eitaa logo
هجرت | مامان دکتر |موحد
20.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
288 ویدیو
20 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن‌ها و نشر بدون منبع (لینک) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) تبلیغ https://eitaa.com/hejrat_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ----- اصلاً فکر میکنم که چرا؟… من که انقَدَر حقیرم، کَمَم، بدم، سرشارم از نقص، ازجهل، از کدورت… اصلاً من همانم که مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ، فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ؛ منی که خوبی‌هایم زشت و بد است چه برسد به بدی ها و زشتی‌هایم!… منی که در غنا و داشتن هایم فقیرم چه برسد در فقرم(۱)، همین من که در علم و دانستنم جاهلم چه برسد به جهل و نادانسته هایم(۲) فکر میکنم که چرا باید ادامه پیدا کنم؟… مرا چه به تداوم، مرا چه به تکثیر مرا چه به نسل، مرا چه به فرزند، مرا چه به … زشت و بد در خود چه دیده که به خود اجازه و جرئت تکثیر داده است؟ اصلاً به چه امیدی؟!… فکر میکنم و قیافه ام در هم می‌رود دارم ناامید میشوم دارم میترسم به چه حق و جرئتی… منِ زشت، منِ کم… این بچه‌ها… این ادامه… سرم مستأصل به دستانم تکیه میکند؛ شاید هم‌زمان عقلم به دلم، منطقم به اعتقادم… یکهو چشمم داغ میشود و یادم می‌آید که می‌شود دَم گرفت: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! ای تبدیل کننده بدی ها به خوبی ها! یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! می‌خندم😍 ای تبدیل کننده من به این معصوم ها! ای تبدیل کننده زشتی های من به زیباییِ این طفل ها ای تبدیل کننده حقارت و کمی و کدورت های من به عزت و آبرو و زلالِ "ادامه" من… اشک‌آلود میخندم و میگویم: خدایا! اگر لباس مادری میپوشم، آن هم مکرراً، نه گویی که از خودپسندی و خودلایق پنداری است! نه! که تماماً از یقین من به این نام توست پروردگار ما! یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحَسَنات! . . اصلاً یک چیز بگویم و تمامش کنم؟ مگر خودت نگفتی «إنَّ الحَسَناتِ یُذهبنَ السَّیِّئات» ؟ همانا زیبایی ها و نیکویی ها، زشتی ها و بدی ها را میبرند؟ پس بگو فرزندانم، نسلم، همان مبدَّل های زیبای زشتی های من، بیایند و زیر بغل های منِ از پای افتاده را بگیرند و با خود ببرند! ببرند مرا به سرای رستگاری به آستان ابدی عزت و نور . . رَبَّنا هَب لَنا مِن أَزواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ . پی‌نوشت: ۱- إلهي أنا الْفقیر في غِنايَ فکیف لا أَكُونُ فقيراً فِي فقرِي ۲- إلهي أنا الجاهلُ في علمي فکیفَ لا أَكونُ جَهولاً فِي جهلي ۳- مدتهاست وقتی به فرزند داشتن فکر میکنم، این ذکر به ذهنم می‌آید: یا مُبَدِّلَ السَّیِّئات بالحسنات/خدایا زشتی های مرا، با و در این فرزندان، زیبا و زیبایی کن و ذکر مدام من اینست: رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً 🖋هـجرتــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- دختر دا‌شتن خیلییی خوبه اما امان از یه مشکلش🤦 اونم اینکه گزارش تمام اعمال روزانه شما به طور منظم مخابره میشه به... هرجا که بشه😅😭 هر چیزی که در منزل شما میگذره قابلیت این رو داره که در یک جمله‌ی ناگهانی به مادرتون، خواهرتون، خواهرشوهرتون، همسایه، نگهبان مجتمع، معلم مدرسه و حتی راننده اسنپ گزارش بشه! 😰😣 در اون لحظه که در شوکی گزنده، یا سرخ شدین یا سفید، آب دهان رو قورت میدین و سعی میکنین جمع‌ش کنین. که بیشتر وقتام این تلاش برای جمع کردن قضیه، یه ی بی فایده است که فقط بدترش میکنه😷😅 متأسفانه انقدر دایره مسائل خصوصی و نیمه خصوصی بزرگه که نمی‌تونی به بچه تذکر بدی چه چیزهایی رو بگه یا نگه. یعنی ممکنه n مورد رو طبق تذکرها حواسش باشه اما با حرف زدن راجع به موضوع n+1 اُم، حیثیتت رو جلو استاد راهنمای پايان‌نامه یا مادر عروس تون به باد بده! . . . . و لزوماً شاید چیزهای خیلی خصوصی هم نه، اما همینکه یه حدی از حریم خصوصی ت همیشه در معرض تهدیده، خودش یه سختیه... 😅 ( 🥴🤐🤬) حتی در حد گزارش اینکه نهار چی خوردیم، شام چی داریم، خونه کی رفتیم، مامانم داره چه کار میکنه و... اینها اصولاً به مامانِ مامان گزارش داده میشه و مامان رو مستوجب استیضاح و سرزنش میکنه: - صبحانه بچه‌ها رو ده صبح میدی اونم یه نصف کلوچه با چای؟! بچه‌ها رو میکشی تو با سوءتغذیه! من نذاشتم یه بار آفتاب به صبحانه شماها بخوره! - دخترت گفت که از صبح سرت تو گوشیه و لای کتابتم باز نکردی!! همینجوری میخوای تخصص قبول شی؟! و... موارد خیلی فجیع هم شنیده شده که الحمدلله گوش شیطون کر هنوز دامن ما رو نگرفته🙄🥳 . . البته من این تجربه رو با دخترها داشتم. شاید پسرام همینن. اما خب اصولاً خانمها، احتمالاً از همون عنفوان کودکی، بیشتر اهل گپ و گفت و بیان و حرف زدن هستن😅🤦 احتمال فاجعه از وقتی بیشتر میشه که بچه شماره گرفتن با تلفن رو یاد میگیره 😣 . شمام اگر بچه‌هاتون فارغ‌التحصیل معدل الف باشگاه خبرنگاران جوان هستند و سفره زندگی تون رو پهن میکنن برا بقیه، از تجربه‌هاتون بگید😉 😰 ؟! ؟_هیچی_نداریم_دیشبم_نون_پنیر_خوردیم 😌🙄 😅😭 !! 😜🤪 🥴🤒 🤕 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- خیال میکنی او به تو وصل شده -با یک طناب سرخِ عروقی، خیال میکنی تو او را حمل میکنی، او از تو تغذیه می‌کند، او در تو غوطه ور است و دست و پا میزند؛ خیال میکنی!... اما به گمانم، این تویی که به او وصلی! او تو را، با آن طنابِ جاندارِ جریان دار، محکم گرفته و دائم، می‌کشد بالا، تا عرش، تا سرزمین ملکوت!... این، آن طفلِ کوچک است که تو را در آغوش گرفته و، صبح و شام، حمل میکند و می‌گردانَد بین درخت‌های باغ‌های بهشت! تو مهمان اویی در این ماه‌ها! تو از نورهای کشیده شده از آسمان تا او، تغذیه میکنی! او تو را میخورانَد از عشق، از قُرب، از تقدُّس! این تویی که در تمام این مدت، در دریای لطافت و معصومیت او غوطه وری و متمتع! تویی که مستانه دست و پا میزنی در بیکرانِ نگاه‌های لطف و لبخندِ ربوبی! تو با او وصلی تو سوار بر بالهای آن فرشته ای تو از او ارتزاق میکنی تو غرقه در زلالِ اویی! او در تمام این ماه‌ها مهمان بهشت و ملکوت است و تو، به واسطه این اتصالِ جبرآلود، هم سَفر و هم سُفره اویی... . این میهمانی های نُه ماهه‌ی باشکوه بی‌همانندترین و رشک‌آورترین هدیه گیتی است برای تو گشت و گذارها و پروازهایت در بهشت، بیش، و قُرب و نورهایت پاینده باد! . . ❤️ ! 🖋هـجرتــــــــــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ------ دنیای مادری پر است از اولین‌های دلهره‌آور! اولین‌هایی که اغلب گریزناپذیرند و عادی و در مسیر رشد، اما خب، ترس و دردسرهایش برای تُوی مادر است! اولین باری که بچه ات دست به میز میگیرد و راه میفتد، غش میکنی برای قدم‌های اردکی اش اما دلهره میگیردت از صدمه‌ها و از افزایش دسترسی ها! اولین باری که یادمیگیرد در کابینت و کشوها را بازکند، توی دلت رخت‌شویی راه میفتد که واویلا، خدایا! رحمی به ظرف‌ها و وسایل زندگی ام! 😩 اولین باری که دکمه‌های ماشین ظرفشویی را کشف کند، نگران ماشین بدبخت و جیب پدر بیچاره میشوی یاد بگیرد در اتاق را باز کند، نگران همان یک ذره امنیت‌های باقیمانده میشوی اولین باری که گوشی تلفن بگیرد دستش و با مادربزرگش صحبت کند، فاتحه خیلی چیزها را میخوانی(صحبتش در پست‌های قبلی رفت!) خلاصه که اولین‌های دلهره‌آور، اگر بشینی و بشماری‌شان، کم نیستند در آوردگاهِ(!) والدگری. و امروز، من، اولینِ دلهره‌آور "تر" ی را تجربه کردم... دخترک کلاس اولی من، آموخت! معلم‌ش گفته بود مشقتان را بفرستید برای یکی از همکلاسی‌ها و نظرش را بپرسید نظر پرسیدن همان و آغاز گفت‌وگو همان... درباره‌اش که حرف زدیم، دیدم چقدر به کامش شیرین بوده و کیف کرده و درباره همان چت کوتاه، یک عالم حرف داشت و در آخر: "مامان، اینم از دوستی اینترنتی😊" 😟 این عبارت را دیگر از کجا…؟! 😣 . . خب این هم باید روزی شروع میشد که زودتر از زمانی که میخواستم، شد چه کنم؟! نفرینش به جان ویروس منحوس! و به جان تدبیرهای… اما آدمیزاد است دیگر، فکرش ناخودآگاه می‌رود به اولین‌های سخت دیگر؛ اولین سؤال های جدی و چرا و چگونه‌ها؛ از اصل وجود گرفته تا اصول عقاید و مبانی معرفتی تا سؤال های مگو! اولین اجازه خواستن برای عصرانه‌های دوستانه اولین "نمیخوام، زندگی خودمه، خودم تصميم میگیرم، دیکتاتوری که نیست" اولین بار که می‌فهمی دماغش گنده شده و دقت که می‌کنی میبینی پشت لبش هم کمی سبز است اولین بار که زل زل توی چشم‌هایت نگاه می‌کند و می‌گوید "مامان اون مال زمان شما بود! الان همه چی فرق کرده!" اولین نگاه دزدکی به کسی که دلش را... اولین سرخ شدن گونه ازنگاه کسی که دلش را... اولین زنگ تلفن و احوالپرسی خاص ازدخترخانم اولین "مامان کم‌کم فکری برای عروس‌دار شدنت کن" اولین… اووووه! چقدر اولین‌های سخت!… چقدر دلهره‌های تلخ و شیرینْ، قاطی! چقدر آزرده شدن مادرانگی از اولین‌های دلهره‌آور! . . آری مادرم دیگر یکهو دلم می‌رود پای دل مادرهایی که آخرینْ اولینِ جوان رعنایشان این بود: "مادر، می‌خواهم بروم جبهه…"… . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- ☔ فقط میگی بچه زیاد؟! تربیت‌شون چی؟ اونم تو جامعه‌ی امروز! کیفیت رو فدای کمیت نکن! 💡نظر من: 📍اولاً تربیت بچه از شروع میشه. تو برای هر فرزند روزی یک ساعت هم بشینی حرف بزنی یا صد ترفند و مهارت والدگری به کار ببری، نهایتاً از ش پیروی میکنه؛ که تُوی والد باشی. فکر میکنم اگر تمرکز مادر (و پدر) در تربیت فرزند، روی تربیت خودش باشه، عملاً اون فرزندان به علت داشتن و الگوی مناسب عینی، خوب تربیت میشن. مادری که بخواد خودش رو تربیت کنه، چه با یکی چه با ده تا، میکنه؛ و اصلاً یکسری رُشدها برای والدین، در ارتباط با فرزند اتفاق میفته. 📍ثانیاً طبق نظر کارشناسان تربیت فرزند، اول این که بنیان تربیت فرزند در ۶-۷ سال زندگی بنا میشه. دوم این که طبق نظر قاطع کارشناسان (چه دین مدار چه سکولار) اصل اساسی در ۷سال اول زندگی، «بازی» و رکن اساسی بازی، «هم‌بازی» ه. و کدوم بهتر از خواهر و برادر؟ -همیشه در دسترس -با تربیت همگون -بدون تنش های ناشی از دخالت والدین -با امکانات رفاهی یکسان و... بنابراین فرزندان بیشتر = بازوهای تربیتی بیشتر 🎯 برای بچه‌ها چه ثروت و رفاهی ارزشمندتر از ؟ 📍ثالثاً تجربه زیسته و نظر کارشناسان میگن تربیت صحیح نصف راه تربیت خوب سایر فرزندانه. فرزند اول حالت راهنما و مربی گری داره برای بقیه. 📍رابعاً یک سری تربیت ها و رشدها در هست که جای دیگه یافت نمیشه: -تلاش برای احقاق حق -آموختن نحوه اشتراک منابع -مسئولیت پذیری -کاهش انانیت و خودمحوری -سازش پذیری -قناعت و کفایت -بلوغ عاطفی زودتر و عمیق -آموختن انواع استراتژی های برخورد😅 -جلوگیری از رفاه‌زدگی -آموختن انواع روش‌های مبارزه 😉 -افزایش سرمایه عاطفی و… 📍از طرفی در خانواده پرفرزند نظارت های بيرونی بر تک تک بچه‌ها بیشتر و لذا احتمال خطا و کج‌روی کمتره. 🎯 در آخر، نکته مهم اینکه: تربیت فرزند، خانواده است نه تربیت تک به تک بچه‌ها. و وقتی محیط، یک کشتزار پاک و غنی باشه، چه دو بچه چه شش بچه، در اون کشتزار خوب پرورش پیدامیکنه. و اصلاً در مکتب اسلام "تربیت محیط" مدنظره نه تربیت فردی. پی‌نوشت: و اما مهم ترین نکته این است که ربّ، خداست و نه ما. تربیت به دست ربِّ یگانه عالم است و ما وسیله. هرچند که قاعده خداست که زندگی دنیا براساسِ نظام علت و معلولی بچرخد اما نهایتاً اوست مخرج الحی من المیت! اوست که از مردگان روحی و اخلاقی نیز، زندگانی پویا و نورانی میسازد. اوست که اگر در راهش قدمی بگذاری و برای او کاری کنی، تو را در عرصه‌های مختلف، "من حیث لا یحتسب" روزی میدهد. این روزی میتواند "تربیت فرزند"ی باشد که اگر خودمان سالها میدویدیم، به آن نمیرسیدیم! به راه‌هایی هدایت شویم که هرگز با چراغ های دستی کوچکمان ما را به آن ها اذن ورودی نبود... الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- اصلاً انگار هرچه سختی هست مال ماست! بی‌خوابی شبها و بشور و بساب و جمع کردن از این ور و ریختن از آن ور و فلان غذا را فلان طور بپز و دیزاین(!) کن تا بخورند و… را باشد! جامیدهیم یک گوشه دلمان و خودمان را حواله میدهیم به "الم یعلم بان الله یری" و جگرمان را خنک میکنیم به نسیمی از بهشتی که گفته‌اند زیر پایمان است! اما ای خدای مهربانی که "ان الله یرید بکم الیسر و لا یرید بکم العسر" ، تو بگو: با مادرانه چه کنیم؟ 😭 هنوز چندروز از شیرین ترین دردناک دنیا (همان دردناکترین شیرین دنیا) نگذشته که با کله میفتی در دریای خونین احکام و نمیفهمی الان موج کثیره احاطه ات کرده یا متوسطه یا قلیله؛ یا نه، اصلاً هیچکدام و "ترک عبادت لازم"، شده ای؛ و هر یک رکعتت نه که مباح و مکروه که است!! هی شک، هی بررسی، هی زنگ پشت زنگ به دفاتر و مرکز پاسخگویی و حاج خانم فلانی و حاج‌آقا فلانی! و هی چند حرف تکراری و هی "تشخیص با مکلف است"! باانصاف، مکلف بیچاره اگر میدانست که… از آن "قُلْ هُوَ أَذيً" که دیگر نگویم، نه؟ وقتهایی میشود که اول و آخرش نمیدانی تکلیفت چیست. این یک وعده نماز را بخوانی یا نه🤔😩 مطمئن نیستی؛ نکند بخوانی و حرام باشد. نکند نخوانی و واجب بوده باشد… . @dr.mother8 حالا، قربانش بروم، این وسط ماه مهمانی ات هم میرسد! مردها (بگو "غیر مادرها")، آراویرا کرده و شاد و بی دغدغه، از سه روز قبل که پیشواز رفته اند، اول ماه هم با طیب خاطر سلام به هلال میدهند و نیت میکنند کل ماه را؛ و اولین سحری را، تپل میزنند به بدن باز، میمانیم … حیران مستأصل جستجوی "احکام روزه داری + بارداری و شیردهی" در نت دنبال پزشک متعهد! باز هی هجوم فکر باز هم مرزِ نه بین مستحب و مکروه که -بُرّنده و تیز- بین واجب و حرام!! بگیرم و برای جنین یا شیرخوار یا جسم خودم ضرر داشته باشد چه؟ میشود حرام! قضایش هم به گردنم 😰 نگیرم و خوف ضررم عقلایی نبوده باشد چه؟ واجب بوده بر من… 😥😓 قضا و کفاره به گردنم… هی شک، هی سؤال، هی فکر هی انداز و برانداز… . . خلاصه که ای "ربِّ شهر رمضان الذی…"! اعتراضم را مکتوب کردم اینجا، برسد به عرش اعلایت ازطرف تمام زنان، تمام مادرها، متشرع ها یک کاری اش بکن لطفاً😩😭 بگو این احکام را نه که ساده، بلکه فقط و فقط واضح تر و مشخص تر کنند برای ما له شدیم در این ندانستن ها و سختی های "تشخیص" مگر المرأة، ریحانة نبود؟ بر ما مکلف های مؤنث، ریحانگی بپسند نه این کارزار نفس گیر تشخیص و تصميم را… 😓 پی‌نوشت: ۱-شاید این هم، از سختی‌های خاص است🤔 ۲- نظر من را اگر برای روزه میپرسید؛ در ، با علم و فهم فعلی ام، موافق نیستم؛ چه سه ماهه اول چه دوم چه آخر با هرنوع تغذیه و تقویتی مخصوصاً در نیمه اول سال(اگر مایلید با پزشک دیگری هم مشورت کنید). در شدنی است. اگر جسم مادرها بکشد و شیردهی دچار مشکل نشود. بهرحال باز تشخیص با خودتان😅😢 اما من شیردهی را کم چیزی نمیبینم! برای بدن زن، سنگین است. و همیشه میگویم این شیر، حق بچه است و رزق اوست و اجازه نداریم برای دل خودمان، محرومش کنیم. و حواسمان باشد که جریان شیر با شیرخوردن بچه است که تداوم می یابد و اگر بچه را، کم شیر بدهید یا خدای نکرده بخاطر روزه شیرخشکی کنید(!!) ، شیردهی ممکن است شکست بخورد و بچه از رزق مسلمش محروم شود و تمام عواقب و عوارضش به گردن شما! روزه تان را هم که باید قضا کنید! این مسئله در شش ماهه اول پررنگ تر است. در با رعایت تدابیر و تغذیه خوب و مصرف مکمل ها و استراحت و... احتمالاً بشود مثلاً روز درمیان یا دوروز در میان و حتی کامل گرفت... کاملاً بستگی به شرایط مادر و بچه و خانه و تعداد فرزندان نیازمند رسیدگی و... دارد. ۴- متن صرفاً یک درددل نیمه شبانه است… وگرنه که ما همه جوره عبد عاشقش هستیم. حتی وقت‌هایی که مثل مرغ پرکنده (سرکنده‌؟) بال بال میزنیم وسط احکام و فهم وظیفه! و کارد بزنی خونمان در نمی‌آید و اعصابمان مثل همین سبزیِ خورشتِ سحری، خرد خرد است! ۵- عکس: دختر بزرگم روایت امام صادق علیه السلام را که خوانده (ما فرزندانمان را از هفت سالگی برای روزه گرفتن آماده میکنیم. هرچقدر که بتوانند تحمل کنند و هرجا نشد، بخورند/نقل به مضمون) تصميم گرفته روزه بگیرد و حسابی پیگیر که سحرها بیدار شود و.... و خب روزه که بی نماز نمیشود. میخواهد نمازها را هم کامل بخواند. اذکار نماز را بلد است جز همین تسبیحات اربعه. که برایش نوشتم روی تخته تا از رو بخواند. یادم افتاد به بچگی خودم که مدتی، از روی کتاب دینی نماز میخواندم😊 🖋هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- نگاهش که میکنم دلم غنج می رود به چشمانش، لب هایش، گونه اش خیره که شوم، از شدت شیرینی این لطافت، اشک میترواد به چشمانم از خواب بپرد و بفهمم شیر می‌خواهد، معطل نمیکنم که صدایش به گریه بلندشود. جایش خیس باشد، اول میبوسمش، قربان صدقه اش میروم، و بعد آرام، بی منت، تمیزش میکنم. خواب که باشد، با مهر می‌نشینم به تماشایش‌ (خواب میبیند، چشم هایش بالا و پایین میروند؛ لحظه‌ای میخندد، لحظه‌ای ابرو در هم میکشد) انقدر ناتوان است که حتی بعد از شیر خوردن برای بادگلو زدن هم کمک می‌خواهد؛ بی دریغ یاری اش میکنم اگر دمر باشد و دستش برود زیر پهلویش توان درآوردنش را ندارد؛ اصلاً حتی نمیداند که دستش کجا گیر کرده، فقط می‌فهمد دردش گرفته و راحت نیست...! مثل آزاد کردن بال نازک یک پروانه آزادش میکنم اذیتش کنند، هنوز لب برنچیده، میگیرمش به آغوش، آرام فشارش میدهم به سینه ام، دست میکشم به سرش و پشتش، بوسه میزنم به سر و صورتش، تا آرام بگیرد و در آغوشم به آرامش محض برسد… بگذریم! بگذار حرف آخر را اول بگویم قلم فرسایی چرا، با این زبان اَلکَن میخواهم بگویم خدایا هرچققققدر من به این کودکِ نحیفِ لطیفِ کوچک، مهربان و عاشق و دلسوزم، رحم دارم و تاب یک ثانیه ناراحتی اش را ندارم، مهرش در دلم موج میزند و جز خوبی اش چیزی نمی‌خواهم، چشم از مراقبتش برنمیدارم و تا دردش آرام نگیرد، از آغوشم جدایش نمیکنم، تو صدهاهزار برابرِ اینهایی نسبت به من! منِ عبدِ کوچک نحیف ضعیف حقیر نیازمندِ راه نابلد؛ فقر مطلق و عجز محض… نیمه شب ها در همان اوج خستگی نگاهم به نوزادم خیره که میشود، و عشقش اشک میشود و شُرّه میکند به چشمم، ناخودآگاه سر بلند میکنم به آسمان و میگویم: یقین دارم! تو مرا از این حد هزاران هزار بار بیشتر دوست میداری! هرچقدر من این کودک را خواهان و عاشقم، تو هزاران بار بیشتر مرا میخواهی و عاشقم هستی! هر اندازه من او را مراقب و دلسوزم، تو هزاران بار بیشتر مراقب من هستی و لحظه لحظه زندگی ام برایت مهم است… که مهر مادر به کودک در برابر مهر تو به بندگانت، قطره ایست در برابر دریا… . . وقت‌هایی که حسابی خسته و اذیتم کرده اما مهرش لحظه ای از دلم نمیرود و همچنان همان مادر عاشق دلسوزم و آغوشم برایش باز است، ناخودآگاه بر زبانم جاری میشود: *تَتَحَبَّبُ إِلَیْنَا بِالنِّعَمِ وَ نُعَارِضُکَ بِالذُّنُوبِ خَیْرُکَ إِلَیْنَا نَازِلٌ وَ شَرُّنَا إِلَیْکَ صَاعِدٌ* . . پی‌نوشت: یاد شعر پروین افتادم: در تو تنها عشق و مهر مادریست شیوه ما عدل و بنده پروریست 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- *امروز بر من مبارک!* مگرنه اینکه من اولین و نزدیک ترین و بی مرخصی ترین دنیایی این طفلکانم؟ اصلاً مگر من نیستم آن که صبح تا شب با انواع لِگوها خانه‌سازی می‌کند و مدام ماشین کوکی تعمیر میکند و هواپیمای کاغذی میسازد و ایرادهای تبلت و تلویزیون را رفع میکند؟ روز هم برمن مبارک. مگر من نیستم آنکه شب‌های بسیاری تا صبح پاشویه کرده و أمن یجیب خوانده و سرِ وقت دارو و دمنوش داده؟ روز برمن مبارک. منم آن که در شغلی ۲۴ساعته و ۳۶۵روزه، استخدامِ بی مزد و منتست؛ روز کارمند برمن مبارک. منم آنکه در این دانشگاه بی تابلوی گمنام، سالهاست دانشجوست و ده ها مدرک نادیدنی و معادل چندده مقاله، اندوخته و اکتشاف دارد؛ روز دانشجو بر من مبارک. منم آنکه صدها قصه و شعر کودکانه و لالایی از ذهنش تراویده و هزارها کتاب رده سنی الف و ب خوانده؛ روز شعر و ادب پارسی و کتاب‌خوانی برمن مبارک. مگر من مدام درحال رفع و رجوع مشکلات فی مابین این کودکان لجباز بی منطق نیستم؟ روز قوه قضائیه برمن مبارک. کیست آنکه به هر سختی که بود، در آسایش و آرامش محض، نُه ماه تمام هریک از این طفل‌های نحیف را حمل کرد و بار را به سلامت زمین گذاشت؟ روز ایمنی حمل و نقل برمن مبارک. کیست آنکه قلبش را، فکرش را، همه وجودش را بی چشم‌داشت هدیه کرده به این خانه و زندگی و این بنیان باشکوه؟ روز اهدای عضو برمن مبارک. منم آنکه هرروز مقاومت میکند در برابر خواهش و التماسها برای تماشای بیشتر تلویزیون و خرید خوراکی‌های غیرمفید؛ روز مقاومت برمن مبارک. چه کسی جز من می‌تواند تمام دردهای این طفلکان را با کمی عرق نعنا و نبات داغ و ماساژ و بوسه و قربان صدقه، دوا کند؟ روز داروساز و پزشک برمن مبارک. کیست آنکه روزی حداقل سه بار پوشک پسرک بزرگتر و شش بار پسرک کوچکتر را عوض میکند؟ روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی و میکروبی برمن مبارک. آن منم مدام درحال نمایش با عروسکهای پارچه‌ای و کاغذی؛ روز هنرهای نمایشی برمن مبارک. منم آنکه لباسهای بچه‌های بزرگتر را پاکیزه و سالم نگه میدارد برای کوچکترها، منم آنکه مدام درحال چسب زدن کتاب‌های پاره شده‌است، منم آنکه اضافه مرغ خورشت دیروز را امروز ته‌چین مرغ هل دار زعفرانی میکند؛ روز اقتصاد مقاومتی برمن مبارک. مگر نگفته‌اند "زنده نگاه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست"؟ روز شهید برمن مبارک. مگرنه اینکه دامن و آغوش من، امن ترین و آرامترین و مهربانترین محیط زیست این کودکان معصوم و عطر تنم، معصومانه و پاکترین هوای تنفس تربیتی این پروانه‌هاست؟ روز محیط زیست و هوای پاک هم بر من مبارک! اصلاً همه روزها و زمان‌ها و مکان‌ها بر من مبارک، که وجودم متبرک شده با نور ... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- میدانستم روزی از همین روزهاست، ۲۴ یا ۲۶ یا ۲۸ شهریور اما دروغ چرا اصلاً دقیق‌ش را یادم و یادمان نبود🙄 هرسال این موقعها یکی‌مان می‌گوید: یکی از همین روزها بودها! آن یکی هم می‌گوید: آره، یادش بخیر (+ ذکر دوسه تا خاطره) و بعد هم، زندگیِ در جریانِ در لحظه، ادامه می‌یابد… امروز اما یادم افتاد در خانه پدرم یکی از کارتهای عروسی‌مان هست. پیدا کردم و دیدم تاریخ ثبت شده، سه روز و ۹ سال پیش بوده🙃 باشد که یادم بماند! راستش انقدر زندگی مان از همان اول هیجان و اتفاق داشته که جای مراسم سالگرد ازدواج توش خالی نبوده😅 بماند برای سالهای ساکت و ساکن آینده… خلاصه که ببخشید که مانند خیلی‌ها نشد با عکس یک کیک و جشن باحال و عکس عاشقانه دونفره و از این قلب درست کردن‌ها با دست و… اعلام کنم که زندگی مشترک ما نُه ساله شد. حتی برای همین عکس ساده بالا هم یک چیزی کم بود؛ حلقه شوهرم! (حلقه من در عکس تنهاماند😢) (به علت کیلومترها فاصله مکانی) البته همین n ساله شدن هم مهم نیست، عرضم چیز دیگریست… اینکه چقدر جالب است که دو مخلوق متفاوت، در یک زندگی -به مرور زمان و کلی صیقل خوردن و تلخ و شیرین چشیدن- انقدر یکی و مشترک میشوند (کمااینکه در عوالم قبل، بوده‌اند) یا نه، اینکه همان ابتدای امر بعد از ادای عباراتی خاص، زوجیت می یابند. حال، ملکوت این زوجیت و وحدت در عالم معنا چیست؟ وحدت و آمیختگی صفات جمال و صفات جلال؟ اینکه جَعل محبت از خداست و شاید اگر مودت و رحمتی که خدا بین ازواج قرارداده، نبود هرگز هیچ زندگی مشترکی ادامه نمی‌یافت. پس این عطیه را باید از خدا طلب کرد. اینکه اساساً زوجیت چقدر شگرف و جالب است تاآنجاکه آیتی از آیات خداست برای اندیشیدن! وقتی است یعنی از عالم جسم فراتر است و حامل نمادهایی از عالم معناست. یعنی است و لذا باید این پدیده، در قوس صعود انسان، رمزگشایی شود. اینکه این زوجیت - خصوصاً در معنای مقارنه- با توجه به نقش، ساختار(ویژگی) و هدف هریک از زن و مرد، در حیات معقول و در مسیر کمال آنها چه جایگاه و کارکردی دارد؟ اینکه ریشه این جذبه و کشش بین ازواج چیست؟ میل هر ناقصی به کمال؟ یا تجلی محبت خدا بودن زن و مرد هریک به شکلی؟ بگذریم… شاید شنیدنش از من برایتان عجیب باشه اما رشدی که ازدواج و زندگی مشترک در این سالها برای من داشته (به علت مدل شخصیتم) از رشد حاصل از مادری و بچه داشتن، بسیار بیشتر بوده است؛ حداقل رشد شخصیتی و رفتاری، رشد معنوی و ملکوتی را نمیدانم. و البته همچنان سر حرفم هستم که 😊 و 💚 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- میراث‌دار مظلوم لباس‌های دست‌چندمِ رُفو شده و اسباب‌بازی‌های شکسته ازکارافتاده و کتاب‌های پاره چسب‌کاری شده به نظر می‌رسند اما به واقع، میراث اصلی آن‌ها پدر و مادرهایی آرام تر، سهل گیر تر، غیرمتوقع تر، پذیراتر، بی وسواس تر و آزادی دهنده تر است؛ فرزندان سوم به بعد را می‌گویم… 🤪🤭 ! 😒🥺 😓😣 😅 پی‌نوشت: ۱- دنیای مادری چهار تا بچه (و بیشتر) گویی کلاً با تک بچه و دو بچه فرق داره😊 یه چیزایی خیلییی ساده‌تر میگذره انگار. اصلاً همین که میفهمی میگذره و باید بگذری، خودش از مهمترین دستاوردهاست... اینکه میفهمی یه چیزایی رو نه باید بشنوی نه ببینی و یه چیزایی رو بهتر بشنوی و ببینی ۲- قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ 😍🥰🥺😞 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- که باشی یک جایی میفهمی گیر افتاده ای. گیر چیزی که سال ها فکر میکردی میشود از آن فرار کنی، میشود بیخیالش باشی، میشود خودت را بزنی به آن راه... مادر که باشی میبینی از هر راه که بروی میرسی به خودت... خودت....... مادر که باشی یکهو میبینی روزگار دست گرفته و نشسته جلویت. رویت را هرطرف هم که بکنی، همان طرف -آینه به دست- ظاهر میشود. مادر که باشی میبینی راه فراری نداری؛ همه‌ی دوروبرت پر شده از مادر که باشی میبینی اخلاق هایی که فکر میکردی میشود بی‌صدا رویش سرپوش گذاشت تا کسی نبیند، خلق و خوهایی که پنهان میکردی و میگفتی حالا آنجا بماند بدون اصلاح، چه میشود مگر؟!، ناپسندهایی که فکر میکردی میشود بی آزار تلنبار کرد یک گوشه، همه یکهو مجسم می‌شوند در قامت فرزندانت! تمام زندگی ات را پر میکنند از نمایش خودت! خودی که اغلب انکارش کرده بودی؛ حداقل گوشه‌هایی اش را... آن جاهایی که دوست نداشتی و پسندت نبود اما همت اصلاح هم نداشتی! میخواهی بگو اثر توارث و ژن ها میخواهی بگو تربیت و اثر رفتار و محیط، حالا این تویی و آینه هایت! تویی و تصویر و تجسم انکار شده هایت تویی و تربیت نشده هایت... آینه های قدی ات نه تنها شکستنی نیستند بلکه هرروز بلندتر میشوند و بیشتر خودت را نشان خودت میدهند مخصوصاً آن گوشه‌های پنهان شده را فراموش شده یا انکار شده را... مادر که باشی، در خلوت سهمگین میان خودت و خودت، هر روز تلنگر میخوری که چقدر خود واقعی ات میتواند ناراحتت کند، عصبانی ات کند، تندی کند، دلت را بشکند، ملاحظه و مراعات را کنار بگذارد، متوقع باشد، خشمش را به بلوغ نیافته ترین شکل بروز دهد، زور بگوید، درک نکند، توی چشم‌هایت نگاه بکند و دروغ بگوید،.... مادر که باشی، در سی و سه سالگی هم که شده، *هر روز یادت میفتد چقدر باید ادب شوی...* باید ادب شوی... 😰 پی‌نوشت: قصد نشر انرژی منفی ندارم، اما واقعیت تلخ سازنده ایست که جاریست در دنیای والدگری 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- قسمت آخر ⬇️ بی‌تاب بودم اما جیغ و داد نداشتم؛ هیچ جون و رمقی نداشتم! با درد و پروسه ناآشنا نبودم، منی که خودم در زایمان چندین نفر نقش داشتم. اما شرایط من عادی نبود. حس میکردم انتخابمون اشتباهه. لذا مرتب با عصبانیت و خشم با شوهرم و دکتر دعوا میکردم: من نمیخوام ادامه بدم! چه افتخاری داره مگه؟ چه ارزشی داره؟! شما فکر کردید کی هستید که برای من تصميم میگیرید؟! من منصرف شدم! ولم کنید! و اونها مثل دوتا کوه محکم خم به ابرو نمیاوردن. دکتر میگفت وضعیتت خوبه میتونی. الان دیگه سزارین و برش ت افتضاح میشه. دکتر رفت چند دقیقه ای بخوابه. شوهرم نشست کنارم. گفت بذار ببینم dr.mother8 تو صفحه‌ش چی به ملت میگه!خب، ! ، به به! اینا رو به مردم میگی و خودت انقد بی تابی؟! نصف حرفهاش رو نمیشنیدم. بیهوش میشدم به نظرم. از شدت بی رمقی و خستگی اما تصميمی گرفتم یک لحظه که غافل شد از روی تخت پایین اومدم و دویدم سمت ایستگاه پرستاری! گفتم راه اتاق عمل کجاست؟! میخوام برم! بگو بیاد سزارینم کنه! با گَنده دماغی گفت به من ربطی نداره😒به دکترت بگو😤 رفتم بالاسرش.با التماس گفتم بیدارشو😭منو ببر سزارین😭 گفت موحد! نذاشتی چند دقیقه بخوابم😢۲۴ساعته نخوابیدم😞نه نمیشه عصبانی شدم گفتم داری منو زیر سوال میبری! تمومش کن گفت باشه تمومش میکنیم ولی رو تخت زایمان! برگشتم اتاق دوباره درد دوباره وضعیت ثابت معاینه😫😭 بریده بودم. ساعت ۸ بود خیلی جدی اما نالان گفتم خانم دکتر ببین، نمیشه! نمیتونم! من توقف پیشرفت شدم! ازنظر علمی منو باید ببری اتاق عمل!چهارساعته ثابتم! دکتر گفت دخترجان! ویلیامز جدید میگه …… (توضیح داد)تو اوضاعت خوبه ،سر بچه بچرخه حله! سزارینت اما افتضاح میشه! نیمه جون بودم امابا این حرفش کمی امید گرفتم. شروع به ذکر یا سریع الرضا و صلوات خاصه کرد. من هم تو دلم میگفتم یا امام رضا منو از دست این دوتا نجات بده🤣 ساعت ۸:۳۰ شد. دوباره شروع کردم به دعوا آخه دکترجان کدوم احمقی گفته همه باید بتونن طبیعی زایمان کنن؟؟ ولم کن😭نمیتونم. میرم برگه رضایتمو پاره میکنم😭 دکتر دیگه عصبانی شد😅 گفت اون روی زنانی منو بالا آوردی 😠😈 تهدیدش کارگر شد!😅 یادحرف علمیش هم بهم قوت داد. عزمم رو جزم کردم که باهاش همکاری کنم. چشمهای نیمه بازم رو بستم و… بااینکه حس میکردم نیمی از وجودم اصلا در این دنیا نیست و مدهوش بودم و از اطرافم چیز زیادی نمیفهمیدم، فقط تلاش میکردم. ذکر جزئیات رو بر من ببخشید اما ساعت ۹ پسرم به لطف خدا در آغوشم بود😊 بدون هیچ عارضه خاصی برای من و او💕 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- بچه را خواباندم. سه تای دیگر را نهار دادم. نشستم پای سجاده کمی بخوانم. به صفحه دوم نرسیده، بیدار شد. بغلش کردم. با پاهایش بازی اش گرفته بود با قرآن. مصحف را گذاشتم کنار و فکر کردم "سهم من چه؟" دست روی صورتم گذاشت و برداشت و خندید. دالی بازی اش را گرفتم، ادامه دادم؛ و خندید. از ته دل. به مسخره بازی‌های من، به تکرار صدباره حرکات دست من. سه تای دیگر هم به ما پیوستند. خنده های آن‌ها چهارنفره شد؛ سهم من کامل تر!… پشت همان شکلک‌های مسخره، قلقلک های نوبتی، فکر کردم: اصلاً مادری، جز عبادت چیست؟ آن هم دائماً سَرمَدا! تمام روز خدمت به خلق خدا، آن هم کسانی که جزتو پناهی ندارند! کسانی که حتی اگر آب بخواهند و تو سیرابشان نکنی، تشنه می‌مانند! وقتی نیت صالح و شایسته است،چطور هر لبخند من به کودکم عبادت نیست؟ وقتی رَوش صحیح است چطور کارهایی از من که منجر به شاد کردن چند کودک میشود عبادت نباشد؟ (که فرمود: نزد خدا عبادتی محبوب‌تر از شادکردن مؤمنان نیست!) مُطعم بودن، ساقی بودن، خادم بودن، شادکننده بودن عبادت نیست؟ حتی من فکر میکنم همین که منِ انسان، مطابق با الهی خود، فرزنددار شده ام و میکنم، همین تبعیت از فطرت بی نقص الهی، خودش عبادت است! چون پشت پا زدن به نظم خلقت نیست، کج‌روی نیست. اصلاً همین که امانت دارِ خلیفه خدایم! تلاش برای حفظ امانت، عبادت نیست؟ متّصف شدن به صفات خدا را بگو! این که یک مادر، چون خدای مهربانش، رازدار است، بخشنده است، انیس است، پرده پوش است، رفیق است، معین است، سریع الرضا است، میکوشد دائم الفضل باشد، صبور باشد، حلیم باشد، شکور باشد،… این مسلک، این تلاشها، عبادت است! اینها به کنار! تلاش بیست و چهاری برای را بگو! این که دیگر خود عبادت است! هی برسی به نقطه جوش، هی لا اله الا الله گویان لب بگزی، جرعه خشم فرودهی! روزه زبان چطور؟ مدام مراقب باشی کلماتت، جملاتت، لحنت چیست تا مبادا الگوی بدی شوی برای مُتِربی‌هایت! از این هم بگذر دائم التوبه بودن چی؟! چه کسی بیشتراز یک هی خودش را میکند، هی قول میدهد که ازفردا بهتر میشود، هی توبه میکند با بغض و اشک؟ آن عبادتهای پنهانی‌تر را بگو؛ توکل مدام، حسن ظن به خدا، دعا برای غیر خود،… . که جمع همه اینهاست -وقتی با نیت و روش نیک است- اگر دائم العبادة بودن نیست اگر مصداق عبودیت و تسلیم نیست پس چیست؟ آن هم عبادتی که از آفت عُجب و ریا به دور است! چون غالباً در سِتر است. خدا پسندیده که مستور باشد؛ تا بماند بین خودمان و خودش. 💕 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- خداوندگار من! من کجا و اینجا کجا؟! من کجا و ورود به شب قدر تو کجا؟ آستان و خانه‌ی تو کجا! منی که اگر لحظه‌ای رهایم کنی، رفته‌ام به هیچستان! الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله! . شک ندارم که این معصوم‌های کوچک خانه‌ی ما جالبِ رحمت تو هستند برای منِ کم‌ترین... وجودشان نور را می‌کشاند به... به هرجا که باشند! چه وقتی که بخندند و بخندیم چه وقتی که گریه کنند و اذیت شویم چه وقتی که آرامند و آرامیم چه وقتی که کلافه اند و کلافه‌ایم در همه این حالات معصوم اند و محبوب تو، مورد عنایت ویژه تو! و ما، طفیلیِ وجود آن‌ها، از نگاه تو ارتزاق می‌کنیم... چونان آهنربایی، رحم و عطوفت تو را جذب میکنند به سمت زندگی‌های ما . خدایا تو این پاک‌های سپید را امانت داده‌ای؛ به دستان من منِ مادر مگر در من چه دیدی؟ منِ ضعیف فقیر! منِ کوچک ناتوان! خدایا ببخش اما امشب خودم را هم میگذارم روی بچه‌هایم و پس میدهم دست خودت!! تا ابد، همه‌اش با خودت! ربِّ من، ربِّ ما! ما را، جملگی، در آغوش ربوبیت خود بگیر و تربیت کن! ادب کن ادب ادب... . در این شب قدر، خُذ بناصیتی یا ربِّ! بحقِّ علي... . پی‌نوشت: پروردگارم سلام ناقابل من رو امشب به روح لیلةالقدر برسون و ظهورش رو معجل کن... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- اگر تو فرهنگ غربی یه روز خاص وجود داشت به نام روز ، یا مثلاً فک کن RAP Day مخفف Revising & Programming Day 😎😌 چقدر خیلیهامون از درایت و و قاعده‌مندی و قشنگی زندگی غربی‌ها انگشت به دهان میشدیم و میزدیم بر سر خودمون و میخواستیم هرجور شده به اون روز بپیوندیم و به تبعیت از خوش‌فکرهای غربی، اون روز رو هرطور شده، بشینیم به و بررسی و سالی که گذشت + برنامه‌ریزی و قول و قرار برای سال آینده… خب حالا این خود ماییم که چنین روز و شب خَفَن و حسابی ای داریم!😎 تازه اونم با دو آپشن اضافه‌ی ناب ویژه دنیای نامحدود و شگرف ماوراء ماده! ۱-استغفار ۲-دعا بابت اشتباهات سال قبل و عمری که گذشت برای هرآنچه که برای آینده میخوایم و تنهایی زورمون نمیرسه! اونم با دسته دسته مَلَک که در این شب از آسمان به زمین میان و برای استغفار و دعای ما آمین میگن! و با کلی به قول امروزی‌ها، انرژی مثبت از سراسر کیهان! و با کلی آموزش و دستورالعمل برای جلب این انرژی ها و رهیافت به نور و سعادت و رهایی چه خوبی تو خدااا 😍 انقدر مهربان... انقدر پشتیبان... انقدر نزدیک... خدایی که گفتی من اونم که اگر توبه کنی و عملت رو اصلاح کنی، نه تنها اشتباهات گذشته‌ت رو محو میکنم بلکه اونها رو به خوبی‌ها تبدیل میکنم!! (يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ/يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ) خدای مهربانی که اگر ما یه قدم برداریم به سمت خوبی‌ها، تو ده قدم برمیداری به سمت ما، و به کار و عملمون برکت میدی. خدایی که از خود ما بیشتر حواست به ماها هست و به هر شکلی شده، میخوای به ما بگی زندگی حقیقی یه جای دیگه ست و دنیا فقط یه محل گذر و ابتلا و امتحانه؛ توش خوب زندگی کنین اما دل نبندین. نه از رنج‌هاش خسته و دل‌مرده و ناامید بشین نه به خوشی‌هاش و زرق و برقش مفتون و مغرور. خلاصه که شب قدر اول شب پاکسازی و بعد شب ه درواقع شب اول سال مؤمنینه یه سال جدید برا ماها آغاز میشه خدا کمک کنه بتونیم بر اساس مون، برای بودن و موندن در مسیر ارزش هامون، برنامه بریزیم و با همت و تعهد پاش واستیم، حتی اگر زمین بخوریم و اذیت بشیم. خدا کمک کنه بفهمیم رنج‌های مسیر یک انتخاب ارزشمند به اندازه خود اون انتخاب، ارزشمند و رشددهنده است. بفهمیم دستاوردهای بزرگ، هزینه‌های بزرگ دارن. بفهمیم هیچ چیزی نیست جز اینکه دیده و مکتوب میشه و روزی به ما برمیگرده 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- امروز بر من مبارک! مگرنه اینکه من اولین و نزدیک ترین و بی مرخصی ترین دنیایی این طفلکانم؟ اصلاً مگر من نیستم آن که صبح تا شب با انواع لِگوها خانه‌سازی می‌کند و مدام ماشین کوکی تعمیر میکند و هواپیمای کاغذی میسازد و ایرادهای تبلت و تلویزیون را رفع میکند؟ روز هم برمن مبارک. مگر من نیستم آنکه شب‌های بسیاری تا صبح پاشویه کرده و أمن یجیب خوانده و سرِ وقت دارو و دمنوش داده؟ روز برمن مبارک. منم آن که در شغلی ۲۴ساعته و ۳۶۵روزه، استخدامِ بی مزد و منتست؛ روز کارمند برمن مبارک. منم آنکه در این دانشگاه بی تابلوی گمنام، سالهاست دانشجوست و ده ها مدرک نادیدنی و معادل چندده مقاله، اندوخته و اکتشاف دارد؛ روز دانشجو بر من مبارک. منم آنکه صدها قصه و شعر کودکانه و لالایی از ذهنش تراویده و هزارها کتاب رده سنی الف و ب خوانده؛ روز شعر و ادب پارسی و کتاب‌خوانی برمن مبارک. مگر من مدام درحال رفع و رجوع مشکلات فی مابین این کودکان لجباز بی منطق نیستم؟ روز قوه قضائیه برمن مبارک. کیست آنکه به هر سختی که بود، در آسایش و آرامش محض، نُه ماه تمام هریک از این طفل‌های نحیف را حمل کرد و بار را به سلامت زمین گذاشت؟ روز ایمنی حمل و نقل برمن مبارک. کیست آنکه قلبش را، فکرش را، همه وجودش را بی چشم‌داشت هدیه کرده به این خانه و زندگی و این بنیان باشکوه؟ روز اهدای عضو برمن مبارک. منم آنکه هرروز مقاومت میکند در برابر خواهش و التماسها برای تماشای بیشتر تلویزیون و خرید خوراکی‌های غیرمفید؛ روز مقاومت برمن مبارک. چه کسی جز من می‌تواند تمام دردهای این طفلکان را با کمی عرق نعنا و نبات داغ و ماساژ و بوسه و قربان صدقه، دوا کند؟ روز داروساز و پزشک برمن مبارک. کیست آنکه روزی حداقل سه بار پوشک پسرک بزرگتر و شش بار پسرک کوچکتر را عوض میکند؟ روز مبارزه با سلاح‌های شیمیایی و میکروبی برمن مبارک. آن منم مدام درحال نمایش با عروسکهای پارچه‌ای و کاغذی؛ روز هنرهای نمایشی برمن مبارک. منم آنکه لباسهای بچه‌های بزرگتر را پاکیزه و سالم نگه میدارد برای کوچکترها، منم آنکه مدام درحال چسب زدن کتاب‌های پاره شده‌است، منم آنکه اضافه مرغ خورشت دیروز را امروز ته‌چین مرغ هل دار زعفرانی میکند؛ روز اقتصاد مقاومتی برمن مبارک. مگر نگفته‌اند "زنده نگاه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست"؟ روز شهید برمن مبارک. مگرنه اینکه دامن و آغوش من، امن ترین و آرامترین و مهربانترین محیط زیست این کودکان معصوم و عطر تنم، معصومانه و پاکترین هوای تنفس تربیتی این پروانه‌هاست؟ روز محیط زیست و هوای پاک هم بر من مبارک! اصلاً همه روزها و زمان‌ها و مکان‌ها بر من مبارک، که وجودم متبرک شده با نور ... 🖋هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ --- عزیز دلم میدانم که میدانی چقدر دوستت دارم و میدانی بودنت برای من یک دنیا حس مثبت است اما… میدانی که از بزرگترین لذت هایم، چشیدن طعم اولین بوسه هایت بوده؛ اما هرگز به رویَت نیاورده‌ام چقدر چندِشَم می‌شود وقتی مرا بوس تُفی میکنی🙄🤐 میدانی عاشق در آغوش گرفتنت هستم اما نمیدانی چقدر بدم می‌آید وقتی نصف شب دست روی بازوهایم میکشی و من با احساس وجود یک حشره خزنده از خواب میپرم😖😢 از تماشای چشمانت وقت شیرخوردن لذت میبرم اما واقعاً شبیه یک آتشفشان آماده انفجارم وقتی بعد از یک روز سخت، کنار تو دراز کشیده ام و پلک‌هایم سنگین شده اما تو یک دفعه هوس میکنی همراه شیر خوردن، سوراخ‌های دماغ من را کشف کنی یا ببینی پشت لب‌هایم چیست و چند دندان دارم.🤬😤 تو را با عشق پذیرفته ام و میپرورانم ولی واقعیتش این است که پشت قربان صدقه های توی دستشویی و تعویض پوشک، حبسِ نفس است و تهوع و ثانیه شماری برای رهایی…😷🤢 از اینکه استقلال و توانمندی هایت را میبینم غرق لذت میشوم اما راستش را بخواهی خوردن میوه‌هایی که وقت پوست گرفتن لهیده کرده‌ای یا خوراکی‌های اختراعیِ مخلوطت، چندان لذت بخش نیست.😣 بخشی از وجود من هستی و درک میکنم که با عشق و فداکاری این کار را میکنی اما واقعاً حس خوبی نسبت به خوردن دهنی لیز و لزج تو ندارم.😖 از تب و بیماری و ناخوشی تو آب میشوم و وجودم تماماً تمنای بهبودی توست اما دیدن عُق زدن‌هایت و شستن لباس‌ها و ملحفه‌های استفراغی ات، واقعاً مرا به عق زدن و انزجار می‌کشاند.🤢🤕 جرعه جرعه‌ی شیر خوردنت مرا غرق حس کفایت و مراقبت و واسطه خداوند بودن میکند اما وقتی ساعت‌ها شیرخوردن را ادامه میدهی، حسم حس اسارت و شکنجه است. 😩😭 عزیزکم این‌ها اعتراف‌هایی مادرانه بود که تا بتوانم نمیگذارم آن‌ها را بفهمی؛ اغلب سعی کرده‌ام با لبخند یا سکوت آن‌ها را پنهان کنم تا ندانی... چون دوست ندارم در مسیر سبز مادرانگی ام -که اجرش را روزی دیگر از دست کسی دیگر دریافت خواهم کرد- بر روح لطیف و دل نازک تو خراشی بیندازم. دوست ندارم فکر کنی منَتّی دارم یا تو مایه عذاب و اذیت منی. اما خواستم آن‌ها را ثبت کنم برای روزی که مادر/پدر شدی که از داشتن این حس‌های منفی، درگیر نشوی. دچار خودخوری و خودسرزنشی نشوی. عزیزکم مادر بودن، پدر بودن، حتماً سخت است و لا جرم سختی دارد. همه میدانند والد بودن موهبتی است رنج آلود، عشقی ست دردآلود. اما نازنین من همین رنج ها و دردهاست که ما را بزرگ میکند. ما آمده ایم که بزرگ شویم، نهال نازک من… . . 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ -------- جنگ‌آوری و تنومندیِ او زبان‌زد است زینب که نگاهش می‌کند، دلش قُرص می‌شود عباس یک‌تنه، لشکرِ حسین است علمدار است سپهدار است . . اصحاب که یک به یک برزمین می‌افتند، نوبت به بنی هاشم می‌رسد عباس چشم دوخته به لبان مولا همه اذن می‌گیرند و می‌روند و بر...نمی‌گردند حسین می‌ماند و عباس و حمله‌ها و ولوله‌ها "اذنِ میدان بده پایان دهم این غائله را!" حسین نگاهی به برادر تنومندش می‌کند، نگاهی به خیمه‌ها "العطش، العطش... " . "برادرم! عطشِ زنان و کودکان را دریاب... مَشک را بردار و آب بیاور..." . . سی و پنج سال برای جنگاوری امروز آماده شده باشی! نزد حیدر کرّار فنون رزم آموخته باشی سال‌ها دوشادوش حسن و حسین علیهماالسلام تمرین جنگاوری کرده باشی همراه علی علیه‌السلام شمشیر زده باشی و درس پس داده باشی ناگهان امیر و امام‌ت بگوید برادرم، برو آب بیاور! جز عباس چه کسی می‌تواند این فرمان را بشنود و حتی لحظه‌ای در ذهن نیاورد: من با تمام توانمندی‌هایم و قدرت و جنگاوری ام، بروم دنبال آب؟! همانگونه که وقتی مولا فرمود یمین لشکر با تو، گفت چشم وقتی فرمود حفاظت از خیام با تو، گفت چشم حال گفته سِقایت حرم با تو... بی‌درنگ می‌رود! و در همین راه شهید می‌شود... در راه ... طبق ... با أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ نه فقط تسلیم ظاهری بلکه تسلیم قلبی یعنی لحظه ای "در دل" هم، چون و چرا نکردن . برای من درس و است در مقابل و (درکنار ؛ که وه که چه مقامی‌ست...) . ، امروز - بی ولی و امّا- برای من پذیرفته و چشم گفتنی و محترم است؛ . پی‌نوشت: قمربنی هاشم علیه‌السلام این ادب، وظیفه گرایی، ولایت‌پذیری، تسلیم و اطاعت از امام را در خانه، از مادرش آموخت... "هرکه بهشتی می‌شود، پایه‌ی بهشتی شدنش از مادر است " «والله ان قطعتموا یمیني انّي احامي ابداً عن ديني» . . @hejrat_kon @dr.mother8
﷽ ------- *نـردبـاݩ‌هاے افـقــے* یه اشتباهاتـے تو مــادری‌م داشتم. همــہ دارن. کی یه والــد کاملہ؟ ولی برای من بعضیاش خیلی پررنگــہ مثالش این: با اینکه یکی از ایده‌آل هام برای بچه‌هام این بوده که آدمهای *پرسشگـــر، نقّـــاد، اهل فڪــر ڪـردن و تحلیــل کردن* باشن، اما... یه جای اساسی رفتارم مغایر این هدفم بوده: وقت‌هایی که از من سؤال‌هایی میپرسیدن و من خیلی راحـــت و جامع و کامل جوابشون رو می‌دادم! چقدرم کیــف میکردم ڪہ انقدر خوب براشون مسئله رو باز کردم و توضیح دادم!.. حالا در مورد هرچیزی. از سوال ساده ای مثل اینکه ماست از چی درست میشه تا سوال های پیچیده تر انتزاعی... درحالیکه اگر برگـردم، در جواب اکثر سؤال هاشون فقط خواهم گفت: *تو چی فڪــر میکنی؟ به نـظر خودت چرا اینطوره؟* و بعد میگفتم: بیا باهم درباره‌ش فـڪــر کنیم، بیا درباره‌ش صحبــت کنیم، بیا درباره‌ش پرس و جو کنیم... ** در راحت به جواب رساندن بچه‌هام!... اشتباه کردم در لقمه آماده دادن به ذهن بچه‌هام... و مدتی‌ست سعی دارم جبران کنم. هرچند بچه‌ها زود جواب نشنیدن رو ندارن، برای رسیدن به جواب رو ندارن، آشفته میشن... چه میشه کرد ذائقـــه مخــدوش رو باید کم‌کم کرد... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 گاهی رفتارهایی داریم که، با اینکه ظاهر خوبی دارن و راضی ڪننده به نظر میرسن اما... در راستای و های ما نیستن... هایی هستن که ما رو به هیــچ بالاتری نمیرسونن؛ چون افقــے گذاشته شدن! اشتباهــن! خیلی ارزش‌هایی رو برای خودم و فرزندانم درنظر دارم اما.... راهی رو برای رسیدن به اونها ترسیم نکردم و برنامه متعهدانه ای برای گـام برداشتن در مسیرشون ندارم... و حتی بالعکس، برخی رفتارهای خالی از آگاهی و فڪرم، مغایر با ارزش‌ها و اهدافم هستن... دلم میخواد بشینم ببینم دقیقاً برای خودم و بچه‌هام چی میخوام و براش باید چه کار کنم... تو یک ساعت آینده، یک هفته‌ی آینده، یک ماه آینده، یک سال آینده و یک دهه‌ی آینده... 🍃🌿🍀🍃🌿🍀🍃🌿🍀🍃 آگــاهی، معرفـت، شــناخت... چقدر دوستتـون دارم و چقـــدر ازتون دورم.... تعــهد، همت، تلاش.... چقـدر بهتون احتیاج دارم و چقـــدر نسبت به داشتنتون بی خیالم.... خدایا دردهای درونے من رو شفا بده طبیبــــــ مݩ ... 🖋هـجرٺــــ بله https://ble.im/hejrat_kon ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ---- همه که به یک شکل تو را نمی‌خوانند! و تو همه را دوست می‌داری... اگر نسیم می‌وَزد و تسبیح میکند، اگر باران می‌بارد و تقدیس می‌کند، اگر خورشید می‌تابد و تنزیه می‌کند، اگر مرغان آواز و پرواز میکنند و تحمید می‌کنند، من...... روزگاری، ساعات مبارک ماه مبارکت برایم به عبادتهایِ فارغِ و زمان‌دارِ سر سجاده می‌گذشت. امروز اما، صدای بی آوای من از جای جایِ خانه، به آسمان تو بلند است!... حل شده در صدای آبِ شستن ظرف تصعید شده در حرارت گاز و بخار غذا میان چکاچک قاشق و بشقاب‌های سفره‌های افطار و سحر ناشنیدنی در پَسِ صدای جارو گم شده در صدای بازی بچه‌ها پنهان شده در لالایی برای طفل خواب‌آلودِ بی‌قرار... گاه، در این ساعاتِ ضریب گرفته طلایی ماه مبارکت، دلم زرنگ بودن می‌خواهد، دویدن تا حد توان در کنار بندگان صالحت؛ لبم را در خلال همه این کارها، به اذکار و ادعیه ای که بلدم، حرکت میدهم؛ به سوره قرآنی، به مناجاتِ از دل برآمده‌ای، به افتتاح و ابوحمزه گوش دادن و زمزمه کردنی... و گاه، که حسرت آن فراغت و آسودگی قبل‌ترها دلم را تنگ می‌کند، که مگر سالها بر سر همان سجاده نخواندم «اللهم غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ» ؟ و مگر نخواندم «الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى […] لَا يُغْلَقُ بابُهُ، وَلَا يُرَدُّ سائِلُهُ» ؟ پس چرا فکر نکنم که «این حال و احوال و روزگار امروز من، اجابت دعای سالیان سال من است» ؟ چرا فکر نکنم که « و خدمت به خلق و عَیال تو، من است» ؟ چرا فکر نکنم که «تو، همان تغییر دهنده حال ها به بهترین ها، روزگار مرا به بهترین حال تغییر داده ای»؟ «هذا شَهرُكَ الَّذي أمَرتَ فيهِ عِبادَكَ بِالدُّعاءِ و ضَمِنتَ لَهُمُ الإِجابَةَ» ! . . اگر نسیم می‌وَزد و تسبیح میکند، اگر باران می‌بارد و تقدیس می‌کند، اگر خورشید می‌تابد و تنزیه می‌کند، اگر مرغان آواز و پرواز میکنند و تحمید می‌کنند، من و و میکنم و تسبیح و تقدیس و تنزیه و تحمید... ✍ هـجرتـــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 🦋
بعضی چیزها را تا خودت مادر نشوی، متوجه نمیشوی. مثل چیزهایی که مادر را خوشحال میکند... یا چیزهایی که دل مادر را، هرچند به روی خودش نیاورد، میشکند... امروز توی حیاط خانه مادربزرگ، نشستم کنار مادرم که چند دقيقه ای آمده بود در آفتاب-سایه پاییزی هوا بخورد، و با اشتها و ولع، یک انار از انارهای باغ شکستم و خوردم. مادرها خیلی دوست دارند با اشتها خوردنِ بچه‌هایشان را ببینند... خوشحال میشوند... دوست دارند... حالا اگر بچه‌شان دختر باشد و باردار باشد و آن‌ها از راه دور مدام نگران اینکه «نکند به خودت نرسی» ، «نکند ضعیف شوی» ، «یک چیزی بخور جان بگیری»، دیگر خیلی بیشتر.... بعد هم با اشتیاق یک خرمالو از آن شاخه های بالایی درخت چیدم و خوردم. شاخه های پایین میوه نداشت اما من باید نشان میدادم که دلم خرمالو میخواهد و حالا که دلم خواسته، تهیه میکنم و میخورم... مادرها دوست دارند ببینند بچه‌ها حواسشان به خودشان هست... این را از نگاهی که تمام مدت به من و خوردن من داشت، میشد خوب فهمید... مخصوصاً این منی که مادرم نگران است که نکند پنج فرزند پشت هم بعلاوه درس و کار و امور زندگی و اجتماعی، توانم را گرفته باشد یا از خودم غافل کرده باشد... داستان، اگر با بچه‌هایم آمده بودم البته کمی متفاوت بود. توجهش به آن‌ها، تمرکزش روی من را کمی میشکست و تعدیل میکرد. اما من به دلایلی تنها آمده ام دیدنش. و خب همه حواسش حالا به من است… سر سفره نهار بشقابم را از همیشه کمی پُر تر میکنم. حالا مادربزرگم هم اینجا هست و تیز و مهربان، حواسش جمع است که من اگر می‌شود حتی همه سفره را بخورم! دو مادر اینجا نظاره گر و مراقبند و کار من سخت تر! آخ چه قشنگ، چهار نسل سر یک سفره… - نی‌نیِ همراهم را هم حساب میکنم- خدا همه را حفظ کند… سایه بزرگترها را بیشتر… خدایا، مادرها نباشند، چه کسی سفارش ویژه ما را به درگاه تو بکند؟ چه کسی دست بالا بیاورد به سوی تو و تو شرم کنی از رد کردن دعایش؟…… عصر با این که هیچکس دیگر طالب چایی نبود، برای خودم چای دم کردم و جلوی مادر و مادربزرگم با یک کُماچ خاله پَز خوردم. غروب یکی دیگر از خاله‌ها آمد و سمنوی تازه خاله پَز آورد. دو سه قاشق پر هم با اشتها از آن… نیمه شب شده و مادرها خوابند. و من فکر میکنم به قشنگی این آیین که چطور می‌شود با ولع خوردن یک انار، در آن عبادت باشد! فکر میکنم چه قشنگ است که وقتی پای تعبد و اطاعت در میان است، خوردن ها و نخوردن ها هردو می‌تواند مصداق عبادت و بندگی و کسب رضایت معبود باشد. میخوری برای اینکه مادرت خوشش بیاید. و این خوشایند مادر از بالاترین خوشایندهای پروردگار است. و لذا آن لحظات خوردن، میشود لحظاتی که خداوند با لبخند و رضا تو را می نگرد!… چنین آیین زیبایی، چنین دین و مکتب دلبری، کجای این عالم یافت می‌شود؟! و حالا تو ببین خود مادری چه جور، چه قدر، تا چه حد مصداق عبودیت و عبادت است!… شگفتا مادری… ✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
رسول خدا صلی الله علیه و آله: کسی که در جهت تأمین نیاز بیماری بکوشد، برآورده شود یا نشود، از گناهانش بیرون می‌آید، مانند روزی که از مادر متولد شده... (الفقیه، ج۴، ص۱۶) هرکس برای برآوردن نیاز بیمار بکوشد و آن را برآورد، همانند روزی که از مادرش زاده شده از گناهان خود خارج شود. مردی از انصار پرسید: ای رسول خدا! اگرچه بیمار از خانواده‌اش باشد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از دارندگان بزرگ‌ترین پاداش کسی است که در برآوردن نیاز [بیمار] خانواده خود بکوشد... (ثواب الاعمال، ص۲۸۹) 🥰💕🥰💕🥰 @hejrat_kon 🥰💕🥰💕🥰 تقدیم به همه مادرها که حتماً بخشی از آنها، دربست خرج پرستاری از فرزندان در زمان بیماری میشود. مخصوصاً مادرانی که این چندماه، دائماً مشغول بیماری بچه‌ها بودند؛ تب های سرکش، سرفه های پشت هم، دانه های آبله مرغان، استفراغ و تهوع، گوش درد و قی چشم… و باز مخصوصاً مادرهای . که بیماری در این خانه‌ها، دومینووار بچه‌ها را می اندازد. طوری که مادر آرزو میکند ای کاش همه با هم یکجا میگرفتند و من، هرچقدر سخت و کمرشکن، همزمان از چهار پنج بچه مراقبت میکردم نه اینطور یکی یکی یکی، گسترده در زمان... تقدیم به مادرانی که بیماری از در خانه‌شان میرفت و از پنجره برمیگشت! و داروها هم گویی دیگر رمق یاری کردن آنان را نداشتند! خداقوت قهرمان های گمنام حقا که و من، ❤️
﷽ ------- بانو مادرشدنتان مبارک! 💗 گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت؛ آن لحظه که برای اولین بار قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید و نگاهتان به چشم های معصوم مولای کریم ما گره خورد! اصلاً فکر میکنم با تولد نوزاد شما و جوشش مهر مادرانه شما متولد شد!... و نه! اشتباه میکنم! مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟... و حتی مادر پدرتان؟ مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهدبود! و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»! آن روز ما را چه پناهی جز پر چادرتان، حضرت مادر؟... 🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸 را دوست دارم چرا که شأنی از شئون شماست! اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم حتی شده فقط در دل با ضعف در عمل... با تولد هر فرزند، هربار که مادر میشوم، حس میکنم مرا برداشته اند از خاک تکانده اند و نشانده اند در طاق افلاک کنار شما! یا نه، حتی شده گوشه ای، کُنجی از آن سَرسَرای باشکوه مادری! هر بار که میشوم حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف -که امتدادش میرسد به بهشت- دست بر سرم میکشید؛ چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند... . . را دوست دارم چرا که اگر نبود خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد! مادری را دوست دارم چرا که اگر به و نمیرسید، بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد! مادری را دوست دارم چرا که اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد! مادری را دوست دارم چون شأنی از شئون شما و وجهی از وجوه شماست. مرا به شما نزدیک میکند و این است که با عشق و بی منت، از جسم و روح و توان و زمان و آبروی خودم برایش مایه میگذارم🦋 🖋هـجرتــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 سلام الله علیها علیه السلام 💚 پی‌نوشت: - مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم 😍 ان‌شاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید و با پرورش اولاد صالح، مایه شادی دل بانو 😊🥺😍 - خدایا، اونایی که فرزند میخوان اما ... پروردگارا از فضل خودت به حق مولود کریم ماه رمضان الکریم اولاد صالح و سالم و کثیر و کوثر به همه عطا کن...
﷽ ----- بخش اول . برخی مادرها (ایضاً پدرها) یا سردرگمند یا ناامید! سردرگم بین نظرات و اصول تربیتی فلان دکتر و پروفسور و حاج‌آقا و استاد و تسهیلگر و... و ناامید از اینکه اگر تربیت اینهاست، پس کاری که من میکنم چیست؟!؟ 😟😥😔 . برخی هم که با ظهور و رواج اینهمه دوره و کانال و صفحه و وبینار و مد شدن کلی متد تربیتی و سبک والدگری خفن و جالب، حس میکنند تا زمانی که به خوبی ندانند "اگر بچه فلان رفتار را کرد و فلان حرف را زد، ما دقيقاً باید چگونه واکنش نشان دهیم و با چه لحنی، چه کلماتی را در مقابلش به کار ببریم" ، فرزند دار شدن اشتباه محض است؛ و ظلم به آن طفل معصوم که قرار است زیر دست والدینی ناآگاه و نابلد(!!) رشد کند و یحتمل، نهایتاً آن چیزی نمی‌شود که بچه‌های مردم می‌شوند! … . . . . من اما، با چند دانسته یقینی - که شاید هدیه خدا بوده- گلیم خود را از این دریای طوفانی ترسناک نگرانی و دغدغه تربیت بچه، کشیده ام بیرون! از موج های غرق کننده "دکتر فلانی فرمود" و "استاد فلانی افزود"...؛ از تلاطم و سردرگمی بین نظرات و سبک های شرق و غرب و دینی و سکولار عالم. که حتی برخی شان آنچنان جدیدند که هنوز هیچ خروجی ای (بچه ی بزرگ شده ی تربیت شده با آن سبک) نداشته اند و فقط با اعتماد به نفس، ترویج می‌شوند..... . . . ادامه دارد.... . . . پی‌نوشت : از بسیاری از نظریه ها و سبک ها و حرفها، مقداری شنیده ام و خوانده ام. مخالف مطالعه نیستم و بدیهی است که منظور تقبیح داشتن سبک تربیتی و مطالعه و نوآوری و نکته گفتن و راهنمایی در این حیطه نیست حرف بر سر گیر کردن و گیج کردن و گیج شدن و وحشت کردن و غصه خوردن است. 🖋هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
﷽ ----- بخش دوم (دانسته هایم در مسیر تربیت فرزندانم) . اولین نکته ای که بعدازمدتی مطالعه و تعامل با دختر اولم دریافتم، این بود که چیزی خارج از تربیت خود نیست! فرزند، جزئی از خود ماست که رفتارهای ما در اون متجلی میشه پس *تمرکزم رو از تربیت بچه، بردم رو تربیت خودم!* خودم چقدر کنترل خشم دارم؟ چقدر مؤدبم؟ چقدر صادقم؟ چقدر بخشنده ام؟ چقدر حرمت (مکان، زمان، اشخاص) نگه میدارم؟! چطور قضاوت میکنم؟ چقدر کتاب میخونم؟ چقدر با فکر حرف میزنم؟… این مسئله بخش عمده ای از فشار نادرست تربیت فرزند رو از دوش برمیداره چون ديگه به عنوان یک پروژه جدا نگاهش نمیکنی. و اتفاقا بچه داشتن، تربیت خودت رو به شدت تسهیل میکنه. چون چند ** بشری تمام وقت داری بعلاوه چند *آینه* دقیییق! . مسئله دوم رو با تعامل با برخی مادرها دریافتم و بزرگترین دستاوردم شد میدیدم اکثر مادرها (والدین) خیلییی زیادی دارن خودشون رو بچه میدونن. اصلاً و غیرمذهبی هم نداره. یعنی برخی مذهبی ها هم با همون اصول تربیت دینی شون، خودشون رو خدای اون بچه فرض کردن! فراموش کردنِ ربوبیت خدا و اینکه *مربی تک تک انسانهای روی زمین خود خداست* ، از روی رفتارهای ریزشون و ها و حرفها و دغدغه های عجیبشون معلوم بود. حتی برخی کارشناسان تربیت اسلامی هم… از اون وقت بود که گفتم خدایا، من خودِ کوچکم رو میذارم رو بچه‌هام، هممون رو یکجا میدم دست خودت! من که خودم هنوز تربیت نشدم، چطور اینها رو تربیت کنم؟! 😢 ربّ من! ربّ ما! بزرگمون کن… . . دستاورد سومم این بود که به خودم متذکر شدم خدای نکرده، خداوند یه چیزی تو وجود ما گذاشته به نام ** ! واقعاًلزومی نداره تک تک رفتارهای من مطابق نظرات فلان استاد (که اتفاقاً اکثر اساتید، آقان و حتی یک لحظه هم نبودن!) باشه،درحالیکه میدونم برا بچه من اشتباهه! مشخصه که منظور این نیست که مهارت آموزی اشتباهه، استفاده از تجربه و راهنمایی دیگران بده، مطالعه و دوره بی فایده است‌؛ میخوام بگم خودتم یه ذره حساب کن! ** ! داشته باش! . . یافته چهارمم این بود که فهمیدم *تربیت فرزند، تربیت تک تک بچه‌ها نیست. تربیت محیط خونه است!* و محیط خانه درست، پاک و قاعده مند باشه، چه یکی چه ده تا! بنابراین بهتره تمرکز رو از روی یک بچه برداشت و برد روی کلیت محیط زندگی خانواده . . پنجمین مطلب این بود که یقین کردم *مادری فقط با مادری ارتقاء پیدا میکنه* مهارت والدگری تو کتاب و کارگاه پیدانمیشه؛ تو بچه دار شدن و تعامل با کودک به دست میاد! تا توش نیفتی، هرررگز بهش نمیرسی وبا هر بچه، تازه کلی چیزجدید کشف میکنی و کلی مسئله هم برات از اهمیت میفته! و آخرین دانسته یقینی م این شد که خداوند خود رو جبران کننده نامیده. نه *تنها جبران کننده بلکه مبدل سیئات به حسنات* ! یعنی وقتی استغفار میکنی، نه تنها خطای تو رو میکنه، بلکه خداوند قادر مهربان کریم، بدی های ناخواسته تو رو تبدیل میکنه به خیر و حسنه در حق اون طفل... (به شرط پشیمانی و توبه و اصلاح رفتار و درخواست از پروردگار) هرجا بفهمی اشتباه کردی، راه برگشت بازه و خطاهای گذشته تو قابل جبران و حتی زیباشدن همه ما، در گذشته رفتاری مون با بچه‌هامون خطا داریم و ممکنه یه روزی متوجهش بشیم که دیر شده باشه اما برای "ما" دیر شده، که محصور به بعدی به نام زمان هستیم؛ نه برای خداوندی که فارغ از زمان و مکان، گرداننده ی کائنات ه! ؟ پی نوشت : مخلص کلام اینکه اگر خودت رو بذاری کنار فرزندانت تو یک زمین واحد، و فارغ و رها، همه زمین رو با همه ابعادش بسپاری به ربِّ یگانه عالم... بچه داری خیلییی شیرین تر و ساده تر میشه و خیلییی پرثمرتر.... 🖋هـجرٺــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8