ما این حرفها را چرا یادمان میرود؟ مدام صدبار تکرار میکنیم باز یکی از آن طرف صدایش بلند میشود راجع به مسئلهی شیعه و سنی و اختلافات و شکافها.
چرا این کار را میکنند؟
چرا به سود دشمن کار میکنند؟
نمیدانند که #انگلیس ها هنرشان ایجاد #اختلاف است و یکی از گسلها و شکافهایی که همیشه انگلیسها استفاده کردهاند شکاف بین شیعه و سنی بوده؟
ما این همه مشترکات داریم این همه موارد اشتراک داریم.
اینها را به کلی ندیده بگیریم برویم سراغ اختلافات؟
نگذارید، نگذارید!
یک عدّهای خیال میکنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن!
نه!
این خلاف سیرهی ائمّه است!
#بیانات
@hejrat_kon
#عیدالزهرا
هجرت | مامان دکتر |موحد
ما این حرفها را چرا یادمان میرود؟ مدام صدبار تکرار میکنیم باز یکی از آن طرف صدایش بلند میشود راجع به
متاسفانه تو بحث جمعیت و فرزندآوری هم یک عده به اصطلاح مبلّغ، دست میذارن رو همین مسئله، شیعه و سنی…
درست نیست…
رفته بودیم ساحل (شمال)
این چادر و حجاب دخترم، اونم همراه با بازی و بدوبدو و تفریح، چقدر برای مردم عجیب بود!
خودمم بچه بودم همینجوری بودم؛ همه جا (کوه و دشت و دریا و...) با چادر…
مدرسه هم از اول دبستان... یادش بخیر😊
هیچ وقت هم تندی و اجبار از مامانم یادم نمیاد... درحالی که خب داشتیم اقوام و رفت و آمد با خانواده های متفاوت.
اما نگاه و تربیت مادرم برامون مؤثرتر بود. (1⃣)
بعلاوه تأثیر دوستان خانوادگی (الگو و محیط همسالان) (2⃣)
@hejrat_kon
همراهان خوب
التماس دعا
برای یکی نزدیکان عزیزم که بستری شدن
😔💔
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ عَافِنِی عَافِیةً كافِیةً شَافِیةً عَالِیةً نَامِیةً عَافِیةً
تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیةَ
عَافِیةَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ […]
وَ امْنُنْ عَلَی بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلاَمَةِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی
(دعای ۲۳ صحیفه)
هجرت | مامان دکتر |موحد
همراهان خوب التماس دعا برای یکی نزدیکان عزیزم که بستری شدن 😔💔 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ
فکر میکنی آرومی و چیزیت نیست
اما وقتی میبینی وقت بستن دکمههای مانتو، دستات داره میلرزه،
میفهمی که اونقدرام حالت خوب نیست…
من اصصصلا تو این فکرها که «بچه عصای دست پیریه» و… نیستم و دل نبستم! بچه بزرگ که میشه، خودش انقد درگیری و مشغله داره که…
(نهایتاً اگر آدم بخواد به یک انسان از اطرافیان دل ببنده برا روزگار سختی و نیاز، اون همسره نه فرزند و بقیه)
و این اعتقاد و امید، یک درصد هم انگیزه من از فرزند دار شدن نبوده (فرق داره با امید و تصور اون سفره های طویل پر از بشقاب و کاسه و مهمونی های پر جمعیت و خونه پر از برو و بیا و نداشتن حس بی کسی و تنهایی، که از مؤلفه های سلامت روان در سالمندی هست)
اما خب، همینجوری امروز صبح به ذهنم اومد که:
اگر من یک روزی مشکلی پیدا کنم، مثلا مثل همین شرایط، بستری بشم بیمارستان، به جای یکی دوتا بچه، پنج تا میان بالاسرم، به فکرم خواهند بود… تازه با کلی عروس و داماد و نوه… (انشاءالله)
و با این فکر (نه توقع و دل بستن) ناخودآگاه لبخند به لبم اومد
لبخند میاد دیگه… دل آدم غنج میره. حسِ داشتنِ پشتوانه، داشتنِ حمایت، داشتنِ چند نفر دلسوز واقعی و دل به فکر؛ حتی اگر نتونن بیان و کاری برات بکنن… انقدر مشغله داشته باشن که... یا اصلا راه دور باشن...
