eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.4هزار دنبال‌کننده
572 عکس
155 ویدیو
29 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 کرامت انسان در منطق توحیدی هیچ مقوله‌ای با و عزت انسان قابل مقایسه نیست تا چه رسد به کاغذ پاره‌ای به نام و گواهی، و همچنين هر امر اعتباری و سرابی همچون جایگاه اجتماعی و عناويني چون دکتر و مهندس، حجة الاسلام و آیة الله. ✔️ انسان آزاده است و زیر بار ذلت و توهین رفتن خدشه به انسانیت است. ✔️حرفی ارزش شنیدن دارد که با ادب و متانت همراه باشد. ✔️ جلسه‌ای ارزش نشستن دارد که با احترام متقابل و تواضع و منطق گفتگو برقرار شده باشد. ✔️ من انسان به دانشگاه و پژوهشگاه و هر نهاد علمی و اجتماعی دیگری ارزش و اعتبار می‌دهد نه کاغذ‌های اداری و آموزشی به عنوان مدرک و حکم و گواهی: ♦️پس دانشگاهی دانشگاه است که در آن کرامت و ارزش انسان، ادب و احترام، علم و علم‌آموزی در آن ارزش باشد. و ♦️ استاد بودن استاد به ادب و احترام و تواضع و متانت است نه غرور و بی‌ادبی و درشت گویی و طلبکاری و ... . ♦️ به شنیدن است و تأمل کردن؛ به خواندن است و دقت‌کردن؛ به گفتن است و نقد شنیدن؛ به نوشتن است و حاشیه خوردن. نه رابطه ارباب و رعیتی؛ نه ادعای علامگی؛ و... . https://eitaa.com/hekmat121
📌 تربیت، حقوق، کرامت ✍استاد شهید مطهری: بخش اول: 🔹 تربيت بايد براساس دو رکن و پايه باشد، بايد بشر هم به حقوق خود آشنا بشود و هم به حدود خود. 🔸آشنايي به حقوق، بشر را به حرکت درمي‌‌‌‌‌آورد و به او نشاط و شور و هيجان مي‌‌‌‌‌دهد. 🔹ضمن آشنايي به حقوق، بايد اصل دفاع از حقوق به صورت يکي از مقدسترين کارها به بشر معرفي شود؛ بفهمد دفاع از شرف و عزت، دفاع از ناموس، دفاع از عقيده، دفاع از ثروت يک عمل مقدسي است. برعکس، اهمال حفظ حقوق و تسليم تجاوز بودن مخالف شؤون انساني و کرامت و عزت نفس است (از اين رو مسأله دفاع از حقوق جزء مسائل کرامت و عزت نفس قرار مي‌‌‌‌‌گيرد). 🔸ايضاً ضمن آشنايي به حقوق بايد بفهمد که حق گرفتني است نه دادني، زندگي کوشش و تلاش است، اگر فرضاً کوشش و تلاش در طريق تنازع بقا نيست کوشش و تلاش براي استنقاذ حقوق هست. يک دانه گندم در زير خاک سعي مي‌‌‌‌‌کند با فرستادن تارهاي نازک ريشه و مکيدن شيره خاک حق طبيعي خود را استنقاذ کند. 🔹بعلاوه در ضمن آشنايي به اينکه حق گرفتني است نه دادني، بايد بفهمد که اين گرفتن بايد به صورت جدّ و مشت گره کرده و مطالبه و نيرومندي باشد نه از قبيل مطالبه گدا و سائل متضرع (و لايدرک الحق الّا بالجدّ) و هم بايد بداند و بفهمد که همواره در معرض تجاوز متجاوزها هست و بايد نيرومند باشد تا بتواند از خود دفاع کند که باز علي عليه السلام فرمود: و لا يمنع الضيم الذليل (نهج البلاغه‌‌‌‌‌، خطبه 29.). 🔸[و نيز فرمود:] اغزوهم قبل ان يغزوکم، فواللَّه ما غذي قوم قط في عقر دارهم‌‌‌‌‌ الّا ذلوا، فتواکلتم و تخاذلتم حتي شنت عليکم الغارات و ملکت عليکم الاوطان ... يغار عليکم و لا تغيرون و تغزون و لاتغزون ... (نهج البلاغه‌‌‌‌‌، خطبه ۲۷) 🔹(در عين حال يک شرط ديگر هم هست و آن اينکه حق را از طريق شرافتمندانه نه از طريق مکر و فساد و حقه بازي و پامال کردن حقوق ديگر استنقاذ کرد. سياست اسلامي مبني است بر استنقاذ حقوق از طريق حق.) 