دانشگاه حجاب 🇮🇷
♨️ معتقدم در مورد #حجاب هر کاری بکنیم دیگه ... 🎙 استاد پناهیان #تبلیغ_حجاب #راهکار 🌸 @hejabuni |
نظر یکی از اعضای محترم کانال👇👇
🔰 سلام
امربمعروف فقط برای کسیکه مطلبی را نمیداند ، نیست
امربمعروف کردنِ انها هم که میدانند لازم هست
و تذکر اصلا همین کار اصلی امربمعروف هست
و برای کسیکه نمیداند اسمش میشود ارشاد جاهل
پس صحبت ایشان که میگن دیگه همه فلسفه حجاب رو میدونن پس اگر رعایت نکردن ولشون کنید دیگه تذکر ندید ، درست نیست
🌜@hejabuni 🌛
ظاهرا منظور استاد پناهیان ناظر به مبحث امر به معروف نیست. چون امر به معروف که یک واجب شرعی هست و شکی درش نیست.
شاید ایشون میخواد بگه جدای از امر به معروف، الان نوع ترویج و متقاعدسازی در مبحث حجاب باید برون مرزی رخ بده و جهانی تبلیغ بشه یعنی مدام برای محجبه کردن یک فرد توضیح ارزش حجاب ندیم.
در واقع بانوان فلسفه حجاب رو جهانی درک کنند، کاری که دانشگاه حجاب با عنوان #بینالملل به سبک مشابه داره انجام میده.
روی هشتک کلیک کنید مطالب رو ببینید.
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
2⃣2⃣ قسمت بیست و دوم
📢دوره آموزشی رایگان
🎉 #سوالات_خواستگاری
🎙 دکتر داوودی نژاد
═ೋ❅☕️❅ೋ═
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🛑 پویش نه به تولید و خرید لباس ضد ارزشهای اسلامی
🔰https://farsnews.ir/my/c/173756
#مطالبه_گری
#مطالبه_اثر_دارد
🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت22 خب دیگه... الوعده وفا سر 20 تا سخنرانیم تموم شد اونایی
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت23
با تموم شدن کلاس زودی به داخل محوطه دانشگاه اومدم
چه قدر قدم زدن توی هوای آزاد مزه میده..
وقتش بود ریه هام رو با این هوا خفه کنم!
توی حال و هوای خودم بودم که سر و کله الناز و فائزه مثل اجل معلق پیدا شد.
- پخخخخخ... درست میبینم؟! تو اینجا چه کار میکنی؟!
اگه قبل اینکه الناز دهن واکنه نمیدیدمش قبض روح میشدم!
بهترین حرفی که تو اون لحظه به ذهنم رسید همین بود..
- کوفت! درد بگیری راحت شم از دستت!
مثل روح میمونین شما دو تا!
نصف جون شدم
کی اومدین اصلا!
لالمونی گرفته بودن...
فائزه غش غش میخندید!
الناز هم که انگاری دلقک دیده!
با تمام احترام باید بگم گیر دو تا اسکُل افتاده بودم!
حرصم رو توی کلمات گنجوندم و گفتم:
از کی تا حالا پخخخ جای سلام رو گرفته!
انگاری تخم بلدرچین بهشون دادم...
بالاخره زبون باز کردن...
فائزه گفت:
- سلام...
ببخشید..
ایده الناز بود.
الناز هم سعی کرد خندش رو کم کنه تا کمش نکردم..
اونم سلامی کرد و جوابشون رو دادم...
- کی میخواین شما دو تا بزرگ بشین نمیدونم!
عین بچه ها میمونین!
فائزه با نیش باز گفت:
- خیلخب حالا...
ما بچه... تو مامان بزرگ!
سخت نگیر.. ترس واسه سکسکه خوبه!
الناز حرفش رو ادامه داد..
نگفتی..؟ اینجا چه کار میکنی؟
از دست این دو تا آخرش دیوونه میشم!
- دارم برات حالا...
که پس واسه سکسکه خوبه دیگه.. باشه..
رو کردم سمت الناز...
- چته اول صبحی! اینجا نباشم کجا باشم!
روز درسی بود اومدم دانشگاه دیگه!
الناز دستش رو گذاشت روی شونم و لبخندش کمرنگ تر شد و آروم و جدی پرسید..
- مشکلی پیش اومده هانیه؟!
با ما راحت باش!
آخه تو الان نباید اینجا باشی!
✍ مجتبی مختاری
🆔 نظرات درباره رمان
@mokhtari355👈
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