🌷 امام سجاد (علیه السلام) :
✍️ هر كس در هيچ كارى به مردم اميد نبندد و همه كارهاى خود را به خداى عزوجل واگذارد، خداوند هر خواسته اى كه او داشته باشد اجابت كند.
📚( كافى ، ج2 ، ص 148 )
@sokhan_iw
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
پنج قانون طلایی زندگی
@sokhan_iw
حقيقت
استادي از شاگردان خود پرسيد: به نظر شما چه چيز انسان را زيبا ميکند؟
هريک جوابي دادند.
يکي گفت: چشماني درشت.
دومي گفت: قدي بلند.
ديگري گفت: پوست شفاف و سفيد.
در اين هنگام استاد دو ليوان از کيفش درآورد. يکي از ليوانها بسيار لوکس و زيبا بود و ديگري سفالي و ساده، سپس در هر يک از ليوانها چيزي ريخت.
رو به شاگردان کرد و گفت: در ليوان رنگين و زيبا زهر ريختم و در ليوان سفالي آبي گوارا، شما کدام را انتخاب ميکنيد؟
همگي بهاتفاق گفتند: ليوان سفالي را!
استاد گفت: ميبينيد؟ زماني که حقيقت ِ درون ليوانها را شناختيد، ظاهر برايتان بياهميت شد.
افسوس که حقيقت درون انسانها دير آشکار ميشود.
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
🔻#تلنگر
به این جماعت دل خوش نکن ...؛
اینجا دنیای منفعت است !!
توقع زیادیست
کسی باشد تو را، “بخاطر خودت بخواهد”
تو بالاتر از خدا که نیستی !!!
اینجا خدا را هم به خاطر وعده هایش می پرستند...!
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
هیچ وقت فصل اول کتاب زندگی خودتون
رو با فصل آخر کتاب زندگی دیگران،
مقایسه نکنید!
@sokhan_iw
طلا، مچالهاش هم طلاست، کثیفش هم طلاست، بریده و شکسته و از همگسیختهاش هم طلاست.
به ارزش خودتان شک نکنید، اگر حال و اوضاع و شرایطتان خوب نیست و در منگنههای سخت دنیا قرار گرفتید و مشت و لگد خورده، گوشهی رینگ روزگار افتادید و تمام چشمها، به دیدهی تحقیر نگاهتان کرد. اتفاقا موقعیتِ شناخت خوبیست. خوب ببینید و به خاطر بسپارید و فراموش نکنید، تا اوضاع که بهتر شد، بدانید چه کسانی حق دارند کنار شما باشند.
طلای جلایافته و براق را همه دوست دارند. ببینید چه کسی از همگسیخته و غبارگرفته و دورافتادهی شما را هم دوست دارد.
باد، غبارها را و آب، گل و لای را و گذار زمان، زخمها را میشوید. ترکهای وجودتان دوباره به هم پیوند میخورد و از قبل هم جاافتادهتر و زیباتر خواهیدبود.
سرتان را بالا بگیرید؛ چه کسی دیده طلای مچاله و به خاک افتاده، تبدیل به آهن شود؟ یا آهنِ جلایافته، طلا؟!
🍃 ──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄 🍃
🔸#داستانهای_حجاب
🔹بانویی که به خاطر حجاب امام زمان (عج) را دید.
✍يکى از علماء بزرگ (مرحوم آية الله سيد باقر مجتهد سيستانى پدر آية الله سيد على سيستانى ومرحوم سيد محمود مجتهد سيستانى ) در مشهد مقدس براى آنکه به محضر امام زمان عجل اللّه شرفياب شود ختم زيارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز مي کند ايشان فرمودند:
🍃در يکى از جمعه هاى آخرين ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده کردم که از خانه ى نزديک آن مسجدى که من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم مى تابيد، حال عجيبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم، خانه کوچک و فقيرانه اى بود، از درون خانه نور عجيبى مى تابيد.
🍂در زدم وقتى در را باز کردند، مشاهده کردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه در يکى از اتاق هاى آن خانه تشريف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده کردم که پارچه اى سفيد بروى آن کشيده بودند،
وقتى من وارد شدم و اشک ريزان سلام کردم ،
🍃حضرت بمن فرمودند:
چرا اينگونه دنبال من مى گردى و رنج ها را متحمّل مى شوى ؟
مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه کردند) تا من دنبال شما بيايم !
بعد فرمودند:
اين بانوئى است که در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بيرون نيامده مبادا نامحرم او را ببيند!
📚منبع:گوهر صدف، ص 48
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
💐قضاوتهای امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)
🌺#دو_مادر_و_يك_فرزند
✍در زمان خلافت عمر دو زن بر سر كودكى نزاع مى كردند و هر كدام او را فرزند خود مى خواند، نزاع به نزد عمر بردند، عمر نتوانست مشكلشان را حل كند از اين رو دست به دامان اميرالمومنين عليه السلام گرديد.
🔸اميرالمومنين عليه السلام ابتداء آن دو زن را فراخوانده آنان را موعظه و نصيحت فرمود وليكن سودى نبخشيد و ايشان همچنان به مشاجره خود ادامه مى دادند.
🔹اميرالمومنين عليه السلام دستور داد اره اى بياورند، در اين موقع آن دو زن گفتند: يا اميرالمومنين! مى خواهى با اين اره چكار كنى؟
🔸امام عليه السلام فرمود: مى خواهم فرزند را دو نصف كنم براى هر كدامتان يك نصف! از شنيدن اين سخن يكى از آن دو ساكت ماند، ولى ديگر فرياد برآورد:
🔹خدا را خدا را! يا اباالحسن! اگر حكم كودك اين است كه بايد دو نيم شود من از حق خودم صرفنظر كردم و راضى نمى شوم عزيزم كشته شود.
🔸آنگاه اميرالمومنين عليه السلام فرمود: الله اكبر! اين كودك پسر توست و اگر پسر آن ديگرى مىبود او نيز به حالش رحم مى كرد و بدين عمل راضى نمى شد، در اين موقع آن زن هم اقرار به حق نموده به كذب خود اعتراف كرد، و به واسطه قضاوت آن حضرت عليه السلام حزن و اندوه از عمر برطرف گرديده براى آن حضرت دعاى خير نمود.
📚اذكياء الباب الثانى عشر، ص ۶۶
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
🔺وصیتنامه عجیب یک شهید
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم، داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود، در وصیتنامه نوشته بود: من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم.
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند، اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند، من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز در منطقه میماند، بعد از این مدت، جنازه من پیدا میشود و زمانی که جنازه من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست، این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم، به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم، بگویید که ما را فراموش نکنند و ...
بعد از خواندن وصیتنامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول(ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است.
👤 راوی: سردار حسین کاجی
📚خاطرات ماندگار، ص ۱۹۲
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
مسافرخسته🌾
موضوع: پندآموز
مسافری خسته كه از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت كه در سایه آن قدری اسـتراحت كند غافـل از این كه آن درخت جـادویی بود ، درختی كه می توانست آن چه كه بر دلش می گذرد برآورده سازد...!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فكر كرد كه چه خوب می شد
اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن بیارامد.
فـوراً تختی كه آرزویـش را كرده بود در كنـارش پدیـدار شـد !!!
مسافر با خود گفت : چقدر گـرسـنه هستم. كاش غذای لذیـذی داشتم...
ناگهان میـزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـكار شد. پس مـرد با خوشحالی خورد و نوشید...
بعـد از سیر شدن ، كمی سـرش گیج رفت و پلـك هایش به خاطـر خستگی و غذایی كه خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رهـا كرد و در حالـی كه به اتفـاق های شـگفت انگیـز آن روز عجیب فكـر می كرد با خودش گفت : قدری می خوابم. ولی اگر یك ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید...
هر یك از ما در درون خود درختی جادویی داریم كه منتظر سفارش هایی از جانب ماست.
ولی باید حواسـمان باشد ، چون این درخت افكار منفی ، ترس ها ، و نگرانی ها را نیز تحقق می بخشد.
بنابر این مراقب آن چه كه به آن می اندیشید باشید...
مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی به وجود می آورند که نامش تقدیر است
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄
#پندانه
شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد. شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت. ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد. مردم شگفت زده گفتند: ملا معجزه کردی؟ ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید. او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد. اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد. تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است، اما خسیس از همه نعمات دنیا.
«دو کس رنج بیهوده بردند
و سعی بی فایده کردند
یکی آن که اندوخت و نخورد
و دیگر آن که آموخت و نکرد.»
#سعدی
🔰 #داستان_وضرب_المثل 🔰
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
𝐉𝐨𝐢𝐧 ˗ˏˋ @abohloolaghil 𓏲 ࣪ 🪄