eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(١۴) -میام عمو جون! نگران نباش. -تا ۱۲ خونه باشی‌ها! -آخه عمو..! - آخه
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل15 ستاره خودش را مشغول بند کیفش کرد. نگاهش را به سمت کیان برگرداند. -به‌نظرت چه‌جور پسریه؟ مینو متوجه شد که ستاره نمی‌خواهد در این‌مورد حرفی بزند. همانطور که روی صندلی‌ نشسته بود، کمی به راست چرخید. حالت مسخره‌ای به خودش گرفت. انگشت اشاره‌اش را روی شقیقه‌اش جابجا کرد. -دی.. دی.. دینگ.. ای کیو سان مینو، نظرش اینه که خیلی مهربون و تودل‌بروست... فرت و فرت هم برای گرل‌‌فرندش پول خرج می‌کنه.. هیی!! از شواهد هم مشخصه که دخترها، براش سرودست می‌شکنن... بعد لحنش را تغییر داد. - جون ستاره یجوری نگات می‌کردن.. چشم‌های شورشون مثل وزغ زده بود بیرون، شک ندارم که چشت کردن... ستاره از ته دل خندید. مینو عجب دختری هستی،یه ساعت که با تو باشم، شارژ شارژم... کلی حالم عوض می‌شه. بعد برگشت و به کیان خیره شد. در ذهنش خودش را با او در لباس عروسی تصور کرد. مینو دستش را جلوی چشمان خیره ستاره، تکان داد. -آهای شنل قرمزی! از رو اسب سفید بپر پایین.. دیره‌ها!! ستاره که انگار دوباره غصه‌اش گرفته باشد، با لحن محزونی گفت: «آره بریم!» موقع بلند شدن از روی صندلی، مینو چشمش به رزهای سفیدی افتاد که کمی آن‌طرف‌تر در امتداد میز شام در باغچه‌های کوچک روییده بود. -ستاره! می‌خوای یه گل بذاری تو موهات؟ -چی؟ دیوونه شدی؟ مینو کارد دسته قهوه‌ای را از روی میز برداشت، به طرف گل‌ها رفت. رز سفیدی را که کاملا باز نشده بود، چید. ستاره با تعجب پرسید: «معلومه داری چکار می‌کنی؟» مینو در حالی‌که خارهای گل را با کارد جدا می‌کرد گفت: «یه کار جالب و رمانتیک» بعد سرش را بالا آورد، لبخندی زد و دوباره مشغول کندن خارها شد. وقتی کارش تمام شد، جلوتر رفت و گل رز را با دقت خاصی گوشه سمت چپ، داخل موهای ستاره گذاشت. -به‌به! چه جذاب شدی. چشم حسودات کور. -مینو یعنی چی این کارها؟ بچه‌بازیه! -نه عزیز من، چه بچه بازی؟ قراره شما بااین گل از کیان دلبری کنی! همین. بهت میگم بعد چکار کنی که کیان دیگه یه دل نه صد دل عاشقت بشه.. ستاره این روش خیلی جواب میده.. من اینو تو یه فیلم خارجی عاشقانه دیدم.. خیلی اثر داره.. بعد هم قهقهه‌اش بلند شد. هر دو به سمت کیان راه افتادند، در راه به دلسا برخورد کردند که در حال جوک تعریف کردن برای جمع پسرانه‌ای بود. ستاره جلوتر رفت، با حالت تمسخر به دلسا نگاهی انداخت و گفت: «خداحافظ عزیزم.» دلسا با تکبر رویش را برگرداند. صدای ستاره را شنید که داشت، او را دلقک خطاب می‌کرد. وقتی به کیان رسیدند، او را در حال صحبت با آرش دیدند. ستاره جلوتر رفت، سرفه‌ای نمایشی کرد تا متوجه حضورش شوند. آرش خودش را کمی عقب‌ کشید. -اِ.. ستاره! داری می‌ری؟ -آره دیگه! دیر شده. -باشه، برو به سلامت. نگران این دختر دهاتی هم نباش.. می‌نشونیمش سر جاش. ستاره سرش را کمی خم کرد، با ناراحتی گفت: «نه بابا، عددی نیست.» رشته‌ای از موهای قهوه‌ای‌اش از کنار رز سفید سر خورد و روی گونه‌اش افتاد. کیان لبخندی زد. -چقدر این گل به صورتت میاد. ستاره تازه یاد گلی که گوشه موهایش بود، افتاد. ❌❌کپی رمان به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️پلیس فرانسه شروع به بررسی پرونده قتل و تجاوز به دختر ۱۲ ساله می کند 📛به تازگی جسد دختر ۱۲ ساله در چمدانی در نزدیکی محل زندگی اش پیدا شده که به تشخیص پلیس قبل از مرگ مورد تجاوز و شکنجه هم قرار گرفته بود ⚰جسد این دختر توسط یک مرد بی خانمان پیدا شده و بر اساس شواهد در فاصله ی مدرسه تا خانه که فاصله ی کوتاهی هم بوده مورد تجاوز قرار گرفته ⚡️مرگ این دختر بچه موجب تنش سیاسی در فرانسه شده و ایمانوئل ماکرون با خانواده دختر دیدار کرده 🔻حزب راست گرا و محافظه کار این حادثه را نشان دهنده ی افول قوانین دولت و سیاست های آن دانستند 📌این همه برای مرگ یک دختر ایرانی اظهار نظر کردن و اذهان عمومی رو منحرف کردن، اونوقت ذره ای به فکر تامین امنیت دختران و زنان کشور خودشون نیستن 🌐منبع:https://www.theguardian.com/world/2022/oct/18/woman-arrested-over-killing-of-girl-found-in-suitcase-in-paris 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
003.mp3
2.33M
3 ✅ هر کسی با دست و زبان و موبایلش میتونه در جهاد تبیین شرکت کنه 🔸تفاوت ولایت با طاغوت در اجرای امور کشور چیه؟ چرا ولایت همیشه مظلوم واقع میشه؟ 🔸 استاد پناهیان 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تحلیل شعار اصلی معترضین، 💢 در جمهوری اسلامی‼️ _____________ 🔹برشی از سخنرانی در دانشگاه فردوسی مشهد 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
بخش نوزدهم ⭕️ اگه کسی اهل تحقیق نباشه تا این سوال براش مطرح میشه فکر میکنه همه جا اوضاع خوبه و فقط توی ایران اختلاس میشه. ❇️ در حالی که با یه تحقیق ساده و جستجو توی سایت های ایرانی و خارجی مشخص میشه حجم فسادها و دزدی ها و اختلاس ها در کشور های دیگه ده ها برابر بیشتر هست. خصوصا فساد در کشورهای اروپایی و آمریکایی انقدر زیاده که اصلا دیگه سیستمی شده. 💢 یعنی به طور خودکار خود سیستم از مردم دزدی میکنه. مالیات های بسیار سنگین و کمر شکنی که بیشترش خرج عیاشی مسئولین اون کشورها میشه. خود مردم هم هر جایی امکان دزدی باشه حتما این کار رو میکنند. 🔺 اگه مثلا در ایران سالی یکی دو تا یا نهایتا ده تا اختلاس بزرگ رخ میده در کشوری مثل آمریکا در سال بین 400 تا 500 تا اختلاس صورت میگیره و ارزش یه دونه از اینها از تمام اختلاس های ایران بالاتره! یکی از منابع: https://www.farsnews.ir/amp/13900620000471 در این زمینه منبع زیاده و اگه کسی واقعا اهل تحقیق باشه خیلی زود متوجه میشه. یا امار کلاهبرداری در انگلستان که رشد بسیار زیادی داره: https://www.irna.ir/amp/9547298/ فقط در یک سال 172 مورد اختلاس بزرگ در انگلستان ثبت شده. اوضاع سایر کشورها هم مثل همیناست. حالا با توجه به این صحبت ها نظرتون راجع به اون سوالی که مطرح شد چیه؟ ⭕️ جس نمیکنید یک جریان رسانه ای بسیار قدرتمند پشت این موضوع بوده که انقدر پر فساد بودن ایران رو توی سر مردم ما بزنن که هر کسی مرغ توی خونش هم تخم نکنه میگه تقصیر فساد مسئولینه! آیا اینا طبیعیه؟ کی با افکار مردم ما این کار رو کرده....؟ 📌ادامه دارد۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بخشی از مناظره شیخ فرهاد فتحی با یک آتئیست درمورد این حدیث: از مشورت با زنان بپرهیز ‼️ @sheikh_farhad_fathi 🎓 @Hejabuni | دانشگاه‌حجاب 🌸
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ✍ تجاوز مقام مسئول به دختر ایرانی! 😧 واکنش مردم به پرونده رسوایی مقام عالی رتبه کشور
🔴به روز باشیم 🔰آیا دریای خزر رو به روسیه فروختیم؟! هر کی این حرف رو زد بهش بگید سهم روسیه از دریای خزر هجده درصده نه بیشتر. اون وقت چطوری ما خزر رو دادیم به روسیه؟! ایران کمترین مرز رو با دریای خزر داره و طبیعی هست که سهمش هم بر اساس حقوق بین المللی دریاها مشخص بشه و نه بر اساس تبلیغات ضدانقلاب... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
به دانشگاه حجاب خوش اومدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
004.mp3
2.47M
4 ✅ مومنین باید فعال و پرکار باشند. نصیحت غریزه مومن هست... ⭕️ مومنان ساکت همیشه موجب مظلوم ماندن ولایت میشن... 🔸 استاد پناهیان 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚘🚨🚘 🔹قانون الهی حجاب 🚦به چراغ قرمز رسید و ترمز کرد... همانطور که از گرما شکایت می‌کرد ؛شالش را انداخت روی شانه اش... دستی به موهایش کشید و باعصبانیت گفت: "چقد این موتوری ها بی فرهنگن...😡 انگار قانون وایسادن پشت فقط واسه ماست 😠 اگه قرارباشه هر قانونی رو خواستیم رعایت کنیم ؛ هرکدوم رو نخواستیم نه ؛ که سنگ رو سنگ بند نمیشه..."😐 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مافیای مُد و لباس...... ✍منشأ مُد در پوشاک از کجاست؟؟؟ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
بخش بیستم ⭕️در لینک زیر آمار جرم و جنایت و دزدی رو در کشورهای دیگه میتونید ببینید: https://www.bonyadvokala.com/blog/investigating-the-crime-of-fraud-in-different-countries-of-the-world/ 🔺 مثلا خسارت ناشی از کلاهبرداری در انگلستان دو برابر خسارت سایر جنایات مالی بوده. در آلمان خسارت ناشی از کلاهبرداری و دزدی در سال 50 میلیارد مارک بوده. 🔺 در کانادا فقط خسارت اختلاس بیمه 860 میلیون دلار بوده... 🔺 توی استرالیا هر سال 18 میلیارد دلار اختلاس میشه. 🔺 فقط یه دونه از اختلاس ها در آمریکا که توسط برنارد مدوف رئیس بورس نزدک انجام شده 65 میلیارد دلار بوده... کل اختلاس های ده سال اخیر ایران شاید 2 میلیارد دلار نشه ولی اینا هر سال ده ها میلیارد دلار اختلاس دارن! و این رو کاملا طبیعی میدونند. حالا به نظر شما این آمارها اصلا قابل مقایسه هست؟ ⭕️ انقدر آمار جرم و جنایت و دزدی در کشورهای دیگه سنگینه که اگه اون کشورها مثل ما رسانه های معاند و ضدانقلاب داشتن دو روزه کله پا میشدند! الان ما بعد از 44 سال هنوز روی پا هستیم واقعا معجزه هست! 📌ادامه دارد۔۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🍃 مادرم‌ڱفت: ڪہ با اهلِ جهان مُنصِف بـاش پا به شیطان نده‌ و بر دلِ‌خود مُشرِف باش مادرم‌ڱفت: 🌹 تـو باید به برسے 🌹 شهرهم غرقِ زلیـخا بشود... یوسف باش❗️ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل15 ستاره خودش را مشغول بند کیفش کرد. نگاهش را به سمت کیان برگرداند. -به‌ن
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل16 ستاره تازه یاد گلی افتاد که گوشه موهایش بود. نگاهی به مینو انداخت. مینو چشمکی به معنای تأیید کارش تحویلش داد. رز سفید را از میان موهایش بیرون کشید. گلبرگ‌هایش را با شستش نوازش کرد. -ببخشید بدون اجازه صاحبش بود.. جلوتر رفت، آن‌قدر نزدیک که دستش به لبه کت کیان برسد. رز سفید را سر جیبش گذاشت، کنار همان دستمال قرمز. -خب دیگه! برگشت به صاحبش، حلال شد. بعد درحالی‌که می‌خندید، عقب‌ عقب فاصله گرفت. کیان ای جانم گویان، گل را برداشت و بو کرد. آرش درحالی‌که قهقهه می‌زد و از شدت خنده ،دستش را روی ران پایش می‌کوبید گفت:« ستاره رو نکرده بودی‌ها! امشب فاز جدیدتو رونمایی کردی. ای‌ول داری بابا! تو که دل این کیان بیچاره رو شش‌دونگ به نام خودت زدی.» کیان رز سفید را میان انگشتانش چرخاند. سرش را به معنای تایید تکان داد. -آی گفتی! آی گفتی! از شش‌دونگ هم یه چیزی اون‌ور تره... خوش به حال دل من امشب.... جمله‌ی آخرش را به سبک ترانه‌ و بلند خواند. به‌طوری‌که چندنفری برگشتند و به آن‌ها خیره شدند. ستاره نخودی خندید. مینو بادی به غبغب انداخت و از این‌که نقشه رمانتیکش حسابی جواب داده بود، احساس غرور می‌کرد. بعد از این‌که کیان از حس خوانندگی‌اش بیرون آمد،گردنش را کمی کج کرد و گفت: «پری خانم نمی‌گن ما کی دوباره می‌تونیم ببینیمشون؟» آرش دستش را روی شانه‌ی کیان گذاشت. -اگه فکر کردی این‌طوری می‌تونی ازش شماره بگیری، کور خوندی داداش.. تا هفت خوان رستمو نگذرونی، معلوم نشه صلاحیت‌داری یا نه، شماره بده نیست. من بعد از کلی آزمون‌وخطا شمارشو گرفتم، تازه اونم در راستای کارای فرهنگی و تحت شرایط و ضوابط خاص تو دیگه قضیه‌ات خیلی فرق می‌کنه... کیان خودش را مظلوم گرفت و چشمکی به آرش زد -ای بابا! حالا ما رو جزو همون کارای اداری‌تون جا بدین، از ماهم حلال بشه. مینو وسط حرفشان پرید: «ستاره داره دیر میشه‌ها. من می‌رم ماشینو بیارم جلو. زودتر بیا...» مینو که رفت، ستاره رو به آرش و کیان گفت: «ممنون بابت امشب. خیلی باغ باصفاییه همه چی جور بود.» آرش احساس کرد باید جمع سه‌نفره را ترک کند. بنابراین خیلی کوتاه خداحافظی کرد و رفت. ستاره معذب بود. -خب دیگه من برم. کیان بدون مقدمه گفت: «اگه دلم برات تنگ شد، چه‌کار کنم؟» اولین باری بود که ستاره این حرف را از زبان پسری نسبت‌به خودش می‌شنید. دلش نمی‌خواست پاسخی بدهد. دلش نمی‌خواست باور کند، پسری مانند او فقط در یک ملاقات، انتخابش کرده باشد. از طرف دیگر بدش نمی‌آمد جلوی بقیه خاص باشد و بدرخشد. با این حال هنوز خط قرمزهایی برای روابطش داشت. «شما خیلی لطف دارین. مسئول هماهنگی مهمونی‌ها آرشه.. اگه مهمونی بود و من تونستم بیام، خوشحال می‌شم ببینمت.» کیان که انگار چاره‌ای نداشت. دلش را خوش کرد به آخرین کلمه‌ای که ستاره گفته بود. سرش را پایین انداخت. -باشه.. هرچی تو بگی.. بعد در چشمان قهوه‌ای ستاره خیره شد. -آرش راست می‌گه برا خودت ملکه‌ای! همه دخترهای امشب یه طرف،تو هم یه طرف. رز سفید را بوسید و دوباره سرجیبش گذاشت. ❌ کپی این رمان به هر نحو ممنوع! ✅ کپی بقیه پست های کانال تماما آزاد 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل16 ستاره تازه یاد گلی افتاد که گوشه موهایش بود. نگاهی به مینو انداخت. مینو
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 17ستاره سهیل رز سفید را بوسید و دوباره سر جیبش گذاشت. ستاره سرخ و سفید شد. نگاهش را از کیان برداشت. لبخند ملایمی زد. - چشماتون قشنگ می‌بینه.. ببخشید، من برم که مینو الان شاکی می‌شه. و تنها هنگام گفتن"خداحافظ" لحظه‌ای در چشمان درشت و مشکی کیان خیره شد. قدم‌هایش را تندتر کرد. قلبش ضربان گرفته بود. حس می‌کرد همه آدم‌ها صدای قلبش را می‌شنوند. بدون توجه به اطرافش، مسیر خروج را طی کرد. با وارد شدن به فضای بیرون رستوران، احساس کرد اکسیژن به مغزش رسید. نفس عمیقی کشید. چیزی در دلش آزارش می‌داد که جنسش را نمی‌شناخت. فقط دوست‌داشت از دستش خلاص شود. نگاهی به خیابان انداخت. خلوت‌تر از چند ساعت پیش بود. شاسی‌بلند سفیدی روبه‌رویش ایستاد. شیشه ماشین که پایین آمد، به‌طرف ماشین رفت و سوار شد. درحالی‌که هنوز نفس‌نفس می‌زد، گفت: «ماشین خودته؟ اون‌روز که منو رسوندی ٢٠۶ نقره‌ای نداشتی؟ » - آره عزیزم! برا خودمه.. ماشین من و تو نداره.. دلت گرفت بیا بریم دور دور.. حالا چرا نفس‌نفس می‌زنی؟ نکنه با کیان تا این‌جا مسابقه دو دادی؟ ستاره درحالی‌که داشت صورتش را در آینه بررسی می‌کرد، گفت: «نه بابا! من زیاد تحویلش نگرفتم. بیچاره جرئت نکرد همراهم بیاد. تند‌تند اومدم نفسم گرفت. دستمال‌کاغذی داری؟» -آره از داشبورد بردار. -ای بابا! من بلد نیستم. ماشینتون خارجکیه. خودت دربیار یکی بده. مینو دستش را روی دکمه‌ای فشار داد و به‌آرامی در داشبورد باز شد. -یه لحظه حس کردم تو هواپیما نشستم. مینو خندید. -دستمال می‌خوای چه‌کار؟ ستاره دستمال را برداشت و همان‌طور که در آینه خودش را نگاه می‌کرد، رژ لبش را تا جایی‌که می‌شد کم‌رنگ کرد. بعد سراغ خط چشمش رفت. -عموم با این وضع منو ببینه، شاکی می‌شه. اونم این موقع شب. راستی عمو رو دیدی، یکم شالتو جلوتر بکش. ناراحت نمی‌شی که؟ -نه بابا! چرا ناراحت شم؟ ما تازه امشب باهم رفیق جینگ شدیم. بپیچم چپ یا راست؟ دقیق یادم نیست آدرس خونتونو. -برو چپ، چهارراه مستقیم. -آهان! یادم اومد.. می‌گم ستاره یه‌چیزی بپرسم ناراحت نمی‌شی؟ ستاره دلش نمی‌خواست کسی چیزی از او بپرسد، مخصوصاً وقتی پای خانواده‌اش به میان می‌آمد. به شدت در این زمینه احساس حقارت می‌کرد، بخلاف میلش جواب داد. - نه عزیز، بپرس. - می‌گم کیان اولین پسریه که اومده تو زندگیت؟ ستاره خشک و بی‌احساس جواب داد: «چرا می‌پرسی؟» -وای ستاره ببخشید! حتما ناراحت شدی.. عزیز منظوری نداشتم.. دیدم خیلی وسواس به خرج می‌دی.. شماره نمی‌دی.. دست نمی‌دی.. گفتم حتما اولیه. ستاره رو به مینو با چشمانی از حدقه بیرون زده پرسید: «مگه تو چندمیته؟» مینو قهقهه بلندی سر داد. دستش را روی فرمان ماشین کوبید. -نشمردم بخدا. - ولی من که ندیدم تو امشب با کسی باشی! -می‌دونی، من با همه هستم و با هیچ‌کس نیستم. تازه مگه من مثل تو قیافه دارم که آقا کیان بیاد، برام شال قرمزی بخونه؟ درحال خندیدن بودند که گوشی ستاره زنگ خورد. عمویش بود. تماس خیلی کوتاه بود و به چند، بله و چشم رسمی ختم شد. -مینو جان! همین‌جاست. فکر کنم سختت باشه بیای تو کوچه، سر کوچه نگه‌دار پیاده می‌شم. مینو شالش را کاملاً جلو کشید و آن را دور گردنش پیچید. به‌حدی که نزدیک بود ستاره خنده‌اش بگیرد. - نه عزیزم! چه سختی؟ میام تو کوچه احوال‌پرسی با عموتم می‌کنم. زشته اگه نیام. ستاره و مینو از ماشین پیاده شدند. مینو مردی قدبلند، با موها و ریش جوگندمی را دید که کنار در نسبتاً بزرگ قهوه‌ای ایستاده بود؛ تسبیح سبزی در دستانش تند و تند می‌چرخید. مینو جلوتر رفت. ‌-سلام حاج‌آقا! ببخشید به خدا دیر شد. سرگرم حرف شدیم، زمان از دستمون در رفت. ولی خداشاهده خودم مراقبش بودم. تو راه مدام آیه الکرسی خوندم که سالم و سلامت دخترتونو تحویل بدم. بازم ببخشید دیر شد. عموی ستاره نگاهش را پایین انداخت. -سلام دخترم! خدا خیرت بده. دخترم واقعاً این موقع شب باید بیان خونه؟اونم دوتا دختر تنها! ستاره چند قدم جلو آمد. نگاه عمو سمت پاهای ستاره رفت و آهی کشید. -سلام عموجون! ببخشید دیر شد. به خدا شرمنده‌ام. به عفت‌جون گفتم که.. -باشه! زودتر بیا تو، که دوستت هم بره خونه، پدر و مادرش نگران می‌شن. -چشم حاج‌آقا! مزاحمتون نشم. التماس دعا. مینو این را گفت و در حالی‌که دستش را به نشانه خداحافظی بالا گرفته بود، سوار ماشین شد. ستاره با کوهی از غم، وارد حیاط خانه شد. قلبش دوباره ضربان گرفت. سکوت و نگاه سنگین عمو، برایش دردناک‌تر از هر جر و بحثی بود. نمی‌دانست کی صبر عمویش تمام می‌شود. درِ خانه، ناله‌ای بزرگ کرد و بعد با صدای مهیبی بسته شد. آرام آرام قدم برداشت. درختان در باغچه‌ی سمت راستش انگار در سکوت ابدی بودند،حتی تاب سفیدرنگ گوشه حیاط هم، تکانی نمی‌خورد. ❌ کپی این رمان به هر نحو ممنوع! ✅ کپی بقیه پست های کانال تماما آزاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا