eitaa logo
هجرت | مامان دکتر 🇮🇷
32.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
450 ویدیو
23 فایل
مادرانگی‌هایم… (پزشکی،تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مامانِ۵فرشته، پزشک @movahed_8 ن.پ: ۱۵۲۳۲۸ تصرف درمتن‌ها و نشربدون منبع(لینک) فاقدرضایت شرعی و اخلاقی(درراستای رعایت سنت اسلامی امانتداری+حفظ حق‌الناس💕) محصولات مامان دکتر https://eitaa.com/mamandoctor_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
واقعا با خودم چی فکر کردم که کتابمو با خودم آوردم؟! دوتا بچه رو با مترو و یه تکه پیاده روی آوردم دکتر؛ آیا اون کیف به اندازه کافی سنگین و کنترل دو کودک به اندازه کافی وقت و انرژی بر نبود که من فکر کردم میتونم درس هم بخونم این وسط؟! 😐🙄🥴 @hejrat_kon ولی مییییخونم😌 دو صفحه هم شده میخونم😌 تا معلوم بشه دنیا دست کیه 😎🤓💪 مرگ بر استکبار جهانی 😌✊😁
هجرت | مامان دکتر 🇮🇷
الانم این بنده هستم مثلاً در حال درس خوندن😑🤕 بچه کم بود، نوه داری هم باید بکنم (جیکونا هستن ایشون ،
امروز امتحان داشتم. یه امتحان سخت و گسترده. ولی نمیدونم تو جواب سوالات، چرا گزینه «جیک جیک جیک» یا «مامان آب میخوام / مامان داداش ماشینمو نمیده / مامان بذار بازم تلویزیون ببینیم / مامان بیا ازم علوم بپرس، املا بگو» نبود😢🤪
صبح رفتم دانشکده، اونجا ورودی دانشگاه، فهمیدم کلاسمون لغوه. بعد از یه کاری تو دانشکده، بدو بدو برگشتم خونه پیش بچه‌ها، اما سر راه رفتم تره بار. دانشگاه تهران تشنج نکنه از این دانشجوی فرهیخته 😁 باقی دانشجوها کلاساشون لغو میشه اکیپی میرن رستوران و کافه، ما میریم تره بار😂 همینه که هست😌😌 دانشجوی متأهل خانه‌دار بچه‌دار، زیستش متفاوته 😌 @hejrat_kon ! 😌
چندین تا کار درسی-علمی م مونده که براشون نیاز به تمرکز و کتابخانه رفتن و تو دانشکده بودن و.. دارم ولی با نوزاد نمیشه برم تو خونه هم باشم، بازدهی ندارم، یه جوریه، تنبلی و خواب بیشتر و کارای متفرقه هم قاتی‌ش میشه. اما فشار روانی این کارهای مونده‌م خیلی زیاده دعا کنید بتونم همت کنم، با همین شرایط موجود، از پس اینها بربیام یکی دو تا هم که نیست 😞 ممنونم @hejrat_kon 😢
ساعت ۳ بعدازظهر. مثل خیلی روزهای دیگه این تابستون، اسنپ گرفتم. پسر کوچیک رو زدم زیر بغل، با دخترا سوار شدیم که برسونمشون کلاس و برگردم خونه. تو مسیر، پسر کوچولو از پشت شیشه ماشین، دنبال گربه میگشت. با زبون شیرین خودش پشت هم میگفت: "گُبه کجاس؟" و حتی یک گربه هم در مسیر ندیدیم. غیرطبیعی نبود. ساعت استراحت گربه‌ها و توتوها و ... بود! رسيديم خونه و دلم نیومد پسر، گربه ندیده بمونه. گشتیم تو محوطه اطراف خونه تا دوتا گربه درازکشیده زیر سایه رو پیدا کردیم. ذوق از نگاه پسرک و چهره خندانش مشخص بود. از لبخند و نگاه ماتش، لبم به خنده وا شد. چند دقیقه با هم ایستادیم تا گربه‌ها رو تماشا کنه. و باز، فکرم رفت روی امتحان چند روز آینده و حجم درس‌ها و ضیق وقت و دانشجوهایی که مادر نیستند و این بساط‌ها رو ندارند! نه اینکه بخوام مقايسه کنم و‌ ناله سر بدم، نه. فقط برام جالبه. این تفاوت‌ها... و بعد با خودم گفتم: حالا اونی که فارغه، تماماً مشغول اهدافش و تلاش‌های کوچیک و بزرگه؟ تو خودت وقتی دانشجو بودی اما مادر نبودی، همممه وقتت روی درس بود؟ پِرتی وقت نداشتی؟ همه زمان‌هات با تلاش‌های مجدانه و فعالیت‌های مثمر پر بود؟! نه! کلی اتلاف وقت و انرژی داشتی! چون ارزش زمان رو نمی‌دونستی! چون قدر انرژی رو نمی‌دونستی! چون اصلا متوجه نبودی از برخی فراغت‌ها چه استفاده‌های شگرفی میشه کرد! اما حالا قدر نیم ساعت زمان، ده دقیقه خلوت، یه ربع فراغت رو هم به خوبی میدونی! این خیلی سخت و عجیبه، اما خیلی قشنگ هم هست! و گاهی شگفت‌انگیز! اصلاً انسان خلق نشده که زندگیشو تک بُعدی جلو ببره. و گاهی برخی فشارها باعث میشه هم قدردان‌تر بشه (مثلا نسبت به زمان) هم یه ظرفیت‌هایی ازش آزاد بشه که قبلاً فکرشم نمیکرده! ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ از گربه‌ها جدا شدیم و برگشتیم خونه. رفتم سر یخچال تا کمی آب بخورم. پسرک هم شتابان و مشتاق اومد سمتم. به کودک تشنه کوچک، آب خنک دادم و مثل همیشه یاد یه ساقی و وظیفه‌فهم افتادم و زیر لب گفتم: یا ساقی العطاشا بکربلاء...💔❤️ ╔═🍃🌻🍃═══╗ 🦋 @hejrat_kon 🕊 ╚═══🍃🌻🍃═╝