eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸گفت: حالا با این حساب هم باز نمی‌خواهید با هم حرف بزنید؟😢 نمی‌دانست به دوستم چه چیزها که نگفته بودم؛ وقتی به جواب خواستگاری کسی گفت نه و او دو هفته بعد شهید شد و حالا من جای او بودم.😞 بر سر دو راهی که چه بگویم به ابراهیم. نمی‌دانست بارها خواب ابراهیم را دیده‌ام. نمی‌دانست خواب دیده‌ام ابراهیم رفته روی قله بلندی ایستاده و داردبرای من خانه سفیدی می‌سازد.😢 نمی‌دانست خواب دیده‌ام رفته‌ام توی ساختمانی سه طبقه،رفته‌ام طبقه سوم، دیدم ابراهیم توی اتاق نشسته. دور تادور هم خانمهایی باچادرهای مشکی با روبنده نشسته‌اند.👌 گفتم: برادر همت! شما اینجا چکار می‌کنید؟👌 گفت: برادر همت اسم آن دنیای من بود. اسم این دنیای من "عبدالحسین شاه زید" است. 🍃🌸این را آن روزها به هیچکس نگفتم.حتی به خودِ ابراهیم. بعدها،بعد از شهادتش،رفتم پیش آقایی تا خوابم را تعبیر کند.چیزی نمی‌گفت،یا شانه خالی می‌کرد. گفتم: ابراهیم شهید شده خیالتان راحت باشد. شما تعبیرتان را بگویید. نه خودم را معرفی کردم،نه او را،نه موقعیت هردومان را. گفت: ایشان مثل امام حسین به شهادت می‌رسند. مقامشان هم مثل زید است، فرمانده لشکر حضرت رسول. همینطور هم بود. 🍃🌸ابراهیم بی‌سر بود و آنروزها در مجنون فرمانده لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) همین خوابها بود که نگرانترم می‌کرد. برگشتم رفتم اصفهان،رفتم پیش حاج آقا صدیقین برای استخاره. آیه سیزدهم از سوره کهف آمد؛ با این معنی که: آنها به خدای خودشان ایمان آوردند و ما به لطف خاص خودمقام ایمان و هدایتشان را بیافزودیم. راوی: همسرشهیدهمت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت 2
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت 3⃣1⃣1⃣ بچه ها خوشحال شدند. بوی خانواده که به دماغ شان خورد ، تازه یاد دلتنگی هایشان افتادند و محله و بوی نان سنگک تازه و پنیر و چای... رفتند.😘😃 کارهای اولیه که اندکی سامانی گرفت ،حاج احمد پس از مشاوره با ابراهیم هِمّت و محمود شهبازی؛ (( سه تن از کیفی ترین فرمانده هان عملیاتی تیپ 27 محمد رسول الله(ص) را برای به عهده گرفتن مسئولیت کار در محمود بلتا و ارتفاعات علی گره زد، گلچین کرد.🤔 این سه نفر عبارت بودند از : حسین قجه ای فرمانده گردان سلمان فارسی ،محسن وزوایی فرمانده گردان حبیب ابن مظاهر و رضا چراغی فرمانده گردان حمزه سیدالشهدا. در توصیف اهمیت ونقش محوری استراتژیک علی گره زد در منطقه غرب دزفول می توان گفت که اگر بتوان بلندی های ((تپه چشمه)) تا شاوریه، محیط بر جاده ی سوق الجیشی اندیمشک دهلران را به شکل یک نیم دایره ی هلالی در نظر گرفت، در مرکز این هلال فرضی ، تپه های استراتژیک علی گره زد و ((علی گریذد)) قریب یکصد و هشتاد عراده توپ متعلق به یگان توپخانه ی سپاه چهارم ارتش عراق مستقر بود که از اوایل جنگ تا به آن زمان ، شهرهای اندیمشک، هفت تپه، شوش و دزفول را آماج گلوله باران شبانه روزی چنین حجم متراکمی از توپ های خود قرار داده بود .🙄😦 برنامه ریزی عمده ی فرمانده تیپ 27 برای کار در این جبهه، دست زدن به یک مانور غیر متعارف؛ یعنی دور زدن دشمن و نفوذ در عمق مواضع توپخانه ی سپاه چهارم ارتش عراق بود.🙂😀 بر همین اساس از سوی فرماندهی تیپ 27 محمد رسول الله(ص) طرح اعزام سه گردان رزمی زُبده ی این تیپ به عمق هلال فرضی، با هدف تصرف واحد های توپخانه و آتشبار سنگین ... ادامه دارد 🌹🌹🌹 ادامه این داستان ان شاالله امشب در کانال تخصصی شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
💢 #پنج_ملعون_خدا_و_ملائکه #قسمت دوم 💢 ♨️دومین و سومین ملعون کسی که مرد است، اما خودش را مثل زن د
💢 سوم 💢 ❌چهارم از کسانی که مورد لعنت هستند آن کسی است که شما را فریب میدهد و مسخره میکند. به گدا میگوید :«بیا پول بدهم » وقتی گدا جلو می آید، چیزی به او نمیدهد و میگوید: گردنت کلفت، برو دنبال کار! برو کار کن! خُب چرا به او گفتی بیا پول بگیر؟ این بنده خدا حالا آمده است. کسی که شخص دیگری را فریب دهد و او را مسخره کند، به فقیر بگوید بیا به تو پول بدهم و اذیتش کند مورد لعنت خداست و ملائکه هم آمین میگویند. 🔹شخصی میگفت: دم تیمچه فقیری آمد از شخصی سوال کرد، پول که به او ندادند هیچ، مسخره اش هم کردند. فردا دکان آن شخص آتش گرفت و تمام دکان از بین رفت. لذا یک شعری طلبه ها در جامع المقدمات به مناسبت لعن میخوانند که میگویند: 🌸لاتُهینَ الْفَقیرَ عَلَّکَ أَنْ 🌸تَرْکَعَ یَوْماً وَ الدَّهْرُ قَد ْرَفَعَهُ 🔹یعنی به فقیر اهانت نکنید، هر چند دروغ بگوید و فقیر نباشد. 🔹ظاهراً ادعای فقر میکند، شاید راست بگوید، چرا اهانت میکنی؟ شاعر میگوید: به فقیر اهانت نکن شاید یک روزی تو فقیر شوی 🔹وَ الدَّهْرُ قَد ْرَفَعَهُ و روزگار آن فقیر را بالا ببرد. 🔹یادم هست فقیری آب حوض خانه ما را میکشید و یک دکان هم داشت. هر کس خانه میخواست به او میگفت، از بس که برای این و آن خانه پیدا کرد، سرانجام یک معاملات ملکی باز کرد، کت و شلوار مشکی میپوشید و کیف و.. یک کسى شد برای خودش، یک آدم شد. پس میشود یک روز کسی چیزی نداشته باشد و بعد ثروتمند شود. ادامه دارد... 🔻🔻🔻 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #شهید_حاج‌ابراهیم_همت : « این قدر این مرد صلابت و شجاعت وشهامت داشت که انسان به حا
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• ۸ مــرداد ۱۳۶۱ عـملیـات رمـضـان درحـالی به پایـان رسیـد کـه فشـار زیـادی بـه نیـروهـا و کـادر تیـپ ۲۷ وارد آمـد به طوری که عکس العمـل هـای آنهــا سخنـان تنــد را در جلســه روز ۹ مـرداد ۱۳۶۱ در پـی داشـت😐 الان نماینــده امــام، اطمینـانش از لحــاظ بــرش عملیــاتی و کیـفیـت کــار، به دو سـه تـیپ اسـت آنـوقــت خـدایی نـاکــرده، کـادرهای مـا بیاینـد و بـه ما بـگوینـد ما دیگـر مـی خواهیـم بـه صـورت نیـروی عادی و پـرسنـل سـاده وارد عملیـات بشـویم؟ خـدا گـواه اسـت☝️، بـه شــرف حضــرت زهـــرا سلام الله علیها قسم مـن سـه بار رفتـم پیـش محـسن رضــایی که بگــویم مـن استعفــاء می دهــم؛ مـن معلــم هستــم و مــی خواهــم بــروم بچسبــم بـه شغــل معلمـی خــدا گــواه است☝️😒 هــر بار خــواستم این را مطــرح کنــم، جــرأت نکــردم و بــر خـودم لرزیــدم دیـدم هـر جمله ای را کـه می خواستـم مطـرح کنـم، اشــک بـه چشـم محسـن مـی آورد💔، ایـن بـود کـه خـودم رویـم نشــد و خجـالـت کشیــدم چیــزی بگویـم علت اینــکه کـه اگـر کسـی بـود، اگر مسئـول مناسبـی در دستــرس آنها بـود که دیگـر بـه مـن خـاک بر سـر نـمی گفتنـد🍃 تـو بیـا و مسئـولیت بگیــر منــی کــه عرضــه ی چـــرخــاندن بیست نفــر آدم را هم نــدارم😔؛ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #عصبانیت_بی‌سابقه_شهیدهمت ۸ مــرداد ۱۳۶۱ عـملیـات رمـضـان درحـالی به پایـان رسیـد
