eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ١٩ستاره سهیل هق‌هق گریه‌اش گرفت. خودش می‌دانست چرا گریه می‌کند، اما سعی کرد، طبق برد
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٢٠ستاره سهیل با صدای زنگ گوشی، از خواب پرید. سراسیمه صدای زنگ را دنبال کرد. چادر نماز کرم رنگش حسابی بغلش کرده بود، آن قدر که به سختی خودش را کشید تا دستش به کیف رسید. زیپ کیف باز بود. خواب‌آلود دستش را داخل کیف برد. ناگهان جیغ کوتاهی کشید. انگشت اشاره‌اش را بیرون آورد و ناخودآگاه در دهانش گذاشت. چیزی انگشتش را بریده بود. خواب از سرش پرید. گوشی هم‌چنان زنگ می‌خورد. با چشمان بازتری داخل کیف را نگاه کرد. آینه جیبی‌اش شکسته بود. با احتیاط، گوشی را بیرون کشید و تماس را وصل کرد. -الو، سلام، مینو! چقدر زنگ می‌زنی بابا کله‌ی صبح؟ سر آوردی؟ امروز؟ ای وای! به کل یادم رفت. تو الان دانشگاهی؟ باشه، تا یه ساعت دیگه خودم‌رو می‌رسونم. بمون اومدم. نه! برو سایت ریاضیات اون‌جا نتش قوی‌تره. باشه دیگه چند بار می‌گی؟ تماس را که قطع کرد، نگاهش به دستمال کاغذی زیر صندلی افتاد. دستمالی که سفیدی‌اش، در میان لکه‌های سیاه و قرمز خط چشم و رژ لب گم شده بود. چند ثانیه‌ای نگاهش کرد. نمی‌دانست آن‌جا چه ‌می‌کند! مغزش کار نمی‌کرد. چادر نمازش را روی صندلی‌ انداخت. بعد از شستن دست و صورتش، صبحانه نخورده جلوی آیینه ایستاد. نگاهی مشتاقانه، به لوازم آرایشش انداخت. از برداشتن کرم‌پودر، تا گذاشتن رژ لب صورتی‌اش روی‌میز، بیست‌دقیقه‌ای وقتش را گرفت. کوله صورتی‌اش را برداشت و به‌طرف آشپزخانه رفت. خانه حسابی ساکت بود. می‌دانست که عمو صبح زود رفته و عفت هم مثل همیشه، در صف سبزی‌فروشی است. بقایای صبحانه هنوز روی میز آشپزخانه بود. لقمه‌ای برای خودش گرفت و با عجله از خانه بیرون زد. سر کوچه که رسید، عفت را بازن همسایه دید. لبخند‌زنان جلو رفت و سلام کرد. ‌- سلام عفت جون! سلام زری خانم! خوبین؟ زن چاق و کوتاه قد، زیر لب سلامی کرد. سبد قرمز رنگ پر از سبزی را، لحظه‌ای روی زمین گذاشت،تا نفسی تازه کند. عفت نفس زنان گفت: «کجا می‌ری ستاره؟ دوباره عموت شاکی می‌شه‌ها!!» ستاره نگاهش را از زری خانم که بی‌تفاوت فقط نگاهش می‌کرد، برگرداند. -عفت جون! دارم می‌رم دانشگاه. برا دانشگاه که نباید از عمو اجازه بگیرم. زری خانم گرهی به ابروانش انداخت و به حالت طلبکارانه‌ای گفت: «والا زمان ما، دخترها برا آب خوردن هم از بزرگ‌ترشون، اجازه می‌گرفتن. خدا بخیر کنه، عاقبتمون رو با این جوونا!» ستاره خیلی سریع جواب داد: «اینی که شما می‌گی، برا ۵۰۰ سال پیشه، نه الان! زری خانوم جون!.» بعد هم بدون خداحافظی، راهش را گرفت و رفت. از آن‌ها که دور شد، یک دربست گرفت. ۳۰ دقیقه بعد، جلوی دانشگاه از پراید سفیدی پیاده شد. همین‌طور که به سمت سَرْدر دانشگاه می‌رفت، کوله‌اش را باز کرد تا کارت