°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
•• 🌿🌸 بسم الله الرحمن الرحیم #بسم_رب_عشق #تفحصم_کنید..... قسمت۱۴۹ 🥀🥀🥀 خستگی ک
•• 🌿🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
#بسم_رب_عشق
#تفحصم_کنید.....
قسمت۱۵۰
🥀🥀🥀
حرکت کردم یهو متوجه شدم
_ عه من که نمیدونم کجا باید برم ..
همینطور که حواسم به رانندگی بود و تلفن همراهمو برداشتم و شماره محمد و گرفتم و تماس وصل کردم.
بعد از زنگ خوردن زیاد زمانی از جواب دادن محمد نا امید شدم و خواستم قطع کنم
صدلی محمد توی گوشم پیچید ..
_ بله بفرمایید ؟
_ سلام محمد خوبی ؟
_ سلام امیر تویی ؟ ممنون تو خوبی ؟
_ ممنونم. میگم محمد تو حالت خوبه چرا صدات گرفته است ؟
_چیز مهمی نیست خواب بودم برای همونه ...
_ اهان خب پس ببخشید از خواب بیدارت کردم ..
قطع میکنم بعدا تماس میگیرم
_ نه نه نمی خواد کاری داشتی تماس گرفتی ؟
_ بازم ببخشید ..
راستش زنگ زدی که بیا تهران من امروز رسیدم گفتم بیام ببینمت ..
اما مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم ..
_ نه داداش این چه حرفیه اتفاقا انتظارتو میکشیدم اما فکر نمی کردم به این زودی بیای
پس بیا ببینمت ....
_ باشه فقط بگو کجا بیام ؟
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
بدگویی دشمن
یڪے از هم رزمان #شهیدمحمدابراهیمهمّت، درباره ایشان چنین مےگوید: رفتیم تو قرارگاه. بچه ها نشسته بودند دورهم و گرم حرف زدن بودند و درباره برنامه دیشب رادیو عراق ـ که در آن از #شهیدهمّت بدگویے ڪرده بودند ـ صحبت مےڪردند. گفتم: «پس ڪار #حاجهمت خیلی دُرسته، بیش تر از اون چیزے ڪه فڪرش رو مےڪردیم. مگه اون صحبت امام رو نشنیدین ڪه مےگفتند: هر زمان شرق و غرب شما را تأیید رد، وامصیبتا! اما اگر بدگویے رد و ناسزا گفت، اون موقع شما بدونین ڪه ڪار خوبے مےڪنین. پس باید خوشحال بشیم ڪه رادیو عراق ارزش فرمانده ما را پیش ما بیش تر ڪرده است».
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#خاطرات_شهــــدا
🔰 داشتم خونه رو مرتب می کردم
حسین گوشهی آشپزخونه نشسته و به نقطهای خیره شده بود🤔
اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم🗣 جواب نداد
رفتم جلوش و گفتم: حسین⁉️... حسین⁉️ ... کجایی مادر⁉️
یهو برگشت و بهم نگاه کرد👁
گفتم: حسین جان!❗️کجایی مادر⁉️
☺️ خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان
از تعجب خندهام گرفت.🤔😆
بهش گفتم: قبرت⁉️.. قبرت کجاست مادر جون⁉️
👈🏼 گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴
چیزی نگفتم و گذشت ...🔻
🏴 ... وقتی شهیــ🌷ــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم
با کمال تعجب🤔 دیدم دقیقا همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود
پشتم لرزید😭 ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده...
❤️به روایت مادر شهید #حسین_فهمیده
📚 منبع: کبوترانه پریدید..
پــ.نــ:
دارم فکر میکنم محمد حسین فقط سیزده سالش بود و انقدر بزرگــــ بود
من کجای کارم😔
#شهدا_شرمنده_ایم
شادی ارواح مطهر شهدا علی الخصوص شهید محمد حسین فهمیده #صلوات
-------------------------
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✨﷽✨
#حکایت
💟⇦•روزی شیـخی می گفت من هر وقت ڪه نماز می خواندم ، از خـداوند حاجتی میخواستـم .
یک روز گفتـم : بگذار یک بار برای خود خدا نماز بـخوانم و حاجتی نخواهم .
