eitaa logo
حکایات منبــر
376 دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷۳ ✅استجابت دعا در ماه رجب مردى گذرش به نابیناى زمین‌گیر افتاد و گفت: چرا این شخص از خداوند متعال نمى‌خواهد که او را عافیت داده و تندرست بگرداند؟ به او پاسخ دادند: آیا این شخص را نمى‌شناسى؟ این همان کسى است که «بریق عیاض» بر او مباهله و لعنت کرده است. گفت: «عیاض» را صدا کنید. او را صدا کردند. آن مرد خطاب به «عیاض» گفت: ماجراى «بنى ضیعاء» را براى من بازگو کن. «عیاض» پاسخ داد: آن ماجرا به زمان جاهلیت مربوط است، نه به دوران پس از ظهور اسلام. آن مرد گفت: اتفاقاً سزاوارتر است که بازگو کنى. «عیاض» ماجرا را چنین تعریف کرد: «بنى ضیعاء» ١٠ تن برادر بودند و خواهرى داشتند که همسر من بود. آنان تصمیم گرفتند که او را به‌زور از من بگیرند و من آنان را به خدا و حق خویشاوندى و قرابت سوگند دادم که چنین نکنند؛ ولى آنان تصمیم گرفته بودند که حتماً او را از من بگیرند. @hekayatemenbari من نفرین بر آنان را به تأخیر انداختم تا این‌که ماه «رجب»، ماه حرام خدا فرارسید و آنگاه به درگاهگ «خدایا، همانند کسى که سخت گرفتار است به درگاه تو بر بنی ضیعاء نفرین مى‌کنم. پس (همه‌ى آنان را نابود کن و) فقط یکى از آنان را باقى بگذار درحالی‌که پاى او را شکسته و زمین‌گیر و نابینا شده و او را نیازمند به عصا کش گردانیده‌اى!» و در اثر آن نفرین، همه‌ى آن‌ها به‌جز این شخص نابود شدند. شخصى که از او ماجرا را پرسیده بود گفت: به خدا سوگند داستانى شگفت‌تر از ماجرایى که امروز شنیدم، نشنیده بودم.   @hekayatemenbari مردى از آن میان گفت: آیا مى‌خواهى ماجرایى شگفت‌تر از این را بازگو کنم؟ گفت: بگو تا همه بشنوند. آن مرد گفت: من جزو قبیله‌اى از عرب هستم که همه‌ى آن‌ها مردند و تنها من باقى ماندم و لذا همه‌ى اموال آن‌ها را به ارث بردم و در جست‌وجوى یکى از قبایل عرب برآمدم که «بنو مؤمّل» نامیده مى‌شد به آنان پیوستم و زمانى طولانى در نزد آن‌ها بودم، تا این‌که زمانى آن‌ها تصمیم گرفتند مال مرا از من بگیرند. من آنان را به‌حق خداوند متعال سوگند دادم که چنین نکنند؛ ولى آنان تصمیم گرفته بودند که حتماً مال مرا بگیرند. در میان آن‌ها مردى بود که «رباح» نامیده مى‌شد. او خطاب به قوم خود گفت: اى بنى مؤمّل، این شخص همسایه‌ى شما است و به شما پناه آورده است. بنابراین، براى شما شایسته نیست که مال او را بگیرید. ولى آنان به سخن او گوش ندادند و اموال مرا گرفتند. من نفرین بر آنان را به تأخیر انداختم تا این‌که ماه رجب، ماه حرام خدا فرارسید و آنگاه به درگاه خدا عرض کردم: «خداوند، اموال مرا از بنى مؤمّل بگیر و همه‌ى آنان را با حوادث سخت، یا صخره، یا سپاه فراوان نابود کن، به‌جز «رباح» را که او به من بدى نکرد.» پس‌ازآن، زمانى که آن‌ها در پاى کوه یا در کوهى حرکت مى‌کردند، کوه بر سر آن‌ها ریخت و همگى نابود شدند، به‌جز «رباح» که خداوند متعال او را نجات داد. آن مرد گفت: «به خدا سوگند داستانى شگفت‌تر از ماجرایى که امروز شنیدم، نشنیده بودم.» @hekayatemenbari مردى دیگری از آن میان گفت: آیا مى‌خواهى ماجرایى شگفت‌تر از آن را بازگو کنم؟ گفت: بگو تا همه بشنوند. آن مرد گفت: پدر و عموی من از پدر خود اموالی را به ارث برده بودند. (پس از فوت پدرم) عمویم در اموال مشترک میان من و خودش تصرف کرد. پسران عمویم تصمیم گرفتند اموال را از من بگیرند. من آنان را به خدا و حق خویشاوندى و قرابت سوگند دادم که چنین نکنند.  ولى آنان تصمیم گرفته بودند که حتماً او را از من بگیرند. من نفرین بر آنان را به تأخیر انداختم تا این‌که ماه رجب، ماه حرام خدا فرارسید و آنگاه به درگاه خداوند عرض کردم: خداوندا، ای پروردگار انسان‌های ایمن و بیمناک و شنوندۀ ندای همۀ صداها، آیا فرزندان خناعه را که حق من را از من گرفتند و انصاف را رعایت نکرده و مال را نصف نکردند، خرد و نابود نمی‌کنی؟! همۀ دوستان مهرورز آن‌ها را با آن‌ها در یک جای بد گرد آور و نابودشان کن. پس‌ازآن زمانی که 10 پسرعموی من در چاهی بودند، چاه بر روی آن‌ها ریخت و همگی مردند و چاه قبر آنان گردید. آن مرد گفت: «به خدا سوگند داستانى شگفت‌تر از ماجرایى که امروز شنیدم، نشنیده بودم.» 📚 اقبال الاعمال سیّد بن طاووس؛ ج3؛ ص181 ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۷۴ ✅ روزه ماه رجب و دفع عذاب قبر در حکایتی دل نشین از پیامبر گرامی اسلام از زبان شخصی به نام ثوبان این چنین آمده است که: با رسول خدا(ص) در قبرستان بودیم. حضرت ایستاد و گذشت و دوباره ایستاد. عرض کردم: یا رسول الله، چرا این گونه رفتار می کنید؟ پس آن حضرت گریه شدیدی کرد، ما هم گریه کردیم. آن گاه فرمود: ای ثوبان، صدای ناله اهل عذاب را شنیدم؛ بر آنها رحم کردم، دعا کردم و خداوند عذاب آنها را تخفیف داد. @hekayatemenbari سپس فرمود: ای ثوبان! اگر کسانی از اهل این قبرستان، که در عذابند، یک روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و یک شب را تا صبح قیام می کردند و به عبادت می پرداختند، در قبرها معذب نمی شدند. 📚 بحارالانوار، ج97، ص26. ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۷۵ ✅ داستان ثواب روزه آخر ماه رجب شخصي به نام سالم كه از صحابه حضرت صادق(علیه السّلام) بود، مي‌گويد: چند روزي از ماه رجب باقي مانده بود كه خدمت آن حضرت مشرف شدم. فرمود: اي سالم، آيا چيزي از اين ماه را روزه گرفته‌اي؟ - عرض كردم: خير. - حضرت فرمودند: آن‌قدر ثواب از تو فوت شده كه مقدار آن را تنها خدا مي‌داند! - سپس فرمود: همانا رجب، ماهي است كه خداوند او را فضيلت داده و بسيار احترام كرده و كرامت آن را براي روزه‌داران واجب ساخته است. @hekayatemenbari سالم گويد: عرض كردم: يابن رسول‌الله، اگر چند روزي باقي مانده از اين ماه راه روزه بدارم، به مقداري از ثواب‌هاي آن مي‌رسم؟! حضرت فرمودند: اي سالم! هر كه يك روز از آخر اين ماه را روزه بدارد، خدا ايمن مي‌گرداند او را از سختي سكرات مرگ و هول قيامت، و عذاب قبر.  ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۷۶ ✅ داستان محاسن بغل دستی جنگ با همه خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت. گاهی ناخواسته و به طور اتفاقی جریانی اتفاق می‌افتاد ؛ گاهی نیز افرادی برای دادن روحیه نشاط به رزمندگان به خلق اتفاقات طنز می‌پرداختند. @hekayatemenbari ایام رجب المرجب بود و هر روز دعای «یا من ارجوه لکل خیر» را می خواندیم. حاج آقا قبل از مراسم برای آن دسته از دوستان که مثل ما توجیه نبودند، توضیح می داد که وقتی به عبارت "یا ذوالجلال و الاکرام "رسیدید، که در ادامه آن جمله "حرّم شیبتی علی النار " می آید، با دست چپ محاسن خود را بگیرید و انگشت سبابه دست دیگر را به چپ و راست تکان دهید. هنوز حرف حاجی تمام نشده ، یکی از بچه های تخس بسیجی از انتهای مجلس برخاست و گفت: اگر کسی محاسن نداشت ،چه کار کند؟ برادر روحانی هم که اصولا در جواب نمی ماند گفت: محاسن بغل دستی اش را بگیرد .چاره ای نیست، فعلا دوتایی استفاده کنند تا بعد! ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷۷ ✅داستان قیافه شناسان و امام جواد(ع) طبق آنچه محدّثين و مورّخين ثبت كرده اند: حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام موهاى سرش كوتاه و فِر خورده شده و چهره مباركش نمكين بود، كه تقريبا از اين جهت مقدارى شبيه افراد سياه پوست به نظر مى رسيد. به همين جهت ، اشخاص منافق و فرصت طلب كه هر لحظه دنبال سوژه اى هستند تا بتوانند ضربه خويش را وارد سازند. لذا در نَسَب حضرت تشكيك به وجود آوردند و گفتند: اين فرزند امام علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام نيست . به قدرى اين شايعه و تهمت در افكار عدّه اى اثر گذاشت كه مجبور شدند حضرت جواد عليه السلام را كه بيش از حدود 25 ماه از عمر مباركش ‍ سپرى نگشته بود، بردارند و نزد افراد قيافه شناس و نسب شناس آورند تا موضوع براى همگان روشن و ثابت شود كه اين كودك از چه خانواده اى است . @hekayatemenbari همين كه آن كودك معصوم را نزد قيافه شناسان - كه در جمع عدّه اى از اشخاص مختلف بودند - بردند، ناگاه همگى آن نسب شناسان از عظمت و هيبت آن كودك به سجده افتادند؛ و چون سر از سجده برداشتند، اظهار داشتند: واى بر شماها! اين ستاره درخشان و اين اختر روشنائى بخش را بر ما عرضه مى داريد؟! به خداى بزرگ سوگند، اين كودك پاك و منزّه از هر نوع رجس و آلودگى است ، او از خانواده اى پاك و تكامل يافته است ، او در تمام مراحل انتقال در ارحام ، نيز پاك و منزّه قرار گرفته است . به خدا سوگند، او از ذرّيّه رسول اللّه صلى الله عليه و آله و از فرزندان اميرالمؤ منين ، علىّ بن ابى طالب عليه السلام مى باشد. برويد و به خداوند سبحان پناه ببريد؛ و از چنين افكار و دسيسه هاى نابخردانه ، توبه نمائيد و در نسب او هيچ گونه شكّ و ترديد نداشته باشيد. @hekayatemenbari امام محمّد جواد عليه السلام در تمام اين حالات و لحظه ها، حمد و ثناى خداوند متعال را بر زبان جارى مى نمود. پس از آن كه سخن قيافه شناسان پايان يافت ، حضرت لب به سخن گشود و ضمن خطبه اى طولانى - كه همه افراد را كه از اقشار مختلف بودند، به تعجّب و حيرت وا داشت - اظهار نمود: شكر و سپاس خداى را، كه ما را از برگزيدگان نور خودش قرار داد؛ و از بين نيكان ، ما را انتخاب نمود؛ و نيز ما را از امانت داران خويش به حساب آورد و حجّت و راهنماى بندگانش قرار داد و... @hekayatemenbari و سپس دست مبارك خود را بر دهان خويش نهاد و آخرين سخنش چنين بود: اى محمّد! خاموش باش همچنان كه پدرانت خاموش گشتند و صبر و شكيبائى را پيشه خود قرار بده ؛ و در اظهار حقايق همانند پيامبران اولوالعزم عجله منما، همانا كه مخالفين جزاى گفتار و اعمالشان را خواهند ديد. 📚هداية الكبرى حضينى : ص 296- حيلة الا برار: ج 4، ص 534، ح 2. ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۷۸ ✅داستان اموال پنهانی و صلوات مرحوم قطب الدّين راوندى رضوان اللّه تعالى عليه به نقل از ابوهاشم جعفرى حكايت نمايد: روزى شخصى به محضر مبارك حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام وارد شد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! پدرم سكته كرده و مرده است و داراى اموال و جواهراتى بسيار مى باشد، كه من از محلّ آن ها بى اطّلاع هستم . و من داراى عائله اى بسيار سنگين هستم ، كه از تاءمين زندگى آن ها عاجز و ناتوان مى باشم . @hekayatemenbari و سپس اظهار داشت : به هر حال من يكى از دوستان و علاقه مندان به شما هستم ، تقاضامندم به فرياد من برسى و مرا از اين مشكل نجات دهى . امام جواد عليه السلام در پاسخ به تقاضاى او فرمود: پس از آن كه نماز عشاى خود را خواندى ، بر محمّد و اهل بيتش عليهم السلام ، صلوات بفرست . پس از آن ، پدرت را در عالم خواب خواهى ديد؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه مى نمايد. آن شخص به توصيه حضرت عمل كرد و چون پدر خود را در عالَم خواب ديد، به او گفت : پسرم ! من اموال خود را در فلان مكان و فلان محلّ پنهان كرده ام ، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد عليه السلام برسان . @hekayatemenbari هنگامى كه آن شخص از خواب بيدار گشت ، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حركت كرد. و چون به آن جا رسيد، پس از اندكى جستجو اموال را پيدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد عليه السلام آورد و جريان را براى حضرت بازگو كرد. و سپس گفت : شكر و سپاس خداوند متعال را، كه شما آل محمّد عليهم السلام را اين چنين گرامى داشت ؛ و از شما را از بين خلايق برگزيد، تا مردم را از مشكلات و گرفتارى ها نجات بخشيد. 📚 الخرايج والجرايح : ج 2، ص 665، ح 5 ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۷۹ ✅داستان نامه مشکل گشا مرحوم شيخ طوسى ، كلينى و ديگر بزرگان آورده اند: در اوايل خلافت معتصم عبّاسى ، شخصى از اهالى سجستان به همراه امام محمّد جواد عليه السلام و نيز عدّه اى ديگر، راهى مكّه معظّمه گرديد. شخص سجستانى گويد: در بين راه ، جهت استراحت در محلّى نشسته بوديم و سفره غذا پهن بود، ما با عدّه اى از افراد مختلف مشغول خوردن غذا گشتيم . من به حضرت خطاب كردم و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، در شهر ما شخصى از دوستان و محبّان شما، از طرف حكومت ، مسئول امور مردم مى باشد. ماليات زيادى را بر من مقرّر كرده است كه بپردازم ، در حالى كه من توان پرداخت آن را ندارم ، چنانچه ممكن باشد نامه اى برايش بنويسيد تا ملاحظه حال مرا نمايد و تخفيفى دهد؟ @hekayatemenbari امام عليه السلام فرمود: او را نمى شناسم . عرض كردم : اى سرورم ! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل بيت عصمت و طهارت مى باشد؛ و من مطمئنّ هستم كه نامه شما سودمند خواهد بود. و چون سخن و تقاضاى من به اتمام رسيد، حضرت قلم و كاغذى را در دست مبارك خود گرفت و اين عبارات را نگاشت : به نام خداوند بخشاينده مهربان ، حامل نامه از جنابعالى و نيز از عقيده ات تعريف و تمجيد كرد، توجّه داشته باش كه خوشبختى تو در گرو رفتار و كردارت مى باشد؛ بنابر اين ، سعى كن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشى ، همانا خداوند متعال فرداى قيامت تو را در مقابل اعمال و كردارت مؤ اخذه و مورد بازجوئى قرار مى دهد. بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحويل من داد. @hekayatemenbari پس از آن كه وارد سجستان شدم و نامه حضرت را به والى - كه به نام حسين بن عبداللّه نيشابورى معروف بود - دادم ، او نامه را گرفت و بوسيد و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب كرد و گفت : خواسته ات چيست ؟ گفتم : ماءمورين شما ماليات سنگينى بر من بسته اند و توان پرداخت آن را ندارم . سپس دستور داد: ماليات را از من بردارند و چون سخت در مضيقه بودم نيز مبلغى را لطف كرد. 📚 كافى : ج 5، ص 111، ح 6 - بحارالا نوار: ج 50، ص 86، ج 2. ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۸۰ ✅ همسایه زینب کبری(س) « يحيي مازني» كه از علماي بزرگ و راويان حديث است ميگويد: @hekayatemenbari  مدتها در مدينه در همسايگي علي عليه السّلام در يك محله زندگي مي كردم. منزل من در كنار منزلي بود كه  زينب دختر علي عليها السّلام در آنجا سكونت داشت. حتي يك دفعه هم، كسي حضرت زينب را نديد و صداي او را نشنيد. او هرگاه ميخواست به زيارت جدّ بزرگوارش برود، در دل شب مي رفت؛ در حالي كه پدرش علي عليه السّلام در پيش و برادرانش حسن و حسين عليهماالسلام در اطراف او بودند. @hekayatemenbari وقتي هم به نزديك قبر شريف رسول الله صلّي الله عليه و اله و سلّم مي رسيدند، اميرالمؤمنين عليه السّلام شمع هاي روشن اطراف قبر را خاموش مي كرد.  يك روز امام حسن عليه السّلام علت اين كار را سؤال كرد،  حضرت فرمود: اخشي ان ينظر أحد الي اختك زينب؛ از آن مي ترسم كه كسي در روشني خواهرت را ببيند.  📚فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفي(ص)، الرحماني الهمداني ، صفحه :642 ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57
۸۱ ✅ سخاوت در کودکی و بزرگسالی نقل كرده‏ اند كه: روزى حضرت اميرالمومنين علیه السلام ميهمانى را به همراه خود به منزل آورد به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمودند: در خانه براى مهمان چه دارى؟! حضرت فرمودند: يا على فقط يك گرده نان كه آن را براى دخترم زينب گذارده ‏ام؛ در خانه داریم. حضرت زينب(س) در بستر بود ولى هنوز بيدار بود، تا اين سخن را از مادرش شنيد با اينكه چهار ساله است!  گفت: مادر جان نان را براى مهمان ببريد. جود و سخاى زينب از همان خرد سالگى معلوم است تا چه رسد به روز عاشورا و فدا کردن فرزندانش. @hekayatemenbari وقتی دو فرزند حضرت زينب(س) بنام عون و محمد با يك مقدماتى میدان رفتند و كشته شدند و امام حسين (عليه السلام) كشته آنها را رو به خيمه آورد حضرت زينب از خيمه خود بيرون نيامد ولى برعكس هنگامى كه كشته على اكبر ميوه دل امام حسين (عليه السلام) را آوردند از خيمه بيرون آمد روى كشته على اكبر (عليه السلام) چه ناله‏ ها و چه گريه‏ هايى مى ‏كرد، مثل اينكه فرزند خودش است دو نور ديده‏ اش را داده ولى از خيمه بيرون نمى‏ آيد.  📚زندگانى حضرت زينب عليها السلام ص 26 ــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻ڪٰانال حڪٰایات منبــری 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3629842449C6393adfa57