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• ۸ مــرداد ۱۳۶۱ عـملیـات رمـضـان درحـالی به پایـان رسیـد کـه فشـار زیـادی بـه نیـروهـا و کـادر تیـپ ۲۷ وارد آمـد به طوری که عکس العمـل هـای آنهــا سخنـان تنــد را در جلســه روز ۹ مـرداد ۱۳۶۱ در پـی داشـت😐 الان نماینــده امــام، اطمینـانش از لحــاظ بــرش عملیــاتی و کیـفیـت کــار، به دو سـه تـیپ اسـت آنـوقــت خـدایی نـاکــرده، کـادرهای مـا بیاینـد و بـه ما بـگوینـد ما دیگـر مـی خواهیـم بـه صـورت نیـروی عادی و پـرسنـل سـاده وارد عملیـات بشـویم؟ خـدا گـواه اسـت☝️، بـه شــرف حضــرت زهـــرا سلام الله علیها قسم مـن سـه بار رفتـم پیـش محـسن رضــایی که بگــویم مـن استعفــاء می دهــم؛ مـن معلــم هستــم و مــی خواهــم بــروم بچسبــم بـه شغــل معلمـی خــدا گــواه است☝️😒 هــر بار خــواستم این را مطــرح کنــم، جــرأت نکــردم و بــر خـودم لرزیــدم دیـدم هـر جمله ای را کـه می خواستـم مطـرح کنـم، اشــک بـه چشـم محسـن مـی آورد💔، ایـن بـود کـه خـودم رویـم نشــد و خجـالـت کشیــدم چیــزی بگویـم علت اینــکه کـه اگـر کسـی بـود، اگر مسئـول مناسبـی در دستــرس آنها بـود که دیگـر بـه مـن خـاک بر سـر نـمی گفتنـد🍃 تـو بیـا و مسئـولیت بگیــر منــی کــه عرضــه ی چـــرخــاندن بیست نفــر آدم را هم نــدارم😔؛ چــه برســد به اینــکه بیــایم و مسـئولیت شرعــی خــون سه چهار هزار نفر آدم را در یک تیــپ به عهـــده بگیـــرم؛ خــود شمــا هــم همینطــور، تـک تـک مـاهــا هــم همینطـــور، عــرضــه ی چــرخانــدن خــودمان را هــم نداریــم خودمــان را هــم را نمــی تــوانیــم بســازیم،🍃 بچــرخــانیم و فرمانــدهی کنیــم، دیگــر چــه بــرسد بـه اینکـه بیـاییم و سـه چهــار هــزار نفــر را فرمــاندهی کنیــم،نـــداریـــم اگـــر کســی چنیــن عرضـــه ای را دارد بیایــد و بــگویــد ولـــی آیـــا حیثیت اســلام و انقــلاب چـنیـن اظهــار خستگـی را از مــا قبـول مـی کنــد👌؟و به قــول بــرادر رضـا چــراغی کــه دیشــب مــی گفــت مــا به ایــن ترتیـب بـایـد مــرگ بـر شـاه هـم نمی گفتیم وقتـی گفتیم، بایــد پــاے آن بایستیـــم✌️💪 منبـع نـوار📼 جلسـه ی روز نهـم مــرداد مـاه سال ۱۳۶۱، محـوطه ی بیـرونی قـرارگاه مرکـزی کـربلا ❤️ 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
بوی رنگ اتاق را پر کرده استنشاق می‌کنم یاد میکنم😢 روزی را که خونِ سرِ بریده ات، جاری بر خاکِ غمگینِ جزیره ای "مجنون" ، مجنون‌تَرَش می‌کند ...😰😰 حس میکنم، تورا، نگاهت را. عظمت خلوصِ مخلَص را. خدا را. خدا را ....😢😔 . دعایمان کن صدیقِ شهید چقدر خدا، دوستت دارد ....😭😭😭 . . ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۱۱۱ 🌸 شهیدی که در عالم رویا امام‌زمان(عج) به او فرمود: از تو راضی‌ام ...