🔸ايضاً در يکي از نامه‌‌‌‌‌ها به مالک اشتر: الاترون الي اطرافکم قد انتقصت و الي امصارکم قد افتتحت و الي ممالککم تزوي و الي بلادکم تغزي؟! انفروا- رحمکم اللَّه- الي قتال عدوکم و لا تثّاقلوا الي الارض فتقرّوا بالخسف (الضيم) و تبوؤا بالذلّ و يکون نصيبکم الاخصّ، و ان اخا الحرب (مبارزه) الارق، و من نام لم ينم عنه. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 تربیت، حقوق، کرامت ✍استاد شهید مطهری: بخش دوم: 🔹 فرق ما و فرنگيها يعني گويندگان و نويسندگان اخير ما و آنها در اين است که آنها همت گماشتند ملت را به حقوق خود آشنا کنند و ما سعي داشتيم ملت را به حدودشان آشنا کنيم، گفته‌‌‌‌‌ها و نوشته‌‌‌‌‌ها [ي آنها] جنبه تحريک داشت و گفته‌‌‌‌‌ها و نوشته‌‌‌‌‌هاي ما جنبه تسکين، آنها خطيب بودند و ما واعظ. وعظ، تسکين و اندرز و قيام عليه احساسات امّاره است، به منزله فرو نشاندن غليان ديگ است، و خطابه به منزله حرارت دادن به زير ديگ و به جوش آوردن است و مبارزه با ضعف و سستي و رخوت و جبن و تنبلي است. وعظ مي‌‌‌‌‌خواهد وجدان اخلاقي را تقويت کند و به کمک نفس لوّامه بشتابد برخلاف خطابه که مي‌‌‌‌‌خواهد حس غيرت و دفاع از حقوق [را] که غريزي هر انسان است برانگيزاند. واي به حال جامعه‌‌‌‌‌اي که فقط وعظ و آشنا کردن به حدود داشته باشد و يا فقط خطابه و آشنا کردن به حقوق (انقلابيون دنيا فقط مردم را تحريک مي‌‌‌‌‌کنند عليه يکديگر اما قادر به وعظ و تسکين و يا تحريک عليه خودشان نيستند.). 🔸بدتر آنکه ملت مرده بي‌‌‌‌‌حرارتي را هي بخواهيم بيشتر به وسيله وعظ سرد کنيم و يا ملت متحرک متجاوزي را بخواهيم با ايجاد غيرت و تعصب بيشتر به جوش و حرکت درآوريم. منطق ثوره فقط تحريک و ايجاد انقلاب است و منطق تصوف فقط وعظ و منطق اسلام بر پايه هر دو رکن استوار است و بعداً ذکر خواهيم کرد. 🔹 از شؤون آشنايي به حقوق اين است که تنها به آشنايي و معرفت حقوق اکتفا نشود، بلکه يک نوع حس و غيرتي فوق منافع مادي در افراد پيدا شود نظير حس دفاع از ناموس که حق ناموس تلقي شود به طوري که تسليم شدن در مقابل متجاوز نظير تسليم شدن به ديوثي تلقي شود. از اين بالاتر اينکه حقوق، مقدس شناخته شود و فدا شدن براي حق فدا شدن در راه خدا و در راه عاليتر تلقي شود. اينجا يک سؤال هست که چگونه است در بعضي موارد اگر انسان جان خود را فداي مال يا ناموس خود بکند زشت و مورد تقبيح است مثل اينکه انسان براي ازدياد ثروت بکوشد تا آنجا که جانش را فدا کند يا به دنبال يک زن آنقدر بدود که جانش به خطر بيفتد، ولي در مقام دفاع از مال يا ناموس اگر کسي کشته شود شهيد است؟ جواب اين است که در صورت اول انسان خود را فداي حرص و طمع يا شهوت خود کرده و در صورت دوم خود را فداي حس دفاع از حقوق کرده است. اولي دون مقام انسان است و انسان فداي مقام داني شده است، اما دومي اعلي درجه انسانيت است و انسان فداي عاليتر شده است. 