eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز شماره تاعید سعید غدیر خم 2روز إن شاالله سال دیگه با آقا مولامون این عید سعید رو باهم جشن میگیریم اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
مهمونی۳۰۰ کیلومتری غدیر! ساسان زارع، دبیر ستاد مردمی برگزاری جشن بزرگ غدیر: 140 شهر علاوه بر تهران با برپایی مواکب از میهمانان عید غدیر پذیرایی می‌کنند. امسال جشن غدیر در تهران در مسیری به طول 10 کیلومتر از میدان آزادی تا حد فاصل خیابان دماوند، تقاطع سبلان از ساعت 16 تا 22 برگزار می‌شود. جشن عید غدیر علاوه بر تهران در 140 شهر کشور برگزار خواهد شد و طبق برآوردها در مجموع این میهمانی بزرگ سراسری در کشور به طول 300 کیلومتر خواهد بود. جشنی که در آن میزبان و میهمان خود مردم هستند. در طول مراسم کیلومتری، خدمت‌گزاران در موکب‌های متعدد از مردم پذیرایی می‌کنند، در جشن امسال با استقبال بالای مواکب مردمی مواجه شدیم، به طوری که میزان تقاضا نسبت به سال گذشته 30 درصد افزایش یافته است و 2200 موکب خدمت‌رسان و فرهنگی در این برنامه حضور دارند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هفدهم 🎬: روح الله تازه سرکار رفته بود، با اینکه قبل از اذان صبح به تبر
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه خشاب قرص ها را جلویش ردیف کرد، انگار باید مثل تمام کارهایش همه چیز منظم باشد، چون میدانست که نمی تواند یک مشت قرص را با هم بخورد و امکان بالا آوردنش بود، باید یکی یکی قرص ها را می خورد...می خواست خودکشی اش هم با طمأنینه باشد. دست برد خشاب اول قرص ها را برداشت دانه اول را درآورد که فکری به خاطرش رسید، باید سفارش بچه ها را به مادرش می گرفت پس قرص را روی تخت گذاشت و گوشی را به دست گرفت، روی اسم مامان مریم کلیک کرد و وارد صفحه پیامک ها شد و یک پیام کوتاه نوشتم: سلام مامان! ببخش اگر فرزند خوبی برایت نبودم، حلالم کن و از طرف من از بابا و داداش و آبجی و همه خانواده و آشناها حلالیت بگیر. مامان جان، بچه ها را اول به خدا و بعد به شما میسپرم تو را خدا مثل چشمات از عباس و زینب و حسین مراقبت کن، من بیش از این نمی تونم دنیا را تحمل کنم، روح الله هم شماتت نکنید، روح الله همسر بسیار مهربان و فهیمی بود و این بازی شراره بود تا مرا نابود کند که کرد وگرنه روح الله هیچ تقصیری ندارد. بیش از این نمی توانست بنویسد چرا که اشک ها پشت سر هم سرازیر شده بود و صفحه موبایل قابل رؤیت نبود. دکمه ارسال را لمس کرد، فاطمه گوشی را روی متکا کنارش انداخت، سرش را روی دستهایش قرار داد و شروع کرد به های های گریه کردن، انگار میخواست خودش اولین سوگوار مرگش باشد. در همین هنگام، نیرویی بغل گوشش میگفت: زود باش، شروع کن، زودتر...الان بچه ها بیدار میشوند، باید کار را تمام کرد. فاطمه خشاب قرص را برداشت و می خواست قرص اول را در دهان بگذارد که انگار احساسات مادرانه اش به جوشش افتاد...بگذار برای آخرین بار فرزندانم را ببینم. پس از جا بلند شد، به سرعت به طرف اتاق بچه ها رفت. در اتاق را باز کرد، بچه ها مثل فرشته خوابیده بودند، خیلی عجیب بود، حسین که همیشه چندین بار از خواب میپرید، امروز صبح راحت خوابیده بود،انگار می خواست مادرش بدون مزاحمت به کارش برسد. فاطمه پتوی روی حسین را که کنار رفته بود تا زیر گلویش بالا کشید، بوسه ای از گونه گرم حسین گرفت و به سمت تخت عباس رفت، خیره در چهره عباس که انگار چهره روح الله است در سنی کوچکتر، خم شد و بوسه ای از پیشانی عباس گرفت و بعد به سمت گوشه اتاق و تخت زینب رفت زینب که انگار نوجوانی های فاطمه را به تصویر میکشید دستانش را طرف راست صورتش روی هم قرار داده بود و خواب بود، باران اشک چشم هایش باریدن گرفته بود، دل از بچه ها نمی کند اما انگار باید این کار را انجام میداد، خم شد روی صورت زینب تا از او هم بوسه ای بگیرد که اشک چشمانش روی صورت دختر ریخت...