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۱۱۱ ✍ شهیدی که در عالم رویا امام‌زمان(عج) به او فرمود: از تو راضی‌ام ... مصطفی هراسان از خواب بیدار شد؛ اما دیدم داره می‌خنده. علت رو که پرسیدم،گفت: توی خواب بالای یک تپه ایستاده بودم که امام زمان(عج) رو دیدم. آقا دست روی شانه ام گذاشتند و فرمودند: مصطفی! از تو راضی هستم... 📌خاطره‌ای از زندگی دانشمند شهید مصطفی احمدی‌روشن 📚منبع: پایگاه اینترنتی راسخون به نقل از همسر شهید http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_دهم نیمه‌شب اس
یونس درحالی‌که از کارهای خنده‌اش گرفته، کف شوررا برمی‌دارد و می‌گوید: «چشم قربان» بعد درحالی‌که مشغول کار می‌شود، با صدای بلند آواز می‌خواند. ، را روی تخت پهن می‌کند و می‌ایستد به . از بیرون، صدای ماشین می‌آید. اول، ماشین سرلشکر و بعد یک جیپ نظامی جلو ساختمان آشپزخانه می‌ایستند. داخل جیپ، چند نظامی چماق به دست نشسته‌اند. سرلشکر و سگش از ماشین پیاده می‌شوند. سرلشکر به نظامی‌ها می‌گوید: «من می‌روم داخل... وقتی صدا زدم، شما هم بیایید.» سرلشکر، چماق یکی از نظامی‌ها را می‌گیرد و به‌طرف آشپزخانه راه می‌افتد. سگ جلوتر از او می‌رود. صدای آواز یونس و مناجات شنیده می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🔥 📛 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ 🔷اي كاش همان مرگ مي بود و بس ،😞 📗سوره: مدثر آيه: 19 ⁉️ 🗯همین الان خودتو تو قبرستون تنها فرض کن چ حسی داری.... 🗯😱😱😢😢 🔥http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
: چه خنده های قشنگی به لب نشانده ای ای چه که مانده ماندگار افق های ناکجا آباد .. و من انگار و شعر شهــ🌷ــادت می خوانم!! مرا به خود برسان💞 دلم برای تبسم هایت تنگ💔 است.. 💐شهیدحاج محمد ابراهیم همت💐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 3⃣ ... خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهجت را ؛ ایشان فرموده بود که : در دوران
4⃣ ... زمین چرا سبز می شود ؟ ۰۰۰خاک چرا سبز می شود ؟ چون می پذیرد . بذر بدهی به خاک می پذیرد ، نهال بدهی به خاک می پذیرد ، بخاطر همین هم هست که سبز می شود . ⚪️🔵👈ولی سنگ اینطور نیست هیچگاه سبز نمی شود چون هیچ چیزی رانمی پذیرد. در بهاران کی شود سرسبز،سنگ خاک شو تا گل برویی ،رنگ رنگ 🌼🍃در بهار همه چیز سبز می شود همه خاکها سبز می شوند در عالم حتی یک سنگ هم پیدا نمی شود که سبز شود . سالها توسنگ بودی، دل خراش آزمون را یک زمانی، خاک باش ⚪️🔵👈همیشه سنگ بودی وسبز نشدی ، یک مدتی را هم امتحان کن و خاک باش ، خاکی باش ، زیر بار برو ، بپذیر ، سبز می شوی . 🌼🍃 چرا اهل جهنم ناله می کنند و می گویند : یا لَیتَنی کُنتُ تُرابا " ای کاش خاک بودیم " یعنی مثل خاک می پذیرفتیم ولی چی ؟ ۰۰۰ سنگ بودیم ، قران می گوید : کَالحِجارَه " انها مثل سنگ بودند " نمی پذیرفتند! 😊ای کاش خاک بودیم ما که می توانستیم خاک باشیم ، ای کاش خاک شده بودیم ! ثم استیقن ثم استعمل ؛ ⚪️🔵👈 " وقتی پذیرفتی و باور کردی حالا بکار ببر ، عمل کن " ⚪️🔵👈آیات را اول بشنو وقتی شنیدی سعی کن بفهمی برو جلسات تفسیر ببین آیات چه می خواهند بگویند وقتی فهمیدی بپذیر، ایمان بیاور، باور کن ، بکار ببر۰ 👈 از همین امروز شروع کن ، بکار ببر ...... ✨✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت ۱۷) 🍀عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را می‌شناختم در اطراف رهبر بودند و
🔴 (قسمت۱۸) ☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ ♦️ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود. اصرار کردم... 🔆لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی. 🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. 💠 مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. ♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. 🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. 🍃 من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد... 🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. 💠 همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد... 💥مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. 🔆 یکی دو نفر از بستگان می‌خواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند... به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم.... 🔰بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. 💥احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار... 🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم باطن غذا را ببینم... ✔️ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. ☘ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم. ⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم... ♻️ دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. ❎ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمی‌توانستم ادامه دهم. 💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود. ✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! 🔷می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟! ادامه دارد... 📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
مـي خـواھـمت .!! ولـے.!!....... خـيلي خـيلي دوري..!! نـه دسـتم بـه دسـتات مـيرسد!! نـه چشـمانـم بـه ..!!😔😔 چاره اي كن..!! تـو رو كم داشـتـن ..!! كم نيست..!! است.. خـدایـا... بگیـر از مـن! آن چـه که را می گیـرد از مـن...😔😔 این روزهــا عجیب دلم؛ به سیم خـاردار هـای ! گیـــر کرده است... . ابراهیم همت🌷 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔥 📛 #هر_وقت_فکر_گناه_میاد_به_ذهنم ➰ #مرگ_در_قرآن_مجید 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶يا لَيْتَها كانَتِ
🔥 📛 ۲ ➰ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ 🔷چون كسي اجلش فرا رسد ، خدا مرگ او را به تاخير نمي افكند و خدا به كارهايي كه مي كنيد آگاه است😢 📗 سوره: ملك‏ - آيه: 2 🗯دیروز شخصی را دیدم نفس می‌کشید مثل ما ولی امروز شنیدم مرده راستی کسی از مرگش خبر داره؟🗯😢😱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 اول کسی که منتظر و چشم به راه ظهور و قیام جهانی نجات دهنده بزرگ و موعود امت‌هاست، باید از نظر عملی، فکری و اعتقادی نیز انتظار و امادگی خود را نشان دهد. تنها... با ما همراه باشید👌 ادامه دارد... 🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
ای شهـید😔 ازمیلہ هاے این قفس نگاهم میرسدبہ تو تویے ڪہ رهاشده اے😢 ازهمہ تیروترڪشهاے گناه جداشده اے ازاین تن خاڪے پرواز را یادم بده اے پرستوے عاشق❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔥 📛 #هر_وقت_فکر_گناه_میاد_به_ذهنم۲ ➰ #مرگ_در_قرآن_مجید 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 وَ لَنْ يُؤَخِّر
🔥 📛 ۳ ➰ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ 🔷پيش از آنكه مرگتان فرا رسد تمناي مرگ مي كرديد ، اينك مرگ را ديديد و در آن مي نگريد 📗 سوره: آل عمران آيه: 168 🗯قبر... این لحظه را همه در پیش دارند کمی در موردش بیندیش....🗯 🔥 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 4⃣ ... زمین چرا سبز می شود ؟ ۰۰۰خاک چرا سبز می شود ؟ چون می پذیرد . بذ