🔸 در قرآن کريم آنچه به اين صورت آمده که‌‌‌‌‌اي بشر زمين و آسمان را «براي» تو آفريده‌‌‌‌‌ايم، اثرش آشنا شدن به حقوق وکرامت ذاتي خود است. .🔹علي عليه السلام مي‌‌‌‌‌فرمايد مکرر از پيغمبر شنيدم: لن تقدس امة حتي يؤخذ للضعيف حقه من القوي غير متعتع. 🔸 از آنچه گفته شد معلوم شد که فرق بين وعظ و خطابه که هر دو از فنون بيان و سخن مي‌‌‌‌‌باشند و هر دو «فن» مي‌‌‌‌‌باشند و به اصطلاح منطق «صناعت» مي‌‌‌‌‌باشند چيست. خطابه و وعظ هيچ کدام بيان ساده يک مطلب به منظور تفهيم معنايي که سروکار فقط با عقل باشد نيست، بلکه هر دو فن و هنر و صنعت مي‌‌‌‌‌باشند و هدفي در وجود طرف دارند و مي‌‌‌‌‌خواهند او را از لحاظ تمايلات و احساسات به شکل خاصي درآورند و به عبارت ديگر در طرف «خُلق» و حداقل حالت ايجاد کنند. هدف خطابه تکوين و ايجاد خلق دفاع و قيام براي دفاع از حق است که اين حالت ملکه راسخه بشود يا لااقل در حال حاضر قيامي صورت بگيرد. و اما هدف واعظ تکوين و ايجاد خلق و ملکه حفظ حدود است که بشر از مرز خود و حد خود تجاوز نکند. به عبارت ديگر خطابه براي حفظ داخل مرز و يا استنقاذ سرزمينهاي غصب شده است و وعظ براي جلوگيري از تجاوز به مرز ديگران است. 🔹آيه کريمه‌‌‌‌‌ لايحب اللَّه الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم‌‌‌‌‌ و آيه کريمه آخر سوره شعراء: ... الّا الذين امنوا و عملوا الصالحات و ذکروا اللَّه کثيراً و انتصروا من بعد ما ظلموا. ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 لزوم تکبر در برابر متکبر (اخلاق توحیدی) 🔹روایات: قَالَ رسول الله ص: إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ أُمَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ فَإِنَّ ذَلِکَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَ صَغَار»؛[1]  رسول خدا(ص) فرمود: هر گاه فروتنان از امت مرا دیدید، شما نیز در مقابل آنان فروتن و متواضع باشید، و هر گاه متکبران و فخر فروشان را دیدید، برخوردی مشابه با خودشان داشته باشید؛ زیرا این کار سبب خواری و کوچک شدن آنان می‌شود. ۲. امام علي (ع): و تكبّروا مع المتكبّرين؛ فإنّ التكبّر مع المتكبّرين عبادة.(2) با متکبران متکبرانه رفتار کنید که این گونه رفتار خود عبادت است. ۳. امام علی(ع): «التکبر على المتکبرین هو التواضع‏ بعینه»؛[۳]  تکبر در مقابل گردنکشان، خود نوعی فروتنی است. ٤. امام علی(ع): «مَنْ‏ أَتَى‏ غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ»؛[۴]  هر کس نزد توانگرى بیاید و تنها به دلیل آن‌که او ثروت‌مند است، در برابرش فروتنی کند، دو سوّم دینش از بین رفته است. 🔹منابع: [1]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، مجموعه ورّام(آداب و اخلاق در اسلام)، مترجم، عطایی، محمد رضا، ص 379، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1369ش. [٢] مشکینی، تحریر المواعظ العددیه، قم، الهادی، ص 171-172؛ علی رضا صابری یزدی و ... ، الحکم الزاهره، ترجمه انصاری، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 578. [۳]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 20، ص 298، قم،‏ مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق. [۴]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 508، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق ✅ https://eitaa.com/hekmat121