دانشجویی‌اش را بیرون بیاورد. اما هرچه گشت کارتش را پیدا نکرد. کوله را روی سکویی گذاشت. حسابی گشت، اما فایده‌ای نداشت. کلافه‌شده بود. کوله را برداشت و همراه دانشجویانی که کارت به‌ دست وارد دانشگاه می‌شدند، خودش را پنهان کرد. اما همین‌که وارد دانشگاه شد، صدای نگهبان را شنید. -خانم، واستا! خانم با شمام. ❌❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔰 آیا تحریم‌ ها برای حکومت وضع میشه و بر ضد مردم نیست؟! حکومت ایران برآمده از رای و
🔴به روز باشیم 🔻متن شبهه: سلام یه شبهه ی جدیدی پخش شده که میگن ایران گاز اشک آور وارد میکنه ولی دارو مورد نیاز نه والبته دارو تحریم نیست جواب چیه؟ 🔰 پاسخ به شبهه: ایران بیش از نود درصد داروها رو داره تولید می کنه. اما خدا رو شکر خط تولید گاز اشک آور نداره و این یعنی حکومتش مردمیه. در مورد تحریم‌ها هم اگه کسی بخواد بگه نه تحریمی وجود نداره باید به عقلش شک کرد. چون تحریم‌ها کاملا سیستماتیک و برای ایجاد تنش و تقابل بین مردم و حکومت در حال اجرا هست و بارها خود مقامات آمریکایی و اروپایی اعتراف که چه عرض کنیم، حتی افتخار کردند بر وضع این تحریمها... این براندازای لجن هم که راه به راه به سران غربی میگن فشارهای تحریمی رو بیشتر کنید... خب این تحریم‌ها چی هستن مگه؟!! فقط یک موردش همینه که نتونی راحت پول رو جا به جا کنی و تجار و بازرگانان کشورت به مشکل بخورن برای اون سرمربی فوتبال چرا نتونستن سر موعد پول بریزن و اون جریان به وجود اومد؟! غیر از اینکه تحریم بانکی اجازه نمی داد؟!! در مورد دارو هم بعضا تحریم مستقیم وجود داره و بعضا تحریم غیرمستقیم که واردکننده ها نتونن به راحتی دارو وارد کنن. گاهی هم مواد اولیه ای که برای تولید یک دارو مورد نیاز هست رو تحریم می کنن. 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
293.9K
🎤 پرسش ازشما 🗣 پاسخ از ما 🔸من یه دختر مذهبی هستم و توی مدرسه دوستای زیادی دارم که به لحاظ معنوی مذهبی خیلی خوبن اما خیلی با حجاب نیستن؛تنها ایرادشون حجابه! ❓شما راه دیگه ای غیر از تذکر میدونید برای محجبه شدن دوستای من؟ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️میدونستید احمدی رهبر پژاک (شاخه‌ی ایرانی پ.ک.ک) که شعار رو ترویج کرد، به دخترش تجاوز و باعث خودکشی او شد⁉️😱 😰 اگه گفتید و باور نکردن، نمونه‌های تأسف‌بار روابط جنسی رهبران این گروهک با دختران عضو در کتاب👇 The Kurds and the Future of Turky اثر مایکل گونتر آمریکایی رو بهشون نشون بدید! @soada_ir 🌸 @Hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🌸 ماجرای دختر خانمی ڪه به می خندید اما سرانجام خاك و مناطق او را ڪرد...! 💔 در شلمچه جای پای (علیه‌السلام ) و (سلام‌‌الله‌علیها) رو احساس میڪنی جَـوش میگیردت ... اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
