eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
978 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای شهـید😔 ازمیلہ هاے این قفس نگاهم میرسدبہ تو تویے ڪہ رهاشده اے😢 ازهمہ تیروترڪشهاے گناه جداشده اے ازاین تن خاڪے پرواز را یادم بده اے پرستوے عاشق❤️❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔥 📛 #هر_وقت_فکر_گناه_میاد_به_ذهنم۲ ➰ #مرگ_در_قرآن_مجید 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 وَ لَنْ يُؤَخِّر
🔥 📛 ۳ ➰ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ 🔷پيش از آنكه مرگتان فرا رسد تمناي مرگ مي كرديد ، اينك مرگ را ديديد و در آن مي نگريد 📗 سوره: آل عمران آيه: 168 🗯قبر... این لحظه را همه در پیش دارند کمی در موردش بیندیش....🗯 🔥 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 4⃣ ... زمین چرا سبز می شود ؟ ۰۰۰خاک چرا سبز می شود ؟ چون می پذیرد . بذ
5⃣ 🌼🍃عطر برای استفاده است ، برای استعمال است ، برای این نیست که روی طاقچه یا توی جیب بگذاریم ، عطر برای این است که باز کنیم و به تن بزنیم ، به جامه بزنیم ، ... تا فضا معطر شود ، عطر آگین شود . 📚 قران هم دقیقاً شبیه عطر است ، 🔸برای استعمال است ، 🔸 برای استفاده است ، 🔸 برای بکار بستن است ، 🌾👈 مثل مشک می ماند ، چه فایده دارد که مشک را در شیشه کنید یا در جیب خودتان بگذارید فایده ندارد . 🌸🍃 قران هم همینطور است در طاقچه باشد چه فایده دارد؟ یا اصلا در حافظه باشد ، یا کسی حافظ کل قران باشد ؛ ‼️ حجاج بن یوسف ثقفی حافظ کل قران بود ! ‼️ هشتادو سه نفر از سپاهیان یزید حافظ کل قران بودند! 🚫 فایده ای ندارد .🚫 ✅ مثل گرانبها ترین عطر در شیشه آنهم در جیب شما۰۰۰۰۰۰۰ چه فایده ای دارد ؟ ❎ قران باید بیاید در گفتار شما ، در کردار شما ، حتی در پوشش شما باید این آیات دیده شود . 🔰مولوی می گوید : مشک رابر تن بزن ، بر جان بمال مشک چه بود ، نام پاک ذو الجلال ✨✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_یازدهم یونس در
سرلشکر، از پشت در به صداها گوش می‌دهد. سگ، پوزه‌اش را به در آشپزخانه می‌مالد و عوعو می‌کند. سرلشکر، لگدی از سرِ حرص به سگ میزند و سرزده وارد آشپزخانه می‌شود در حال است. سطح آشپزخانه را کف غلیظی پوشانده است. یونس پشت به سرلشکر دارد، کف شور را به کف آشپزخانه می‌کشد. سرلشکر با دیدن آن دو غرولند کنان به طرفشان حمله‌ور می‌شود: «پدرسوخته‌های عوضی، شما هنوز آدم...» اما هنوز حرفش تمام نشده که سر می‌خورد و پاهایش در هوا معلق می‌شود و با کمر و دست به زمین کوبیده می‌شود. وقتی از ته دل آه می‌کشد، نظامی‌ها به سمت آشپزخانه می‌دوند و یکی پس از دیگری روی سرلشکر می‌افتند. سرلشکر زیرِ بدن نظامی‌ها گم می‌شود و صدای آه و ناله‌اش با آه و ناله نظامیها قاطی می‌شود. سحر است. سربازها با خیالی آسوده در سالن غذاخوری نشسته‌اند و دارند سحری می‌خورند. گروهبان وارد آشپزخانه می‌شود. همه آشپزها حضور دارند؛ به‌جز و یونس. یکی از آشپزها، یک سینی غذا و یک پارچ آب به گروهبان می‌دهد و می‌پرسد: «از سرلشکر چه خبر؟» گروهبان درحالی‌که لبخند می زند، می‌گوید: «خیالتان راحت باشد، بعید است تا مرخص بشود.» گروهبان از آشپزخانه خارج می‌شود و به‌طرف بازداشتگاه می‌رود. درِ بازداشتگاه را باز می‌کند و به تاریکی داخل آن خیره می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #عصبانیت_بی‌سابقه_شهیدهمت ۸ مــرداد ۱۳۶۱ عـملیـات رمـضـان درحـالی به پایـان رسیـد
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• 💛طلائيه بوديم. دم ‌دماي صبح، بچه‌هايي كه رفته بودند جلو🚶، مجبور شده بودند عقب‌نشيني كنند. زمين و زمان مي‌لرزيد⚡️. اصلاً حس مي‌كردي توي اين دنيا نيستي،‌ اين‌قدر كه شدت آتش زياد بود.☄ 📞بي‌سيم به دست،‌ بالاي خاك‌ريز ايستاده بود. داشت با فرمان‌دهِ گردان صحبت مي‌كرد. مي‌خواست برگشتِ بچه‌ها با كم‌ترين تلفات باشد✌️. ما اون‌طرف خاك‌ريز پناه گرفته بوديم. با هر صدا دلم هري مي‌ريخت پايين. مي‌گفتم الآن موج را مي‌گيرد. خودم را انداختم روي و با هم غلت خورديم تا پايين خاك‌ريز. نفسش بند آمده بود😣،‌ ولي چيزي نگفت. آرام بلند شد و دوباره رفت سر كارش.😐😶 ❤️ 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت سردار همت😔😔 17 اسفند 62 یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می‌رفت محال بود بتواند از آن عبور کند. 😔😢حاج همت به مرتضی قربانی، فرمانده لشکر۲۵ کربلا گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است. قربانی گفت: من هیچ کس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت. 😭😢حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره. قبل از راه افتادن جمله‌ای گفت که هیچ وقت یادم نمی‌رود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده»😌 بعد از رفتن حاجی من با یکنفر دیگر راه افتادم سمت جزیره و آمدیم داخل خط. عراقی‌ها هنوز به شدت بمباران می‌کردند. رفتیم جایی که نیرو‌ها پدافند کرده بودند. وضعیت خیلی ناجور بود. مجروحان زیادی روی زمین افتاده بودند.جنازه عراقی‌ها و شهدای ما افتاده بودند داخل آب و عراق دائم بمباران می‌کرد😱😭😢 ما نمی‌توانستیم از این خط جلو‌تر برویم. حاج همت به من گفت: شما بمان و از وضع خط مطلع باش. بیسیم هم به من داد تا با عقبه در ارتباط باشم و خودش برگشت عقب😔😢 صبح فردا هوا روشن شد اما از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقی‌ها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم😭😢 ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
شهادت سردار همت😔😔 17 اسفند 62 یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می‌رفت محال بود بتواند از آن
شهادت سردار همت 17 اسفند 62 یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می‌رفت محال بود بتواند از آن عبور کند. 😢😭حاج همت به مرتضی قربانی، فرمانده لشکر۲۵ کربلا گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است. قربانی گفت: من هیچ کس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت. حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره. قبل از راه افتادن جمله‌ای گفت که هیچ وقت یادم نمی‌رود: «مثل اینکه خدا ما را طلبیده»😌 بعد از رفتن حاجی من با یکنفر دیگر راه افتادم سمت جزیره و آمدیم داخل خط. عراقی‌ها هنوز به شدت بمباران می‌کردند. رفتیم جایی که نیرو‌ها پدافند کرده بودند. وضعیت خیلی ناجور بود. مجروحان زیادی روی زمین افتاده بودند.😭😢جنازه عراقی‌ها و شهدای ما افتاده بودند داخل آب و عراق دائم بمباران می‌کرد😭😢 ما نمی‌توانستیم از این خط جلو‌تر برویم. حاج همت به من گفت: شما بمان و از وضع خط مطلع باش. بیسیم هم به من داد تا با عقبه در ارتباط باشم و خودش برگشت عقب😔 صبح فردا هوا روشن شد اما از حمله دشمن خبری نشد. اطلاع نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است. بالاخره زمانی که اطمینان حاصل شد از حمله عراقی‌ها خبری نیست، تصمیم گرفتم به عقب برگردم👌 در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی مرگ چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود.😭😭😭 از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود‌‌ همان طور که به عقب می‌آمدم خود را دلداری می‌دادم که نه این جنازه حاج همت نبود.