📌 لزوم تکبر در برابر متکبر (اخلاق توحیدی) ♦️ بخش دوم: 🔹 استاد اخلاق علامه ملا محمد مهدی نراقی در کتاب جامع السعادات می نویسد: شایسته نیست در برابر متکبران تواضع کند. زیرا کوچک کردن خود در برابر آنان سبب گمراهی و تداوم تکبر در آنان می گردد. ولی اگر در برابر آنان تکبر کند ، چه بسا این تکبر سبب تنبه آنان شود و دست از تکبر بردارد. زیرا برای متکبر تحمل بی اعتنایی و تحقیر شدن از سوی دیگران بسیار سخت است و بدین جهت رسول خدا فرمود: در برابر متواضعان تواضع و در برابر متکبران تکبر کنید تا ذلیل و خوار شوند. (و دست از تکبر بردارند) 🔹منبع: محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، نجف، دار النعمان، ج 1، ص 315. https://eitaa.com/hekmat121
📌 لزوم تکبر در برابر متکبر (اخلاق توحیدی) ♦️ بخش سوم: ✍ استاد شهید علامه مطهری: 🔹به ما گفته اند: (التكبر مع المتكبر عبادة). يعنى با متكبر تكبر كردن عبادت است. مقصود اينست كه اگر كسى متكبرانه رفتار مى كند شما طورى عمل نكنيد كه او را به تكبرش تشويق كنيد، بلكه در مقابل آدمى كه متكبرانه رفتار مى كند متكبرانه رفتار كنيد تا دماغش به خاك ماليده شود و ديگر تكبر نداشته باشد. تكبر با متكبر عبادت است. نه اينكه بخواهد بگويد خود تكبر به عنوان يك حالت روانى كه خودپسندى و خود بزرگ بينى است[ ممدوح است و] اگر در مقابل يك آدم متكبر قرار گرفتى تو هم واقعا خود بزرگ بين باش. بلكه مى خواهد بگويد تو هميشه بايد متواضع باشى، روحت هميشه بايد متواضع باشد،  ولى رفتارت با يك آدم متكبر، متكبرانه باشد تا دماغ او را به خاك بمالى. پس در اينجا تكبر با متكبر به عنوان(( خلق )) توصيه نشده است، تكبر به عنوان يك رفتار كه شبيه رفتار يك آدم متكبر است توصيه شده است . 📌دستور داده شده است كه در ميدان جنگ متكبرانه رفتار كنيد، يعنى رشيد و بى اعتنا راه برويد، درست مثل يك آدم متكبر، كه اميرالمؤمنين ظاهرا در جنگ خندق بعد از آنكه عمرو را كشت، وقتى كه از ميدان به طرف مسلمين مى آمد قدمها را آهسته برمى داشت و خودش را خيلى رشيد گرفته بود و متكبرانه مى آمد. پيغمبر اكرم فرمود: اين نوع، راه رفتنى است كه خداوند جز در اين موقع آن را مبغوض مى دارد. 🔸اين رفتار متكبرانه است ولى اسلام خود تكبر را در ميدان جنگ هم مبغوض مى دارد و در همه جا مبغوض مى دارد. هيچيك از افرادى كه وارد فقه الحديث هستند نگفته است كه خود تكبر به عنوان يك خلق و خوى و يك حالت روانى استثناء پذير است، در ميدان جنگ خوب است، در غير ميدان جنگ بد است، در كجا خوب است، در كجا بد. 🖊استاد شهید مطهری، تعلیم تربیت در اسلام ،انتشارات صدرا، چاپ76، ص ۱۱۱_ ۱۱۲ https://eitaa.com/hekmat121