♨️تظاهرات با آدمای اجاره‌ای😉 طفلک خودش و اجدادش سال‌هاست بخاطر رنگ پوستشون مورد ظلم خواه‌ها! بوده و هستن❗️ درحالیکه در دین عزیز ما نژادپرستی ممنوع و ملاک برتری انسان‌ها فقط ست👌 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
بخش بیست و چهارم 🔶 چرا رهبر انقلاب با برخی بزرگان سیاسی فاسد برخورد نمیکنند؟ ✅ اینم برمیگرده به شیوه حکومت داری بر اساس . آدم با تقوا کسی هست که مخالفانش رو خیلی سریع از بین نمیبره. بلکه بهشون انقدر مهلت میده که اونها خودشون رو خراب کنند و مردم پلیدی اون افراد رو به خوبی ببینند. 🔹 مثلا امیرالمومنین علیه السلام واقعا براش کاری نداشت که به یه بهانه ای معاویه رو بکشونه توی کوفه و اونجا یه سمی چیزی بهش بدن و بگن خب معاویه مریض شد و مرد! خیلی جاها حضرت با یه ترفند کوچولو یا با یه مقدار پول میتونست مخالفینش رو کنار بزنه و سال های بیشتری حکومت کنه. ✅ اما حتی یک ثانیه هم بر خلاف تقوا عمل نکرد و همین موجب شد که حکومت از دست بره... 🔸 رفتار بر اساس تقوا کار بسیاااار مشکلی هست و خیلی خودسازی نیاز داره. ماها عادت کردیم به اینکه تا دیدیم کسی مخالف مون هست سریع بزنیمش کنار. ولی رفتار بر اساس تقوا داستانش کاملا فرق میکنه... 📌ادامه دارد۔۔۔ 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀|°•~ 🍀و خــــــداوند حــجاب را از جنس محبّت آفرید💚 🦋 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم 🔻متن شبهه: سلام یه شبهه ی جدیدی پخش شده که میگن ایران گاز اشک آور وارد میکنه ولی دا
🔴به روز باشیم بحث تحریمها بود، گفتم اینم اضافه کنم که در بحث موضع گیری علیه کشورهای مختلف، گاهی برخی دچار خطای محاسباتی میشن. مثلا در همین بحث تحریمها، طرف آمریکا و انگلیسی که تحریم می کنن و کلی اجماع جهانی علیه ما شکل میدن رو ول کرده، میگه مرگ بر روسیه و چین. وقتی میگی چرا؟! میگه اگه روسیه خیلی خوب بود، تو فلان سال یه بار به قطعنامه ی تحریم علیه ما رای نمیداد. چرا وتو نکرده بود؟!😐 خب اگه اینجوریه که باید ده برابر بگی مرگ بر آمریکا و انگلیس و صد برابرم بگی مرگ بر اسرائیل که برای پیش نویس و رو نویس و پشت نویس و همه چیزِ این تحریم‌ ها، بارها اقدام کردند و بارها هم همین چین و روسیه وتو کرده بودن که تحریم‌ ها اعمال نشه... حالا یه بارم روسیه رای داد و وتو نکرد این شد بدجنس و آمریکا شد خوش جنس!!! میگه شما حالیتون نمیشه. و جالب اینجاست که در عین حالی که میگه مرگ بر چین و مرگ بر روسیه، همزمان به ما میگه اینقدر مرگ بر آمریکا و انگلیس نگید، چون مرگ بر اینو اون گفتن خیلی کار زشتیه و در کائنات اثر منفی داره😂 و نکنه ی جالب تر ماجرا اینجاست که وقتی میگیم دلیل این تناقض اینه که شما تحت تاثیر رسانه های غربی هستی، میگه تاثیر کجا بود؟! ما خودمون شعورمون میرسه که از این حرفهای پرتناقض بزنیم... خودمون داریم میبینیم همه چیو😅 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٢٠ستاره سهیل با صدای زنگ گوشی، از خواب پرید. سراسیمه صدای زنگ را دنبال کرد. چادر