زینب که مثل پدرش روح الله در خواب هم هوشیار بود، سریع چشم هایش را باز کرد و تا مادر را اینچنین دید با هول و هراس از جا بلند شد و گفت: مامان! اتفاقی افتاده؟! فاطمه دستش را روی سینه زینب گذاشت و گفت: نه مامان همه چی خوبه، بخواب...و گریه اش شدیدتر شد و بی آنکه زینب را ببوسد از اتاق بیرون آمد.. زینب گریه مادر را پای تمام گریه های این مدت گذاشت و دوباره دراز کشید و چشمانش را بست. فاطمه وارد اتاق شد، به سمت میز کنار تخت رفت و قرآن کوچکی را که آنجا بود برداشت و به لبهایش نزدیک کرد،بوسه ای از ان گرفت و سرجای اولش قرار داد و برگشت روی تخت نشست. عجله ای برای خوردن نداشت اما نیرویی در ذهنش او را به عجله وا میداشت، خشاب قرص را برداشت، بسم اللهی زیر لب گفت و قرص ها را یکی یکی جدا میکرد و در دهان می گذاشت و روی هر قرص جرعه ای آب مینوشید...خشاب اول تمام شد، دست برد خشاب دوم را بردارد که احساس کرد صدای قهقه ای زشت در گوشش پیچید، انگار واقعا کسی شاهد ماجرا بود و از دیدن این صحنه لذت میبرد، قرص اول را از خشاب دوم خورد،قرص دوم را بیرون آورد که ناگهان در به شدت باز شد و قامت مردانه و هراسان روح الله در چارچوب در ظاهر شد و تا قرص ها را جلوی فاطمه دید با شتاب به سمتش امد و گفت: چکار میکنی فاطمه؟! مگه ایمانت را از دست دادی؟! خودکشی؟! آخه برای چی؟! ما با هم قول و قرار گذاشتیم...قرار بود پشت هم باشیم...قرار نبود رفیق نیمه راه بشی...فاطمه که میخواست کار نصف نیمه اش را تمام کند، قرص ها را در دست پنهان کرد و آرام گفت: تو که رفیق نیمه راه شدی و با زدن این حرف دنیا دور سرش به چرخش افتاد و دیگر چیزی نفهمید.... روح الله دستپاچه تر از همیشه...جسم بیهوش فاطمه را روی دست های پهن و مردانه اش گرفت و به سرعت به طرف در خانه رفت، او باید تمام عشقش...تمام دنیایش....همه عمرش را نجات میداد.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
🔹من طرفدار آقای #جلیلی هستم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای قالیباف اجماع کنند حتما به آقای قالیباف
ول کنید اینا رو... یه چی میگم خیلیا مطمئنا ناراحت میشن و از در حق و باطل وارد میشن که همه چیزو توجیه کنن. البته هنوزم ناامید نیستیم. ولی بالاخره دو دو تا چار تا رو میبینه آدم... اصلاحات رای میاره چون سیاست بلده... آقای جلیلی از نظر مردم دارای فکری مسدود هست(البته دلیلش جنگ رسانه ای علیه ایشون هست و الا ایشون تا حالا حرف خاصی نزد. ولی بنا به هر دلیل واضحه که این دید در موردش موج میزنه. حالا افراد منعطف تر میگن خشکه). به هر حال آدم رای آوری نیست. اون وقت به جای قالیباف همه رفتن دور جلیلی جمع شدن. قالیبافم انصراف بده دور اول کار یکسره به نفع پزشکیان تمومه. همونطوری که اصلاح طلبان هر چی پورمحمدی گلدرشت بار نظام کنه بازم بهش رای نمیدن. از این طرف هم خیلی از مردم عادی جامعه به جلیلی رای نمیدن. ولو مذهبی ولو مقلد و مرید رهبری هم باشن ولی بازم به جلیلی رای نمیدن. یکی مثل قالیباف این درد که یا باید مشارکت پایین باشه تا