5⃣ 🌼🍃عطر برای استفاده است ، برای استعمال است ، برای این نیست که روی طاقچه یا توی جیب بگذاریم ، عطر برای این است که باز کنیم و به تن بزنیم ، به جامه بزنیم ، ... تا فضا معطر شود ، عطر آگین شود . 📚 قران هم دقیقاً شبیه عطر است ، 🔸برای استعمال است ، 🔸 برای استفاده است ، 🔸 برای بکار بستن است ، 🌾👈 مثل مشک می ماند ، چه فایده دارد که مشک را در شیشه کنید یا در جیب خودتان بگذارید فایده ندارد . 🌸🍃 قران هم همینطور است در طاقچه باشد چه فایده دارد؟ یا اصلا در حافظه باشد ، یا کسی حافظ کل قران باشد ؛ ‼️ حجاج بن یوسف ثقفی حافظ کل قران بود ! ‼️ هشتادو سه نفر از سپاهیان یزید حافظ کل قران بودند! 🚫 فایده ای ندارد .🚫 ✅ مثل گرانبها ترین عطر در شیشه آنهم در جیب شما۰۰۰۰۰۰۰ چه فایده ای دارد ؟ ❎ قران باید بیاید در گفتار شما ، در کردار شما ، حتی در پوشش شما باید این آیات دیده شود . 🔰مولوی می گوید : مشک رابر تن بزن ، بر جان بمال مشک چه بود ، نام پاک ذو الجلال ✨✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_یازدهم یونس در
سرلشکر، از پشت در به صداها گوش می‌دهد. سگ، پوزه‌اش را به در آشپزخانه می‌مالد و عوعو می‌کند. سرلشکر، لگدی از سرِ حرص به سگ میزند و سرزده وارد آشپزخانه می‌شود در حال است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده است. یونس پشت به سرلشکر دارد، کف شور را به کف آشپزخانه می‌کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولند کنان به طرفشان حمله‌ور می‌شود: «پدرسوخته‌های عوضی، شما هنوز آدم...» اما هنوز حرفش تمام نشده که سر می‌خورد و پاهایش در هوا معلق می‌شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می‌شود. وقتی از ته دل آه می‌کشد، نظامی‌ها به سمت آشپزخانه می‌دوند و یکی پس از دیگری روی سرلشکر می‌افتند. سرلشکر زیرِ بدن نظامی‌ها گم می‌شود و صدای آه و ناله‌اش با آه و ناله نظامیها قاطی می‌شود. سحر است. سربازها با خیالی آسوده در سالن غذاخوری نشسته‌اند و دارند سحری می‌خورند. گروهبان وارد آشپزخانه می‌شود. همه آشپزها حضور دارند؛ به‌جز و یونس. یکی از آشپزها، یک سینی غذا و یک پارچ آب به گروهبان می‌دهد و می‌پرسد: «از سرلشکر چه خبر؟» گروهبان درحالی‌که لبخند می زند، می‌گوید: «خیالتان راحت باشد، بعید است تا مرخص بشود.» گروهبان از آشپزخانه خارج می‌شود و به‌طرف بازداشتگاه می‌رود. درِ بازداشتگاه را باز می‌کند و به تاریکی داخل آن خیره می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #عصبانیت_بی‌سابقه_شهیدهمت ۸ مــرداد ۱۳۶۱ عـملیـات رمـضـان درحـالی به پایـان رسیـد
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• 💛طلائيه بوديم. دم ‌دماي صبح، بچه‌هايي كه رفته بودند جلو🚶، مجبور شده بودند عقب‌نشيني كنند. زمين و زمان مي‌لرزيد⚡️. اصلاً حس مي‌كردي توي اين دنيا نيستي،‌ اين‌قدر كه شدت آتش زياد بود.☄ 📞بي‌سيم به دست،‌ بالاي خاك‌ريز ايستاده بود. داشت با فرمان‌دهِ گردان صحبت مي‌كرد. مي‌خواست برگشتِ بچه‌ها با كم‌ترين تلفات باشد✌️. ما اون‌طرف خاك‌ريز پناه گرفته بوديم. با هر صدا دلم هري مي‌ريخت پايين. مي‌گفتم الآن موج را مي‌گيرد. خودم را انداختم روي و با هم غلت خورديم تا پايين خاك‌ريز. نفسش بند آمده بود😣،‌ ولي چيزي نگفت. آرام بلند شد و دوباره رفت سر كارش.😐😶 ❤️ 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت سردار همت😔😔 17 اسفند 62 یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می‌رفت محال بود بتواند از آن عبور کند. 😔😢حاج همت به مرتضی قربانی، فرمانده لشکر۲۵ کربلا گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است. قربانی گفت: من هیچ کس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت. 