02. تمرکز؛ چرا و چگونه.pdf
494.1K
🌱
📖 تمرکز؛ چرا و چگونه؟
{برای بالابردن تمرکز در هنگام مطالعه چهکار کنیم؟}
📒منشأ حواسپرتی
📒 راهکارهای ایجاد تمرکز
#آموزش_تند_خوانی #هنر_مطالعه
🆔️ @hekayat_kade
04(02-21).pdf
38.71M
"روی مبانی پافشاری کنید"
برشهای کوتاهی از نظرات رهبر معظم انقلاب دربارهی اهمیت تقویت مبانی #فکری و #معرفتی
#تشکیلات_توحیدی #تشکیلات
🆔️ @hekayat_kade
12.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عجب آخوند سادهای
الله اکبر از اینهمه معرفتِ انسانهای بزرگ
04. از شنیدن تا گوش کردن.pdf
494.7K
🌱
📖 از شنیدن تا گوش کردن!!!
📔 انواع گوش کردن
📔 علل شنیدن و نفهمیدن
📔 ۱۰ نکته کلیدی برای هنر شنوندگی
💬 مطالعهی این جزوه به افراد زیر أکیدا توصیه میشود:👇
💢 کسانی که به بد گوش دادن معتاد شدهاند!
💢 کسانی که هنگام گوش کردن در کلاس درس، تمرکز ندارند!
💢 کسانی که در شنیدن وسواس دارند و غرق در جزئیات میشوند!
💢 کسانی که عجولانه به سوی نتایج کلام گوینده پرش دارند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢چه جوری کتابخوان شویم؟
🎥 کتاب کرایه میکردم و هر جلدش را یک شبه میخواندم...
📥 مشاهده نسخه کامل مستند👇
khl.ink/f/55271
🔹يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا
🔸اى اهل ايمان! خدا را بسيار ياد كنيد
🔸O you who have faith! Remember Allah with frequent remembrance
#قرآن
🆔️ @hekayat_kadei
﷽
🍃| غیب ندانستن
✍ قضاوت غیر منصفانه یکی از آفتهای بزرگ تشکیلات است که به سرعت میتواند لطمه ها و صدمات جبران ناپذیری به ارتباط میان افراد و سرعت و مسیر حرکت تشکیلات وارد نماید.
بسیار مهم است که در صورت وجود یک رذیله اخلاقی از فردی درون تشکیلات، رویکرد ما اصلاحی باشد یا تخریبی.
📚 #حکایات؛ داستان های کوتاهی به قدمت تاریخ هستند، که رسالت شان انتقال پیام های مدیریتی و تشکیلاتی #عبرت آموز است.
🔝ویژه مدیران و مسئولین👋😉
#حکایات #اخلاق
🆔️ @hekayat_kadei
🍃 | ابرهای سیاه ⛈🌧
🔝راوی: حسین بن موسی
از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا علیه السلام ؛ نه!... فقط باورم نمی شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.😳✋
آن روز صبح به همراه امام رضا علیه السلام از مدینه خارج شدیم. در راه فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر می توانستم امام را آزمایش کنم.
در همین فکرها بودم که امام پرسیدند: «حسین!... چیزی همراه داری که از باران در امان بمانی؟!»
فکر کردم که امام با من شوخی می کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثری از شوخی ندیدم. با تردید گفتم: «فرمودید باران؟! امروز که حتی یک لکّه ابر هم در آسمان نیست...».
هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره ای باران که روی صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم. سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد...
ابرهای سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما می آمدند و جایی درست بالای سرِ ما، درهم می پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.
#دهه_کرامت #امام_رضا
🆔️ @hekayat_kade