eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1654602696.mp3
3.25M
🧕حجاب آیین ملی ایرانیان است 🎵استاد امینی خواه 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این تصاویر را ببینید👆 میشود دو روایت برای آن تعریف کرد! 🎞روایت اول: 🔻ببینید بی شرمی تا کجا رسیده که از چفیه که نماد عشق و ایثار و جهاد است ؛ را در فست شوهای مرفهین بی درد که بویی از اسلام و انقلاب نبرده اند استفاده کردند!!! چرا هیچ نظارتی بر این مسائل نیست؟ 🎞روایت دوم: 🔺یک طراح لباس هلندی برای پاسداشت مقاومت ملت مظلوم فلسطین ؛ در طراحی های جدید خود از چفیه فلسطینی به عنوان نماد مقاومت استفاده کرد! 🚨اغلب موارد از همین شیطنت و بازی رسانه ای بدون تحقیق ضربه خوردیم. 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخی به شبهه 📌 یک سلبریتی در مورد ازدواج سلام الله علیها در ۹ سالگی 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎓🔹💄 آینده‌اے را خواهیم ساخت ڪہ زنان ؛ براے دیده‌شدن پولشان را صرف ڪنند نه 🌸 @hejabuni ‌| دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 #رمان ستاره سهیل (نجات از دایره) قسمت 129 آرش دستش را در هوا تکانی داد و درحالی‌ک
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 📚 130ستاره سهیل(نجات از دایره) صداهای مختلف، میان ترانه کوبنده درحال پخش، گم و گم‌تر میشد. دختری را که مینو، پریسا معرفی کرد، در حال پذیرایی نوشیدنی بود. نزدیکش که رسید، ستاره خودش را به سمت مخالف کشاند و مشغول مرتب کردن شالش شد. ضربان قلبش مانند گنجشکی وحشت زده، بالا رفته بود. از دور نگاهش به محراب افتاد که لیوان نوشیدنی را برداشت. صورتش را برگرداند و خودش را مشغول صاف کردن بلندی لباسش کرد. بیشتر می‌خواست نظاره‌گر اوضاع باشد، تا شرکت کننده در مراسمی که از خط قرمزهایش ساعت‌ها بود، گذر می‌کرد. جوان‌ها با حالی که دست خودشان نبود، در رفت و آمد بودند و ابراز خوشحالی می‌کردند، غافل از اینکه در آن هیاهو، بوسه شیطان بر پیشانی‌شان را حس نمی‌کردند. ستاره انگار آن وسط، مانند ماهی که فریب طعمه قلاب را خورده باشد، گیر افتاده بود و داشت تقلا می‌کرد از میان جمعیت خودش را بیرون بکشد. سرانجام موفق شد از میان دستان شیطان که به سویش دراز شده بود، سُر بخورد و خودش را به اتاقِ گوشه سالن برساند؛ ستاره متوجه نشد، دستان پاکی که قرآن را لمس کرده، او را از میان دریای طوفانی گناه بیرون کشید. صدای ضربان قلبش گوشش را کر کرده بود. با پشت دست عرق روی پیشانی‌اش را گرفت. به‌طرف پنجره‌ی اتاق رفت و آن را به سمت خودش کشید و باز کرد. صدای نفس‌های تندش را بیشتر از ترانه بیرون اتاق دوست‌داشت. نفسش که آرام گرفت، دستش را روی قلبش گذاشت. نگاهی به دستانش انداخت. احساس می‌کرد مرتکب گناه بزرگی شده باشد. دو قطره اشکی را که روی گونه‌هایش بود به سرعت پاک کرد و تلاش می‌کرد خودش را آرام کند. دوباره سرش را به بیرون پنجره هدایت کرد و چند نفس عمیق کشید. جریان نفس کشیدنش که طبیعی شد، انگار چشمانش هم به کار افتاده باشند‌؛ پنجره رو به پشت باغ باز می‌شد. فضای نسبتاً وسیعی، بدون هیچ درختی. انگار که هنوز آن قسمت نوسازی نشده و مصالح ساختمانی روی زمین ریخته بود. صدای خش‌خشی دوباره ضربان قلبش را هوشیار کرد. خوب که دقت کرد چهار نفر را دید که در تاریکی به‌آرامی راه می‌روند. ناخودآگاه دستش را روی قلبش گذاشت، تا مبادا کسی صدای تپشش را بشنود. رگی از پشت گردنش تیر کشید و عرق سردی که دوباره روی