البته که نظر من اینه که تربیت فرزند توسط والدین، باااید به گونه ای باشه که نهایتاً فرزندان در آینده، این «عصای دست» ، این حمایتگر ، «بشوند».
يعنی قاعدتاً، #تربیت_دینی و درست و اصولی فرزندان، اونها رو به این نقطه «میرسونه» که احساس دِین داشته باشن، وجوب تکریم و رسیدگی رو فهم کنن، لزوم مایه گذاشتن تا حد ممکن رو متوجه باشن و بخشی از زندگی بدونن....
تو دعای ۲۵ صحيفه سجادیه (دعای امام برای فرزند) شبیه این مضمون و برداشت اومده:
اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِي وَ بِإِمْتَاعِي بِهِم
خدایا! به باقی ماندن فرزندانم و به شایسته نمودنشان برای من و به بهرهمند شدنم از ایشان، بر من منّت گذار
وَ أَعِنِّي بِهِمْ عَلَى حَاجَتِي ، وَ اجْعَلْهُمْ لِي مُحِبِّينَ ، وَ عَلَيَّ حَدِبِينَ مُقْبِلِينَ مُسْتَقِيمِينَ لِي ، مُطِيعِينَ ، غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا عَاقِّينَ وَ لَا مُخَالِفِينَ وَ لَا خَاطِئِينَ
و مرا به سبب آنان بر روا شدن نیازم یاری ده. آنان را نسبت به من عاشق و مهربان و روی آورنده و برایم مستقیم و مطیع قرار ده؛ نه عصیان کننده و عاق و مخالف و خطاکار.
ولی خب، از این طرف نباید توقعی داشت و دل بست!
به نظرم ذاتاً نگاه و توجه بشر، همیشهی تاریخ رو به آینده بوده و کم توجهی نسبی به گذشته.
يعنی والدین ذاتاً دل در گرو فرزندان و نسل خود دارن و متقابلاً فرزندان هم متوجه به ادامه و آینده خودشون هستن.
اصلاً به نظر من (برداشت شخصی)، همینه که تو قرآن، آیات مربوط به تعامل والد و فرزند دو دسته ان:
- از طرفی خداوند سعی میکنه توقع و دلبستگی والدین به آینده - یعنی به فرزند- رو کم و تعدیل کنه
و لذا به والدین مرتب میگه: مال و بچه زینت دنیاست (المال والبنون زينة الحياة الدنيا) ، مال دنیاست، دل نبند، فتنه است، ابتلاست (أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَة) ، مال و فرزند محلی برای شراکت و ورود شیطانه (وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ) ، مال و فرزند ما رو از عذاب الهی رها نمیکنه (لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیْئا) و....
(در عین اینکه در آیات و روایات، #فرزند_خواهی و #فزونی_فرزند تشویق و تحبیب شده و مأجور دانسته شده، اما این هشدارها هم هست)
- از اون طرف -با محکم ترین تاکیدات- به فرزندان درباره والدین (= نگسستن پیوند با گذشته، با ریشه) توصیه میکنه!
اون هم درست بعد توصیه به توحید و شرک نورزیدن!
مخصوصا توصیه به رعایت حال در زمان سالخوردگی (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ) اونم در بالاترین حد خودش یعنی حتی نگفتن یک اُف (اَه، ای بابا، ایش،...) و بعد هم توصیه به نهایت خضوع و مراعات و مهرورزی (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ)
خلاصه که اینجوری…
بچه عصای دست ممکنه نباشه، اما اگر به توفیق خدا فرزند صالح باشه و به مدد خود خدا، خوب تربیت شده باشه، هم تو دنیا مایه امید و عزت و دلخوشیه، هم بعد مرگ #باقیات_الصالحات ه.