😭😢😭 وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می‌گردند پذیرفتم که او شهید شده است😭😭 شب‌‌ همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت.گمان می‌کردم همه مطلع هستند اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است.😭😢 روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانه‌ای مفقود شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم و جسد را مشخص کردیم😭😭😭 چند روز قبل از شهادت حاج عبادیان مسؤول تدارکات لشکر یک دست لباس به حاجی داده بود و ما از روی‌‌ همان لباس توانستیم حاجی را شناسایی کنیم😭😢😔 . کتاب نبرد در الوک ، بخشی از خاطرات جعفر جهروتی‌زاده http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 #مجموعه_مهدوی #قسمت اول #منتظر کسی که منتظر و چشم به راه ظهور و قیام جهانی نجات دهند
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 دوم ❃فضیلت منتظران از نگاه آیات و روایات برترین انسان ها کسانی هستند که با رفتار خود اسباب رضایت و خشنودی پرودگار جهانیان را فراهم می‌آورند. با ما همراه باشید👌 ادامه دارد.... 🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• 💛طلائيه بوديم. دم ‌دماي صبح، بچه‌هايي كه رفته بودند جلو🚶، مجبور شده بودند عقب‌نشين
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• در سنگر فرماندهی با نشسته بودیم که ناگهان یک نفر با داد و فریاد وارد شد. بدون مقدمه را خطاب قرار داده و در مقابل همه با لحنی اهانت آمیز سر فریاد می کشید😒. وسط حرف هایش پریدم و گفتم :« مرد حسابی! این چه وضع حرف زدنه⁉️ درست صحبت کن، داری با فرمانده ی لشکر حرف میزنی ها. گیریم حق با تو باشه، ولی کی به تو همچین اجازه ای داده که با حاجی این جوری صحبت کنی؟» گفت:« بشین سرجات! تو دیگه چی کاره ای؟😤» بعد هم دوباره به حرف هایش ادامه داد. سر مسئله ای اعتراض داشت و حاجی را مقصر میدانست که چرا توجه نمی کند.☹️ در تمام مدتی که او سر حاجی فریاد می کشید، حاجی ساکت و آرام نشسته بود😊 و بدون کوچکترین عکس العملی به حرف های او گوش می کرد. آخر سر هم وقتی حرف هایش تمام شد، به او گف :« حق با شماست، ناراحت نباش، خونسردی خودت را هم حفظ کن. من حتما قضیه رو پی گیری میکنم. انشاءالله درست میشه.»☺️🌹 همه از این نحوه برخورد حاجی درس گرفتیم که او چطور توانست خودش را کنترل کند و در کمال آرامش و ادب جواب او را بدهد و خشمگین نشود.👌 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❗️با عرض سلام و عرض قبولی طاعات و عبادات خدمت شما کاربران گرامی کانال شهید محمدابراهیم همت 🛑🛑ازمون کتاب سه دقیقه در قیامت در روز:دوشنبه 26خردماه تا چهارشنبه 28خرداد ماه برگزار میگردد 🎁🎁 به همراه جوایز معنوی 🎁🎁 اطلاعات تکمیلی درباره نحوه ورود به سایت ساعت برگزاری و...........بزودی در همین کانال اطلاع رسانی میگردد ⚠️⚠️ازمون اختیاری میباشد⚠️⚠️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 5⃣ 🌼🍃عطر برای استفاده است ، برای استعمال است ، برای این نیست که روی طاقچ
6⃣ 🌺.... چه می شود که انسان از مرحله خامی به مرحله پختگی منتقل می شود ؟ 🌸🍃 تنها سبب انتقال یک چیز است آنهم 🔹معرفت است، 🔹آگاهی است ، 🔹دانایی است، 👈 اولیای خدا اگرآرامند ا گر آرامش دارند، اگر قرار و ثباتی دارند، اگر بی قراروبی تاب نیستند چون عارفند، چون معرفت دارند. 🔵👈چه موقع انسان به معرفت می رسد ؟ وقتی که پاسخ پرسشهایش را دریابد. 🌾 هر انسانی پرسشهایی دارد، اگر به پاسخ آنها برسد به معرفت رسیده . ⚪️🔵⬅️ پاسخها کجایند ؟ 🌟 قرآن پاسخ نامه است ، همه ی قرآن ۰۰۰۰۰۰۰ ✅همین سوره یوسف پاسخ نامه است ، پاسخ پرسشهای ما ۰۰۰۰ سوره یوسف حل المسائل است. 😊دیدی بچه ها در کنارکتابهایشان یک حل المسائل دارند ، وقتی یک مساله را نمی توانند حل کنند به سراغ آن می روند و راحت راه حل را پیدا می کنند . ✅سوره یوسف حل المسائل ماست، هر مساله ای و هر سوالی پاسخی دارد و پاسخ آن در این سوره یوسف است . 📚لَقَد کانَ فی یُوسُفَ وَ اِخوَتِهِ ایا تٌ لِلسّا ئِلین..... 🍂🌺🍂براستی در ماجرای یوسف وبرادرانش برای سوال کنندگان عبرت هاست ۰۰۰۰۰۰ 🌸🍃آیه ۷ ۰۰۰۰سوره ی یوسف ✨✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تفسیر_تمثیلی_سوره_یوسف 6⃣ 🌺.... چه می شود که انسان از مرحله خامی به مرحله پختگی منتقل می شود ؟
7⃣ 🌺🍃.... دردنیا به انسانها می گویند : چه کردی؟ ولی در آخرت اصلا نمی گویند : چه کار کردی؟ ✅ در آخرت می گویند: به چه انگیزه ای کار کردی؟ چرا کار کردی؟ 👈 چون "چرا " برای آنها مهم است یعنی آن نیت مهم است ، انگیزه مهم است . ⬅️ اعمال ریشه در افکار دارند ، پس افکار خیلی مهمند 😊 یک مهندس اول در ذهنش نقشه می کشد۰۰۰۰۰۰۰۰۰ بعد نقشه را روی کاغذ می آورد وبعد می آورد روی زمین . ⭕️اگردر ذهن خطا کرد در کاغذ هم خطا می کند ، خطای درزمین هم قطعی است . 👈 افکارهم همینطوراست ، افکار هم اگردرذهن فاسد شدند اعمال هم قطعا فاسد می شود، ⚪️🔵👈 افکار اگر صالح شدند اعمال قطعاً صالح می شود . ⬅️ لذا درجریان برادران یوسف قران از کجا شروع می کند ؟ از افکار شان شروع می کند ، سراغ افکارشان می رود . 📚 إذ قالوا لَیُوسُفَ و اَخُوهُ اَحَبُّ اِلَی اَبینا مِنّا نَحنُ عُصبَة ✨سوره یوسف آیه ۸ ✅ برادران یوسف دور هم نشستند و گفتند: یوسف پیش پدر از ما محبوبتر است ۰۰۰۰ ⬅️ در حالی که زور در بازوان ماست و اگر زوری است ماداریم۰۰۰۰۰۰۰۰ 💦یک تفکر و یک نگاه . چرا یوسف محبوبتر است ؟ 💥فکر آلوده ، فکر پلید ، همین آنها را به آن منجلاب کشاند ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ ✨✨✨✨✨✨ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۲۱ | هرچه سخت تر باشد ارزشمندتر است🍃✨| در دوران غیبت، طوفان سهمگین فتنه های آخر
۲۲ مقامی برابر با اجر ۱۱۱۰ شهید آن هم از شهدای بدر و احد! مقام شهید ضرب المثل در عظمت و بزرگی است؛ واژه ها از بیان جلالتش و عقل ها از فهمش، عاجزند. همین قدر در قرآن بیان شده است که ۱ (عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون) میزبانشان خود خداست و نزد او روزی می خوردند. امام سجاد علیه السلام میفرمايد: کسی که در زمان غیبت حضرت قائم علیه السلام بر ولایت اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم بماند)در اعتقاد و عمل در همان مسیر 2 حرکت کند(»أَعْطَاهُ اللَّهُ عزََّ و جلَّ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ مِن شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ« خداوند پاداش هزار شهید از شهدا بدر و احد به او عطا خواهد کرد چرا که آن، جهاد اصغر بود و اين، جهاد اکبر. آنان رسول خدا را می ديدند و آن راه را رفتند ولی اينان نه رسول را ديده اند و نه امامشان را،۳ ولی (فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَى بَیَاض) با کلماتی که از آن انوار طیبه به آنان رسیده اين چنین بر مسیر حق، ثابت قدم مانده اند. 4 آری اينان »صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عَنْدهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ« با اين که امامشان غائب است او را شاهد و ناظر بر خود می بینند و سعیشان جلب رضايت اوست. حال ای منتظران! قله را بنگريد و با عزمی راسخ و انتظاری مثال زدنی حافظ دين و ايمان و ارزشهای خود و ديگران باشیم. ۱.آل عمران، 161 ۲. کمال الدين، ج 1 ،ص 323 ،باب 31 ،ج ۷ ۳. همان، ص 222 ،باب 22 ج ۲ ۴. همان، ص 323 ،باب 31 ،ج۲ 🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 #مجموعه_مهدوی #قسمت دوم #منتظر ❃فضیلت منتظران از نگاه آیات و روایات برترین انسان ها
🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀🍃 سوم ❃فضیلت منتظران ✠منتظران و رضایت خداوند از پاره ای روایات استفاده می‌شود به سبب شرایط ویژه ای که بر مردمان عصر انتظار حاکم است، اگر آن‌ها منتظر راستین باشند، مورد خشنودی خداوند بوده جایگاه بسیار ارزشمندی خواهند داشت. 🍃❀✿❀🍃🌼🍃❀✿❀ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• در سنگر فرماندهی با #حاجی نشسته بودیم که ناگهان یک نفر با داد و فریاد وارد شد. بدو
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• هنوز آفتاب🌤 نزده بود كه به رسيديم. بعضي بچه‌ها تازه رسيده بودند و ڪنار راه‌آهن داشتند نماز مي‌خواندند. تا اين صحنه را ديد، رنگش پريد و قدم‌هاش تند شد🏃. - اين چه وضعشه؟ بچه‌ها بايد رو سنگ و كلوخ نماز بخونن؟ اقلاً يه حسينيه بزنين اين‌جا.☝️ - بودجه نيست، . از كوره در رفت «اگه بودجه نيست، يه صندوق بزنين كه هركي از اين‌جا رد مي‌شه دوتومن توش بندازه. اين‌جوري بودجه تأمين مي‌شه.»🍃 آشفتگي را كه ديد، با شرمندگي گفت:«ديگه چوب‌كاري نكنين. ان‌شاءالله درست مي‌شه.»☺️ گوشه‌ي انبار يك كلنگ🔨 بود. برش داشت و گفت «كلنگ اول رو مي‌زنم. اگه تا بيست روز ديگه پول جور نشد، صندوق رو به پا مي‌كنم.»😇😐 🌹 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• هنوز آفتاب🌤 نزده بود كه به #دوڪوهه رسيديم. بعضي بچه‌ها تازه رسيده بودند و ڪنار راه
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• صدام برای سر ، جایزه گذاشته بود صدام از بی بی سی اعلام می‌کند، هر کسی سر را برای ما بیاورد، جایزه دارد وقتی شهید می‌شود🕊، دوباره صدام در بی بی سی اعلام می‌کند، خمینی دیدی را هم کشتیم😒 امام هم این را می‌شنود آن موقع امام دستور می‌دهد، تشییع باشکوهی برای او برپا کنید ۱۷ اسفند۶۲ در گمنامی به شهادت رسید💔 و بعد از چهار روز جستجوی همرزمان باوفایش در معراج الشهدای اهواز بین شهدای مجهول الهویه در لشکر عاشورا شناسایی شد😔 و خبر شهادتش در ۲۴ اسفند اعلام شد ۲۴ اسفند در تهران ۲۵ اسفند در اصفهان و جمعه ۲۶ اسفند در شهرضا در حلقه محبت همرزمان و همشهریانش تشییع و در جوار امام زاده شاهرضا آرام گرفت🍁 اما او و همه شهدا روزی برای یاری امام غربیشان بازخواهند گشت👌 به امید دیدن آن روز به زودي ان شاء الله😭 ❤️ 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#سردار_شهید #محمد_ابراهیم_همت #دوران_سربازی #ماه_مبارک_رمضان #مسئول_آشپزخانه #قسمت_دوازدهم سرلشکر
و یونس در تاریکی به نماز ایستاده‌اند. گروهبان، سینی غذا و آب را کنارشان می‌گذارد و با حسرت نگاهشان می‌کند. یک‌لحظه به یاد مرخصی می‌افتد. می‌توانست این لحظات را در کنار خانواده و در راحتی و آسایش سپری کند. او گرفتن در محله دل‌نشین خودشان، جماعت مسجد محل و در ایوان باصفای خانه آن ‌هم در کنار کربلایی و ننه نصرت را خیلی دوست داشت، اما سخت و بازداشتگاه برای او لذت ‌بخش ‌تر از هر چیز دیگری است. شادی روح همه و امام خصوصاً رشید اسلام ، خیبر ، ، هدیه می کنیم ۵ شاخه 🌹 بر محمد و آل محمد (ص) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت۱۸) ☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من ب
