eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.9هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
183 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پانزدهم 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های #داعش نب
✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت امام حسن عسکری- @Aminikhaah.mp3
4.46M
🎙 💠 غربت امام حسن عسکری علیه‌السلام🖤 ▪️ فرا رسیدن شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام تسلیت باد 📌آرامش در سیره امام حسن عسکری علیه‌السلام》 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🌻نقش وجایگاه زنان درحکومت امام زمان عج قسمت دوم: ❇️صیانه، بانوی شایسته حکومت مهدوی «صیانه ماشطه»،
🌻نقش وجایگاه زنان در حکومت امام زمان عج ⬅️ ادامه ماجرای زندگی بانوی شایسته 🔰فرعون به او گفت: «پروردگار تو کیست؟ » صیانه گفت: «پروردگار من و تو، «الله» است». 🔰 هر چه فرعون خواست او را از این عقیده منصرف کند، نتوانست. به او گفت: «اگر از این عقیده ات دست برنداری، تو و فرزندانت را در آتش می‌سوزانم». 🔥🔥🔥 🌸صیانه گفت: «بسوزان، مرا ترسی نیست. فقط از تو می‌خواهم که پس از سوزاندن، استخوان هایمان را جمع کنی و آن‌ها را دفن نمایی». 🔰فرعون گفت: «این خواسته ات را به خاطر حقی که بر ما داری اجابت می‌کنم». دستور داد تنوری از مس ساختند و در آن آتش افروختند. 🔰یک پسر او را در آتش انداختند تا آن که کاملاً سوخت و آن زن نگاه می‌کرد.😭 بقیه فرزندانش را نیز در آتش انداختند؛ تا این که نوبت به طفل شیرخواره رسید. حال صیانه منقلب شد.😭😭😭 🌺 در آن حال، کودک شیرخواره به زبان آمد و گفت: «ای مادر! صبر کن که تو بر حق هستی و بین تو و بهشت، یک گام، بیشتر نیست». پس طفل را با مادرش در تنور انداختند و سوزاندند. 😔 🌸گر ببینی یک نَفَس حُسن وَدود اندر آتش افکنی جان و وجود [۱] 🌺در آن حال، «آسیه» همسر فرعون دید که ملائکه، روح صیانه را به آسمان می‌برند و چون این صحنه را دید، یقین و اخلاص و تصدیق او زیادتر شد. 🔰 فرعون بر آسیه وارد شد و از آن چه با صیانه کرده بود، خبر داد. 🌸آسیه گفت: «وای بر تو ای فرعون! چه چیز تو را بر خداوند جلّ و علا جرأت داده و جسور نموده؟! » 🔰فرعون گفت: «شاید تو هم به جنونی که دوستت مبتلا شده بود، گرفتار شده ای! » 🌺آسیه پاسخ داد: «من به جنون مبتلا نشده ام؛ ولی به خداوند جلّ و علا - که پروردگار من و تو و عالمیان است - ایمان آوردم». 🔰 فرعون، مادر آسیه را حاضر کرد و به او گفت: «دخترت دیوانه شده؛ به او بگو به خدای موسی علیه السلام کافر شود و گرنه قسم می‌خورم که مرگ را به او بچشانم». 🍂 🌼مادر با دخترش خلوت کرد و از او خواست تا با خواسته فرعون همراه شود و امرش را در کُفر به خدای موسی علیه السلام بپذیرد؛ 🌸 اما آسیه نپذیرفت و گفت: «آیا به پروردگار متعال کافر شوم؟ به خدا قسم هرگز چنین کاری را نخواهم کرد». 🔰فرعون دستور داد تا دست‌ها و پاهای آسیه را به چهار میخ کشیدند و آسیه هم چنان در عذاب و رنج بود تا روحش به اعلی علیّین و نزد خداوند پرواز کرد. [٢] 📜برگرفته ازکتاب بایسته های زنان منتظر [۱]: دفتر چهارم مثنوی. [٢]: بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۶۳و ۱۶۴؛ حیاة القلوب، ج۱، ص۲۴۳؛ ریاحین الشریعة، ج۵، ص۱۵۳. ⬅️ادامه دارد | 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️بابا گیر نده‼️ ⚠️آدم باید دلش پاک باشه❗️ 🎙 خانم طباطبایی(وکیل،استاددانشگاه) 📽 💡@cheragh_Tv5 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
مقام زیبای مادری🤱 🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
یتیم تر از یتیم...😭 | | 🏴@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
سلام 😍 خوبین؟ ببخشید میشه یه سوال بپرسم؟ 👇 فقط 🔟 ثانیه وقتتون رو می‌گیره☺️ 📝 https://EitaaBot.ir/poll/x09 ممنونم که جواب دادین 😘 ✅ @Hejabuni | دانشگاه‌حجاب ✅
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ آموزش این هفته خیلی پرکاربرده👌 تبدیل چادر معمولی به جلابیب😍👇
29.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻🌱 6⃣ ✂️آموزش الگوی چادر جلابیب 🤩 (تبدیل چادر ساده بہ جلابیب😍) آکادمیRT ✅یه چادر با حجاب و پوشش عالی 👌مخصوصا برای مامانا و بانوان شاغل | | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯تبلیغ برای اسلام در فضای مجازی توسط یک کانادایی 🔻"جنی مولندیک" معلم اهل کانادا که در سال ۲۰۰۶ به دین اسلام گرویده است حالا در فضای مجازی با کمک ۵ فرزندش پست هایی برای آگاهی بخشی افراد نسبت به دین اسلام منتشر می کند 🔻جنی در سال ۲۰۰۶ تحقیقات ش راجع به دین اسلام رو شروع می کنه و جواب سوالاتش رو پیدا می کنه و تصمیم می گیره مسلمان بشه 🔻پدر و مادرش مخالف این کار بودن،پدرش مطالب ضد اسلام سرچ می کرد و براش می فرستاد تا جلوی مسلمان شدنش رو بگیره.اما جنی تصمیم خودش رو گرفته بود و این اقدامات اون رو از راهی که انتخاب کرده بود منصرف نکرد 🔻بعد از تشرف به اسلام و تولد اولین فرزندش جنی و همسرش تصمیم می گیرن برای زندگی کردن به ترکیه برن تا فرزندان شون در یک کشور مسلمان رشد کنن و صدای اذان رو بشنوند ✌️حالا جنی زبان ترکی هم یاد گرفته و به هر دو زبان ترکی و انگلیسی اسلام رو تبلیغ می کنه 🌐منبع:https://www.dailysabah.com/turkey/education/muslim-canadian-mother-simplifies-religion-for-children/amp 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را
✍️ 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ✍️نویسنده: 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 🌸🍃🌸🍃 ای منتظران گنج نهان می آید💖 آرامش جان عا‌شقان می آید💖 بربام طلایه داران ظهور💖 گفتندکه صاحب الزمان می آید💖 💖آغاز امامت حضرت مهدی (عج)💖 مبارک وفرخنده باد🌸🎊🌸 🌸🍃هفته وحدت مبارک باد🌸🍃 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📣📣📣 اجتماع مردم شهیدپرور تهران جهت حمایت، مطالبه و تشکر از پلیس امنیت اخلاقی تهران در مبارزه با بی حجابی شنبه ۲۴ مهر ساعت ۱۳ خیابان‌وزرا جنب پارک ساعی لوکیشن: b2n.ir/vzra نشر دهید.....
سلام بر 🌸بهار دل های شکسته و منتظر سلام بر آقای گل‌های نرگس! و شکوفه های جوان که چشم انتظارند.... آقا جان! شنیده ام که می‌آیی،، ولی چه قدر دیر است،، که سال‌های زیادی دلِ جهان پیر است،، نگو هنوز مانده تا قیام سبز بزرگ ... که این سپاه بی رهبر چه قدر ناچیزاست،، ⛅️ برای آمدنت چه قدر ظلم فراگیرد ما را؟ و یا ۼم نبودت چه قدر فشارد بغضمان را؟ ▫️نمیدانم بخاطر آغاز امامتت که برازنده ات است مسرور باشم یا ▪️بخاطر داشتن اصحاب پرمدّعا و‌ بی مهری چون من ،برایت خون بگریم... در این دنیای قریب به ۸ میلیارد نفر ،نداشتن ۳۱۳ یار یعنی چه❓ این دیگر نامش غربت نیست❗️ کم کاری ماست❗️ که اینگونه غریبی و در غربت تو، من نیز سهیمم 🍀اما کاش مثل همیشه دستم را بگیری کاش مثل همیشه من را هم ببینی و کاش من هم کمی به خود بیایم و مجنونت شوم... سال هاست که دو عید غدیر در تقویم مان ثبت شده است،،،یکے عیدالله الاڪبر؛؛؛ غدیر خم .... و یڪے عید بیعت با شما یارا💚 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ به همین سادگی میشه آمرشد 🌺 امربه معروف اقای گلزار به خانم بدحجاب 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🍃🌷 : نگاه به نامحرم تیری است که انسان را به زمین می زند و سخت بشود که بلند شوی... ⚠️ @Clad_girls 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
#پرسش_پاسخ #علل_انحرافات_جنسی #روابط_نامشروع ♻️قسمت سوم ❓چه عواملی منجر به بروز انحرافات جنسی در
♻️قسمت چهارم ❓چه عواملی منجر به بروز انحرافات جنسی در جامعه میشه؟ 🏚فقر مادی 🤚خب ما برگشتیم با ادامه ی مباحث دلایل انحرافات جنسی؛یکی دیگه از عواملی که منجر به انحراف جنسی میشه *فقر مادی* هست.خیلی از جوون ها اوضاع نامناسب اقتصادی رو بهانه می کنن و ازدواج شون رو به تعویق می ندازن از اون طرف تقوای لازم رو ندارن و زیرفشارهای زندگی به دنبال دلخوشی ای می گردن و میرن دنبال دوستی های خیابانی 👫 1⃣خب اولا که خیلی از افرادی که وضع مالی خوبی ندارن تا حدود زیادی خودشون مقصر هستن چون وضعیت شون ناشی از تنبلی و بی انگیزگی شما اگه برید از چند نفر از افرادی که در کسب و کارشون پیشرفت چشمگیری داشتن متوجه می شین که بیشترشون از صفر شروع کردن و دلیل پیشرفت شون پشتکار و امید بوده 2⃣دوما فقر وعده شیطانه و اعتماد به خداوند در کنار کار و تلاش انسان هارو بی نیاز می کنه.خدا تو قرآن میگه :«اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعا بركاتی از آسمان و زمين برايشان میگشوديم...»۱ دوباره رسیدیم به مرحله اول یعنی "تقوا" پس گسترش بی تقوایی در جامعه رو می تونیم یکی از عوامل موثر در گسترش فقر بدونیم 💑اگر زندگی افراد متاهل رو بررسی کنیم خیلی ها وضع زندگی شون نسبت به سال های اول ازدواج شون خیلی بهتر شده و دلیلش اینه که انگیزه مرد برای فراهم آوردن زمینه رفاه بیشتر بعد ازدواج چند برابر میشه 💔فقر عاطفی 💘*فقر عاطفی* هم عامل بسیار مهمی هست.چه افرادی که هنوز به سن ازدواج نرسیدن و در خانواده از جانب پدر و مادر حمایت عاطفی لازم رو ندارن چه افراد متاهلی که در زندگی شون دچار خلاء عاطفی میشن،گاهی مرد محبت خودش رو از زن دریغ می کنه و در مواردی هم زن بی عاطفه میشه و زمینه رو برای طلاق و یا خیانت فراهم می کنه 💏خیلی از کسایی که توی زندگی به بن بست می رسن و راهی جز طلاق براشون نمی مونه می گن ما توی زندگی همه چیو تحمل کردیم اما بی توجهی و بی محبتی رو نمی تونیم تحمل کنیم 📌پس از فقر غافل نشیم که ممکن حتی ایمان مارو از بین ببره.پیامبر صلی الله علیهم فرمودند: «كاد ألفقرَ أن يَُكون ُ كْفرا؛ هر آن نزدیک است که فقر به کفر منجر شود»۲ ادامه دارد... 📚۱.اعراف،۹۶ ۲.بحارالانوار،ج۷۰،ص۲۴۶. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا