eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
984 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۳ ✍ اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد #متن_خاطره هرگز تندخویی ازش ندیدم. اما یه
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۴ 🌸 دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت #بیت‌المال #رزق_حلال #استاد #دانشگاه #تربیت_فرزند #روزی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۴ 🌸 دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت #بیت‌المال
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۴ 🌸 دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت #بیت‌المال #رزق_حلال #استاد #دانشگاه #تربیت_فرزند #روزی http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۴ 🌸 دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت #بیت‌الما
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۴ ✍ دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت می‌گفتند استاد دانشگاست و فلسفه درس می‌داده. ترکش پایش رو قطع کرده و خونریزی شدیدی داشت. کسی هم نمی‌توانست کاری انجام بده. با همون حالش بهم گفت: «این بیسکویت‌ها که توی صبحگاه می‌دادند ...» با خودم فکر کردم بیسکویت می‌خواد چیکار توی این وضعیت؟ ادامه داد: « من یکبار یکی‌اش رو بردم برا دخترم، اشکال نداره؟ » پرسیدم: مگه سهمیه‌ی خودت نبوده؟ جواب داد: آره!!! گفتم إن‌شاءالله که اشکال نداره ... انگار منتظر همین جواب من بود ... 📚 منبع: روزگاران۱«کتاب خاطرات» ، صفحه ۴۴ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
♡براے 🌱 ! حاج حسیݩ یڪتا: برا خدا ناز میکردݩ! نمےڪردن⛔️ ۅلےعۅضش برا خدا ناز مۍڪردݩ، ❤️ـخدا هم نازشۅنۅمی‌خرید...🦋 خۅرد، رسیدݩ بالاسرشـ، گفٺ : مݩ دلم نمےخواد بشم! گفتݩ یعنۍ چے؟ 😳 نمیخواۍ شهید بشے؟ برا خدا دارۍ میکنے؟ 🕊گفټ آره، مݩ نمۍخۅام اینجورے شهید بشم. مݩ مےخۅام مثل بشمـ💔 حاج احمد حرڪټ ڪرد سمت ، هم حرڪټ ڪرد، هم حرڪٺ ڪرد، سه تایےباهم... یهـ دفعه یهـ اۅمد خۅرد ۅسطشۅݩ؛ دیدݩ حاج احمد ارباً اربا شده. 😔😔 همه‌ۍ حاج احمد شد یهـ دۅسټ دارےبراخدانازڪنۍ، خدا همـ بخرتټ؟! ... ❥❁ ...😔✋🏻 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌸 ارواح در عالم برزخ👻👻 (قسمت اول) 💠مقدمه: نوشتار حاضر نوعی برداشت از تجسم و بازتاب اعمال آدمی در جهان آخرت است که با استفاده از آیات و روایات به تصویر ذهنی درآمده‌اند و ان شاالله که منشأ تذکر و بیداری قرار گیرد. 👈👌 🌻لازم به ذکر هست که ما از کتابی استفاده میکنیم که در آن از احادیث و روایات معتبر استفاده شده و مورد تایید عالم گران‌قدر «آیت الله جعفر سبحانیست» و مورد استقبال قرار گرفته است... 👏 قسمت اول: حالت احتضار: 💠چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته و به شدت آزارم می‌داد. 😞 سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن حالت احتضار فراهم شد. 💥😢 کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند.😰 همسر، فرزندان، خویشان و برخی دوستان اطرافم را گرفته بعضی از آن‌ها اشک در چشم‌هایشان حلقه بسته بود. ❄️😥 چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. 😰 با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده‌ام. فکرش به شدت آزارم می‌داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم. ⚡️😱😰 در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می‌کشاند، 🍀😧 در قسمت پاها هیچ‌گونه دردی احساس نمی‌کردم اما هرچه دستش به طرف بالا می‌آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می‌کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود. 🌾😰 تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می‌کرد که احساس می‌کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید. 🍃😱 عمویم که پیرمردی ریش سفید بود جلو آمد و با چشمان اشک آلود گفت: عمو جان شهادت را بگو... 🌱من می‌گویم و تو تکرار کن: اشهد ان لااله الاالله و اشهد انّ محمداً رسول الله و انّ علیاً ولی الله و ..😌 . او را می‌دیدم و صدایش را می‌شنیدم. 🔅لب‌هایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکل‌های سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من خواستند شهادتین را نگویم👽👻👹 ✅ شنیده بودم شیاطین هنگام مرگ برای گرفتن ایمان تلاش می‌کنند اما هرگز گمان نمی‌کردم آن‌ها در اغفال من توفیقی داشته باشند.... 😈👿 ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
✨بالاخره درمانگاه طب اسلامی ایت الله تبریزیان در ایتا راه اندازی شد! درمانهای طبیعی باتوجه به دستورات معصومین(ع) 🍎درمان بیماریهای صعب العلاج توسط ایت الله تبریزیان! 🍏درمان #سرطان،ms, #بیماریهای_زنان 🍐درمان #دیابت و بیماریهای #گوارشی بدون هیچ داروی شیمیایی و مصرف حتی یک قرص💊💉 😱و کلی افشاگری🙊 درباره تغذیه و مواد ناسالم اطرافمون که به وفور مصرف میکنیم 😱 http://eitaa.com/joinchat/2294415382C77a664b3a7 💞کانال برپایه سلامت روح و جسم💞 @asrar_teb_eslami
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل #کرامات_و_معجزات_شهدا 😁خخخخخ برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگان شهید مسعودیان 👌وسط
🌹قسمت چهل ویک مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن من برم برای خادمی هرچقدرم گریه کردم التماس کردم گفتن نه که نه. من بقیه مناطق را با اشک و گریه سپری کردم. از جنوب که برگشتیم زمان آزمون ورودی حوزه اعلام شد ۱۵ اردیبهشت برای همین شدیدا مشغول خوندن دروس دبیرستان بودم. 📋بالاخره روز آزمون رسید، با استرس تمام تو جلسه حاضر شدم. گویا جواب این آزمون ۱۵ شهریور و اعلام جواب آزمون پرسش پاسخ اول شهریور بود آزمون دادیم و از اونور اعلام شد باید برای بسیج ویژه شدن آزمون بدیم آزمون اواسط خرداد بود و اعلام جواب یک هفته بعد 👌روز آزمون بسیج بالاخره رسید مثل آزمون طلبگی اصلا استرس نداشتم. 😊روز اعلام جواب رسید بسیجی ویژه نشده بود، اما جزو گردان بسیج شده بودم. برام زیاد مهم نبود. 🍃خسته و کوفته از پایگاه برگشتم. بهمون گفتن از روز شنبه دوره های آموزشیمون شروع میشه. این دوروز خوبه دیگه خونم پیش مامان اینا. تو فکرش بودم که یهو گوشیم زنگ خورد -الو سلام زینب جان +سلام حنانه گلم، حنانه من با یه سری از بچه ها میریم جمکران توام میای؟ -جدی؟ میشه منم بیام؟ +آره عزیزم آقا طلبیدتت اگه میای فردا بیام دنبالت ؟ -آره حتما ممنونم عزیزم به یادم بودی +آقا طلبیدتت من چیکاره ام؟ -مرسی 😍❤️از ذوق تا صبح خوابم نبرد بعدازنماز صبح حاضر شدم رفتم یه چای بخورم که بابام گفت : کله سحر کجا میری؟ -مسجد جمکران +این امل بازی های تو کی تموم میشه ما راحت بشیم. نیم ساعت نشد زینب اومد +برو چهارتا امل منتظرتن -خداحافظ 🚗با ماشین شخصی رفتیم مستقیم رفتیم جمکران؛ مسجدی که مکانش توسط خود امام زمان(عج) تعیین شده بود شیخ حسن جمکرانی تو حیاط مسجد با بچه ها نشستیم رو به روی گنبد -آقا خیلی دوستت دارم آقا هنوز یادمه تو شلمچه روتونو ازم برگردوندید، میشه الان نگاهم کنید همیشه زیر نگاهتون باشم. ✅اون دوروز عالی بود. تو راه برگشت رفتیم مزارشهدای قم سرمزار شهید معماری و شهید صالحی. 🌟یکیشون مادرشو شفا داده بود و دیگری از بهشت اومده بود و زیر کارنامه دخترشو امضا کرده بود... 🌹 هم که گل سرسبدشون بود. فرمانده لشگر ۱۷علی بن ابی طالب اون روز عالی بود واقعا. باید برگردیم و فردا کلاسام شروع میشه... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت چهل ویک #کرامات_و_معجزات_شهدا مسئول اردوگاه و مسئول اتوبوس ما اجازه ندادن من برم برای خادمی
🌹قسمت چهل و دو ⏱تایم شروع کلاسها ۸ صبح بود اما من باید ۶:۳۰ -۷ صبح از خونه میزدم بیرون تا به موقع برسم. 🚌با خط واحد رفتم پایگاه، بعد از نیم ساعت تا چهل پنج دقیقه بعد یه آقای پاسدار مسنی اومدن و شروع کردن به حرف زدن. 🍃🌹بسم رب الشهدا خواهرای بزرگوار دوره ای که قراره بگذرونید دوره مقدماتی آموزش گردان ثارالله می باشد. 👌زمان دوره یک هفته است، در این دوره بزرگواران کار با اسلحه و رزمایش و رزم شب را آموزش میبینین. 👤خانم رفیعی اعلام کنید لطفا خواهران سوار اتوبوس ها بشن. 🚨درسته با خانواده ام اختلاف سلیقه و عقیده داشتم، اما خانواده ام بودن. زنگ زدم بهشون اطلاع دادم نیستم و دوره ام یه هفته طول میکشه. 😅وای شبا با بچه ها واقعا مثل جنازه میشدیم. شب سوم هشت شب اعلام کردن امشب رزم شب غرغرای من شروع شد؛ إ مگه ما پسریم؟ رزم شب چه صیغه ایه آخه؟! 😉اما خیلی باحال بود، فرداش رزمایش بود مثلا بمباران هوایی شده بود. مانورش خیلی ترسناک بود وای به حال واقعیش اون یه هفته با همه سختی هاش عالی بود، فهمیدم ما واقعا مدیون شهداییم... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز سه شنبه دوازدهم آذر☺️ روز دوازدهم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز دوازدهم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم مجنون الحسین 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم ماه تنها 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.آقاے ڪامران 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۱۲گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز دوازدهم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🐜🐞🐛🐝🕷🐜 #تمثیل هاے خدایے2⃣0⃣1⃣ مورچه 🐜 🌾 ↩️ در اطرافِ پیرامونِ ما انسان ها، اتفاقاتِ جالبی رُخ می
⛅️🌅☀️🌌✨🏞🌨🗾🌪🌄🌦 هاے خدایے3⃣0⃣1⃣ نگاه پرندگان به پیرامون خود 🕊🦃🐓 تا حالا به چشم های پرندگان 🐤🐦🐧 دقت کردید❓❓ ↩️ شاید در ذهنتان بیاید خب چرا🤔❓ و برای چی 🤔❓❓ 🔰🔰🔰 👈 چشم های پرندگان در دو سوی چهره شان هست... ‼️ 👇👇👇 🌀 و می توانند به سمت راست و چپ خود مسلط باشند 🔁 ⤵️⤵️⤵️ و شکار🐇، یا دانه ی 🦃🐓🌾 اطرافِ خود را می بینند.✔️ 🔰🔰🔰 💠 خداوند در قرآن اشاره های فراوانی به نگاه 👁 👁 ما انسان ها به پیرامون مان کرده است.📖 ⬇️⬇️⬇️ 🔹🔷🔹 بیشترین آیاتی که با فعل [ریشه ی (نظر) ]آمده، اشاره به نگاه همراه با تدبّر است🤔✅ 🔆 ↩️ نگاه اندیشمندانه ⚡️سوره ی مبارک یونس آیه ی«101» قُلِ أنظُرُواْ مَا ذَا فِی ألسماواتِ وَ ألاَرْضِ... بگو: «با تأمل بنگرید که در آسمان ها 🌫 و زمین 🌍 [از شگفتی های آفرینش 🌕 ⭐️ 🌙و عجایب خلقت]. 👇👇👇 کافیست، چشم ها را که نعمت إلهی ست، قدر دانسته، و با عقل و درایت، شگفتی های زیبای نهفته در ملکوت عالم را نظاره گر باشیم.علم بیاموزیم و عبرت بگیریم.🐠🐬🐳🎋🌻💐🌳🌴🍇🍐🍒 🌹پیامبر رحمت(ص)🌹 فرمودند: ↩️ چشمان خود را کنترل کنید تا شگفتی های ملکوت را مشاهده کنید🌹✅ 🌍🌞🌏🌝🌎🌜🌏⭐️🌍☄🌈❄️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
