eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕌 🌐موضوع: بی حجابی و بدبینی نسبت به روحانیت! 🎙 سخنران: حجة الاسلام محمدرضا 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاید هیچوقت در طول تاریخ جمهوری اسلامی انقدر راهپیمایی ١٣ آبان واجب نبوده اگر نرفتید ؛ هنوزم دیر نشده ، بسم‌الله ما می‌آییم و صحنه‌ رو خالی نمی‌کنیم 🌻 @hejabuni
AUD-20220829-WA0059.mp3
6.94M
⭕️ موسیقی بسیار تاثیر گذار شهید خوشنام به یاد شهدای انقلاب موضوع :شهدای انقلاب نام خواننده: یاها #انقلاب 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔کلیپانه⛔ به زبان انگلیسی رفقا همتون مخصوصا اونایی که اینستاگرام و... دارن حتما این کلیپ رو تا میتونید منتشر کنید. هرکس اینو برای یک گروه و چندتا پی وی بفرسته تمومه 😍 خلاصه ترجمه: مردم ایران نیاز به تصمیم گیری دیگران ندارند، موضوع امروز حجاب نبست، امنیت هست، داعش به کشور ما وارد شد اما پایان این داستان رو ما خواهیم نوشت... 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ آموزش شماره 6⃣3⃣ 🧕دوخت پیراهن پوشیده پاییزی مناسب دخترای گل با نکات کامل 👌هم برای گل دختراتون میتونید بدوزید هم بسیار مناسب درآمدزایی هست😊 💛 برای دیدن سایر خیاطی های آسون و پرکاربردمون کافیه هشتگ رو دنبال کنید☺️🌼 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم به بهانه ی استوری جدید محسن تنابنده یه کم نقد تلویزیون داشته باشیم... همه الان می دو
🔴به روز باشیم به یکی گفتم خدا رو شکر الان پهپاد هایی مدرنی داریم که کلی تو دنیا ازش حرف می زنن، در حالی که یه روز بهمون سیم خاردار هم نمی دادن تا تو جنگ کم بیاریم... گفت پهپاد کیلویی چند. می خوایم چیکار؟ الان باید به فکر اقتصاد و معیشت بود.. گفتم خب همین چیزا رو نداشتیم که تو جنگ جهانی اول بهمون حمله کردن و قحطی ایجاد کردن و نزدیک به ده میلیون نفر رو کشتن. همین چیزا رو نداشتیم که تو جنگ جهانی دوم بیست و چهار ساعته اومدن تو خاک ما و شاه کشور ما رو آدم حساب نکردن و خودشون جلسه ی سه نفره تو تهران تشکیل دادن... همینا رو نداشتیم که هشت سال جنگ تحمیلی رو تحمل کردیم... الان موشک بالستیک و پهپاد شاهد داریم که کسی نمی تونه بهمون چپ نگاه کنه... واسه همین میرن سراغ تحریم و فشار اقتصادی و بستن گردشگری و کلی چیزای دیگه که مردم تو سختی اقتصادی قرار بگیرن و نسبت به کشورشون احساس نارضایتی کنن. اگه عقل داری بیا رو هم بذاریم تو اقتصاد هم قوی تر از الان بشیم تا معیشت هم صد در صد تامین بشه. نه اینکه داشته ها رو ندید بگیری... 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٣١ستاره سهیل کافه، در زیرزمین یک ساختمان چند طبقه قرار داشت. از پله‌های ورودی کافه
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٣٢ ستاره سهیل صورت ستاره از تعجب منقبض‌شده بود. مینو قهقهه بلندی سر داد. -چرا این شکلی شدی، تو؟ ستاره متحیر صورتش را به‌طرف مینو چرخاند. -من چه شکلی‌ام؟ این یارو چه شکلی بود؟ خنده مینو مانند استارت ماشین در هوا پخش شده بود. -اوهوی.. درباره دوستم درست حرف بزن.. البته یکم عجیب‌غریب هست.. -اسمش چیه؟ -خب چندتا اسم و لقب داره.. از بس دوست داشتنیه هرکی هرچی دوست داره صداش می‌کنه.. بعضی دوستاش بخاطر اینکه رگه‌هایی از پلنگ صورتی داره، صداش می‌زنن:"هوغود" البته درستش چی بود.. آهان.. "هَپَنْتِه هوغود" همون پلنگ صورتی خودمون.. آدم جالبیه! عینهو یه جزیره ناشناخته می‌مونه. آدم دلش می‌خواد کشفش کنه. -توچی صداش می‌کنی؟ -من گاهی گیلاد صداش می‌زنم.. گاهی هوغود.. خودش دومی رو بیشتر دوست داره.. البته می‌دونم تلفظش سخته.. ستاره لرزه‌ای بر اندامش افتاد. با حالت چندشی گفت: «ووی! همون گیلاد بهتره.. دومی مثل قیافش چِندِ...» باقی کلمه را با نگاه تند مینو خورد و این‌طور ادامه داد: -یعنی.. تصورم این بود که.. این‌جا.. همه‌اش صورتی باشه. اما همه‌چیز سفیده. خیلی با کلاسه‌ها! ولی بیشتر عجیبه! چقدرم خلوته. انگار ماییم فقط.. حتما چون خیلی گرونه؟ آره؟» ستاره سعی کرد موضوع را عوض کند، تا مینو از او دلخور نشود و انگار موفق هم شد. - خب دیگه.. مینو میاردت یه‌جای خاص و دنج و گرون! خاطرت عزیزه، ستاره خانم! مینو این جمله را در حالی گفت که چشمکی را حواله دوستش کرد. بعد دستان ستاره را گرفت و ادامه داد: «خب بگو ببینم، چه کارکردی امروز؟ کیانو دوباره دیدی؟» ستاره نفس عمیقی کشید و یک دستش را از میان دستان مینو بیرون کشید و زیر چانه‌اش گذاشت. - نه بابا، ندیدم. این چند روز برام اندازه یه قرن گذشت. خیلی مسخره است! از همه بدتر، این یارو نگهبانه.. خیلی آدم هیزی بود. حالم ازش بهم می‌خورد. شانس آوردم رییسشون سررسید و مجبور شد، کارتمو بده. گیر داده بود که چرا این‌جا نوشته صبرینا.. مرتیکه هیز! مینو دوباره خندید. -خب راست می‌گه، حالا چرا؟ ستاره به پشتی صندلی تکیه داد. دوباره نگاهش را به دیوارهای سفید اطرافش داد. سعی کرد، نوشته‌های نستعليق روی دیوار را که کمی هم محو بود، بخواند. تلاشش را کرد، اما فقط توانست دو کلمه "عشق" و "علی" را از میان حروف شکسته تشخیص دهد. هم‌زمان حواسش به حرف‌های مینو هم بود. عصبی سرش را تکان داد . -چی گفتی؟ ببخشید حواسم حواسم رفت. از بس اینجا عجیبه.. چه جالب اسم امام علی‌رو نوشته این‌جا! چه آدم معتقدیه، خوشم اومد. -پس می‌خواستی کافر باشه؟.. میگم حالا کارت دانشجوییت کجاست؟پیداش نکردی؟ ستاره انگار کلافه تر شد. - نه!اصلا یادم نمیاد چه‌کارش کردم. مینو درحالی‌که برای مرد لاغر اندام، دستی بالا برد که سفارش‌شان را زودتر بیاورد، جواب داد: «خب، ببین این چند روز کجا رفتی!» ستاره از این‌که به مرد نگاه بیندازد، اکراه داشت. بدون این‌که سرش را بالا بیاورد به دستان لاغر و کشیده مرد، که کنارش ایستاده بود، نگاه انداخت. صدای نفس‌های بلندش را می‌شنید که انگار به تارموهایش برخورد می‌کرد. انگشتانش شفاف و کمی مایل به صورتی بود، همراه با ناخن‌های بلند و سوهان کشیده. فنجان‌ها را که روی میز گذاشت، چنددقیقه‌ای مکث کرد. ستاره همان‌طور که سرش پایین بود، تشکرِ آرامی کرد. باز شدن لبخند مرد، همراه با پرت شدن آب دهانش، حال ستاره را بهم زد. کمی صورتش را به‌جهت مخالف چرخاند. صدای نازکش را شنید. -خواهش می‌کنم، بانو! با رفتن مرد، مینو دوباره سر صحبت را باز کرد. -خب دیگه، توام! سرتو بیار بالا. کم‌کم به قیافش عادت می‌کنی. یارو فکر می‌کنه اُملیم. اینم بنده‌ی خداست دیگه! دست خودش نیست، این شکلیه! همه مثل شما خانم خانما ترگل ورگل نیستن که! ستاره از خجالت سرخ شد. لبش را گزید. - ببخشید، کارم زشت بود. می‌دونی یادمه که تو بچگیم منو از سمندون می‌ترسوندن. حالا همه چیز بچگیمم یادم نیست، اما این ترسو قشنگ یادمه! دیدمش یاد اون افتادم.. اسمش که میاد بدنم می‌لرزه. اینم اسمش تو همین مایه‌های سمندون بود.. چی بود، زپنتوت؟ مینو قهقهه بلندی سر داد. آن‌قدر خندید که اشک از چشمانش جاری شد. در میان خنده به سختی گفت: «تو همون.. پلنگ صورتی.. بگو..» وقتی آرام گرفت،ستاره ادامه داد. -نگران نباش، دفعه دیگه که اومد حسابی ازش تشکر می‌کنم. بعد سرش را بالا گرفت و خدایا ببخشیدی گفت. ❌❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️راحتی و آسایش متهم باند در زندان ⬆️تصویر بالا آپارتمانی است که "جفری اپستین" در آن به دختران زیر سن قانونی تجاوز می کرد 💰"جفری اپستین" یک فرد بسیار ثروتمند آمریکایی بود که با همکاری یک زن ۶۰ ساله به نام گیلین ماکسول دختران ۱۳ تا ۱۵ ساله را به بهانه کار در صنعت مدلینگ به آپارتمان خود می کشاند و به آنها تجاوز می کرد 🔻"جفری اپستین" با افراد سرشناس زیادی از جمله شاهزاده اندرو ، دونالد ترامپ و... در ارتباط بود و بعد از اینکه اتهاماتش ثابت شد در زندان خودکشی کرد 🔻زن همدست "جفری اپستین" به بیست سال زندان محکوم شده بود که وکلای او در تلاش هستند مجازات او به ده سال تقلیل پیدا کند 🔻به تازگی تصاویری از "گیلین ماکسول" منتشر شده که در محوطه ی بیرون زندان ورزش می کند.قربانیان این پرونده نسبت به مجازات در نظر گرفته شده معترضند چون معتقدند این خانم زندگی دختران زیادی را نابود کرده 📌از سال ۲۰۲۰ که این خانم دستگیر شده و جنجال خبری زیادی به پا کرده، رسانه هایی که الان مدعی دفاع از حقوق زنان هستند هیچ واکنشی نشون ندادن 🌐منبع:https://www.mirror.co.uk/news/us-news/jeffrey-epsteins-sex-slave-holding-2815340 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⭕️ سالروز وفات شهادتگونه حضرت معصومه تسلیت باد. 📸 همین الان حرم مطهر فاطمه معصومه (سلام الله علیها) 🏴 @Hejabuni 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
part03dameshghfinal64.mp3
10.85M
✅رمان دمشق شهرعشق بر اساس حوادث حقیقی زمستان ۸۹ تا پاییز ۹۵ درسوریه و با اشاره به گوشه ای از رشادتهای مدافعان حرم به ویژه سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سردار شهید حاج حسین همدانی در بستر داستانی عاشقانه روایت میشود. 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌امر به معروف دختر کشف حجاب سیگار به دست در روز گذشته در تهران 📢یادتون نره این روزها که کشف حجاب ها زیاد شده بی تفاوت از کنارشون عبور نکنید و با شیوه های امر به معروف کنید..... 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀 میگفت : تا دخترم رفت عکس بگیره ایشون به احترام چادر دخترم نشست و گوشه چادرش رو بوسید خدا می‌دونه چقدرررر دلگرم شدم و چقدرررر واسه دخترم و چادرمون حس غرور و ارزش کردم😍 ... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚖امروز وقتی سوار تاکسی شدم گفتم چقد هوا سرد شده ! راننده بهم گفت: "کار خودشونه! یه دستگاه هایی از روسیه وارد کردن که هوای سرد روسیه و سیبری رو منتقل میکنه اینجا میخوان زنا پوشیده تر بیان بیرون" ((((((((: یه لبخند از اینجا تااااا ناکجاآباد برای منطقشون :/ 😐 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٣٢ ستاره سهیل صورت ستاره از تعجب منقبض‌شده بود. مینو قهقهه بلندی سر داد. -چرا این