😭😢حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره. قبل از راه افتادن جمله‌ای گفت که هیچ وقت یادم نمی‌رود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده»😌 بعد از رفتن حاجی من با یکنفر دیگر راه افتادم سمت جزیره و آمدیم داخل خط. عراقی‌ها هنوز به شدت بمباران می‌کردند. رفتیم جایی که نیرو‌ها پدافند کرده بودند. وضعیت خیلی ناجور بود. مجروحان زیادی روی زمین افتاده بودند.جنازه عراقی‌ها و شهدای ما افتاده بودند داخل آب و عراق دائم بمباران می‌کرد😱😭😢 ما نمی‌توانستیم از این خط جلو‌تر برویم. حاج همت به من گفت: شما بمان و از وضع خط مطلع باش. بیسیم هم به من داد تا با عقبه در ارتباط باشم و خودش برگشت عقب😔😢 صبح فردا هوا روشن شد اما از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقی‌ها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم😭😢 ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
شهادت سردار همت😔😔 17 اسفند 62 یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می‌رفت محال بود بتواند از آن
شهادت سردار همت 17 اسفند 62 یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می‌رفت محال بود بتواند از آن عبور کند. 😢😭حاج همت به مرتضی قربانی، فرمانده لشکر۲۵ کربلا گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است. قربانی گفت: من هیچ کس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت. حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره. قبل از راه افتادن جمله‌ای گفت که هیچ وقت یادم نمی‌رود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده»😌 بعد از رفتن حاجی من با یکنفر دیگر راه افتادم سمت جزیره و آمدیم داخل خط. عراقی‌ها هنوز به شدت بمباران می‌کردند. رفتیم جایی که نیرو‌ها پدافند کرده بودند. وضعیت خیلی ناجور بود. مجروحان زیادی روی زمین افتاده بودند.😭😢جنازه عراقی‌ها و شهدای ما افتاده بودند داخل آب و عراق دائم بمباران می‌کرد😭😢 ما نمی‌توانستیم از این خط جلو‌تر برویم. حاج همت به من گفت: شما بمان و از وضع خط مطلع باش. بیسیم هم به من داد تا با عقبه در ارتباط باشم و خودش برگشت عقب😔 صبح فردا هوا روشن شد اما از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقی‌ها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم👌 در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی مرگ چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود.😭😭😭 از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود‌‌ همان طور که به عقب می‌آمدم خود را دلداری می‌دادم که نه این جنازه حاج همت نبود.😭😢😭 وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می‌گردند پذیرفتم که او شهید شده است😭😭 شب‌‌ همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت.گمان می‌کردم همه مطلع هستند اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است.😭😢 روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانه‌ای مفقود شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم و جسد را مشخص کردیم😭😭😭 چند روز قبل از شهادت حاج عبادیان مسؤول تدارکات لشکر یک دست لباس به حاجی داده بود و ما از روی‌‌ همان لباس توانستیم حاجی را شناسایی کنیم😭😢😔 . کتاب نبرد در الوک ، بخشی از خاطرات جعفر جهروتی‌زاده http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 #مجموعه_مهدوی #قسمت اول #منتظر کسی که منتظر و چشم به راه ظهور و قیام جهانی نجات دهند
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 دوم ❃فضیلت منتظران از نگاه آیات و روایات برترین انسان ها کسانی هستند که با رفتار خود اسباب رضایت و خشنودی پرودگار جهانیان را فراهم می‌آورند. با ما همراه باشید👌 ادامه دارد.... 🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f