⛅️🌅☀️🌌✨🏞🌨🗾🌪🌄🌦 #تمثیل هاے خدایے3⃣0⃣1⃣ نگاه پرندگان به پیرامون خود 🕊🦃🐓 تا حالا به چشم های پرندگا
🎋🌷🎋🌷🎋🌷 هاے خدایے4⃣0⃣1⃣ 🐠🐡🐠🐡🐠🐡 🏢🏠🏡 پله های ساختمان ها 🔰🔰🔰 ⬅️ وقتی به برج ها 🏢 و ساختمان های بزرگ 🏠 و خانه های کوچک 🏡 توجّه بکنیم، ↩️ متوجّه میشیم، برا ورود به هر کدام باید از پله ها 👣👣👣 بالا برویم، تابتوانیم داخل خانه 🏢🏠🏡 ورود پیدا کنیم.... 🔰🔰🔰 ♻️ و هر چقدر ساختمان بلندتر باشد، برایش آسانسور تعبیه می کنند... ♻️♻️♻️ 🔱⚜شاید با خودتان فکر کنید که، منظور از این حرف ها چیه 🤔 ؟؟!!! 👇👇👇 🔮 درجات بهشت هم چیزی شبیه به همین پله هاست 😊... ⤵️⤵️⤵️ خداوند متعال در قرآن می فرماید: [سوره ی مبارک ی مزمل«20»] {..... فَأقْرَءُاْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ألْقُرْءَانِ ......} [هر چه از قرآن میسّر شد بخوانید]. ⤴️⤴️⤴️ 🔅🔆🔅🔆✨✨✨🔅🔆🔅 ⤵️⤵️⤵️ ✨🌹 رسول گرامی اسلام (ص) می فرمایند: ✨💫 عَدَدُ دَرَجِ ألْجَنَّه عَدَدُ ایِ ألْقُرْآنِ فَإِذَا دَخَلَ صَاحِبُ ألْقُرْآنِ ألْجَنَّه قِیلَ لَهُ ارْقاً وَأقرَأْ [اقْرَأْ وَ ارْقأْ] لِکُلِّ آیَةٍ دَرَجَةٌ فَلَا تَکُونُ فَوْقَ حَافِظِ ألْقُرْآنِ دَرَجَةٌ (بحارألنوار ج:89 ص:22)☀️ 👆👆👆 ⤵️⤵️⤵️ ↩️ درجاتِ بهشت به تعداد آیاتِ قرآن است. ↩️ چون صاحب قرآن وارد بهشت شود، به او گفته شود، بخوان و بالا برو که هر آیه ای را درجه ای ایست.✔️ ✨🌹 پس برتر از درجه ی حافظ قرآن درجه ای نیست. ✔️ ↩️ با توجّه به اینکه شرط ورود حافظِ قرآن به بهشت عمل به قرآن است📖 تنها به تعداد آیاتی بالا خواهد رفت که آن را حفظ و سپس عمل نموده است.👌 ✅ 🌈❄️🌈❄️🌈❄️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_هشتادوهفتم و خندید.زورکی البته.بعد هم خستگی را بهانه کرد،رفت گرفت خو
به روایت همسرش5 ولی آن روز صبح اینطور نبود.قوری کوچکش را گرفته بود دستش،می آمد جلو ،اداهای بچه گانه درمی آورد می گفت بابایی دَ.🙁 خنده هایی می کرد که قند توی دل آدم آب می شد😢و نمی دیدش. محلش نمی گذاشت،توی خودش بود.آن روزها مهدی یک سال و دو سه ماهش بود و مصطفی یک ماه و نیمش.سعی کردم خودم را کنترل کنم.نتوانستم عصبانی شدم گفتم تو خیلی بی عاطفه یی، 😒.از دیشب تا حالا که به من محل نمی دهی،حالا هم که به این بچه، به این بچه ها.جوابم را نداد.روش را کرد آن ور.عصبانی تر شدم گفتم با تو هستم،مرد،نه با دیوار.😕رفتم روبروش نشستم خواستم حرف بزنم،که دیدم اشک تمام صورتش را خیس کرده😔. گفتم حالا من هیچی،این بچه چه گناهی کرده که…بریده شدنش را دیدم.دیگر آن دلبستگی قبلی را به ما نداشت.دفعه های قبل می آمد دورمان می چرخید،قربان صدقه مان می رفت،می گفت،می خندید. ولی آن شب فقط آمده یکبار دیگر ما را ببیند خیالش راحت بشود برود.💔 مارش حمله که از رادیو بلند شد گفت عملیات در جزیره ی مجنون ست به خودم گفتم نکند شوخی های ما از لیلی و مجنون بی حکمت نبوده☹️، که حالا باید برود جزیره ی مجنون و من بمانم اینجا؟فهرستی را یادم آمد که آن بار آورد نشان من داد گفت همه شان به جز یک نفر شهید شده اند. گفت چهره ی این ها نشان می دهد که آماده ی رفتن هستند و توی عملیات بعدی شهید می شوند.🕊 راوی:همسرشهید ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f