دانشگاه حجاب 🇮🇷
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نود_دوم🎬: سه روز از آمدن شراره می گذشت، سه روزی که هیچ کس جرات نزدیک شد
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_نود_سوم 🎬:
چند ماه از عقد شراره با سعید می گذشت، عقدی که خیلی بی سرو صدا انجام شد بطوریکه هنوز خبر عقد به گوش روح الله و فاطمه نرسیده بود.
فتانه ابتدا بسیار خوشحال بود از این وصلت، چرا که در همان دیدار اول متوجه شده بود که شراره مثل خودش موکل دارد و او میتوانست با کمک شراره تیمی تشکیل دهد که بچه های محمود را به خاک سیاه بنشاند، فتانه کینه ای عجیب از روح الله به دل داشت، اما اینک که چند ماه از عقد سعید و شراره گذشته بود میفهمید که اشتباهی مهلک انجام داده، چرا که شراره موکلی بسیار پرقدرت داشت، موکلی که زورش به موکل فتانه می چربید و سعی در تطمیع سعید نسبت به شراره داشت و قصد داشت سعید نوکری چشم وگوش بسته برای شراره شود و این خواستهٔ فتانه نبود، محمود هم که زمان عقد سعید انگار در خواب بود و مخالفتی نکرده بود، حالا انگار از خواب بیدار شده بود و میدید چگونه سعید داماد جمشید گوش بری شده که سالها محمود از او و خانواده اش دوری می کرد و او را حرام خورترین فرد زمین می دانست.
شراره به پیشنهاد پدرش، روی مخ سعید رفته بود که از نمایشگاه اتومبیل سهمی هم به جمشید بدهند و سعید که انگار بین نیروهای شیطانی گرفتار شده بود نمی توانست تصمیم درستی بگیرد،از طرفی فتانه شمشیر را از رو بسته بود تا شراره را از اسبی که می تازید پایین کشد اما شراره کسی نبود که به این راحتی ها جا خالی بدهد، پس با کمک قوهٔ شیطانی که در اختیار داشت خواست گوشمالی به سعید دهد که به دنبالش فتانه سرجایش بنشیند، اما کارها طوری پیش رفت که به ضرر همه تمام شد.
فتانه مشغول کشیدن نهار بود که در هال باز شد و سعید با چهره ای برافروخته در حالیکه شراره هم به دنبالش روان بود،وارد خانه شد.
فتانه جواب سلام سعید را داد و تا چشمش به شراره افتاد گفت: ببینم تو کار از خودت نداری که وقت و بی وقت میری خودت را میچسپونی به این پسر و از کار و زندگی بازش می کنی؟! تو هنوز عقد کرده ای بزار عروسی بگیرین بعد بیا اینجا کنگر بخور و لنگر بنداز..
شراره پررو تر از او خودش را روی مبل انداخت و گفت: فتانه خانم کمتر حرف بزن، غذات را بکش که از گشنگی داریم تلف میشیم،بعدم سعید شوهرمه اگر نمی تونی ببینی که من باهاش هستم لطفا چشمات را ببند و باید به اطلاعتون برسونم که اگر ور دل پسرت هستم برای خرابکاری هایی که هست که انجام میده وگرنه من خودم از خودم یه کار هاای کلاس دارم.
فتانه که از حرفهای نیش دار شراره خون خودش را می خورد گفت: واه واه زمانه عوض شده حالا دیگه عروس به مادر شوهر فخر میفروشه و ..
سعید که از این کل کل همیشگی خسته شده بود با فریاد گفت: تو رو خداااا بس کنید، من از استرس دارم سکته می کنم شما اومدین معرکه گرفتین؟!
فتانه چشمهایش را ریز کرد و گفت: چی شده سعید؟! بازم جمشید اومده نمایشگاه ور دلت و حرف مفت زده؟!
سعید سرش را تکان داد و گفت: کاش اینجور بود..
فتانه که گیج شده بود سوالی سعید را نگاهی کرد که شراره قهقه ای ساختگی زد و گفت: نه خیر، کاش حرف پدر منو گوش میکرد که الان میباست رو هوا باشه نه زمین، آقا پسرت گل کاشته..انگار شریکش پول گرفته تا ماشین وارد کنه اما پول های بی زبون را برداشته و غیب شده و از جا بلند شد و به سمت اوپن رفت، تکه ای از کاهوی داخل ظرف سالاد را برداشت و همانطور به نیش می کشید سرش را کنار گوش فتانه اورد و گفت: سرمایه سعید و آقاتون محمووود پَررررر..