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٣٣ ستاره سهیل مینو پرسید: «چی داشتم می‌گفتم؟ هی حرف تو حرف شد!» ستاره کمی به قهوه‌اش لب زد. -چه طعم باحالی داره. داشتی از کارت من، می‌گفتی که معلوم نیست کدوم گوریه! مینو که سررشته کلام دستش آمده بود، آهانی گفت و خواست ادامه دهد که ستاره وسط حرفش پرید. - ای وای! -چی شد؟ حالت بد شد؟ -نه بابا، کارتم.. فکر کنم یادم افتاده. -خب کجا مثلا؟ نکنه تو رستوران کیان؟ -کیان؟ نه! اون‌جا نه... به نظرم تو مسجدی که زمین خوردم افتاده. کیفم پخش شد رو زمین.. کارتم احتمالا بخاطر جابه‌جا کردن.. گذاشتم تو همون کیف طلاییم.. آره فکر کنم خودشه.. حتما همون‌جا افتاده‌.. حالا کی جرات داره دوباره برگرده تو مسجد؟ جمله‌ی آخر را با حالت زاری گفت و دوباره مقداری از قهوه نوشید. -این چه طعم لطیفی داره. دستت درد نکنه مینو. -خواهش می‌کنم، عزیزدلم! نگران نباش کارتتم می‌گیری. خدا کنه تو همیشه شاد و خوشحال باشی. هیچ‌وقت غصه نخور. فقط و فقط خوش بگذرون. ستاره دستش را درون شکلات‌خوری برد و دو شکلات شیری را جدا کرد. -می‌دونی، این چند روزی که باهات گشتم، حالم خیلی بهتره.. ولی اصلا دلم نمی‌خواد برگردم تو اون خونه لعنتی.. عین زندون می‌مونه.. مینو هم یک شکلات تلخ در دهانش گذاشت و یک‌نفس، فنجان قهوه را بالا کشید. - این حرف‌ها چیه دختر؟ خونوادتن ناسلامتی! - همون ناسلامتیت خیلی درست بود. سنشون از من بیشتره.. درکم نمی‌کنن.. خونه نیست که.. پادگانه.. وقتی می‌رسم خونه، هی سوال ، هی سوال.. کجا بودی؟ با کی بودی؟ کجا می‌ری؟ چرا می‌ری‌؟.. خسته شدم دیگه! کاش می‌شد مستقل باشم. به‌خدا این حرفا تو دلم گیرکرده بود. دلم می‌خواد به یکی بگم. وقتی بیرونم این تلفن که زنگ می‌خوره‌‌ها تمام بدنم می‌لرزه. مینو ظرف شکلات را به‌طرف ستاره هل داد. -بردار بخور، خوش‌مزه‌ست. پس خوب به تورم خوردی.. ببین ستاره! بذار همین اول بهت بگم.. درسته تو می‌خوای آزاد باشی، هرکار دوست داری بکنی. ولی هرچیز راهی داره، هر آدمی هم یه قلقی داره! قلقش دستت بیاد، زندگیت درست می‌شه. ستاره با تعجب پرسید: «منظورت چیه؟» - واضحه دیگه! عموت دوست داره چه جوری باشی؟ دوست داره چه‌کار کنی؟ همون کارو بکن دیگه! دلشو بدست بیار. عموته بالاخره! حق داره نگرانت باشه. ستاره فنجان قهوه را جلوی صورتش گرفت و به طرح‌ موج دار روی آن خیره شد. دمغ گفت: «به اون که باشه، دوست‌داره شب تا صبح مسجد باشم.. چادر بپوشم.. نماز‌شب بخونم.. من که نمی‌تونم برده اون باشم. می‌خوام خودم باشم. آزاد باشم.» مینو فنجان سفید را از میان دستان ستاره بیرون کشید و روی‌میز گذاشت. دستانش را محکم فشرد. - برده کجا بوده؟ تو کار خودتو می‌کنی. هر کاری که فکر می‌کنی درسته.. ولی جلوی عموت، کارهای مورد علاقه‌ اونو انجام می‌دی یا مثلاً می‌گی انجام دادم. - من نمی‌خوام دروغ بگم. مینو که انگار کلافه‌شده بود، دستش را محکم به پیشانی‌اش کوبید. به پشتی صندلی تکیه داد. نفس عمیقی کشید و دوباره رو به ستاره گفت: «عزیز من! اولاً که این دروغ نیست؛ این حفظ حرمت بزرگ‌تر هست. تو فقط می‌خوای دل عموتو بدست بیاری، تا راحت‌تر بتونی زندگی کنی. این‌جوری بخوای ادامه بدی از بین می‌ری‌ها! دوماً، اگر دروغ باشه از نوع مصلحتیشه که بازم قصدت خیره.. حالا دیگه خود دانی عزیزم. دلم ریش می‌شه وقتی می‌بینم این‌قدر تو خودتی و دلگیری!» ❌❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔴 اعتراض همجنسبازان به راهپیمایی ۱۳ آبان وقتی یه کاری میکنی که نوادگان قوم لوط فشار میخورن یعنی داری راه درست رو میری 😉 🗣 بچه مسلمون 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