برنده بشیم، یا در صورت افزایش مشارکت باخت باید بدیم رو می تونست درمان کنه. اگه درست درمون مذهبیا پشتش در میومدن... اما برعکس رفتار کردن و در مورد قالیباف تردید ایجاد کردن و کلی تهمت زدن. و رفتن پشت جلیلی وایستادن که رای نمیاره. دیگه باید فاش گفت همه چی رو. این اتحادهای مسخره برای تجمیع آراء برای جلیلی هم بی فایده هست. فقط کافیه مشارکت به شصت درصد برسه. ضمن اینکه اینستاگرام و تلگرام رو ول کردیم و گفتیم صهیونیستیه. در حالی که همه اونجا ولو هستن با بهترین فیلترشکن ها. خیلی درد داره که با مشارکت پنجاه درصدی هم به اصلاحات ببازیم... به امید لطف خدا و عدم اتحاد مضر یا اتحاد مفید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙شیخ اسماٰعیل رمضانی از ثواب اطعام روز غدیر جا نمونید مجتبی مختاری
6273811174047115
این شماره فعلا مختص غدیر هست.👆 نیازی به ارسال رسید به جایی نیست. هر پولـی اینجا بیاد یعنی برا مولاست. روی شماره کارت کلیک کن کپی میشه. ۱ روز مانده تا عید بزرگ غدیر خم _________________________ 🎐 @speak_Arabic | ترنم حیات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_شاهکار_استاد_قرائتی_دراثبات_ولایت_امیرالمومنین_علیه.mp3
1.96M
🌺 ♨️شاهکار استاد در اثبات ولایت امیرالمومنین علیه السلام 👌 بسیار شنیدنی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اجتماع بزرگ حامیان دکتر جلیلی تهران میدان امام حسین (ع) دوشنبه ۴ تیر ساعت ۱۷ ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نطق طوفانی متفکر آزاد خطاب به اسحاق جهانگیری ▪️جهانگیری معاون اول دولت روحانی در سخنانی گفته بود نباید اجازه دهیم راهی که در دولت [شهید]رئیسی شروع شده ادامه یابد! ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
‹📓⁩⁩🖇› - اینکه چادر سرت میکنی و در کوچه ها.... قدم برمیداری خیلی قشنگ است . چون برای بنده ی خدا تیپ نمیزنی برای خدا تیپ میزنی ‌‌این قشنگه.. 🎧͜͡😌‌‌↝ ⤦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 این پیام یکی از دوستان قمی هست که رفته حرم حضرت معصومه تبلیغ: 👇👇👇 - تو حرم رای رییییییخته! یه عده اصلا نامزدا رو نمی‌شناسن هرکسی رو که بگی قبول می‌کنن، خانومِ، جوون نمی‌دونست جلیلی زنه یا مرد! اسمشو یادداشت کرد که یادش نره بهش رای بده. به رااااحتی می‌شه برای جبهه انقلاب کار کرد. صبح ده و نیم 11 هم که حرم باشن جمعیتِ خوبی هست، توووووروووووخداااااا بچه‌ها برن حیفه، خییییییلی راحت می‌شه رای‌های خاکستری رو جمع کرد. این روزا از دست نره بعد بزنیم تو سر خودمون یه خانمی الان اومده منزل ما برای کار در منزل میگم به کی می خوای رای بدی میگه میگن پزشکیان خوبه!!!!! باورتون میشه سواد نداشت آژانس بگیره یا زنگ واحد رو بزنه ... ببینید دارن چطور تو لایه های مختلف جمعیتی چطور کار میکنن؟؟؟ ما هم نشستیم خودگویی و خود خندی باهاش چند جمله حرف زدم گفت اگه پزشکیان یعنی ادامه روحانی یا بدتر ازون اصلا بهش رای نمی دیم... دوستان امام زاده ها و بقاع متبرکه تشریف ببرید نماز های ظهر و مغرب عشا بخونید بسیاری مردم مرددند به کی رای بدن رای تو امامزاده ها و حرم ها ریخته باور کنید مرددن خواهشا منزل نمونید با فوروارد پست چیزی درست نمیشه عوام رو دارن جذب می کنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_هجدهم🎬: فاطمه خشاب قرص ها را جلویش ردیف کرد، انگار باید مثل تمام کارها