فتانه که باورش نمی شد، با دست روی گونه اش زد و به طرف سعید که بی حال روی مبل افتاده بود آمد و شانه های او را در دستش گرفت و گفت: سعید جان! بگو شراره جفنگ میگه..بگو دیگه
و سعید آه بلندی کشید و چشمانش را بست..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
صدا ۰۱۸.m4a
زمان:
حجم:
4.36M
💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧
صوت شماره ۱۳
🌹مبانی عفاف در خانواده 🌹
(مراتب حیا از دیدگاه امام صادق علیهالسلام)
۱. حیای گناه
۲. حیای تقصیر
۳. حیای کرامت
۴. حیای محبت
۵. حیای هیبت
#مبانی_عفاف #عفاف #حیا
فاطمه کفاش حسینی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 خانوما و دخترای خوب
حواستونو جمع کنید !!!
این کلیپ ارزش یکبار دیدنو داره...
چادرتونو محکـــم بچسبید و بهش افتخار کنید،مانتـــو حجـــاب کامـــل نیــــســـت،تمام.
خودتونو گول نزنید
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
هدایت شده از نیمه پنهان غرب🌗
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این بانوی آمریکایی با یک تلنگر فهمیده است که بیحجابی مصداقی از ظلم به زن بوده و او خبر نداشته است
🔺بسیار جالب است؛ روزی دانسته حجاب از واجبات دین مسیح است؛ اسلام برپایهی حفظ حقوق و کرامت زنان است و حجاب اسلامی هم بر اساس محافظت از جسم و روح زنانه طراحی شده است. او خیلی سریع ایمان آورد چون توانست مصداق ظلم به زن بیحجاب را در محیط زندگی خود ببیند و بداند سرمایهدار چه سودی از ترویج بیحجابی در جامعه میبرد.
❗️گوش کنید خیلی زیبا از حجاب اسلامی میگوید .
✍عالیه سادات
دانشگاه حجاب 🇮🇷
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نود_سوم 🎬: چند ماه از عقد شراره با سعید می گذشت، عقدی که خیلی بی سرو صد
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_نود_چهارم 🎬:
هر چه که سعید توی کارهاش کم میاورد و پس رفت میکرد، خبرهایی که از طرف روح الله میرسید نشان میداد که پله های ترقی و پیشرفت را تند تند طی می کند و برای خودش مقام و منصبی بهم میزد و خبرش هم به محمود میرسید و محمود ذوق زده برای فتانه نقل میکرد و کینهٔ شتری فتانه، بیشتر و بیشتر می شد.
اوضاع مالی سعید بهم ریخته بود و شریکش کلاهبردار از کار درآمده بود و به قول معروف آش را با جاش برده بود و گم وگور شده بود و پیگیری های سعید و محمود هم نتیجه ای نداده بود
فتانه که از شراره ناامید شده بود و تمام پس رفت های سعید را از چشم شراره می دانست، می خواست به نوعی تمام کمبودهایش را از سر روح الله و فاطمه درآورد وچون ارتباطی بین آنها وجود نداشت، اول باید ارتباط را دوباره زنده می کرد و سپس به خواسته های شیطانی اش برسد، یک روز که محمود خسته و کوفته از روستا آمده بود رو به او گفت: میگم محمود گمونم الان یه پنج شش سالی هست که روح الله را ندیدی هاا
محمود با تعجب نگاهی به فتانه کرد و گفت: خوب چیه؟! مگه مادمازل اجازه دیدار میدادین؟! من بیچاره هم باید به یه زنگ بسنده می کردم، حالا چی شده یاد ارتباط با روح الله افتادی؟!
فتانه قیافه مظلومی به خودش گرفت و با لحنی شرمسار گفت: من فکر می کنم تمام بدبیاری هایی که سعید می آره به خاطر اینه که به روح الله کم محلی کردیم، الان که گفتی بچه دوم روح الله هم به دنیا اومده، بیا یه سری به همین بهانه بریم پیششون و دل اونا را شاد کنیم بلکه خدا هم دل ما را شاد کرد و بدشانسی های سعید هم تمام شد.
محمود که انگار از تعجب داشت شاخ در می آورد، اب دهانش را قورت داد و گفت: یعنی باور کنم فتانه هستی و داری از این حرفا میزنی؟! ببینم خواب نما نشدی؟! شایدم یه کلک دیگه سوار کردی تا به خاطر شکست های سعید،زندگی روح الله را به کامش تلخ کنی هااا؟!
فتانه قیافهٔ حق به جانب به خودش گرفت و گفت: روح الله اون سر دنیاست و سعید اینجا، چه ربطی بهم دارن که کارای سعید را به روح الله ربط بدم، چقدر تو شکاکی مرد..