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٢١ستاره سهیل ستاره طلبکارانه برگشت و به نگهبان نگاه کرد. مرد چهارشانه، هیکل‌مند و سبیلویی با لباس فرم آبی‌رنگ، به سرعت به طرفش آمد. انگار که مچ دزدی را، حین ارتکاب جرم گرفته باشد. -کارتت خانم! کارتتو نشون بده. -آقای محترم، من کارتمو جا گذاشتم. نکنه می‌خوای به خاطر کارت بیرونم کنی؟ نگهبان خودکاری را از جیبش بیرون آورد و مشغول نوشتن چیزی شد. در همان حین پرسید: «اسم و ورودیت؟» -الان اسممو بگم مشکل حله؟ می‌تونم برم تو؟ نگهبان نوشتنش را متوقف کرد. سرش را از روی کاغذ بالا آورد. -چه طرز حرف زدنه خانم؟ بدون کارت اومدی داخل، طلب‌کارم هستی؟ ستاره کمی صدایش را بلند کرد. -ای بابا! عمدا بدون کارت نیومدم که! جا گذاشتم. یه جوری با آدم برخورد می‌کنین، انگار آدم کشتم. فردا میارم قاب کنین سردر دانشگاه، ببینم خیالتون راحت می‌شه یا نه! صورت سبزه نگهبان، لحظه به لحظه سرخ‌تر می‌شد. رگ گردنش متورم شده بود. ستاره کمی ترسید. خودش را عقب کشید. صدای بلندشان توجه دیگر دانشجویان را جلب کرده بود. بعضی از ستاره طرف‌داری و برخی دیگر ستاره را به صلح دعوت می‌کردند. نگهبان با پرخاش و در حالی‌که سرش را می‌جنباند گفت: «الان با من میای حراست دانشگاه، تا تکلیفتو مشخص کنم.» با شنیدن نام حراست، رنگ از صورت ستاره پرید. همهمه دانشجویان بلند شد. -ای بابا! مگه چه‌کار کرده؟ خب کارتش یادش رفته! در بین بگو‌مگوها، ستاره از پشت سر نگهبان، چهره آشنایی را دید. با عینک دودی که داشت، تشخیص برایش سخت بود، اما بعد از چند لحظه او را شناخت. کیان بود، جلوتر آمد. لبخند آشنایی زد. از نگهبان جریان را پرسید. نگهبان درحالی‌که دست‌هایش را به این طرف و آن طرف تکان می‌داد، در حال توضیح دادن بود. کیان نگهبان را به گوشه‌ای کشاند. عده‌ای از پسرهای دانشگاه که انگار سوژه جذابی را پیدا کرده باشند، خودشان را به آن‌ها رساندند تا لحظه‌ای را از دست ندهند. از آن طرف، دخترها هم شروع به نصیحت کردن ستاره کردند. یکی گفت: «ببین عزیزم! اصلا ارزش نداره به‌خاطر یه کارت‌، پات به حراست باز شه.» دختری درحالی‌که موهای وِزَش را درست می‌کرد، با لهجه‌ی شیرازی گفت: «ای بابو! کاری نِداره که، بُگو معذرت می‌خوام،بره پیِ کارش. واسه خودت دردسر درست نِکن، دختر!» اما ستاره تمام حواسش به کیان و نگهبان بود که در حال بحث کردن بودند. بعد از ده دقیقه، کیان درحالی‌که عینکش را به سمت موهایش هدایت می‌کرد به طرف ستاره آمد. بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: «ستاره خانم! بی‌زحمت شما یه کارت شناسایی از خودت بده. موقع برگشت هم، بیا پسش بگیر.» ستاره دست‌پاچه کارت ملی‌اش را بیرون آورد و به کیان داد. -من الان برمی‌گردم. کیان جمله‌اش را با چاشنی چشمکی همراه کرد. وقتی‌که برگشت، ستاره درحال صحبت با مینو بود. چند دقیقه‌ای صبر کرد تا صحبتش تمام شد. -ببخشید، نمی‌دونم چرا همه‌اش بد میارم. شرمنده. - این حرف‌ها چیه؟ من دارم می‌رم دانشگاه ریاضیات. اگر کمکی ازم بربیاد، در خدمتم. -شما چی می‌خونی؟ نمی‌دونستم این‌جا درس می‌خونین! -من نرم‌افزار می‌خونم. آرش بهم گفته که شما حقوق می‌خونین. ستاره قدم‌زنان شروع به حرکت کرد. با طعنه گفت: «خوبه آرش‌خان، فقط از اون طرف اطلاعات دقیق می‌ده.. اتفاقاً منم با مینو تو دانشکده شما قرار داریم. البته اون تا حالا انتخاب واحدشو تموم کرده .. این کله‌ی کچل منه که بی‌کلاه مونده..» -نگین این حرفو! چقدر ناامیدین! موهای به این زیبایی دارین، آدم کیف می‌کنه.. ستاره نمی‌دانست از این تعریف باید خوشحال شود یا ناراحت. اما لبخند پر ناز و عشوه‌ای تحویلش داد. در هرصورت از اینکه یک نفر از او تعریف می‌کرد، لذت می‌برد. وارد دانشکده که شدند، راهشان از هم جدا شد. در سنگین چوبی را به سختی هل داد و وارد سایت شد. مینو از پشت سیستم، برایش دست تکان داد. ستاره یک‌راست به سمت او رفت. عصبانی کوله‌اش را روی میز سفیدرنگی کوبید که مانیتور روی آن قرار داشت. صفحه‌ی کامپیوتر لحظه‌ای لرزید. نگاه‌های معنی‌دار دانشجویان به طرفشان کشیده شد. ❌❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
007.mp3
1.98M
7 🔶 سیستم خدا اینه که شرایط رو برای آدم ها پیچیده میکنه که امتحانشون کنه چند داستان جالب از زمان اهل بیت علیهم االسلام استاد پناهیان 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
🔴 امروز سوم‌ آبان و وقوع خورشید گرفتگی 🔵 یادی کنیم از بزرگ ترین خورشید‌ گرفتگی تاریخ با فرازی از زیارت آل یاسین: 🌕 السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷مدرسه ابتدایی ایران یک. شهر مقدس قم. 🧕دهه نودیها.👏👏 👌این ارتش بیست میلیونیست 👌لعنت به هرچی صهیونیست اعضا 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
⭕️👆 یه گوشه کوچیک از جنایات علیه زنان در عربستان که بابتش هیچ صدایی از مسئولین غربی آمریکایی درنیومد اما خــدا نکنه یه اتفاق غیرعمد تو ایران بیفته اونوقت ... https://eitaa.com/soada_ir/6018 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٢١ستاره سهیل ستاره طلبکارانه برگشت و به نگهبان نگاه کرد. مرد چهارشانه، هیکل‌مند و
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ٢٢ستاره سهیل مینو چپ‌چپ نگاهی به ستاره انداخت، درحالی‌که سعی داشت تن صدایش را کنترل کند، گفت: «معلومه چته دختر؟ یواش‌تر!» ستاره با حالت زاری گردنش را کج کرد و با حالت چندشی گفت: «مینو تو رو خدا! تو دیگه گیر نده.» -ای بابا! مگه چی شده؟ مینو این جمله را در حالی گفت که روی صندلی چرخید و تمام‌رخ به چشمان قهوه‌ای دوستش خیره شد. -هیچی، چی می‌خواستی بشه؟ دردسر پشت دردسر. کارتم معلوم نیست کجاست! تو کیفم که نبود. نگهبانم برام شاخ شد. دلم می‌خواست یکی بخوابونم زیر گوشش.. هرچی می‌گم یادم رفته، می‌گه من می‌برمت حراست تکلیفتو معلوم می‌کنم.. معلوم نیست خودش چند کلاس سواد داره برا من کلاس می‌ذاره.. -چه خوب اداشو در میاری!خب! پس چطوری اومدی تو؟ -نمی‌دونم این کیان سروکله‌اش از کجا پیدا شد؟باهاش حرف زد، کارت شناساییمو گرو گذاشت، خواستم برم خونه، باید پسش بگیرم. مینو ریز ریز خندید. - خب پس، آقا با اسب سفید از راه رسید و شاهزاده خانمو نجات داد. ستاره موس را از دست مینو گرفت. همان‌طور که وارد صفحه کاربری‌اش می‌شد، با خنده گفت: «نه بابا! اسب سفید کجا بود؟ با اسب سیاه اومده بود. سر تا پا مشکی بود.» صدای خنده‌ی مینو که بلند شد، مسئول سایت که پسری ریزنقش بود برای تذکر دادن به طرفشان آمد. مینو به معنای چشم، دستش را روی چشمانش گذاشت. بعد از بیست دقیقه که انتخاب واحدشان تمام شد، خنده‌کنان از دانشکده ریاضیات بیرون آمدند. مینو کیف پولش را بیرون آورد و پرسید: «بریم بوفه؟ می‌خوام یه دلی از عزا در بیاریم. خوراکی بگیرم یا ساندویچ؟» ستاره بی‌حوصله جواب داد : «فرقی نداره، هر چی خودت می‌خوری. دفعه بعد مهمون من.» - پس بزن بریم.. پلاستیک به دست از بوفه بیرون آمدند. چند دقیقه‌ای بین درختان قدم زدند، تااینکه مینو به‌ سمتی اشاره کرد. -بیا بریم اون‌جا. چند ماه پیش تازه داشتند درستش می‌کردند. حوض قشنگی داره. بریم ولو شیم وسط چمنا! خیلی فاز می‌ده! ستاره با سر تأیید کرد. -اِ..! نمی‌دونستم غیر گیر دادن، از این کارهام بلدن. خب تا می‌رسیم، من از وقتم استفاده کنم. بعد هندزفری را داخل گوشش گذاشت. مینو پرسید: «معمولاً چی می‌زنی؟» ستاره با چشمانی متعجب حرفش را تکرار کرد: «چی می‌زنی؟» -خنگه! یعنی آهنگ چی گوش می‌دی؟ ستاره که دوزاری‌اش تازه افتاده بود، جواب داد: «آهان! هرچی، همه‌چی. فرق نمی‌کنه. فقط یه‌چیزی باشه، هر چی می‌خواد باشه.» -دمت گرم. عین خودمی. منم همه‌چی گوش می‌دم ولی بعضیا خودشونو محدود می‌کنن. به‌نظرم وقتی همه‌چی گوش بدی دیگه خودت یه پا اوستا می‌شی. ستاره گوشه‌ای روی چمن‌ها روبه‌روی حوض کاشی‌کار شده آبی رنگی نشست. همان‌طور که به حوض خیره بود گفت: «بیا بشین همین‌جا. فقط خدا کنه چمنا خیس نباشه، پشت مانتوم خیس بشه. دیگه نگهبان ازخداخواسته می‌گه این از ترس من خودشو خیس کرده.» مینو دستش را روی چمن‌های نرمی کشید که با آمدن پاییز کم‌کم رو به زردی می‌رفتند. -نه‌بابا! خشکه بشین. پلاستیک خوراکی‌ را روی چمن‌ها انداختند و به جان چیپس و پفک افتادند. مینو همان‌طور که پفکی در دهانش می‌گذاشت، پایین هندزفری را از گوشی کشید و صدای ترانه لحظه‌ای بلند شد. ستاره دست‌پاچه آهنگ را قطع کرد. -چی‌کار می‌کنی؟ دوباره این گشت برادرانشون میاد یقمه‌مونو می‌گیره. مینو با اعتراض گفت: «بذار باشه، منم گوش بدم. قند ترانه‌ام افتاده.» جمله‌ی آخرش را طوری گفت، که انگار همراه یک ترانه بندری در حال حرکات موزون است. -خاک تو سرت مینو! یعنی آخر یه بلایی سرمون میاری. هندزفری را از گوشی جدا کرد و با صدای کم هردو به ترانه گوش دادند. بدون آنکه حس کنند، یک ساعت را به صحبت کردن درباره اساتید ترم قبل گذراندند. مینو حرکات چند استاد را تقلید می‌کرد و ستاره قاه‌قاه می‌خندید ، به حدی که دستش را روی دلش گذاشت و گفت: «بسه توروخدا! مینو باور کن اینا دیگه گناه داره. داری مسخره می‌کنیا! وای دلم درد گرفت، چقدر خندیدم.» مینو پاکت خوراکی‌ها را جمع کرد و جواب داد: «چقدر فاز منفی می‌دی تو! مسخره نکردم که، بالاخره ممکنه یه روز ماهم استاد بشیم. باید از الان تمرین کنیم. منم داشتم تمرین می‌کردم.» -قیافه‌ات هم چقدر می‌خوره به استاد. ستاره نگاهش به سمت گربه طلایی رفت که کمی آن‌طرف‌تر، خیره به آن‌ها زیر درختی نشسته بود. بی‌مقدمه گفت: «آخی! نازی چه زل زده به ما! پفک هم که نمی‌خوره بهش بدیم.» مینو رویش را برگرداند. -اینو می‌گی؟ کاری نداره که، الان یه‌کاری می‌کنم که خودش فرار کنه. دستانش را لابه‌لای چمن‌ها برد، سنگ ریزی را بیرون آورد و کمی بررسی‌اش کرد. بعد دستش را بالا برد و گربه را هدف قرار داد. ❌❌کپی به هر نحو ممنوع! در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇 @tooba_banoo 🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
📊رتبه چهارم تجاوز جنسی در جهان متعلق به انگلستان است. 🔻تجاوز جنسی در بریتانیا یک جرم خنثی جنسیتی نیست. این جرمی است که فقط یک مرد می تواند علیه یک شخص مرتکب شود. همچنین بریتانیا تا به امروز در بسیاری از کشورها از این روند پیروی نکرده است 🔻بر اساس گزارشی با عنوان «مروری بر تجاوز جنسی در انگلستان و ولز»، که در سال 2013 توسط وزارت دادگستری، دفتر آمار ملی (ONS) و وزارت کشور منتشر شد. تقریباً 85000 قربانی تجاوز در سال در انگلستان و ولز - 73000 زن و 12000 مرد که معادل حدود 230 مورد در روز است. در این گزارش آمده است که از هر 5 زن، 1 نفر از سن 16 سالگی به نوعی خشونت جنسی را تجربه کرده است . 🔻بر اساس گزارش‌های بی‌بی‌سی ، تعداد تجاوزهای گزارش شده و ثبت شده توسط پلیس در بالاترین سطح خود قرار دارد و با کاهش کلی جرایم در انگلیس و ولز، 29 درصد افزایش یافته است. 🔻بر اساس مطالعه ای که توسط NSPCC بر روی جوانان (بین 13 تا 18 سال) انجام شد، یک سوم از دختران و 16 درصد از پسران خشونت جنسی را تجربه کرده اند و حدود 250000 دختر نوجوان در هر زمان از آزار و اذیت رنج می برند. 12 درصد از پسران و 3 درصد از دختران مرتکب خشونت جنسی علیه شریک زندگی خود شده اند 🌐منبع: https://www.wonderslist.com/10-countries-highest-rape-crime/ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