🔴 (قسمت۱۹) 🔷گفتند همه رفقای شما سالم هستند. تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود؟ من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ شدند مشاهده کرده بودم. 🌼چند روزی بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم.اما فکرم به شدت مشغول بود. ☘ یک روز برای این که حال و هوایم عوض شود با خانوم و بچه ها به بیرون رفتیم .به محض اینکه وارد بازار شدیم پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد. 🍁 رنگم پرید! به همسرم گفتم: این فلانی نبود؟ همسرم گفت: آره خودش بود. این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود . ☄برای به دست آوردن پول مواد همه کاری میکرد.گفتم این مگه نمرده؟ من خودم دیدمش که اوضاع و احوال خیلی خراب بود. ⚡️مرتب به ملائکه خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم می‌دانم. خانومم با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟حالا علت مرگش چی بود؟ گفتم اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابل های فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه! خانمم گفت: فعلا که سالم و سرحال بود. آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم.پس نکند آن چیزهایی هم که من دیدم توهم بوده! ❄️ دو سه روز بعد خبر مرگ این جوان پخش شد.از دوست دیگرم که اورا میشناخت سوال کردم ،گفت: بنده خدا تصادف کرده. 🍂من بیشتر توی فکر فرو رفتم، چون من خودم این جوان را دیده بودم حال و روز خوشی نداشت. اعمال،گناهان،حق الناس.. حسابی گرفتارش کرده بود. به همه التماس می کرد برایش کاری بکنند.. 🌾 روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لابلای صحبت‌ها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه وبدزدد،همان بالا برق خشکش می کند! خیره شدم به صورت مهمان و گفتم فلانی را میگویی؟ گفت :بله خودش، پرسیدم مطمئنی؟ گفت آره، خودم اومدم بالای سرش اما خانواده‌اش به مردم چیز دیگه ای گفتند. 💥 پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده نزدیک را هم دیده‌ام. 💫 نمی دانستم چطور ممکن است لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم. ایشان هم اشاره کرد که در این حالت مکاشفه که شما بودی بحث زمان و مکان مطرح نبوده لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشید. ✨بعد از این صحبت یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد. 🍃یکی دو هفته بعد از بهبودی من پدرم در اثر یک سانحه از دنیا رفت. خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف خدا عموی خدابیامرزم افتادم که گفت این باغ برای من و پدرت است و او به زودی به ما ملحق می شود... 🔷در یکی از روزهای نقاهت سری به مسجد قدیمی محل زدم. یکی از پیرمرد های قدیمی را دیدم . ☘سلام و علیک کردیم و وارد مسجد شدیم.یکباره یاد آن پیرمردی افتادم که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید! 🔷 صحنه ناراحتی آن پیرمرد در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم: باید پیگیری کنم ببینم این ماجرا چقدر صحت دارد؟ دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده را از نزدیک ببینم. به پیرمرد گفتم :فلانی رو یادتون هست همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟ 🔅گفت: بله نور به قبرش ببارد .چقدر این مرد خوب بود. این آدم بی سر و صدا کار خیر می کرد. آدم درستی بود. مثل او کم پیدا می شود. ✅گفتم: بله اما خبر نداری این بنده خدا چیزی توی این شهر وقف کرده، مسجد حسینیه؟ ❗️گفت نمی‌دانم ولی فلانی با او خیلی رفیق بود از او بپرس . 🔰بعد از نماز سراغ همان شخص گرفتیم پیرمرد گفت:خدا رحمتش کند دوست نداشت کسی با خبر شود اما چون از دنیا رفته به شما می‌گویم. ♻️ سپس به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت: این حسینیه را می‌بینی همان حاج آقا که ذکر خیرش را کردی این حسینیه را ساخت و وقف کرد. نمی دانی چقدر این حسینیه خیر و برکت دارد. الان هم داریم بنایی می‌کنیم و دیوار حسینیه را برمیداریم و وصلش می کنیم به مسجد تا فضا برای نماز بیشتر باشد. ♻️ بدون اینکه چیزی بگویم جواب سوالم را گرفتم..سری به حسینیه زدم و برگشتم و پس از اطمینان از صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسینیه را به بانی اصلی اش بخشیدم... ادامه دارد... 📌کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت(قسمت۱۹) 🔷گفتند همه رفقای شما سالم هستند. تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چ
🔴 (قسمت۲۰) ✅شب با همسرم صحبت می کردیم خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود. ☘گفتم: لحظه آخر هم بهم گفتند به خاطر دعای همسر و دختری که در راه داری شفاعت شدی. 🔅 به همسرم گفتم این هم یک نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم می شود که تمام این ماجراها صحیح بوده.. 🍂 در پاییز همان سال دخترم به دنیا آمد ♻️تنها چیزی که پس از بازگشت من از آن وادی ترس شدیدی در من ایجاد می کرد و تا چند سال من را اذیت می‌کرد ترس از حضور در قبرستان بود. 💥من صداهای وحشتناکی می شنیدم که خیلی دلهره آور و ترسناک بود. 🌴اما این مسئله در کنار مزار شهدا اتفاق نمی افتاد آنجا آرامش بود و روح معنویت که در وجود انسان ها پخش می شد. 🌼اما نکته مهم دیگری را که باید اشاره این است که در کتاب اعمال و در لحظات آخر حضور در آن دنیا،میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم. ⚡️ به من چند سال مهلت دادند که آن هم به پایان رسیده و من اکنون در وقت‌های اضافه هستم. 🔰اما به من گفتند، ما زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت میگذاری جز عمر شما محسوب نمی کنیم. همچنین زمانی که مشغول بندگی خالصانه خداوند یا زیارت اهل بیت هستی این مقدار نیز جز عمر شما حساب نمی‌شود 🔆 یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است. اما در روزگاری که خبری از شهادت نبود چطور این حرف را ثابت می کردم... 💠به همین خاطر چنین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی از همکاران مرا میدیدم یقین داشتم که یک شهید را که تا مدتی بعد به محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم. 💥احساس عجیبی در ملاقات با این دوستان داشتم می خواستم بیشتر از قبل با آنها حرف بزنم... یک شهید را که به زودی به ملاقات خدا میرفت میدیدم. ❄️ اما چطور این اتفاق می افتد آیا جنگی در راه است؟؟ 🌾 چهارماه بعد از عمل جراحی، مهرماه سال ۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند می توانند ثبت نام کنند. 💐 جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را می‌کردم همگی ثبت‌نام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم. ✨ مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم. هیچ علاقه‌ای به حضور در دنیا نداشتم 🍃 مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم. 🌱 کارهایی را انجام دادم وصیتنامه و هر کاری که فکر می‌کردم باید جبران کنم انجام دادم. 🍀 آماده رفتن شدم، به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم با رفتن من موافقت نمی شد... ادامه دارد... کپی مطالب با ذکر صلوات به نیت تعجل در فرج و سلامتی ناشر و عوامل کتاب ازاد وحلال میباشد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_5906835115933174030.mp3
3.22M
اما نامردا..😢😔 منم یه زمانی مثݪ شما زلال و جاری بودم😢😔 پاڪ بودم😭 کنارتون بودم😭 رفیقتون بودم😭 بابا اگه نبودم😭 نوکرتون که بودم..😭 ..:)😭😭 خیلي قشنگه😭😭😭 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌹🥀🌼🌸🌼🌹🥀🌼🌸🌹🥀 این قسمت دشت های سوخته قسمت 4⃣1⃣1⃣ سپاه چهارم ارتش عراق بر روی ارتفاعات علی گره زد و علی گریذد در دستور کار قرار گرفت‌. در صورت اجرای موفقیت آمیز چنین مانور حساس و پیچیده ای ، در قدم بعدی و با آغاز یورش سراسری، اعلام یگان های عمل کننده سپاه و ارتش در منطقه، بدون کم ترین نگرانی از بابت مواجهه با حجم مهلک و سنگین آتش یکصد و هشتاد عواذه توپ سپاه چهارم ارتش عراق می توانستند به راحتی خود را به موضع و استحکامات قوتی پیاده، مکانیزه و زرهی دشمن در منطقه ی غرب دزفول، دشت عباس و شوش برسانند.🤔🙂 جعفر جهروتی زاده، مسوول واحد تخریب تیپ 27 ، درباره ی نحوه ی اجرای تدبیر متوسلیان در مرحله ی شناسایی عمق مواضع دشمن در ارتفاعات علی گره زد می گوید: 😐 《...در نهایت برای کار شناسایی بر روی محور بلتا و توپخانه ی دشمن در ارتفاعات علی گره زد و علی گریذد، حاج احمد و ابراهیم همّت تیمی تشکیل دادند که اعضای آن عبارت بودند از برادران :😃😘 محسن وزوایی، حسین قُجه ای ، رضا چراغی و عباس کریمی؛ مسوول واحد اطلاعات عملیات تیپ . [ عباس ورامینی معاون گردان حبیب] بنده را هم که مسوول واحد تخریب تیپ بودم ، به صلاحدید حاج احمد در این مجموعه قرار دادند.😄 البته بنده به طور مداوم همراه این برادرها شناسایی نمی رفتم وفقط هروقت اعلام نیاز می شد ،با آن ها همراه می شدم. روال کار این تیم شناسایی ، از این قرار بود که هرشب از دوکوهه سوار بر خودرو تویوتا کالسکه فرماندهی تیپ ، تا خط خودمان در دامنه های بلتا می رفتیم و از آن جا، پای پیاده به طرف خط دشمن راهی می شدیم ، طی راه، مختصات جاده را برای استفاده در شب عملیات ثبت می کردیم. برای خنثی کردن میادین مین موجود در منطقه، طوری عمل می کردم که اگر عراقی ها صبح پای میدان مین می آمدند، متوجه نشوند که مین ها خنثی شده است😃😘 شیوه ی کار هم این بود که بدون دست زدن به زمین یا زیر ورو کردن آن ها، چاشنی جنگی مین ها را خارج می کردم و به جای آن، چاشنی اشتعالی غیرجنگی کار... ادامه دارد ...🌹🌹🌹 ادامه این داستان ان شاالله امشب در کانال تخصصی شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
عـــڪس هاے ڪمتر دیده شده از شهید حاج محمـــد ابراهــــیم همــــت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۱۱۲ 🌸 نامه‌ی عاشقانه‌ی شهید برای من و شما... #بسیار_زیبا #عاشقانه #غیرت
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۱۱۲ ✍ نامه‌ی عاشقانه‌ی شهید برای من و شما... یادداشتی از سردار شهید سید مجتبی هاشمی (فرمانده جنگهای نامنظم): ای جوانان؛ ای پسران و دختران عزیزم؛ و این نورِدیدگانم! ما در سنگرِ جبهه‌ی حق علیهِ باطل پشتِ دشمنان را شکستیم؛ و از برای آرامش شما چه شبها که نخوابیدیم... ما از شما دفاع کردیم؛ ما از ناموس‌مان دفاع کردیم... می‌دانم که می‌دانید غنچه‌های نشکفته‌ای را زیر تانک‌های بعثیون فرستادیم، تا شما در آرامش به سر ببرید؛ تا هیچ ابرقدرتی نتوانند نگاه چپ به شما بکند... من و تمامِ سربازانِ جان بر کفِ امام فدای یک تار موی شما... بدانید که تا ما در سنگرِ نبرد هستیم، هیچ نامردی نمی‌تواند از شما حتی یک قطره اشک بگیرد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f