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فاطمه گوشهٔ اتاق و روی سجاده نمازش چمپاتمه زده بود،زانوهایش را در بغل گرفت و سرش را روی زانوها گذاشت، دردی شدیدی در سرش تیر کشید، فاطمه چشمانش را روی هم گذاشت و‌محکم فشار داد تا این درد فروکش کند. ذهن فاطمه به دوماه پیش کشیده شد، همانموقع که می خواست با قرص خودکشی کند و چه کار قبیحی بود، فاطمه باز هم خدا را شکر کرد که قبل از انجام آن کار، به مادرش پیام داد و بازهم شکرگزار بود که مادرش احساس خطر می کند و همان لحظه به روح الله پیام میدهد و باز هم خدا را صد هزار بار شکر کرد که فاطمه به خاطر خداحافظی از بچه ها اندکی تعلل کرد و سرانجام روح الله سر بزنگاه رسید و او را از مرگی خود خواسته که میرفت دنیا و آخرتش را به آتش بکشد نجات داد. اما بعد از آن روز ، هرگز خوشی و آسایش وارد این خانه نشد، انگار تمام اندام فاطمه بیمار شده بود، یک روز سردرد امانش را میبرید و روز دیگر دل درد و روزی دیگر کمردرد و پادرد، شده بود مثل پیرزن های نود ساله و هرروز یک جایش را میگرفت و کاش به همین جا ختم میشد، روح الله..‌این پدر مهربان و دوست داشتنی خیلی بداخلاق شده بود، گاهی اوقات با بچه ها که جانش به جانشان وصل بود، انچنان با تندی برخورد می کرد که ببیننده فکر میکرد روح الله نه پدر بلکه ناپدری بچه هاست، حتی خبرهایی به گوشش رسیده بود که روح الله در محل کارش و با همکاران و زیر دستانش هم چنین رفتاری دارد و این از روح اللهی که صبر ایوب داشت بعید بود.. اینها که جای خود داشت، اوضاع بچه ها هم به کلی بهم ریخته بود و تا بیدار بودند مدام بهم میپریدند و وقت خواب هم هر لحظه با نالهٔ یکی از بچه ها از خواب میپرید..زینب گاهی در خواب با چشمان بسته راه میرفت، کاری که اصلا سابقه نداشت، عباس توی خواب مثل آدم های تبدار حرف میزد و حسین با ناله های جانکاه از خواب میپرید و مشخص بود کابووسی وحشتناک دیده.. فاطمه به همه چیز مشکوک بود، از دور و بریها شنیده بود اگر خانواده ای را سحر کنند، آرامش از آن خانه سلب می شود. فاطمه سرش را از روی زانو بلند کرد و با آرام زمزمه کرد: باید به روح الله بگویم...شاید واقعا دست ازمابهتران درکار باشد...ما انسانیم و زنده ایم، چرا نباید از این نعمت حیات به خوبی استفاده کنیم و چرا زندگیمان باید کسالت بار بگذرد؟! کار طلاق شراره هم اصلا پیش نمی رفت، یعنی روح الله چون توی شهر تبریز سرشناس بود نمی خواست از آنجا دادخواست طلاق بدهد و هر بار که می خواست به شهری دیگه مثل تهران یا قم برود و این کار را انجام بدهد، کارش به نوعی گره می خورد، انگار نیرویی ماورایی اجازه این کار را نمی داد و قرار بود مثل فردا با فاطمه و بچه ها به قم بروند و همانجا دادخواست طلاق شراره به دادگاه تسلیم کند. فاطمه دست برد قرآن کنار مهر را بردارد که ناگهان با صدای جیغ حسین از جا پرید.. فاطمه هراسان لبهٔ سجاده را روی هم داد و با شتاب چادرش را از سر درآورد و روی تخت گذاشت، احتمالا روح الله داخل هال مشغول ذکر بعد از نماز صبح بود.. فاطمه با سرعت خود را به اتاق بچه ها رساند، حسین مثل همیشه روی تخت نشسته بود، دست هایش را روی گوش هایش گذاشته بود و جیغ می کشید و مابین جیغ هایش بریده بریده می گفت: با ....اون....چا...قو...منو نکش.‌‌.. فاطمه با دیدن حسین سردرد خودش را فراموش کرد، بچه را به سینه اش چسپانید و همانطور که او را ناز و نوازش می کرد زیر لب زمزمه کرد: این درد، این کابوس ها برای حسینِ کوچک من، زیادی بزرگ است و اشکش جاری شد... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 اینم عیدی امشب دوقسمت رمان ارائه مبشه😊
