکت در مسابقه: @jahadi_hajghasem 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🏴 چو هشتم مه ربیع عیان شد بهار عمر عسکری خزان شد به زهر کینه ای به بستر افتاد کشیده رنج و زار و ناتوان شد ◾️شهادت امام حسن عسکری را تسلیت عرض می‌نماییم 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔰خودت باش، راحت و رها کار رقابت بر سر جلوه گری، به چار تا تار مو ختم نمیشه. بلکه تج
🔴به روز باشیم 🔰تا حالا دقت کردید تو خیلی کارهای روزمره، مذهبی‌ها عقلانی تر رفتار میکنن؟! مثلا پزشکا میگن اگه بچه به صورت طبیعی زایمان بشه خیلی واسه سلامتی مادر و بچه خوبه و سزارین ضرر داره... اما افراد غیرمذهبی میدوئن برن سزارین کنن و این کارشونو باکلاس هم میدونن!!! خیلی جالبه که رسانه ها با حرفهایی مثل اینکه چرا زن باید درد بکشه و زایمان طبیعی مال عهد قجره و از این دست حرفها، کاری میکنن که زنها برن به اندازه ی یک وجب بدنشون رو پاره کنن و کلی آمپول مضر مصرف کنن و به این کارشون هم افتخار کنن!!! اما افراد مذهبی راحت تر می پذیرند که با درد طبیعی زایمان کنار بیان اما هم سلامتیشون، تضمین بشه و هم کلی درد بعد از زایمان ناشی از عمل جراحی رو تحمل نکنن و هم کلی آمپول مضر رو به بدنشون تزریق نکنن. حالا تو سایر مسائل دیگه هم میشه این شواهد از رفتار عقلانی مذهبی‌ها رو تو زندگی دید. مثلا تو فرزندآوری که واقعا هم خانواده و هم جامعه بهش احتیاج داره و الا مثل فرانسه نسلمون منقرض میشه. تو همسرداری هم همینجور... مخصوصا در مورد زنها. رسانه دارهای خبیث، میان و زن رو در مقابل شوهر قرار میدن. حتی زن رو مقابل پدر و برادرش قرار میدن تا از اون طرف زن رو هُل بدن تو دامن مردهای نامحرمی که قصدشون در نهایت بهره برداری خودشونه و نه چیز دیگه. افراد غیر مذهبی هم باورشون میشه که مردهای خیابون و بیابون از مردهای خونواده براش دلسوزترن!!!! و این خیلی عجیب و غریبه... حالا کاری به جزئیات نداریم ولی در کلیات که نگاه می کنیم می‌بینیم که زنها و مردهای مذهبی معمولا خانواده ای بادوام تر از افراد غیرمذهبی دارن. تو دفاع از کشور و تولید داخلی هم این قصه تکرار میشه. یعنی چی؟! یعنی افراد مذهبی پای وطن به معنای واقعی می ایستن تا تجزیه نشه و یا احدی جرات نکنه یه چشم چپ بهش بندازه. تولید داخلی رو هم که دیگه کل اقتصاددانا، میگن باید حمایت بشه تا اقتصاد کشور رشد کنه. اما اینو مذهبی‌ها انجام میدن و غیرمذهبیها افتخارشون اینه که برن جنس خارجی بخرن. چون بلانسبت بعضا خیلی خرن. تو نخوردن الکل و عدم مصرف موادمخدر هم باز می بینیم که حرف دین رو پزشکان تایید می کنن و مذهبی‌ها عقلانی تر رفتار می کنن و سمت این چیزای خانمان سوز نمیرن. تو حجاب هم همینه. کلی دلیل عقلی وجودداره واسه حجاب و واسه همینم مذهبی‌ها ترجیح میدن به جای رقابت سر برهنگی، یه زندگی خیلی شاد خانوادگی رو تجربه کنن. تو حفظ کردن چشم از نگاه به نامحرم و یا همون پرهیز از چشم چرونی هم باز مذهبی‌ها بهش عمل میکنن و غیرمذهبیها با وجود کلی شعار عین گرگ زخمی دنبال هیزبازین... خلاصه اینکه اگه آدم دین دار باشه، تو همه چیز عاقلانه تر رفتار می کنه. چون دین خودش از طرف خدایی طراحی شد که حکیم مطلق هست. 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان 1ستاره سهیل(نجات از دایره) قسمت اول بی‌حوصله روی کاناپه قهوه‌ای ر
⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(نجات از دایره) قسمت دوم طول کوچه را به سرعت طی کرد. نفس‌نفس زنان، خودش را به دلسا رساند. دستش را روی قلبش گذاشت و با صدایی که از ته گلویش بالا می‌آمد گفت: «بالاخره در رفتم.» دلسا چشم‌غره‌ای به او رفت. دسته‌ای از موهای رنگ‌کرده‌اش را با غرور خاصی، از جلوی چشمانش کنار زد. -با همین سر و وضع می‌خواهی بیای؟ یه نگاه به صورتت تو آیینه انداختی؟.. این‌ همه من‌رو حیرون کردی، گفتم الان قراره یه عروس جلوم ظاهر بشه» و بعد خنده‌ مسخره‌ای تحویل ستاره داد. -چی می‌گی تو؟ فکر کردی من مثل توام که هر کاری تو خونه بکنم، کسی کاری به کارم نداشته باشه؟ و بعد با تأسف خاصی که در چهره‌اش ظاهر شد، صدایش را پایین‌تر آورد: - بریم یه سرویس بهداشتی چیزی، تو راه پیدا می‌کنم، درست می‌شه... هر دو به‌طرف خیابان حرکت کردند. راه افتادنشان همراه با نگاه‌های خیره مردان بود، که سهم دلسا از ستاره بیشتر شد. این مسئله ذهن ستاره را به شدت درگیر کرد. دلش نمی‌خواست ثانیه‌ای از دلسا عقب بیفتد. بعد از مدتی پیاده روی، بالاخره دلسا سکوت را شکست: « اون‌جا رو! یه مسجده!» و با سر به نقطه‌ای اشاره کرد. ستاره سرش را چرخاند. از افکارش بیرون آمد. سردر مسجدی را دید؛ مسجد امام حسن مجتبی. -خب چه‌کار کنم؟ نکنه هوس نماز خوندن کردی؟ -عقلت رو بکار بنداز. تشریف ببرین قسمت سرویس‌ها و تجدید آرایش کنین. وگرنه بعید می‌دونم امشب بتونی ماهی بگیری. و بعد بلندبلند شروع به خندیدن کرد. ستاره که حسابی از دست کنایه‌های دلسا عصبانی‌شده بود، گفت: «اگر یکم عقل داشتی، می‌فهمیدی که مسجد حرمت داره! تازه الان برم اون‌جا، همون حاج خانم‌ها با کتک پرتم می‌کنن بیرون.» -نگفتم که تو مسجد آرایش کنی؟ گفتم برو سرویس. نکنه دست‌شویی رفتن هم حرمت داره؟ و بعد به حرف خودش طوری خندید که انگار، با مزه‌ترین جوک دنیا را تعریف کرده است. -واقعاً که! خیلی وقیحی دلسا! همین‌جا بمون، ببینم چه‌کار می‌تونم بکنم. ستاره به‌طوری‌که کسی او را نبیند تا مورد سرزنش و ملامت قرار نگیرد، وارد مسجد شد. مسجد حیاط کوچکی داشت. با یک حوض آبی کوچک که دور آن، گلدان‌های شمعدانی زیبایی قرار داشت. درهای ورودی مسجد، یادآور خانه‌های سنتی بودند‌‌؛ درهای چوبی قدیمی با شیشه‌های رنگی. ستاره نگاهی به مسجد انداخت. لحظه‌ای فراموش کرد که برای چه کاری به آن‌جا آمده‌است. ساعتش را چک کرد. هنوز نیم‌ساعت تا غروب مانده بود. از کنار حوض گذشت و خودش را به پله‌های سرویس بهداشتی رساند. پله‌ها را دوتا یکی پایین رفت. جعبه آرایشش را بیرون آورد که ناگهان دستی روی شانه‌اش نشست. نفس در سینه‌اش حبس شد. حس مجرمی را داشت که گیرش انداخته باشند. به‌آرامی سرش را بالا آورد. ❌❌کپی رمان به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت، به این آیدی پیام دهید.👇 @tooba_banoo 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