@hejrat_kon
مزاح: و اینجوریه که هرچی بیشتر باشن بهتره. چون اگر یکی دوتاشونم بد از کار دربیان، بازم چندتا خوب تهش میمونه 😅 گناه اون بچه بَده مال خودشه (اگر ناشی از ولنگاری تربیتی والدين نباشه)، اما خیر و نیکی بچه خوب ها تا ابد به ما میرسه 😎😌🥰
#نظرات_شخصی
هجرت | مامان دکتر |موحد
﷽ ---- خیال میکنی او به تو وصل شده -با یک طناب سرخِ عروقی، خیال میکنی تو او را حمل میکنی، او از ت
حس و حال این روزهای من😊
و خیلیها ❤️
هدایت شده از مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مادرانه ای
به مناسبت آخرین روز هفته دفاع مقدس 🦋
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشتها
جایی برای اشتراک دلنوشتههای مادرانه
به ما بپیوندید 👇
https://eitaa.com/maadarestaan
متنهای خود را برای ما بفرستید 👇
@maadarestann
یه خاطره رو از سفر اربعین یادم رفت بنویسم.
به مرز که رسیدیم، مترصد فرصتی بودم که یه عکس بگیرم؛ از یک سوژه خاص، برای یه دلنوشته...
نشده بود.
همون صبح اولی که بچهها رو از اون ساختمان سیمانی برده بودم سرویس، عکس رو گرفتم. اما چشمتون روز بد نبینه🙈
سوژه چی بود؟
پلیس یا سرباز یا شُرطه های عراقی
چرا؟....
میخواستم بنویسم ما دهه شصتی ها،
هرچقدرم که تاریخ بگذره،
یه حس عجیب، شاید یه ترس و یه ناراحتی داریم نسبت به این آدم ها با کلاه های کج... کلاه های کجِ قرمز...
بچگی ما با فیلم و سریال های دفاع مقدس گذشت. تو اون فیلم ها، این آدم ها خیلییی بد بودن😭😭 مخصوصاً تو اردوگاه های اُسَرا...😭😭
دهه شصتی ها خوب میدونن چی میگم، یادشونه....
حسه دیگه
سخته تغییرش
درحالی که الان از دوستی اون ملت [و دولت] با خودمون آگاهیم.
همون سربازها الان برای راحتی و امنیت ما زوارالحسین، از جون هم ممکنه مایه بذارن.
همونها خادم این خیل زائر مسلمان شیعه محب اهل بیت از ایران و سایر کشورها هستن.
و اون اتفاق، اون جنگ، اون درگیری،
فتنه ای هدایت شده توسط قدرت های روز دنیا و همکاری تام یک حزب در عراق (حزب بعث به سرکردگی صدام ملعون) بود.
و چه بسیار عراقی های شیعه و سنی ای که یا به زور به جبهه برده میشدن یا اصلاً فرار میکردن از جنگ با ما و حتی دراین راه کشته میشدن...
(کلی هم عکس و متن منتشر شده از دوستی ها و محبت بین رزمنده های سابق دوطرف در این سفرهای اربعین)
اما خب...
خاطره های تلخ از کلاه هایِ کجِ قرمز، هنوز برای ما زنده است، ناراحت کننده ست…
هموز هم دیدن سرباز عراقی با لباسِ خاکی رنگِ آستین کوتاه با کلاه کج، یه حس خاصی بهمون میده… حتی ممکنه چند ثانیه با مکث نگاهشون کنیم و بغض کنیم…
هرچند که سعی میکنیم کنترلش کنیم و به جاش لبخند بزنیم به این وفاق و اتحادِ بازگشته، به این یکرنگی شیرینِ حسینی…
حالا بگید چی شد😅
هیچی🤦♂
منِ خوش خیال ساده، چِیلیک یه عکس گرفتم ازشون، و برگشتم کنار بچهها که جلو پنکه های مِه پاش دار، وایستاده بودن و کیف میکردن.
یهو یه مرد لباس شخصی هیکلی اومد نزدیکم: خانم! 😠
و با دست اشاره کرد: گوشی! (=بدهش به من)
فهمیدم چه خبطی کردم. 🤭
آخه کی وایمیسته راست راست از یه نیروی انتظامی امنیتی عکس میگیره؟! 🙄🤦♂
هیچی دیگه گوشیمو گرفت و «ممنوع ممنوع» گویان، رفت تو گالری عکسو پاک کرد. یه جاهای دیگه هم رفت، اونجام عکسو پاک کرد. و گوشی رو پس داد.
منم گفتم ببخشید نمیدونستم، حواسم نبود. گفت بله اگر دونسته کرده بودی که الان پلیس و بازجویی بودی! (من عربی دست و پا شکسته، اونم فارسی عربی)
چه کاری بود من کردم؟ 🤦♂😶🌫
دیگه مستندنگاری به چه قیمتی؟ 🤪
@hejrat_kon
یکی از آثار دفاع مقدّس،
رشد و استحکام فکر مقاومت در داخل خود کشور است.
عزیزان من! سی و چند سال از جنگ میگذرد، ما در این سی و چند سال خیلی تهاجم داشتیم، خیلی فتنهانگیزی داشتیم؛
در بخشهای مختلف.
خیلیهایش را آحاد مختلف مردم توجّه نکردند! لکن داشتیم.
بعضیهایشان هم جلوی چشم همه بوده که شما در سالهای مختلف مشاهده کردید.
همهی این فتنهها در مقابل ملّت ایران ناکام ماند؛
چرا؟
چون ملّت ایران فرهنگ مقاومت را در خود نهادینه کرده.
این سی و چند سال نهادینه شدنِ فرهنگ مقاومت در کشور،
ناشی از مقاومت هشتسالهی دفاع مقدّس است.
دفاع مقدّس به گردن کشور ما حقّ حیات دارد.
#بیانات
#دفاع_مقدس
#حق_حیات
@hejrat_kon
تولد پسرم بود
من تا ۲:٣٠ ظهر بیرون بودم. عصرم دخترها کلاس متفرقه داشتن. برای شب هم مهمون دعوت کرده بودم.
برنامه نداشتم کیک بخریم. از قبل با دخترها برنامه ریخته بودیم که کیک رو بپزیم و خودمون تزئین کنیم.
لذا این دو سه روز، دخترها بودن و پچ پچ های خواهرانه برای برنامه ریزی تزئین کیک 😊
اما متاسفانه وقت نکردم کیک بپزم. اصلش هم قرار بود دخترها بپزن (یه مدل ساده بلدن) ولی انقد دوروبرم شلوغ بود و کار داشتم و جا تنگ تو آشپزخونه کوچیک، که تحمل نداشتم بیان تو دست و پا.
به باباشون گفتم یه کیک ساده بخرین که بچهها تزئین کنن.
خریدن (همراه خامه زده شده آماده) و شب تولد ساده ما، برا بچهها به این سرگرمیِ پر ذوق گذشت 😊
@hejrat_kon
شد این 😊
خرس و... رو از کیک تولد قبلی، داشتیم 😅 تو فریزر نگه داشته بودم برا تولدهای بعدی 😎
تو خامه کشی کمی کمکشون کردیم. باقیش کامل با خودشون... تازه دو لایه است کیک و وسطشم چیزی گذاشتن 😊
خیلی چسبید
@hejrat_kon
یه روزی میرسه غذا هم بپزن برا نهار و شام؟ 😢🥺😍
برای همه ما
دردهایی هست، دل نگرانی هایی، غصه هایی…
اما فکر میکنم که تا بوده،
بیماری و درد برای بشر بوده
بیماری و درد برای انسان از اولِ تاریخ بخشی از زندگی معمول بوده؛ عادت کرده بشر به بیماری، به درد، به مرگ!
همزاد بشر بوده اصلاً…
اما خدای مهربانم
برای ما، برای ما ساکنان این عصر، دردی هست که هرگز برای بشر عادی نبوده است!
تا بوده،
زندگی انسان ها در کنار پیغمبرشان، ولیشان، امام شان بوده،
یک کوچه پایین تر و یک محله بالاتر هم که نه، شهری چند و چندین فرسخ آن طرف تر...