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نوزدهم 🎬: فاطمه گوشهٔ اتاق و روی سجاده نمازش چمپاتمه زده بود،زانوهایش
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: شراره برای چندمین بار شماره ترانه را گرفت و بالاخره بعد از کلی بوق خوردن صدای خسته اش در گوشی پیچید: ا..الو جانم شراره؟! شراره با عصبانیتی در صدایش گفت: سلام ترانه، چکار می کنی دختر؟! ببین چه مدت گذشته و هر هفته من تماس رو تماس که زودتر تمومش کن، آخه یه کار کوچولو واینهمه مدت؟! ترانه گارد گرفت و گفت: عه یعنی کشتن یه کسی از نظرتو واقعا کار کوچکی هست؟! شراره اوفی کرد و گفت: اگر پیگیر باشی چرا که نه؟ مگه خودکشی محمد شوهر منو ندیدی؟ روی یک هفته کلیدش زدم... ترانه قهقه ای زد و گفت: تو‌ موکل پر قدرت خودت را با موکل ریزه میزه من مقایسه کنی؟! بعدم مگه چی شده؟ موکل من که کار خودش را داره میکنه، مطمئن باش توی این مدت هزاران مشکل برای روح الله و زنش و خانواده اش پیش اومده که آخرش هم به نابودی فاطمه میرسه، چرا اینقدر عجله داری؟؛ شراره صدایش را بالا برد و گفت: چه ربطی داره؟! مهم پیگیری مطلب هست، احتمالا کوتاهی کردی، ترسوندن بچه های روح الله و مریضی های مختلف که به درد نمی خوره،باید کار ریشه ای باشه...وشوشه برام خبر آورده روح الله و فاطمه قراره فردا بیان طرف قم و دادخواست طلاق برای من تنظیم کنن.. ترانه نفسش را محکم بیرون داد و گفت: پس من دیگه کاری نمی تونم بکنم، بهتره از موکل خودت کمک بگیری.. شراره آه کوتاهی کشید و گفت: خیلی خوب کاری نداری...خداحافظ شراره گوشی را قطع کرد،یعنی باید چکار میکرد؟! یعنی از موکل خودش کمک میگرفت؟! نه...نه امکان نداره، اگر روح الله میفهمید که سحر هست و بعد به نوعی دست به دامن کسی میشد و ردگیری میکرد، اونموقع به من میرسه...من تا امیدم ناامید نشه از موکل خودم کمک نخواهم گرفت. شراره روی صندلی پشت میز نشست و دستهایش روی میز قرار داد و در هم قفل کرد و ذهنش سخت درگیر شده بود، یکدفعه بشکنی زد و گفت: درسته خودشه روژینا میتونه کمکش کنه، روژینا دختری که توی سالن زیبایی همکارش بود، شراره مسؤل کراتین مو و روژینا مسؤل کاشت ناخن هست و ترانه به روژینا یاد داده بود که چگونه موکل شیطانی بگیره و اتفاقا این دختر زبر و زرنگ موفق شده بود، شراره سری تکان داد و گفت: کار کار روژینا هست و لاغیر و سپس گوشی را جلوی صورتش گرفت و اسم روژینا را لمس کرد.. با دومین بوق صدای شاد روژینا در گوشی پیچید: سلام عشقم خوبی؟! شیدا چطوره؟! چه خبرا.... و شراره پرده از نقشه ای که کشیده بود برداشت و روژینا قول کمک داد...کمکی همه جانبه تا رسیدن به هدف نهایی.. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
💎 باید یکم کلی‌تر تحلیل کنیم، جلیلی داره خوب می‌زنه پورمحمدی هم تیکه زیاد به جلیلی انداخت! ❗️ جلیلی خوب داره نظر کارشناسی را میگه حلالش جلیلی گفت تحریم حل نمیشه! من کارشناس گفتم نمیشه ظریف گفت میشه خب چی شد؟😂😂👌👌👌👌👌 از اخبار ۲۴ پ.ن: امشب آقای جلیلی خیلی بهتر از مناظرات دیگر بود و این به دلیل این است که واقعا در این زمینه ایشان کارشناس هستند.(البته حمله مستقیم پورمحمدی هم موثر بود). در هر صورت واقعا هر کسی از جبهه انقلاب رئیس جمهور شود باید از نظرات کارشناسی ایشان در زمینه سیاست خارجی استفاده کند. ═‌ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872