محمود سری تکان داد و گفت: من آدم شکاکی نیستم اما چون تو را خوب میشناسم، می دانم در پس این حرفت صدها فکر و نقشه نهفته است، اما اگر واقعا دوست داری روح الله دوباره رفت و آمدش را به خونه باباش شروع کنه، من مخالفتی ندارم، فقط به لین شرط توی زندگی اون بچه زجر کشیده مثل زندگی عاطفه بدبخت موش ندونی
فتانه اوفی کرد و گفت: باشه، پس من زنگ میزنم آدرس ازشون میگیرم و اخر هفته دوتایی بریم طرف تبریز و با زدن این حرف به سمت آشپزخانه حرکت کرد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب 🇮🇷
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_نود_چهارم 🎬: هر چه که سعید توی کارهاش کم میاورد و پس رفت میکرد، خبرهای
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_نود_پنجم 🎬:
فاطمه آخرین گوجه پیش رویش را داخل ظرف سالاد خرد کرد وگفت: برام خیلی عجیبه، چی شده بعد از دو سال که عباس به دنیا اومده، فتانه و بابات الان یادشون افتاده بیان برا دیدنش و چشم روشنی؟!
روح الله شانه ای بالا انداخت و گفت: تا جایی میدونم بابام پسر دوست هست و عباس هم اولین نوه اش هست که پسره، احتمالا تا الان فتانه نمیذاشته، خوب فتانه هم آدمه، شاید متوجه شده اشتباه کرده، الانم دست ازلجبازی برداشته و.. حالا که اونا بزرگواری کردند و اینهمه راه را دارن میان اینجا، ما هم نباید کینه ای باشیم.
فاطمه آهانی کرد وگفت: من که کینه ای ازشون به دل ندارم، تازه از عقد سعید هم خوشحال شدم و حتی اگر ما را هم اونموقع دعوت می کردن، مطمئنا میرفتیم.
در همین حین گوشی روح الله زنگ خورد و پشت خط آقا محمود بود،روح الله لبخندی زد و گفت: خوب خدا را شکر رسیدین، الان دقیقا کجایین؟!
پس نزدیک خونه هستین، من الان میام پایین، صبر کنید.
نهار با شوخی های آقا محمود و شیرین کاری های عباس پ فلفل زبونی های زینب صرف شد، آقا محمود که از دیدن عباس و شباهت زیادش به خودش ،سر ذوق آمده بود مدام قربان صدقهٔ عباس میرفت و فتانه گرچه حفظ ظاهر می کرد و همراه با آنها لبخند میزد،اما از درون خون خودش را می خورد، او با نگاه به خانه زندگی روح الله مدام آه می کشید و با خود میگفت: اینجور زندگی حق سعید من بود نه این روح الله بی مادر..حتی گاهی اوقات پشت سر شراره به فاطمه حرفهایی می زد و تاکید می کرد که شراره از دماغ فیل افتاده و متکبر و بی ادب است و فاطمه حس کرد که فتانه انگار از شراره میترسد.
دو روز آقا محمود و فتانه تبریز ماندن و روح الله و فاطمه هم الحق خوب مهمانداری کردند، آنها را به جاهای دیدنی تبریز بردند و حتی به بازارهای رنگارنگ هم سری زدند و روح الله که خود فردی پاک و صادق بود و میپنداشت فتانه هم چنین است، تمام خاطرات تلخ قبل را پای اشتباهات و حسادت های زنانه فتانه گذاشت و فراموش شان کرد و برای او هم مانند مادرش از سر تا پا همه چیز خرید و کلی سوغات برای سعید و سعیده و مجید و حتی شراره خریداری کرد..
فتانه ومحمود به طرف ورامین حرکت کردند و قبل از آن از روح الله قول گرفتند که به همین زودی به شهرش بیاید و با همه دیدار تازه کند.
روح الله و فاطمه از اینکه ابرهای کینه کنار رفته اند و مهر دوستی جای آن را گرفته بسیار خوشحال بودند و اما نمی دانستند شروع این ارتباط، پایانی ست بر آرامش زود گذری که این چند سال دوری تجربه کرده بودند.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
صدا ۰۱۹.m4a
زمان:
حجم:
2.9M
💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧
صوت شماره ۱۴
🌹مبانی عفاف در خانواده🌹
( تفاوت حیای مطلوب با حیای مذموم )
💎 «پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم» می فرمایند: إنّ لکلّ دینٍ خلقاً و خلق الاسلام الحیاء.
هر دین و آیینی خُلق و خویی دارد و خُلق دین اسلام حیاست.
و می فرمایند حیا دو نوع است👇
۱. حیای عقلی = فهم و دانایی ( حیا مقدمه ادب و عاقبت بخیری )
۲. حیای حماقتی = جهل و نادانی ( کمرویی و پایین بودن اعتماد به نفس )
💎 امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند: کسی که از گفتن قول حق حیا می کند دلیل بر جهل و نادانی اوست.
احساس ارزشمندی ⬅️ کرامت نفس ⬅️ حیا ⬅️ عفاف
#عفاف
#حیا
#کرامت_نفس
کانال شکوفایی (فاطمه کفاش حسینی)
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
4.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🔴 ماجرای حضور مداح ایرانی در میان شیعیان تایلند
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872