با پیغمبرشان، امامشان مینشستند، بلند میشدند، میخوردند، میگفتند، میشنفتند، چشم به چهره مولایشان میدوختند، از دست مولایشان در حجره خودش خوشه انگور میگرفته اند، ...
اما ما......
خودت شاهدی ما به دردی مبتلا شده ایم که هرگز بشر به آن مبتلا نبوده است.
ما
دچار ابتلای غیبت شده ایم
دچار درد حیرت
و در این درد، هم دردی نداشتهایم و تنهای تاریخیم...😭
درد ما
بزرگ ترین درد همه تاریخ بشر است…
و نه فقط درد ما که درد خود امام، ابتلای بزرگ امام؛ آنگاه که عدم حضور عینی ایشان، مبسوط الید بودن را و مجال اِعمال ولایت و امارت از ایشان گرفته است...
خداوندا
در این غروب جمعه، در کنار بیمار خانهمان، با تو نجوا میکنم:
گیرم که به معجزه و اراده ات، بیمار ما را شفا دادی،
با بیماری کل بشر چه کنیم؟
گیرم که این درد و رنج را از ما برداشتی،
تو بگو با آن درد و رنج بزرگتر چه کنیم؟
چه زمان آن را برطرف میکنی؟
چه زمان ما را از آن، شفای کامل و عاجل عنایت میکنی؟
الهی!
عظم البلاء!
أینَ فرَجُک القَریب؟! 😭😭😭
@hejrat_kon
پینوشت:
- یک مورد غیبت چند ساله در تاریخ بشر سابقه دارد، مربوط به بنی اسرائیل
- دیدن درد و بیماری مادر، از سخت و تلخ ترین هاست. اما همه ما، به فدای فاطمه و کودکان فاطمه 😭 به فدای شوهر فاطمه که روزها و هفته ها، آب شدن شمع زندگی و رنج فرزندان خردسالش را نظاره گر بود 😭😭
#الهی_عظم_البلاء
#الهی_عجل_الفرج #اللهم_اشف_کل_مریض
#صلی_الله_علی_المظلوم
هجرت | مامان دکتر |موحد
اگر تمایل داشتید در ختم ۷۰۰۰۰ سوره مبارکه حمد شرکت کنید🌷
https://EitaaBot.ir/counter/h15760
دوستان عزیزی که تو شخصی من اعلام کردن اینجا دیگه وارد نکنن که قاتی نشه
ممنون
رسیدم خونه
پسرم با خوشحالی و افتخار اومده و میگه مامااان، بالاخره کنترل تلویزیون رو پیدا کردم😍 (بعد از دو هفته گم بودن!)
- : آفففرین! ای ول. کجا بود حالا؟
- : تو سوراخ مبل
🙄😶🌫😶
سؤال دارم!
چجوری رفته بوده اونجا؟! کی اونجا قایمش کرده؟!
و بعد کی مبل رو (زیر کفی مبل) سوراخ کرده؟!!
افتخار هم میکنن😒😒
اسمش دَنیِل بود بهش میگفتن دَن.
یه آمریکایی ۳۷ ساله که بیشتر از ۳۰ سال بهش نمیخورد حقیقتش.
تبلیغ فروش ماشینم رو توی craigslist دید و پیام داده بود. قرار شد همراهیش کنم تا یه مکانیکی مورد اعتمادش ماشین رو بطور کامل چکاپ کنه. میگفت ۴۰ دلار هزینه چکاپ کامل ماشینه.
توی راه گپ میزدیم. گفتم چند سالی هست اومدم آمریکا.
پرسید انگلیسی رو چه خوب بلدی و صحبت میکنی، از قبل و توی کشورت یاد گرفتی؟ تایید کردم و گفتم انگلیسی جزو زبانهای نسبتا ساده هست و مثل چینی سخت نیست. تایید کرد و گفت زبانهای شرق آسیا سخته، من دو سال فیلیپین بودم و زبانشون رو به سختی یاد گرفتم، البته فکر کنم نه به اندازهی چینی.