پیشانی‌اش نشست، بدنش را به لرزه انداخت. چهار مرد با فاصله نسبتاً کمی از هم، در حال عبور کردن از پشت باغ بودند و چیزی شبیه به فرش لوله شده را به‌آرامی حمل می‌کردند. زمانی که به‌نزدیک پنجره رسیدند، ستاره خودش را کمی عقب کشید و آرام پنجره کشویی را کشید تا بسته شود. طوری نفس می‌کشید که شانه‌هایش هم تکان می‌خورد، قلبش داشت بر سینه‌اش می‌کوبید و احساس می‌کرد هرلحظه ممکنه است سکته کند. وحشت تمام سلول‌های وجودش را پر کرده بود که مینو وارد اتاق شد. -خاک تو سرت! ستاره فرار کردی؟ جیغ کوتاهی از ترس کشید. -وای... تویی...فرار نکردم...حالم بد شد.. نمی‌تونستم تو اون جمعیت نفس بکشم، داشتم خفه می‌شدم. دلش می‌خواست به مینو ثابت کند که اُمل نیست، ولی حقیقت این بود که ستاره اُمل نبود، بلکه اصیل بود و اصالتش اجازه نمی‌داد که مانند بقیه، به رفتارهای خودش بی‌تفاوت باشد. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلسه پرسش و پاسخ دبیرستان دخترانه_1.mp3
33.75M
🎙⭕️جلسه پرسش و پاسخ دبیرستان دخترانه ➖چرا حجاب اختیاری نباشه؟ ➖چرا هر جور خواستیم نماز نخونیم؟ 🆔 @TablighGharb 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾 ای قطب عالم امکان 💚 مهــــدے جانم 🎵سرکار خانم خدایاری 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنرانی جذاب دختر درباره 🔶 اگر این سخنرانی از خانم لطیف را گوش کنید، کاملا نشان خواهد داد که حجاب یک سلیقه پوشش نیست بلکه یک مبارزه است با ظلمی سیستماتیک علیه زن، غرب سیستمی طراحی کرده است که تمام این سیستم بر پایه ستم به زن است عطیه تمام مراحل مبارزه خود از دوران نوجوانی را شرح می‌دهد و در آخر دلایل حجاب اسلامی که برای مبارزه با این سیستم ضد زن است را کاملا روشن می‌کند 🔻گوش دادن به صحبت هایش و نشر آن به خیلی از شبهات نوجوانان پاسخ خواهد داد. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مشابه منطق بی حجاب‌ها 😂 🔹 خیلی باحال بود (ایستگاه جوانمرد قصاب😃) 🌍 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔅السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...✨ 🌱سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! 🌱بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو... 🦋 ════✧🌸✧════ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🤲🏻🕊 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🧕بانوی دانشمند تبریزی در جمع پژوهشگران پُراستناد یک درصد برتر جهان دکتر نجمه شیخ‌زاده (متولد ۱۳۵۸) استاد دانشکده‌ی دامپزشکی دانشگاه تبریز و یکی از ۲۰ عضو هیأت علمی دانشگاه تبریز است که بر اساس اعلام پایگاه استنادی علوم جهان اسلام، در جمع پژوهشگران پراستناد یک درصد برتر جهان در حوزه های مختلف موضوعی علوم سال ۲۰۲۲ قرار گرفت. بیشتر بخوانید 📆۱۴۰۱/۱۰/۲۱ 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ 4⃣5⃣ 😍ببین چی آوردم براتون ✂️آموزش برش و دوخت یه شومیز زیبا و پوشیده‌ی بسیارآسوووووون اونم فقط با چند تا برش ساده😳🤩 💛 برای دیدن سایر خیاطی های آسون و پرکاربردمون کافیه هشتگ رو دنبال کنید☺️🌼 | | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ 131ستاره سهیل مینو قهقهه‌ای سر داد که باعث شد تعادلش را از دست بدهد، دستش را به دیوار تکیه داد. - پاشو بیا بیرون. اومده کز کرده اینجا! اینقدر امل بازی در نیار، اینا همه مثل بردارایه نداشتتن. سرش روی گردنش نمی‌ایستاد و مدام این طرف و آن طرف می‌رفت، خواست از اتاق خارج شود که ستاره با لحن پریشانی صدایش کرد. - مینو!... من... یه حال بدی‌ام... -خوب می‌شی، یه تکون به خودت بده، بیا بیرون. -مینو... من یه چیزی دیدم، قلبم داره میاد تو دهنم. چشمان چرخان مینو روی ستاره ثابت و ترسناک شد. -چی دیدی؟ هان! -چند نفر بیرون...پشت باغ... داشتند سر یه چیزیو می‌گرفتن... خیلی به‌نظر مشکوک بودن... مینو وسط حرفش پرید. -توهم زدی، بابا! حتماً زباله‌ای چیزی بوده...آهان! کارگرای ساختمونی دارن اون پشتو بازسازی می‌کنن... ببین واسه چه مزخرفاتی منو حیرون کردی من عقب افتادم از بقیه.. بیا... آ.. مجلس تموم شد... اَه. خودش را به سمت ستاره کشاند و دستش را محکم گرفت، دستان ستاره مثل یخ سرد بودند و دستان مینو مانند آتش گداخته. فضای سالن، آرام‌آرام رو به روشنایی رفت و موسیقی بی‌کلام و ملایمی جایگزین موسیقی تند چند لحظه قبل شد، که در کم شدن سردرد ستاره بی‌تاثیر نبود. فضای سالن به‌کلی تغییر کرده بود و آرام‌تر به‌نظر می‌رسید. غذای سلف‌سرویس روی چند میز به زیبایی طراحی‌شده بود. شاید اگر همان لحظه ورود، پذیرایی انجام میشد، ستاره اشتهای بیشتری برای غذا خوردن داشت. سرش را نزدیک گوش مینو برد تا در آن همهمه گفت‌و‌گوها و خنده‌ها، صدایش را بشنود. -من می‌خوام برم، مینو! دیرم شده! مینو انگار در حال‌وهوای دیگری باشد؛ آرایش صورتش پاک‌شده بود و موهای بازش به بازوی خیسش چسبیده بود. یاد حرف گیلاد افتاد که با دیدن مینو گفته بود، "این چیه پوشیدی! شبیه ارواح شدی!" ولی حتی با این حرف هم، چیزی از اعتمادبه‌نفس مینو کم نمی‌کرد. -چی می‌گی؟ بلندتر بگو، نمی‌شنوم! -می‌گم، می‌خوام برم. دیرم میشه تا برسم خونه. - ای بابا! می‌ذاری یه چیزی کوفت کنیم یا نه!.. وقتی نگاه دلخور ستاره را دید لحنش را عوض کرد. -چشم گلم! می‌ریم. .. یچیزی بخور جون بگیری. سعید روی زمین نشسته بود و با ژستی خاص درحال قلیان کشیدن بود. مینو همیشه از غرور سعید تعریف می‌کرد و ستاره دلش برای چنین تکبری ضعف می‌رفت. مینو را به حال خودش رها کرد و کنار سعید نشست و بدون مقدمه گفت: «سعید! مینو خیلی ازت تعریف می‌کنه. می‌گه مایکی هم انگار خیلی بهت وابسته شده» سعید دود قلیان را از دهانش بیرون داد و بالا رفتنش را نگاه کرد. - محراب صدام کن... مایکی موجود دوست داشتنیه... البته خب مراقبت ویژه نیاز دارن چون بدنشون استعداد رشد انواع باکتری‌ها رو داره، ولی در کل سگو بیشتر از گربه دوست دارم.» ستاره انگار برگ برنده‌ای به دستش افتاده باشد، بیشتر به‌طرف محراب چرخید. -مایکی که ماهه! ولی من از این نره غولی که تو حیاطه خونه است زیاد خوشم نمیاد، ترسناکن واقعا! انتظار داشت، محراب با این حرف از خنده ریسه برود، اما بجایش گفت: «میدونی چیه! بنظرم سگام مثل آدمان... گنده لاتاشون ممکنه یه قلب کوچیک و مهربون‌ داشته باشن ولی اون خوشکل مامانیا... حتما پشت اون صورت نایسشون یه قلب پلاستیکیه... کی میدونه! ستاره بدون هیچ واکنشی به محراب خیره شده بود، هم می‌ترسید هم دلش می‌خواست محراب بیشتر حرف بزند، چقدر طرز حرف زدنش را دوست داشت. -میگم این گردن‌بندت خیلی خوشگله، اینو بخاطر گروه انداختی گردنت؟ محراب انگار دلش نمی‌خواست زیاد درباره گردنبند توضیح بدهد با همان غروری که مینو از آن تعریف می‌کرد، یقه لباسش را مرتب کرد و گفت : «هدیه مادربزرگمه!» و بعد دوباره مشغول قلیان کشیدن شد. ✅کپی فقط در فضای مجازی آزاد ✅ در صورت داشتن سوال، به آیدی نویسنده پیام دهید👇(طوبی) @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