رهبر انقلاب : 🔰 دعوا بر سر مسئله‌ی و نیست، دعوا بر سر از دنیا رفتن یک جوان نیست. دعوا اینها نیست. خیلی از این کسانی که کاملی هم ندارند جزو هواداران جدّی نظام جمهوری اسلامی هستند شما میبینید در مراسم مذهبی در مراسم انقلابی این‌ها شرکت می‌کنند بحث سر این‌ها نیست. ✅بحث سر اصل استقلال و ایستادگی و تقویت و اقتدار ایران اسلامی است. ✅ آن‌ها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند با ایران مخالفند. ۱۴۰۱/۰۷/۱۱ 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part04_نمایش آن بیست و سه نفر.mp3
17.46M
📚این کتاب، از آنجا که در برگیرنده خاطرات و رشادت های نوجوانان رزمنده و مقاومت آنان در اردوگاه های ارتش بعث است، ناگفته های بسیاری از دوران اسارت دارد. 🏴شهادت امام حسن عسکری (ع)بررهروانش تسلیت باد 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴 🎙 السلام علیک ایها العسکری.. 👤 کربلایی‌سیدرضا ▪️ویژه شهادت علیه‌السلام 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام سلاااااام بعد از مدت‌ها چالش آوردیم براتون🤩 🔹💠 چالــــش سین بنر 💠🔹 ✅مهلت چالش: ١٣ لغایت ٢٢ مهرماه ✅از آغاز امامت امام زمان تا ولادت پیامبر اکرم (ص) 🎁همراه با اهدای جوایز ارزنده به برگزیدگان مسابقه 🔸جهت شرکت در مسابقه: @jahadi_hajghasem 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
بخش پنجم ✅ بنابراین حجاب همیشه خواسته عمیق مردم ما بوده ولی دشمن با استفاده از ابزارهای خودش مثل سلبریتی ها و شبکه های اجتماعی مدام در مورد حجاب جنجال درست میکنه تا بتونه مقاصد خودش رو به پیش ببره. ⭕️ مثلا مدت هاست که دارن بحث "حجاب اجباری" رو مطرح میکنند. در حالی که اساسا حجاب در جامعه ما اجباری نیست و 99 درصد بانوانی که حجاب دارن چه کم و چه زیاد، حتما با خواست خودشون این مقدار از حجاب رو دارند. 💢 اما وقتی که رسانه ها 24 ساعته مدام کلمه "حجاب اجباری" رو مطرح می کنند خیلی از خانم ها بنده های خدا میگن نکنه حجاب واقعا اجباری شده! 🤔 و آدمیزاد هم میدونید مدلش اینجوریه که اگه خیال کنه یه حرفی داره به زور بهش زده میشه مقابله میکنه حتی اگه بهترین و ارزشمند ترین و مفید ترین حرف دنیا باشه! 🔺 دشمن به نامردی کلمه "حجاب اجباری" رو تکرار کرد که بانوان ما که واقعا و قلبا حجاب رو دوست دارند حساس بشن و خیال کنند که حجاب اجباریه و طبیعتا یه گروهی از خانم ها هم فریب دشمن رو خوردند و در فتنه های اخیر شرکت کردند... 📌.ادامه دارد۔۔۔۔ 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(نجات از دایره) قسمت دوم طول کوچه را به سرعت طی کرد. نفس‌نفس زنا