صحبت خانواده شد، گفتم من یه پسر دارم.
گفت ?one is enough [یکی کافیه؟]
گفتم absolutely not! [البته که نه]
گفت ۴ تا فرزند داره.
تعجب کردم!!
اضافه کرد ۲۵ سالگی اولین فرزندش به دنیا اومده، از اون موقع تقریبا هر سه سال یکی دیگه.
میگفت خانمم مهندسی مکانیک داره از دانشگاه آیداهو استیت، اما الآن با وجود بچهها شده مهندس خونه و با افتخار بچهداری میکنه :))
📝بهرام عباسی[دانشجوی دکترا، کالیفرنیا]
@Farang_Without_Retouch
@hejrat_kon
هجرت | مامان دکتر |موحد
اسمش دَنیِل بود بهش میگفتن دَن. یه آمریکایی ۳۷ ساله که بیشتر از ۳۰ سال بهش نمیخورد حقیقتش. تبلیغ فرو
چقد من و خانم دَن شبیهیم😁
منم از ۲۵ و تقریباً هر سه سال یکی 🙃
هجرت | مامان دکتر |موحد
﷽ بانو قدم نورسیدهتان، چقدر مبارک بود و هست و خواهدبود... به اندازه همه زیباییهای جهان دوستتان د
متن سال گذشته 🦋
چقدر دوستتان دارم بانو❤️
به مناسبت میلاد خاتم انبیا
دلنوشتهای برای شیخ الانبیاء
﷽
---
ای نوح نبی،
-که بر شما و نبی ما و آل پاکش سلام خدا-
تاریخ را برای ما اینگونه روایت کرده اند:
شما برای هدایت و رساندن قومی به نور برانگیخته شدید
نهصد و پنجاه سال تمام، عمر خود را به پای مردم گذاشتید
اما آنچه از مردم به شما میرسید #استهزاء بود و جدال.
#صبر کردید چونان که سنت همه اولیاء خداست و هدایت را ادامه دادید.
تا زمانی که نوبت به وعده عذاب الهی رسید، چونان که سنتی برای امت های پیشین بود.
خداوند گفت این هسته خرما را بکار. زمانی که نخل شد و خرما داد، عذاب من خواهد رسید.
هسته را کاشتید و با معدود یاران خود، به انتظار نخل شدنِ آن ایستادید.
نخل شد و خرما داد و گفتید: خداوندا اکنون موعد عذابت فرارسید.
خداوند وحی کرد یک بار دیگر این هسته را بکار تا نخل شود و خرما دهد، آنگاه عذاب خواهد رسید.
عده ای برآشفتند و شما را دروغگو خواندند و از شما جدا شدند.
اما شما و عدهای ثابت قدم تر، باز هسته را کاشتید.
هسته، نخل شد و نخل، خرما داد و شما رو به آسمان گفتید خداوندا، این هم خرمای دوم!
و خداوند وحی کرد که یک بار دیگر……!
باز عده ای برآشفتند و سخنی که وحی خدا بود را تاب نیاوردند و با استهزاء به آنچه که خود روزی مؤمن به آن بودند، از اطرافتان پراکنده شدند.
و این اتفاق ده بار تکرار شد!!
در آخر،
جز عده ای خالص و مؤمن حقیقی، کسی با شما نماند…
آن هنگام،
زمان آزمایشی دیگر فرا رسید!
خداوند گفت من قومت را عذاب خواهم کرد اما برای در امان ماندن تو و یارانت، باید مشغول شوی به ساخت یک کشتی!
کشتی؟!
تا چشم کار میکرد آن اطراف خبری از دریا و رود نبود! کشتی؟!
اما این سؤال و تعجب از ساحت شما به دور بود؛ برای شما و یارانتان، این امر وحی خداوند بود و حق و صدق مطلق…
تنها چیزی که از ایمان شما میجوشید، عمل به امر خدا بود.
شروع کردید به جمع آوری چوب و تخته
و ساخت یک کشتی بسیار بزرگ
کجا؟
جلوی چشم مردم!
واکنش چه بود؟
معلوم است!
شدیدترین استهزاء و توهین و تمسخرها!
گفته باشند ای نوح! کجا دریا میبینی که ناگهان به کشتی سازی روی آورده ای؟! بگو ما هم کمی در آن دریا شنا کنیم!
اما شما بی توجه به حرف مردم، تمسخر مردم، فقط مشغول مأموریت خود بودید.
شما مؤمن بودید که دریایی برای شناوری این کشتی، اگر نباشد هم، «پدیدار خواهدشد».
حتی اگر امروز همه زمین بیابان مطلق باشد، وعده خداوند حق است و این کشتی باید #برای_فرداهایی ساخته شود،
و نجات اهل زمین
در همین کشتی است.
همه تمسخرها را به جان خریدید، تنهایی ها را، #طرد_شدن ها را، بی عقل خوانده شدن ها را، مجنون نامیده شدن ها را…
حتی همسر و پسرتان شما را کنارگذاشتند.
اما شما
لحظه ای شک نکردید به #انتخاب خودتان،
که انتخاب خدا بود برای شما.
و سرانجام آن روزرسید
روزی که از زمین و آسمان آب جوشید
و شما
در #امن و #راحت
سوار بر کشتی شدید
و راه سپردید به دریای وعده حق خدا…
نوح نبی
همه اینها را گفتم که بگویم
تاریخ عجیب تکرار میشود!
امروز هم ما
به گمانم شبیه همان یاران معدود شماییم (انشاءالله🥺)
در حالی به امیدی، به کارهایی مشغولیم
که اکثریت مردم دنیا
ما را #مجنون میخوانند
ما را #متوهم مینامند
ما را کم بهره از عقل و تدبیر میدانند.
نصیب و پاداش ما از اطاعت امر ولی،
تمسخر است و استهزاء.
ما به منطق و امید و امری، #فرزند_دار میشویم - فرزندان بیشتر-
اما آنچه که از مردم به ما میرسد، تعجب و کنایه است:
به کدام #آینده امید داری که این تعداد؟ اینجور پشت هم؟ به #اقتصاد مملکت دل خوش کرده ای یا از وضع فرهنگی و تربیتی راضی هستی؟
اینهمه خشکی سرتاسر را نمیبینی؟! توهم کدام دریا و آب را داری که اینطور مصمم و با اطمينان خاطر و صبوری، برای خود کشتی ای به این بزرگی میسازی؟! بار اینهمه سختی را به چه امید و منطق و عقلی به پشت میکشی؟!
نوح نبی ❤️
واکنش ما، شبیه شماست!
به ما رسیده است «اَنِ اصْنَعِ الفلکَ بِأَعيُننا و وحينا»؛ به ما فرمودهاند که «خانواده ها، جوان ها، باید #فرزند بیاورند، فرزندهای بیشتر»
و ما امر را بر چشم گذاشته ایم!
ما
از مقابل همه حرفها، نیشها، تعجبها، طردشدن ها، سختیها، فشارها، بی توجهی ها، تمسخرها،
با یک لبخند عبور میکنیم.
زیرا #آینده_برای_ما_روشن_است
و
اعتماد ما به سخنان اولیاء خدا، محکم!
«إن تسخَروا منّا فَإنّا نَسْخَرُ منکم کما تَسْخَرون»!
آری
میرسد آن روزی که گفته خواهد شد: «إركَبُوا فیها بسم اللَّه مَجْراها و مُرساها»
روزی که «و أهلَک إلّا من سَبَقَ علیه القولُ و من آمَن»
و البته که «و ما آمنَ مَعَهُ إلّا قَليلٌ»…
نوح نبی
شیخ الانبیاء
شما را قسم به آنکس که در جوار او در خاک این زمین آرمیده اید،
به شفاعت خود ما را مدد کنید
که تا آخرین خرمایِ آخرین نخل،
محکم و مطمئن در این راه بمانیم…
✍ هـجرتـــــــــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
#نشر_فقط_بامنبع