19.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠
 بلوغ عقل

🔸 وقتی جامعه ‌ای عقلانی شد و در بخش‌ های ، به علم و تحقیق عمل کرد و در بخش‌ های ، به عقل و عدل عمل کرده است، این همان ملت و امت وجود مبارک ولی‌ّ عصر (ارواحنا فداه) خواهد بود... . 👇👇👇👇 🆔 @a_javadiamoli_esra
هدایت شده از تأملات اجتماعی
12.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹سالروز شهادت بیدارگر مشرق زمین ♦️۱۸ اسفند سالروز بزرگداشت سیدجمال الدین اسدآبادی ♦️سید جمال الدین اسدآبادی آغازگر بیداری در کشور‌های اسلامی و در زمان حیات خود با اندیشه‌های درخشانش از و رهبران نهضت ضداستعماری در جهان اسلام بود. @taamollat
📌 مسعودِ جستجوگر یعد از اتمام مقدمات در مدرسه امام صادق دماوند به قم آمدم. اما تا مدتی علقه‌ی به دماوند باقی بود و تا یکی و دوسال هر از گاهی به دماوند می‌رفتم. آنجا در تابستان ۱۳۸۰ با مسعود دیانی طلبه اصفهانی آشنا شدم که تازه به دماوند آمده بود. اولین بار او را در حال شعرخوانی در حیاط مدرسه ملاقات کردم با لهجه شیرین اصفهانی. در یکی از جلسات آقای امجد شعر طنز خواند و در دوره طرح ولایت ۱۳۸۰ در مدرسه دماوند که برای کل طلاب قبلی و جدید اختصاصا برگزار شد هم کلاسی شدیم. در کلاسها پرسش‌گر بود و دغدغه داشت. بعدا وقتی به قم آمد به جهت دوستان مشترک چون محمدرضا نظری، علیرضا شاهمحمدی؟ و سید معین ابطحی، بیشتر گفتگو داشتیم. انها با هم به دانشگاه ادیان رفتند و من هم دورادور از احوال و رشد و تحول فکری آنها مطلع بودم و گاهی از نوشته‌های آنها بهره هم می‌بردم. مسعود بعدها با دوست دیگرم آقای دکتر مسعود معینی‌پور (مدیر وقت شبکه ۴) در آن شبکه خوس درخشید و در سوره حرف نویی برای زدن و شنیدن داشت. گاهی برنامه‌هایش را دیدم و از سلیقه و حریت او خوشم می‌آمد. ویژگی مهم مسعود، جستجوگری او بود. به جاهای متنوعی سرک کشید و با افراد مختلفی نشست و برخاست کرد تا چیز یاد بگیرد و فضایی برای گفتگو باز کند، اما مهمتر اینکه اهل نفاق و ظاهرسازی نبود. برای نفوذ و تحریف گفتمان انقلاب اسلامی دم از تفاهم و گفتگو نمی‌زد. شاید او می‌خواست در زیر پرچم جمهوری اسلامی، حقیقتِ متکثر جامعه ایرانی آشکار شود و سلیقه‌های مختلف دیده شود و حرف‌های متنوع شنیده شود. مسعود صادقانه زیست و آنچه بود را نشان می‌داد و در ایام بیماری هم با این صداقت و حریت، روایت وجودی احوال خود را عرضه کرد. روایتی که سیر تکاملی مرگ آگاهی ا‌و را عیان می‌کرد. مسعود رفت و دیری نخواهد پایید که ما هم به جهان زندگانی او خواهیم پیوست؛ اما نمی‌دانم درباره‌ی ما چه‌ها خواند گفت و چه خواهند نوشت. اما ای کاش ما را هم به صداقت و حرّیت، دغدغه‌مندی و دردمندی بشناسند. رحمت و مغفرت الهی را برای مسعود دیانی و همه‌ی جستجوگران راه حقیقت و صداقت مسئلت دارم. سید مهدی موسوی
📌 مرگ‌آگاهی 🔹 زندگی و مرگ دو مفهوم به هم متصلند. یکی از آنها بدون دیگری، بی‌معنا و نامفهوم است. آنچه زندگی را معنا دار و با اهمیت می‌کند است. 🔸 در یک تلقی، حقیقت مرگ، پایان زندگی است. با مرگ همه‌ی امکان‌های انسان تمام می‌شود و همه‌ی خوشی‌ها و لذت‌های او فانی می‌گردد. بر مبنای این تلقی که ره‌آورد عقل جزئی‌نگر است، معنای زندگی، بهره‌گیری حداکثری از دنیا برای کسب لذت و رفاه بیشتر است. از اين رو، عقل‌عملی حکم می‌کند که انسان می‌بایست هر چه سرمایه و توان دارد برای کسب بیشتر دنیا و جذب بهتر منافع و اعتبارات این جهانی به کار گیرد. 🔹 در نگاهی دیگر که بر آمده از عقل نظری و مابعدالطبیعه‌نگری است مرگ نه فنا و پایان، بلکه انتقال و گذار از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر و از نشئه‌ی مادون به نشئه‌ای بالاتر است. مرگ نه‌تنها پایان زندگی، خوشی‌ها و لذت‌های آن نیست بلکه گشاینده‌ی افق‌های متعالی زندگی و سطوح عالی‌تر لذت و خوشی‌های انسان است. در این صورت، این مرگ است که تفاوت میان انسان و حیوان را آشکار می‌سازد و به زندگی و فعالیت انسانی معنا و ارزش می‌ببخشد. 🔸مرگ دلیلی برای سکون و توقف نیست بلکه اگر به درستی حقیقت آن شناخته شود نشانه‌ای از اهمیت زمان و زندگی است، عامل حرکت و جنبش است، راهنمای زندگی و حیات است، مؤید عقلانیت متعالیه و تدبیر همه‌جانبه‌ی زندگی فردی و اجتماعی است. مرگ، موجب زمان‌آگاهی و سرمایه شناسی است. این مرگ است که نشان می‌دهد "آنچه را نپاید دلبستگی را نشاید" 🔹 مرگ دلیل بر فنای اعتباریات و در عین حال بقای حقایق و نتایج برآمده از اعتبارات زندگی و فعالیت‌های انسان است. توضیح اینکه، انسان برای زندگی بهتر، اعتبارات و قواعدی را وضع می‌کند که براساس آنها بتواند به زندگی خود و مناسبات انسانی نظم و سامان بدهد. هر چند این این قواعد و نظم، اعتباری و قراردادی است اما نتایج و آثار واقعی را در پی دارد که سازنده‌ی جان آدمی و مکتوب در نامه‌ی اعمال اوست. با مرگ آن اعتبارات و قراردادها از بین می‌رود اما نتایج و آثار وجودی آنها باقی می‌ماند چرا که جزئی از حقیقت وجودی آدمی شده است. 🔹 بهترین استعاره برای مرگ، زمستان است. زمستان مرگ طبیعت است، اما در پس هر زمستانی، بهار و شکوفایی است. با بهار دوران جدیدی آغاز می‌شود و طبیعت جان دیگری می‌گیرد. 🔸مرگ آغازی بر زندگی متعالی و آزادی همه‌ی جانبه‌ی انسان در وصال به حقیقتی است که محجوب آدمی است. پس از مرگ است که حقیقت بودگی حقایق آشکار می‌شود و وصال معشوق حقیقی بدون حجاب ممکن می‌شود. بدین جهت مولانای رومی می‌گوید: تو مکن تهدید از کشتن که من تشنهٔ زارم به خون خویشتن عاشقان را هر زمانی مردنیست مردن عشاق خود یک نوع نیست او دو صد جان دارد از جان هدی وآن دوصد را می‌کند هر دم فدی هر یکی جان را ستاند ده بها از نبی خوان عشرة امثالها گر بریزد خون من آن دوست‌رو پای‌کوبان جان برافشانم برو آزمودم مرگ من در زندگیست چون رهم زین زندگی پایندگیست اقتلونی اقتلونی یا ثقات ان فی قتلی حیاتا فی حیات یا منیر الخد یا روح البقا اجتذب روحی وجد لی باللقا لی حبیب حبه یشوی الحشا لو یشا یمشی علی عینی مشی https://eitaa.com/hekmat121