Part07_مطلع عشق.mp3
15.48M
💞 مطلع عشق ۷ (پایان)
مجموعه ای از پندها و نصایح حضرت آیت الله خامنهای به زوج های جوانی که توفیق یافته اند پیوند زناشویی خود را با آهنگ کلام ایشان آغاز نمایند.
🎧 #کتاب_صوتی #مطلع_عشق
🎙راوی : یاسر دعاگو
@hejabuni | دانشگاه حجاب
🚨 مــــــــژده🚨 🚨 مــــــــژده🚨
🎉بمناسبت ولادت امام حسن مجتبی ع
🎉کلــــــــــــــــے تخــــــــفیف ویــــــــــژه داریم 🧨
🔰 بهترین هدایای فرهنگی مناسب خودتون ، مدرسه ، مسجد یا نذرفرهنگی 💐
💠 @hejabuni_forooshgah 💠
♨️ عجله کن از تخـــــــفیفا جانمونی
🛍 زیر نظر کانال دانشــگاه حجاب
8.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹بخشهایی از سخنان رهبر انقلاب،
🔹۱۵ فروردین :
🔸 #حجاب محدودیت شرعی و قانونی است/ کشف حجاب حرام شرعی و سیاسی است/ خیلی از کسانی که کشف حجاب میکنند اگر بدانند پشت کار آنها چه سیاستی است قطعاً این کار را نمیکنند/ دشمن با برنامه وارد شده ما هم باید با برنامه وارد شویم/ کارهای بیقاعده نباید انجام بگیرد🌱
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌥🌥🌥
⛅️⛅️
🌤
#دعای_روز_چهاردهم
خدای مهربانم💖
در این ماه مرا از بلاها و آسیبها در امان بدار🤲
〰〰〰
#پروفايل #رمضان #تولیدی
🌸 @hejabuni I دانشگاه حجاب 🎓
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبا ساخته یکی از اعضای بزرگوار کانال دانشگاه حجاب
✔ بیش از ۷۰۰ عکس و ۱۲ ویدیو رو طی چند روز مرور کردن تا این کلیپ کوتاه ساخته شد.
🥀به یاد شهدا🥀
زحمت نشر حداکثریش با شما🌱
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
هدایت شده از دانشگاه حجاب
#چی_شد_چادری_شدم
میشه برامون تعریف کنید چی شد چادری شدید؟ 😍
👉🏻 @f_v_7951
منتظر خاطرات جذابتون هستیم 🤩
🔅 @hejabuni♢دانشگاه حجاب🔅
#چرا_چادری_شدم؟
سلام علیکم
طاعات وعباداتتون
قبول حق ان شاءالله
این خاطره من مربوط به دو روحانی میشه که در حجاب من تاثیرگذار بودند
کلاس اولم تموم شده بود.
درتابستان بچهها توی کوچه بازی میکردند. برادرم هم بابچههای همسایه هر روز مشغول بازی میشد. من هم بعضی وقتها میرفتم سر کوچه میایستادم وبازیشان را نگاه میکردم.
یک روز نزدیک ظهر سر کوچه ایستاده بودم که ناگهان یک نفر موهای بافته شدهام را از پشت سر کشید و من ترسیدم. وقتی برگشتم چشمم به همسایهمان که روحانی بود افتاد. با اخم و تندی گفت: «دیگه نبینم بدون روسری بیایی سر کوچه» و من با گریه دویدم سمت خانه و به مادرم گفتم چه اتفاقی افتاده است و خیلی گریه کردم.
مادرم بعد از آرام کردنم مرا در آغوش کشید و گفت: «تودیگه بزرگ شدی باید حجاب سر کنی و با حجاب سر کوچه بروی»
گفتم «من نمیخواهم و همینطور میروم»
دقیق نمیدانم ام از این موضوع چند روز یا چند هفته گذشت و من به کارم ادامه میدادم. میرفتم سر کوچه و از دور نگاه میکردم، هروقت همسایهمان را میدیدم سریع به خانه برمیگشتم و با رفتن او دوباره برمیگشتم سر کوچه.
یک روز مادرم گفت: «چرا روسری سرت نمیکنی؟ با روسری برو.»
من قبول نکردم. مادرم گفت: «حرف چه کسی را قبول میکنی اگر به تو بگوید؟ »
گفتم: «اگر آقای ربانی (که او هم یک روحانی بود و روضه خانگی برای ما برگزار میکرد و حدیث کسا میخواند) هرچه بگوید قبول میکنم. دلیل بیاورد من حرف او را گوش میکنم و روسری سر میکنم.»
یک روز مادرم گفت: «آقای ربانی در منزل یکی از همسایهها روضه میخواند. بعد از روضه بیا با او صحبت کنیم.» و من رفتم و از او پرسیدم: «من باید از الان روسری سر کنم و با حجاب باشم؟»
او به من گفت: «بله تو الان بزرگ شدی. خانم شدی. الان باید کمکم حجاب سر کنی. چون خدا خیلی دوست داره شما رو با حجاب ببینه. وقتی شما حجاب سر میکنی حضرت فاطمه خوشحال میشه و هروقت حضرت فاطمه خوشحال بشه خدا خوشحال میشه.»
و [با شنیدن] این حرف که با این کارم میتونم حضرت فاطمه و خدا رو خوشحال کنم، تصمیم گرفتم. از آن روز به بعد نه با روسری، بلکه با چادر سر کوچه میرفتم و بازی بچهها را نگاه میکردم ولی باز هم از دور هر وقت همسایمون رو میدیدم فرار میکردم.
از اون موقع هروقت حدیث کسا رو میخونم به این فکر میکنم که آیا من با حجابم تونستم حضرت فاطمه رو خوشحال کنم؟
💌 57 ساله از مشهد
ـــــــــــــــــــــ
ارسال خاطرات: @f_v_7951
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