✳️⇦•همان شب شیـخ در عالم خواب دید که به او گفتنـد : چرا دیـر آمدی ؟!
گفتـم منظورتان چیـست ؟
✴️⇦• گفتنـد : یعنی تو باید سی سال پیش به فڪر این کار می افتـادی ، حالا سر پیـری باید بـفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نـکنی !
⚡️ ما هر وقت با خـدا کار داریم خدا را صـدا می زنیم .
✳️⇦• چه قـدر خـوب است که وقتی هم که کاری نـداریم ، بگوییـم : خُـــ♥️ـــدا
👈 در عبـادات خـود تفڪر کنیـم .
❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهید_همت به روایت همسرش2 #قسمت_چهلویکم ادامه👈ازش بدم آمد!!! توی بیمارستان تنها بودم. البته بچه
#شهید_همت به روایت همسرش2
#قسمت_چهلودوم
ادامه👈ازش بدم آمد!!!
از این حرف ها خسته شده بودم. صبح🌤 یکی از روزهای ماه رمضان، مهر همان سال، بعد از نماز، بدون اینکه به کسی بگویم، ساکم را برداشتم رفتم ایستگاه مینی بوس های🚌 کرمانشاه، حرکت کردم به طرف اصفهان.
می خواستم خیلی چیزها را فراموش کنم. دیگر خیالم راحت بود که تا آخر عمرم او را نمی بینم🍃. همین هم داشت می شد. که از دانشگاه اصفهان زنگ زدند📞 گفتند بچه هایی که با هم بوده ایم از کردستان آمده اند می خواهند مرا ببینند. بخصوص مسؤول گروه ما، از واحد جذب نیروی پاوه.
پیش خودم گفتم «هم دیداری تازه می کنم هم احوالی می پرسم.»👌
رفتم. حالا نگو نقشه ی #ابراهیم بوده که مرا به بهانه ی دیدار تازه کردن و کار تازه در جهادسازندگی بکشانند آنجا و آقا هم وسط حرف زدن هامان سروکله اش پیدا بشود بگوید: سلام!😕
خون خونم را می خورد وقتی فهمیدم نقشه ی او بوده.صد کلام را یک کلام کردم گفتم «نه.»
یک ساعت تمام دلیل آورد. من هم آوردم. از جهاد گفتم و شهادت و اینکه من فقط می خواهم شهید شوم.😞☝️
او هم جوش آورد گفت «فکر کرده ای من خشکه مقدسم؟»
سکوت کردم.
گفت «من هیچ وقت نمی خواهم زنم خانه دار باشد.»😒
سکوت کردم.
گفت «من اصلاً می خواهم زنم چریک باشد، پابه پام بیاید تفنگ دستش بگیرد بجنگد.»✌️
راوی:همسرشهید
#محمدابراهیمهمت
#ادامهدارد...
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهید_همت به روایت همسرش2 #قسمت_چهلودوم ادامه👈ازش بدم آمد!!! از این حرف ها خسته شده بودم. صبح🌤 ی
#شهیدهمت به روایت همسرش2
#قسمت_چهلوسوم
ادامه👈ازش بدم آمد!!!
سکوت کردم گفت هر شرطی هم که داشته باشد قبول می کنم.منظورم از هر شرطی یعنی واقعاً هر شرطی.
سکوت کردم.گفت مطمئن باشید کنار من خیلی راحت تر از حالا می توانید به کارهاتان برسید😌.من هم کمکتان می کنم. قول می دهم.سکوت کردم.و خیلی محترمانه گفتم من اصلاً نمیخواهم ازدواج کنم.اولین بار بود که خودش رودررو از من خواستگاری می کرد و من با تمام شهامتم نتوانستم بگویم ازش می ترسم😞.یا بگویم وقتی صداش را می شنوم بدنم می لرزد.یا بگویم کسی که از کسی می ترسد نمی تواند رابطه ی عاطفی داشته باشد و یقین ازدواج هم نمی تواند بکند.همه چیز با همان سکوت تمام شد.تا یک سال بعد،سال شصت،که یکی از دوست هام در اصفهان گفت می خواهد برود پاوه🍃.گفت چطوری می توانم بروم؟گفتم برادری هست،به اسم #همت که الآن هم فکر کنم آنجاست.با او تماس📞 بگیری از همه نظر مشکلت را حل می کند.هم از نظر خانه هم از نظر کار.