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل قسمت سوم به‌آرامی سرش را بالا آورد. از داخل آینه، خانم چادری را پشت سرش دید. به‌ پشت سر برگشت و سلام نصفه و نیمه‌ای کرد. خانم چادری لبخند ملیحی زد. روی گونه‌هایش دو چال زیبا افتاد که چهره‌اش را جذاب‌تر می‌کرد. -سلام به روی ماهت! گلم! و بعد چادرش را آویزان کرد و مشغول وضو گرفتن شد. ستاره گوشی‌اش را بیرون آورد و به دلسا پیام داد: «بمون همون‌جا تا بیام! کارم طول می‌کشه.» دلسا هم خیلی سریع، استیکر زبان درازی را برای ستاره فرستاد. -عضو جدید کتابخونه‌ای خوشکل خانم؟ ستاره سرش را از روی گوشی بالا آورد. -کتابخونه؟ کدوم کتابخونه؟ خانم شیر آب را بست و در حالی‌که داشت جورابهایش را می‌پوشید گفت: «کتابخونه مسجد دیگه عزیزم، مسجد ما یه کتابخونه داره، دیدنی!! باید بیای ببینی فقط..» وبعد، آرام‌آرام آستین‌های مانتوی صورتی‌اش را پایین آورد. تکه‌دوزی های سنتی زیبایی که روی مانتویش بود، حسابی توجه ستاره را جلب کرده بود. چادر لبنانی‌اش را به‌طور ماهرانه‌ای پوشید؛ به طوری‌که پایین چادرش روی زمین نیفتد. با خیره شدن به آینه، روسری کرم رنگش را روی چادرش تنظیم کرد. به‌طرف ستاره آمد، دستش را دوباره روی شانه ستاره گذاشت. - اگه خواستی بیای کتابخونه بیا پیش خودم، تخفیف هم بهت می‌دیم. جمله آخرش را همراه با یک چشمک همراه کرد. صدایش را کمی پایین‌تر آورد و دوباره گفت: «تازه رمان‌های عاشقانه‌ی جدید هم برامون رسیده» از دهان ستاره، فقط یک ممنون بیرون آمد. بعد هر ۲ با لبخندی از هم‌دیگر خداحافظی کردند. نفس راحتی کشید. مانند کسی که قصد کشیدن تابلوی زیبایی را داشته باشد، مداد چشم را روی چشمانش به طرز ماهرانه‌ای حرکت داد. وقتی که کارش تمام شد. رژ لبش را که داخل کیف آرایشش انداخت، لبخند شیطنت‌آمیزی زد و خطاب به دلسا زیر لب گفت: «به این میگن ستاره! ببینم حالا میتونی اون زبون درازت‌رو تکون بدی یا نه!» صدای قرآن از مسجد بلند شد. سریع وسایلش را جمع کرد و از پله‌ها بالا رفت. اما انگار کمی دیر شده بود؛ مردم یکی‌یکی در حال وارد شدن به مسجد بودند و ظاهر او هیچ شباهتی به مکانی که در آن قرار داشت، نداشت. از گوشه حیاط مسجد و پشت درختان انار حرکت کرد، تا از مسجد خارج شود، به امید این‌که کسی او را نبیند. ناگهان حس کرد پایش به چیزی گیر کرد. تعادلش را از دست داد و روی زمین پخش شد. با صدای افتادنش، مردم متوجه او در آن قسمت از مسجد شدند و به‌طرفش آمدند. انگار لحظه‌ای حواسش را از دست داده باشد با خودش فکر کرد:"من این‌جا چه‌کار می‌کنم؟ چرا افتادم؟" سریع خودش را جمع‌وجور کرد و از روی زمین بلند شد. پایش به‌شدت تیر کشید. نگاهی به پایش انداخت، خراش قرمزرنگی گوشه‌ی پای راستش دید. صدای کفش چند نفر را شنید که داشتند به طرفش می‌آمدند... ❌کپی رمان به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت، به این آیدی پیام دهید. 👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا