#گزارش
#بینالملل
😳زنان غربی در خانه ی خودشان هم از تجاوز و آزار جنسی در امان نیستند😳
♨️ مردی 68 ساله در فرانسه همسر خود را با داروهای ضد اضطراب قوی بیهوش میکرد .
⭕️ او در سایت هایی مربوط به ملاقات های جنسی ، از مردم دعوت میکرد تا زمانی که همسرش دراثر داروها بی حال و نیمه هوشیار است ، از او سوء استفاده جنسی کرده و به او تجاوز کنند و از تجاوز مردان به همسرش ، فیلمبرداری میکرد .😱
⭕️ ۴۵ نفر مظنون به تجاوز به این زن بوده و افراد متهم به تجاوز در محدوده ی سنی بین ۲۴ تا ۷۱ سال هستند .
⭕️ این مرد فرانسوی زمانی که در حال تلاش برای فیلمبرداری از زیر دامن زنان در فروشگاه بوده، دستگیر شده است .
🌐 منبع: https://www.hindustantimes.com/world-news/french-man-jailed-for-drugging-wife-and-getting-her-raped-over-10-years-101632937276524.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت پانزدهم 🌺هنوز از پایگاه بیرون نیومده بودم
🌹🌹#سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت شانزدهم
🌺 لیلا موقع رفتن باز ازم خواست داداشش رو حلال کنم. با این حرفش خجالت زده شدم، سید کاری نکرده بود که من ببخشمش! فقط واقعیت رو برام روشن کرد مقصر خودم بودم که رویاپردازی کردم.
🍀_از وقتی این سفرش به مشکل خورده خیلی نا امید و سرخورده شده. چند روزیه ازش خبری نداریم قم هم برنگشته همه نگرانشیم...
🌹دلبسته کسی شده بودم که خاص و عجیب بود نمی تونستم درکش کنم چطوری می تونست از عزیزانش دل بکنه و راهی سفری بشه که معلوم نبود بازگشتی داره یا نه. الانم خدا می دونست کجا رفته فقط تنها دعام این بود صحیح و سلامت باشه تصور اینکه براش اتفاقی افتاده باشه دیوونه ام می کرد...
🌻روسریمو با سنجاق خوشگل لبنانی بستم گل سنجاق از دور خودنمایی می کرد چادرمو سرم کردم تو آینه به خودم لبخندی زدم و از اتاق بیرون اومدم.
بابام با لب تابش سرگرم بود مامانم هم طبق معمول با تلفن حرف میزد انگار نه انگار قرار بود بریم خونه عمو بهرام.
🍃تک سرفه ای کردم نگاهشون سمتم چرخید. از بی تفاوتیشون لجم گرفت گفتم:_ اینطوری نمی تونید نظرمو عوض کنید فقط دلم رو می شکنید. حالا که من زود آماده شدم شما بی خیال نشستید؟!.
🌾مامان تلفن رو قطع کرد و با لحن سردی گفت: _غروبی رفتیم سر زدیم، یه بهونه ای هم برای امشب اوردم!.
جلوتر رفتم اصلا نگام نمی کرد.
_بهونتون منم؟! مگه کار خلافی کردم.
❄_شاهکارت که یکی دو تا نیست. اولش چادری میشی بعد میگی می خوام برم راهیان نور! لابد فردا هم می خوای خانم جلسه بشی. تا وقتی که ظاهرت این شکلی باشه من باهات جایی نمیام!...
🍂به بابام نگاهی انداختم چقدر سرد و بی تفاوت شده بودند انگار که تو این خونه غریبه ام
دیگه مثل قبل نازم خریدار نداشت تحمل این فضا برام سخت بود.
🌿بی هدف تو خیابون قدم میزدم بعدِ سید حالا نوبت خانوادم بود که طردم کنند. بیشتر دوستام رو هم بخاطر این پوشش از دست دادم. تنها دلخوشیم به همین سفر بود شاید با کمک شهدا زندگیم به روال عادی برمی گشت
ادامه دارد...
🏴 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Part47_جان شیعه اهل سنت.mp3
7.42M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(47)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
عزیزدلم
خوب میشناسمت
💕از دلت خبردارم که محبت خدا در آن جادارد،حب اهل بیت و اعتقاد به قرآن
💔نمیدانم از کجا شروع شد؟که فاصله گرفتی از واجبات ...
💔نماز و روزه برایت بیاهمیت شد و #حجاب و #حیا و عفافی که نص صریح قرآن است ...
💛همان قرآنی که دیشب در دست گرفتیم و برسرنهادیم...
💛به حق همین #قرآن و کل مومنین و مومناتی که در آن مدح شدهاند از خدا میخواهم من و تو را را به دین بازگرداند
💚دعا میکنم باز هم لذت و شوق عبادت و حجاب را بچشی ...
مهربانم
💔این چندصباح دنیای فانی ارزش غصه امام زمان را ندارد..
💖ابدیت در پیش داریم...توشه برگیریم
#تولیدی_کامل #پروفایل #عفاف #قدر
🌸 @hejabuni| دانشگاه حجاب 🎓
🌿آنقدرعاشقانهبراےخدازندگی
کنیمڪهخداهمعاشقانهبگوید
"وَاصْطَنَعْتُكَلِنَفْسِی"
تورابرایخودمساختهام...
#یکیمثلشهـدا ..!❤️
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🌹🌹#سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت شانزدهم 🌺 لیلا موقع رفتن باز ازم خواست داداشش رو
🌹🌹#سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت هفدهم
🌺قبل سفر فکر همه چیز رو کرده بودم از خوراکی گرفته تا چند دست لباس همه رو تو ساک جمع کردم باتری اضافی هم برای گوشیم برداشتم چون مسیر طولانی بود باید خودم رو سرگرم می کردم. هیچ ذهنیتی از این سفر نداشتم فقط می دونستم پر از فضای معنویه که من خیلی احتیاج داشتم.
🌷بیشتر بچه ها از پایگاه خودمون بودند خوشبختانه خانم عباسی هم با ما همسفر شد
🌿موقع اومدن نتونستم با مامان و بابام خداحافظی کنم چون زودتر از من رفته بودند. شاید فکر می کردند اینطوری بهتر تنبیه میشم!با اینکه از بی محلی و لحن سردشون خیلی ناراحت می شدم اما این دلیلی نمی شد از اعتقادم و قولی که به خدا داده بودم برگردم تنبیه از این بدتر هم نمی تونست نظرم رو عوض کنه.
🌾بعد 18 ساعت تو مسیر بودن بلاخره به منطقه ای برای اسکان رسیدیم البته بین مسیر توقف داشتیم ولی کوتاه بود. از خستگی زیاد خیلی زود خوابم برد نزدیکای صبح برای اذان بیدار شدم نماز جماعت رو که خوندیم به سمت مناطق عملیاتی رفتیم خانم عباسی از زندگینامه شهید آوینی برامون گفت چیزهایی که برای اولین بار می شنیدم
🌷هنوز تو بهت بودم با هر قدمی که برمیداشتم حس و حال عجیبی پیدا می کردم به قول خانم عباسی شهدا یه روزی از همین جا عبور کردند باید بدونیم جا پای چه کسانی میذاریم.
🌸بعضی ها پابرهنه راه می رفتند و تو حال و هوای خودشون بودند. راوی خیلی قشنگ از شهدا یاد می کرد صدای گریه ها بلند شده بود روایتی از جنگ می گفت که دل ادم به درد می اومد زمانی که خانواده ام تو بهترین شرایط درس می خوندند و زندگی می کردند یه عده برای همین ارامش جونشون رو کف دستشون میذاشتند و مردونه می جنگیدند.
🍂همه جا تا چشم کار می کرد انبوه غبار بود و خاک. روی خاک افتادم از درون خالی شدم برای لحظه ای همه تعلقات دنیایی از دلم رفت من بودم و این زمین پاک و اسمان خدا که حالا به من نزدیک تر بود...
🌿روز بعد به سمت شلمچه حرکت کردیم شلمچه پر از حرف های نگفته بود تنها اسمی که از این سفر زیاد شنیده بودم و عطر خوش و حس قشنگی که هنوز نرسیده وجودم رو پر کرد
🌻با حرف های راوی انگار به گذشته پرتاب می شدیم تو دوره ای که نبودیم اما حالا اون لحظه ها برامون زنده میشد...
🌹هر کسی گوشه ای با خدای خودش مشغول راز و نیاز بود عده ای هم مشغول سینه زنی بودند با سربندهای یا حسین ، شعرهای قدیمی رو می خوندند و گریه می کردند
اینجا همه یک دل و یک رنگ شده بودند بوی بهشت رو می شد استشمام کرد
🍃من هم کفش هام رو دراوردم و روی این خاک شوره زار اهسته قدم میزدم یک نفر با فاصله زیادی از بقیه روی خاک ها نشسته بود چفیه ای جلوی صورتش گرفته بود چنان گریه می کرد که تمام وجودم لرزید، دیدن این صحنه اون هم در این فضا طبیعی به نظر می رسید اما نمی دونم چرا توجهم رو جلب کرد نزدیک تر رفتم قلبم تو سینه بی قراری می کرد.....
ادامه دارد ...
🌹@hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰فلسفه حجاب ۴:
مبارزه با نفس و تقویت اراده
🎵حجه الاسلام مختاری
#تصویری #فلسفه_حجاب
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
⚖ خمس مالتون فراموش نشه
📑 در این کانال تشکیل پرونده جهت راحتی حساب و کتاب سالانه خمس، دریافت اینترنتی وجه و ارسال رسید پرداخت از دفتر مراجع عظام تقلید توسط نماینده رسمی ایشان به طور رایگان انجام میشود. محاسبه خمس توسط جمعی از اساتید حوزه علمیه انجام میپذیرد. 👇
❤️ باشد تا فقیری نباشد.
🗃 eitaa.com/joinchat/563937459Ca7e7ce4748
✅ مورد تایید دانشگاه حجاب میباشد
🔰این اشکها که در فراق یار ریخته شده؛ سند رسوایی اون دسته از فمنیستهای بیچارهایه که با توهمات مردستیزانه خودشون هیچوقت طعم داشتن همراه و همدم رو نمیتونن بچشن! و اونهایی که اسلام رو به نادیده گرفتن زن متهم میکنن. این آ.جوادی؛اون از آ.حسنزاده،اون از نامه های امام،خود رهبری...
✍ پوریا فاضل
……………………………
🔰 شاید ندونید یه عالم و دانشمند بزرگ شبیه اقای جوادی آملی برای چی داره اینطوری گریه میکنه!
اسلامی که زن رو ریحانه و گل میدونه بایدم عالمش برای از دست دادن همسر و مونسش اینطوری اشک بریزه💔
خدایش بیامرزد
✍فائزه طلایی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
1_714785953.mp3
8.2M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(48)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🌹🌹#سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت هفدهم 🌺قبل سفر فکر همه چیز رو کرده بودم از خور
🌹🌹 #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت هجدهم
🍁سوزی که تو صداش بود دلم رو لرزوند نزدیکتر که شدم شکی که داشتم به یقین تبدیل شد باورم نمی شد خودش باشه چه حکمتی داشت که میون این همه ادم پیداش کردم!.
🌴با یکم فاصله روی خاک نشستم اهسته نجوا می کرد: _اومدم تا خودتون پا در میانی کنید برم سوریه، بخدا دیگه نمی تونم بمونم. گریه هاش پریشونم می کرد حیف که نمی تونستم براش کاری انجام بدم.
🌼فک کنم متوجه شد یکی خلوتش رو بهم زده سرش رو که آورد بالا نگاهش به من افتاد مات و متحیر موند! با هزار جون کندن گفت: _شما ..اینجا ..چی کار.. می کنید؟!!.
🌷_منم از شهدا خواستم پا در میونی کنند بخاطر همین الان اینجام!. از حاضر جوابیم شوکه شد یه یا علی گفت و بلند شد_خیلی خوبه که اومدید برای منم دعا کنید بی تفاوتیش عذابم میداد.
🌹چند قدمی بیشتر نرفته بود که گفتم:_کسی که طالب شهادت باشه دل شکستن بلد نیست! قدم هاش سست شد به طرفم برگشت غم عجیبی تو نگاهش بود از حرفی که زدم پشیمون شدم.
🍀 نفسش رو بیرون داد و آهسته گفت: _یه عذرخواهی بهتون بدهکارم اما نمی خواستم الکی امیدوار بشید شما لیاقتتون بیشتر از این هاست اون شب به حرفام گوش نکردید و قضاوت نادرست کردید، من نمی تونم کسی روخوشبخت کنم چون...موندنی نیستم! منو ببخشید.
🌷 دوباره برگشت این بار هم غرورم رو له کرد بلند گفتم: _نمی بخشم! اره امیدوار شدم چون با بقیه فرق داشتید.. گریه مانع حرف زدنم می شد _شبیه ادمای اطرافم نبودید اگه این امید هم نبود الان اینجا مقابل شما نمی ایستادم و به همون زندگیم ادامه میدادم.
خجالت زده سرش رو پایین انداخت.
🌻_شما رو با وجدانتون تنها میذارم، حداقل به حرمت شهدا هم که شده با خودتون رو راست باشید منم قول میدم فراموشتون کنم!!...
❄خالی شدم احساس سبکی می کردم حالا سنگینی این بار به دوش سید افتاد با اینکه فراموش کردنش برام سخت بود اما باید از پسش برمی اومدم....
🌺از خاکریزهای طلائیه بالا رفتم قطره های باران روح غبار گرفته ام رو می شست. برخلاف تصوراتی که قبلا داشتم اینجا فقط مشتی از خاک نبود حرف هایی برای گفتن داشت از دل ادم هایی که پاک و عاشق بودند
آروم زیر لب زیارت عاشورا رو می خوندم
🌾دوربین عکاسیم لحظه ها رو ثبت می کرد به هر جا که نگاه می کردی هنوز حال و هوای جنگ رو داشت تانک های اوراق، سنگرهای بازسازی شده...
نماز مغرب و عشا رو که خوندیم خانم عباسی ازم خواست چیزهایی که تو این مدت تمرین کردم رو بخونم!
🌸اصلا آمادگیش رو نداشتم حالا همه دورم کردند و دست بردار نبودند چون روز جمعه بود شعری از امام زمان به ذهنم اومد که خودم خیلی دوست داشتم
🍃ابا صالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش
🍃نجف رفتی کاظمین رفتی کربلا رفتی یاد ما هم باش ابا صالح یا ابا صالح
🍃مدینه رفتی به پا بوسه مادرت زهرا یاد ما هم باش
🍃به دیدار قبر مخفی از کوچه ها رفتی یاد ما هم باش
🍃شب جمعه کربلا رفتی یاد ما هم کن چون زدی بوسه
🍃کنار قبر ابوالفضل باصفا رفتی یاد ما هم باش
ابا صالح یا ابا صالح
🍃نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفه
شدی محرم در مناسک حج یا منا رفتی یاد ما هم باش
ابا صالح یا ابا صالح..
ادامه دارد....
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
Part49_جان شیعه اهل سنت.mp3
10.84M
📚 رمان " جان شیعه، اهل سنت"(49)
♥️" عاشقانه ای برای مسلمانان"
رویکرد این اثر وحدت شیعه و سنی است. “جان شیعه، اهل سنت” رمانی بلندی است که حکایت از ازدواجی خاص و زندگی مشترکی متفاوت از چیزی که تا به حال در رمان های عاشقانه خوانده ایم، می کند. این کتاب فراتر از تصور مخاطبانش به مفهوم واقعی اتحاد و برادری بین شیعه و سنی پرداخته است.
✍ اثر فاطمه ولی نژاد
پایان
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اگر ساختار امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه پیاده نکنیم، چه میشود؟
🗣علیرضا پناهیان
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
•°|🔹💠🔹|°•
ای آنڪه در برابر قدرتش همه تسلیماند
...
🌱فرازی از دعای جوشن کبیر 🌱
#تولیدی #پروفایل #جوشن_کبیر
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