016.mp3
1.75M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر
🌴 بخش شانزدهم
⭕️ فقط باید به وظیفهمان عمل کنیم!
🔴 #دکتر_حبشی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌چه پیش بینی دقیقی حاج قاسم از آوارگی اینها کرد.
٣سال است جای ثابتی ندارم که اسمش خانه باشد؛این ٣سال بیش از ۲۱ بار نقل مکان کردم؛ دولت آمریکا میگوید که باید هویت و مشخصاتم را تغییر دهم و گوشهای پنهان شوم؛ چرا ترامپ میگوید دنبال مذاکره با ایران است و دنبال تغییر حکومت نیست؟
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🍃 یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ
💥 جهاد را چهار شاخه است :
💥 امر به معروف ، نهی از منکر
💥پایداری در جبهه ها
💥 وکینه دوزی با تبهکاران
💫 پس هر که امر به معروف نماید
پشت مومن را استوار سازد
💫و هر که نهی از منکر کند پوزه کافران
را بر خاک مالد
💫و هر که در جبهه ها پایداری نماید
آنچه را بر عهده داشته به انجام رسانده
💫و هر که با تبهکاران کینه ورزد به خاطر خدا خشمگین گشته
💫و هر که به خاطر خدا خشمگین گردد
و خدا نیز به خاطر او [ بر دشمنانش ]
خشم گیرد .
👈 این است ایمان و پایه ها و شاخه ها آن .
🌹 سخنرانی امیرالمومنین علی علیه السلام
در بیان ایمان و کفر
📗 تحف العقول : ص ۲۷۵
35.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞پناه ببرید به مادر آسمانی
#دههفاطمیه🖤
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥قسمت دوم
بررسی جوانب مختلف "برهنگی" یک دانشجو و "توطئه" بسیار خطرناکی که شکست خورد‼️
(((بسیار مهم)))
🔸️تست غیرت از مومنین
🔸️من از بيگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد۔۔۔۔۔
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
یکی کلینیک ترک بی حجابی می زند، آنهم بعد از ماجرای دختر علوم و تحقیقات که رسانه ی ملی گفت او بیماری روانی داشت...
کاری به همزمانی با قطع برق و سه فازه بودن اعصاب مردم نداریم...
اما دیگری می گوید بی حجاب بی عقل است اینکه روانی بنامیمش که عادی است...
یکی هم که مدعی امر به معروف حرفه ایست می گوید: بَه بَه، این طرح ضدانقلاب را سوزاند، پس که اینچنین است تا میتوانیم هی کلینیک کلینیک بکنیم با هشتک نشر حداکثری!!!
اینها اگر برنامه ریزی برای ایجاد نفرت نسبت به خواست نظام در مسئله حجاب نیست، حداقل کج سلیقگی و آشفتگی و بی برنامگی است که در قالب همان آموزش های گذشته فقط با خلق یک اسم جدید، به حاشیه سازی می پردازند نه حل مسئله.
نکته جالب اما اینجاست که نمی دانند ضدانقلاب نمی سوزد از این طرح ها که اگر این سوژه سازیهای خودی ها نباشد، او اصلا چیزی ندارد که بتواند برای تحمیق مخاطبش برنامه سازی کند... او خوشحال است و ذوق زده با دیدن این کج سلیقگی، همانطور که با مرگ مهساامینی ذوقمرگ بود و فقط ادا و اصول سوختن را در می آورد تا مخاطبش را با خود همراه کند.
آنسو چه خبر است: نتانیاهو گفته قربان شما زنان زن زندگی خواه آزادی پسند. این طرف برخلاف کلام مهربانانه رهبری که آن مقام عرفانی اش را می گوید کلی عیب درونی و باطنی دارم و یکی هم عیبش ظاهر است، کلینیکی می زنند که تداعی کننده این معنا باشد که حزب اللهی جماعت بی حجابها را روانی می داند و در حد معتادی که باید ترکشان داد!!!
✍علی اکبر غلامی
جدای از القای تردید در دل مردم و تقابل با یک طرح ملی و تقویت سوء ظن نسبت به مومنینی که برای جمع آوری کمک های مردمی تلاش می کنند؛
باید بدانیم که اولا با وجود این بستر ناگهانی دل مومن میلرزد و نیت می کند و طلا هدیه می کند. تبدیل و تبدل سردش می کند و آیا بدهد و آیا ندهد...
و مهمتر از اینها برادرجان، با وجود چنین طرحی عظمت روح بلند بانوان این مملکت به چشم می آید و این خودش تبلیغ بخشندگی زنان مسلمان ایرانیست و ایجاد همدلی بین زنان مومن ایران و لبنان و ...
چرا قدری بیشتر تامل نمی کنید؟!
✍علی اکبر غلامی
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت دوازدهم 🎬: سرباز جوان ، از اینکه باعث شده بود اندکی ذهن دخترک اسیر را از اس
شاهزاده ای در خدمت
قسمت سیزدهم🎬:
مرد جوان بادی به غبغب انداخت ، و انگار در شیرینی کارهای آن دلاورمرد شریک بوده ، گفت : بلی...براستی که در مدح علی از آسمان آیه نازل شده تا کور شود هرآنکه نتواند دید...و آیات دیگری در مسائل دیگر که کم کم و به نوبت برایتان خواهم گفت تا این راه دراز برایمان کوتاه شود و بانو آزرده خاطر از رنج سفر نشوند...
حال که متعجب شدی برای ابوتراب آیه نازل شده ، بگذار واقعه ای دیگر را برایت بگویم که بدانی منزلت اسدالله چقدر بالاست...
میمونه که غرق داستان شیرین ، مرد ناشناس اما همدلِ همسفرش شده بود گفت : چه واقعه ای از ستایش پروردگار بالاتر؟!
مرد جوان لبخندی زد وگفت : شاید بالاتر از ستایش خداوند نباشد ، اما شنیدنش برای ما بسیار شگفت انگیز بود.
راستش خودم از زبان ابوتراب شنیدم که می فرمود: آن زمان که در مکه بودیم و مسلمانان تحت آزار و شکنجهٔ کافران بودند و ما قدرت مقابله با آنان را نداشتیم ،پیامبر مرا خواست و به من فرمود: یا علی! وقتی اهالی مکه به خواب رفتند، برای انجام کاری مهم و پنهانی به کعبه می رویم ، آن شب پس از اطمینان از بی خبری و غفلت مشرکان ما دو نفر به مسجدالحرام آمدیم و داخل کعبه شدیم، پیامبر به من دستور داد تا بنشینم ، آنگاه پای مبارکشان را بر دوش من نهاد تا آن حضرت را بلند کنم و یکی از بت ها را که بلندترینشان بود ، سرنگون کند، اما پیامبر دید مرا توان آن نیست تا حضرت را بالا ببرم، پیامبر از دوش من فرود آمد و به من فرمود: پای خود را بر دوش من بگذار تا تو را بلند کنم، من امر آن حضرت را اطاعت کردم ، وقتی پیامبر برخاست آنقدر بالا رفتم که به نظرم رسید اگر بخواهم به افق آسمان هم برسم ، می توانم.
به فراز کعبه رسیدم و صورتکی از بت به رنگ زرد و از جنس مس دیدم، بت را فرو افکندم و وقتی بت مسین بر زمین سرنگون شد، مثل شیشه ای شکست و خُرد شد.
بلی شاهزاده خانم ، ابوتراب پا به روی شانهٔ محمد، فرستاده خدا گذاشته...شانه ای که جای دست خدا بر آن است ، آنزمان که پیامبر به معراج رفت و دست لطف و عنایت خداوند بر سر پیامبرش کشیده شد و براستی هیچ کس جز علی چنین سزاوار بزرگی و عظمت نیست..
میمونه که انگار عشق علی...ندیده و نشناخته در دلش فوران کرده بود گفت : می خواهم از محمد بدانم و از علی....از اولِ اول...آیا می شود؟
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
شاهزاده ای در خدمت قسمت سیزدهم🎬: مرد جوان بادی به غبغب انداخت ، و انگار در شیرینی کارهای آن دلاورمر
شاهزاده ای در خدمت
قسمت چهاردهم🎬:
روزی دیگر از پشت کوه های سر به فلک کشیده دنیا ،سر زد و کاروان قصهٔ ما ، همچنان در راه رسیدن به یثرب بود.
میمونه ، چشمانش را باز کرد و از تابش اشعه های خورشید که از درزهای محمل به داخل می آمد ، متوجه سر زدن روزی دیگر بود.
روزی که شاید متفاوت با دیروز و دیروزهایش بود ، قلب میمونه در سینه برای دانستن خیلی چیزها به تپش بود.
میمونه ، آرام پردهٔ محمل را بالا داد و دربین همسفران دنبال چهره ای آشنا که حتی نامش را هم نمی دانست ، می گشت.
همانطور که اطراف را جستجو می کرد با صدای تک سرفه ای متوجه کنارش شد و با دیدن همان جوان دیروز، محجوبانه سرش را پایین انداخت و زیر زبانی سلام کرد و با لحنی آرام گفت : می شود ادامهٔ سخنان روز قبل را بگویید؟
سرباز جوان همانطور که دستی به یال اسبش می کشید گفت : به روی چشم ،چه می خواهی بدانی؟
میمونه که بی قرار برای شنیدن بود گفت : از اول...هر چه که میدانی ، از محمد و علی برایم بگو...
مرد جوان نفسش را آرام بیرون داد و گفت : باشد ، آنچه که شنیده ام را برایت روایت می کنم ، راستش محمد رسول خدا ، پسر عبدالله بن عبدالمطلب است، عبدالمطلب از بزرگان مکه و کلیددار کعبه بود ، در آنزمان اغلب مکیان بت پرست بودند و اما عبدالمطلب به دین اجدادش حضرت ابراهیم نبی بود و خدای نادیده را می پرستید ، اما داخل کعبه پر از بت های سنگی و چوبی بود که مشرکان برای پرستیدن در آنجا قرار داده بودند، یعنی خانه ای را که ابراهیم نبی به حکم خداوند برای پرستش پروردگار ، بنا کرده بود ، شده بود بت خانهٔ مشرکین...
در این زمان ، منجّمان یهودی در طالع یکی از پسران عبدالمطلب آینده ای روشن دیدند ، یعنی منجی آخرالزمان را که بشارتش در کتابهای پیشین ، تورات و انجیل و... داده شده بود در طالع عبدالله پسر عبدالمطلب دیدند.
چون یهودیان انسانهایی بسیار مغرور و خودخواهند و به گمانشان می توانستند با تقدیر خداوند بجنگند ، تصمیم گرفتند هر طور شده ، این منجی از بین یهودیان پا بگیرد و نسلش از طرف مادر به یهودیان وصل باشد ، چون یهودیان اعتقاد دارند تنها قوم برگزیده زمین آنان هستند ، بنابراین زیباترین دختر بزرگ یهودیان را پیش کش خانه و درگاه عبدالمطلب برای پسرش عبدالله کردند و آن را با هدایای زیاد به نزد عبدالمطلب فرستادند تا به عقد عبدالله در آورد...
اما چون تقدیر خداوند است که پیامبرش ازصلب و رحمی پاک بوجود بیاید و عبدالمطلب از ماهیت کثیف یهودیان آگاه بود ، به این وصلت رضایت نداد.
یهودیان که دیدند تیرشان به سنگ خورده ، نقشه ای دیگر کشیدند ، آنان می خواستند تا قبل از اینکه عبدالله ازدواج کند ، او را با حیله ای بکشند ،تا اصلا نسلی از او به جانماند ، اما نمی دانستند که چراغی را که ایزد بر فروزد، هر آنکس پُف زند ریشه اش بسوزد....
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872