eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.4هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
188 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اشتیاق خدا به گنهکاران_653.mp3
2.33M
🎬 اشتیاق خدا به گنهکاران 🎤حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
دانشگاه حجاب
🎬 اشتیاق خدا به گنهکاران 🎤حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
✨ 💡درگه الهی... ✨این در هیچ وقت قفل نبوده... ✨حتی بسته هم نیست ✨بلکه بازه ... ✨باز و مشتاااااق ... ✨مشتاق برگشت من و تو ... ✨در آستانه ی ماه‌ضیافت الهی یه تصمیم قاطع بگیر و برگرد رفیق... ✨رمضان یک میانبره برای اوج گرفتن ... ✨اگر میدونستی چقد خدای بزرگ مشتاق برگشت ماست بند بند وجودت از هم گسسته می‌شد... 🌱بهترین فرصته برای شروع دوباره 🌱 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 مرگ و زندگی 🔻در پنج سال گذشته ۲۰۰میلیون جنین جان خود را دست داده اند!😱😭 ✍🏼جهاد تبیین جمعیت 🔹کاری از سازمان فرهنگی رسانه ای 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: حجاب فقط برای زنان است‼️ 🔰یک روزنامه آمریکایی در گزارشی به بررسی 5 افسانه در جهان غرب درباره حجاب اسلامی پرداخته است. واشنگتن پست پاسخ داد: 🔸حجاب، مجموعه‌ای از اقدامات برای یک شیوه زندگی عفیفانه است. برخی از این قوانین بر زن تطابق دارد و برخی دیگر بر مردان تطبیق می‌یابد. به طور مثال زمانی که مردان لباس‌های تنگ می‌پوشند تا عضلات💪 خود را نشان دهند بر خلاف عفت اسلامی عمل کرده‌اند. علمای اسلامی معتقدند که یک مرد نباید لباس‌هایی بپوشد که مناسب نبوده و بدن او را نشان دهد✖️. ✅پوشیدن روسری یکی از انواع حجاب است اما مردان اغلب فراموش می‌کنند که حجاب بسیار بیشتر از آن است و در قرآن، زمانی که حجاب را خطاب قرار می‌دهد اول زنان را مورد خطاب خود قرار نمی‌دهد. قرآن، زمانی که درباره حجاب صحبت می‌کند ابتدا دستور می‌دهد که مردان نباید به زنان خیره شده و نسبت به آنها بی‌پروا باشند. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🔹عازم یک سفرم 🔸سفری دور به جایی نزدیک 🔹سفری از خود من تا به خودم 🔸مدتی هست نگاهم 🔹به تماشای خداست 🔸و امیدم به خداوندی اوست 🌛پیشاپیش فرا رسیدن ماه رمضان ماه بارش باران رحمت الهی مبارک🌜 التماس دعا🌱 | | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از جهنم تا بهشت 🌺👇
دانشگاه حجاب
⚘﷽⚘ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_هفتاد_و_هشتم دست امیرحسین رو فشار میدم و میگم _ دلم برای یاسم
⚘﷽⚘ ادامه ی دستم رو عقب ميكشم ، ساكش رو از روي زمين برميدارم و دستش ميدم. _ برو و به سلامت برگرد . ساك رو از دستم ميگيره و به سمت در راه ميوفته. مامان عاطفه از زير قرآن ردمون ميكنه. پرنيان كاسه آب رو به من ميده. و...... يه آغوش مادرانه كه خدا ميدونه شايد مامان عاطفه اون لحظه آرزوش اين بود كه زمان كامل بايسته. آغوش خواهرانه ، كاش خودم حالم خوب بود و به پرنيان دلداري ميدادم. و آغوش پدرانه كه آخرين جملش رو به قدري آروم گفت كه فقط من و اميرحسين شنيديم _ بهت افتخار ميكنم پسرم. برق خوشحالي تو چشماي اميرحسين موج ميزد. از پدر جدا و به سمت من مياد. بوسه اي روي پيشونيم ميشينه كه عشق رو به وجودم تزريق ميكنه. بعد از خداحافظي با همه افرادي كه اونجا بودن ، همه حالمون رو درك ميكنن و ميرن داخل خونه. تسبيح فيروزه اي رو از جيبش در مياره و دور دستم ميبنده ؛ ماشيني كه بايد باهاش ميرفت ، كمي جلو تر از خونه بود ، اين بار بوسه روي دستم ميزنه و عقب عقب همونطور كه به چشماي هم زل زده بودیم به سمت ماشین میره ، سوار میشه و ماشین حرکت میکنه. کاسه آبی رو که توش رزای پر پر بود رو پشت ماشین میریزم و....... آب رو که پشت ماشین میریزه ، بی هوش میشه و روی زمین میوفته..... یک ماه بعد..... فاطمه خانوم ، همسایشون دختر 2 سالش زینب سادات رو پیش حانیه میزاره و میره به دنبال خبری از همسرش. تو این دو هفته ای که همسایه شده بودن حسابی دوستای خوبی بودن ، شاید به خاطر اینکه همدرد بودن. بابای زینب سادات هم به سوریه اعزام شده بود. با این تفاوت که امیرحسین فقط یک ماه پیش رفته بود و پدر اون پنج ماه پیش و تو دوماه گذشته هیچ خبری ازش نداشتن و حسابی هم نگران بودن. حانیه که عاشق بچه ها بود ، حسابی با زینب صمیمی شده بود. شاید اینجوری دلتنگی کمتر اذیتش میکرد. هرچند بازهم شب تا صبح برای سلامتی همسرش دعا میکرد و دیگه غذا خوردن و تفریح و خندیدن براش معنی نداشت.... با صدای زنگ تلفن زینب رو بغل میکنه و کنار میز تلفن میشینه. _ بله ؟ + سلام. عذر میخوام خانوم موسوی. _ بله بفرمایید. صدا مدام خش خش میکرد و قطع و وصل میشد. مطمئن بود از سوریه‌س. گوشش رو تیز میکنه که خبری از امیرحسینش بگیره. زینب سیم تلفن رو میکشه و صدا قطع میشه. سریع سیم رو وصل میکنه و تنها جمله ای که میشنوه _ شهید شدن....... من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود..... ادامه دارد... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