نکته پزشکی: ❌ متخصصان زنان می گویند هنگام دوچرخه سواری 40 درصد از وزن بدن را اندام تحتانی تحمل می کند لذا دوچرخه سواران از ناخوش احوالی هرچند اندک در قسمت های پایینی بدنشان و مشکلات مثانه رنج خواهند برد. اما به نظر می رسد که اثرهای این سرگرمی برای زنان چیزی فراتر از دچار شدن به یک زخم و جراحت کوچک روی زین دوچرخه است.❌ 🔰 دختر عزیزی که دوچرخه سواری دوست داری اگه میتونی ورزش مناسب تری برای خودت انتخاب کن ویا اگر مصر به دوچرخه سواری هستی پارک های بانوان و یا پیست مخصوص بانوان رو برای دوچرخه سواری انتخاب کن !🙃 ♨️اما بهت توصیه میکنم مواظب خودت باش تفریحات و ورزش های سالم تری هم وجود داره!😉 #تولیدی_کامل موضوع : #دوچرخه_سواری_بانوان مخاطب : #بد_حجاب رده سنی: #جوان نوع محتوا: #پزشکی #دینی 🇮🇷 @hejabuni | دانشگاه حجاب

🔴به روز باشیم (پاسخ به شایعه) 🔆 متن شایعه: ( کلیپ } خروج ۱۰تُن طلای ایران در جعبه‌های مهمات نظامی به سوی ترکیه 🔆 پاسخ شایعه: 1️⃣ جعبه‌های موجود در ویدیو مربوط به جعبه مهمات سلاح کِلاشینکُف کالیبر ۷.۶۲×۳۹mm است. 2️⃣ رنگ شمش‌ها اصلا به طلا هیچ شباهتی ندارند و بیشتر شبیه مس هستند و در فیلم هیچ صحبتی از جنس محموله نمی‌شود. 3️⃣ اگر در جعبه شمش طلا باشد و فقط ۶۰ درصد جعبه پر باشد وزن این حجم طلا دست‌کم حدود ۲۰۵ کیلو می‌شود که برای برداشتن این وزن جعبه باید قهرمان پاور لیفتینگ باشد. 4️⃣ اینکه شمش مس توی جعبه مهمات است بدلیل اینست که پوکه‌های فشنگ از مس تولید می‌شوند. 5️⃣ به این نوع فیلم‌گرفتن اصطلاحا شاخص گفته می‌شود که برای فروش داخل کشور گرفته می‌شود. روی یک برگه شاخص مخصوص خریدار با تاریخ نوشته می‌شود و به‌همراه فیلم و آزمایش‌های مربوط به اصالت کالا به خریدار برای صحت‌سنجی ارائه می‌شود. 6️⃣ کلیپ مربوط به یک شرکت زیرمجموعه «روس اتم» بوده و در #صنایع #برق و صنایع #تولید تجهیزات #پزشکی و مهمات‌سازی جهت ساخت فشنگ کاربرد دارند. . 7️⃣ ایران هم تولیدکننده شمش مس و هم واردکننده آن از #روسیه است و می‌توانید با یک جست‌وجوی ساده در گوگل سایت‌های شرکت‌های ایرانی فروشنده این گونه شمش‌ها را ببینید و حتی از آن‌ها خرید کنید. 🌸 @‌‌hejabuni |دانشگاه‌حجاب🎓

🔬 دلیل منع تراشیدن ریش از دید #پزشکی👆🌡💉 📘 برگرفته از کتاب "علوم نوین در اسلام" #تصویری 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓

✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿❀رمان #واقعی ✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے ✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵ ✿❀قسمت #بیست_وچهارم بستری شدن ایوب آنقدر زیاد بود که بیمارستان و اتاق ریکاوری مثل خانه خودم شده بود. از اتاق عمل که بیرون می آوردنش نیمه هوشیار شروع می کرد به حرف زدن: _"شهلا من فهمیدم توی کدام دانشگاه معتبر خارجی، پزشکی تدریس می شود. بگذار خوب بشوم، می رویم آنجا و من بالاخره پزشکی می خوانم." عاشق #پزشکی بود. شاید از بس که زیر #تیغ_جراحی رفته بود... 🌷و نصف عمرش را توی بیمارستان گذرانده بود.🌷 چند بار پیش آمد که وقتی پیوند گوشت به دستش نگرفت خودش فهمید عمل خوب نبوده. یک بار بهش گفتم: + ایوب نگو، چیزی از عملت نگذشته صبر کن شاید گرفت. سرش را بالا انداخت. مطمئن بود. دکتر که آمد بالای سرش از اتاق آمدم بیرون تا نماز بخوانم. وقتی برگشتم تمام روپوش دکتر قرمز شده بود.😳😨 بدون اینکه ایوب را #بیهوش کند با چاقوی جراحی گوشت های فاسد را #بریده بود. وگرنه کمی بعد به جایی رسید که دیگر گوشت دست خود ایوب بود و خون... ملافه ی زیر ایوب و لباس دکتر را قرمز کرده بود. ایوب از حال رفته بود... که پرستارها برای #تزریق مسکن قوی آمدند. 😢 دوست نداشت کسی #جزمن کنارش باشد. #مادرش هم خیلی #اصرار کرد اما ایوب قبول #نکرد. ایوب وقتی خانه بود کنار رختخواب و بساط چایش☕️ همیشه #کتاب📚 بود. از هر موضوعی،کتاب می خواند. یک کتاب دو هزار صفحه ای به دستش رسیده بود که از سر شب یک لحظه ام آن را زمین نگذاشته بود. گفتم: + دیر وقت است نمیخوابی؟ سرش را بالا انداخت + مگر دنبالت کرده اند؟ سرش توی،کتاب بود. _ باید این را تا صبح تمام کنم. صبح که بیدار شدم، تمامش کرده بود. با #چوب_کبریت پلک هایش را از هم باز نگه داشته بود. تا دوساعت بعد هنوز جای دوتا فرورفتگی کوچک، بالا و پایین چشم هایش باقی مانده بود ‎‌✾࿐༅ https://eitaa.com/hejabuni🌺