تأکید کردم که اگر رفتی آنجا از من هیچ حرفی نزنی آ.😐
نزد هم.خود ابراهیم فقط زرنگی به خرج داده بود گفته بود شما را خواهر بدیهیان معرفی کرده؟او هم گفته بود بله.شما از کجا فهمیدید؟#ابراهیم زنگ زد خانه مان گفت شنیدم قرارست بیایید پاوه😕.دیدم نیامدید دیر کردید،گفتم شاید خدای نکرده.گفتم نه.کی گفته؟اصلاً همچین قراری نبوده که من.گفت دوستتان زنگ زد گفت.گفتم نه.سوءتفاهم شده.اول اینکه قرار نیست بیایم.بعد هم این که اگر بیایم اصلاً آنجا نمی آیم😒.دلم آن جا بود که برگردم کمک کنم.نمیشد.هم به خاطر #ابراهیم،هم اینکه دیگر آشنایی نبود که باش بروم آنجا.
#ادامهدارد..
@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🍂☘🍂☘🍂☘🍂☘🍂 ⚠️ #تمثیل هاے خدایے5⃣6⃣ 👈 کریــم باش اســـتخرها چرا اینقدر زلالاند؟ چـون دریـــچههای
🚲🛠🚲⚙🚲
#تمثیل هاے خدایے6⃣6⃣
ممکنه گاهی پدر ها رو 👨 دیده باشید،
تو زندگی مشغول تربیت غیر مستقیم فرزندشون میشند.✔️
مثلا پدری که مشغول تعمیر 👨🔧 دوچرخه ی 🚲 فرزندش میشه.
و شخصی که این حالت را میبینه آگاهی
کافی رو از این کار پدر نداره🤔!!!
و شده جهت کنجکاوی میپرسه،
آقا شما چرا تمام روزت را با پسرت صرف
تعمیر دوچرخه 🚲 میکنی⁉️
در حالی که دوچرخه 🚲 ساز میتواند
آن را در عرض چند دقیقه تعمیر کند✅
و پدر میگه: چون من مشغول پرورش پسرم هستم،😊
نه تعمیر دوچرخه 🚲 ...
و این است که کودکان پروش یافته ی
کار بزرگتر ها می شوند.Ⓜ️
♻️🔅♻️🔅♻️
رسانه باشید و نشردهید📢
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
18.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
#قراردمغروب
💚 بریم حرم حضرت زینب 💚
به نیابت از شهیدبزرگوار
🌹محمد ابراهیم همت🌹
🌾امان از شام...😭🌾
🎤 #نریمانپناهی
#رزقمعنوی
🌾 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌷🌾
🌾🌷🌾
🌷🌾🌷🌾
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🚲🛠🚲⚙🚲 #تمثیل هاے خدایے6⃣6⃣ ممکنه گاهی پدر ها رو 👨 دیده باشید، تو زندگی مشغول تربیت غیر مستقیم فر
🔨⚒🛠🔨
#تمثیل هاے خدایے7⃣6⃣
🔨مثل میخ کج!
یک میخ اگر راست باشد هر چه هم ضربه بخورد→⚒
پیشتر رفته و محکمتر و مقاومتر خواهد شد، 💪
به همین خاطر هم قرآن به ما
میگوید بیایید راستی و صداقت پیشه کنید،📖
اینجا ست که هیچکس نمیتواند به شما آسیب بزند.💯
🍃🌸🍃
اگر اهل شکیبایی باشید، اگر تقوا پیشه کنید و در یک سخن،
⤵️⤵️
←اگر راستی و درستی پیشه کنید،✅
هیچکس نمیتواند به شما آسیب بزند❌
⚠️اما اگر صداقت را پیشه نکنید و کج
بشوید و کجرفتار باشید مثل همان میخ کج میمانید؛😒
هر چه ضربه بخورید بیشتر کج میشوید.✔️
🍃🔸🍃🔸🍃🔸
رسانه باشید و نشردهید
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f