eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ❣ #قتلگاه_فڪہ پراسٺ ازحرف هاےناگفتہ.. پراسٺ ازمناجات هاے عاشقانہ.. #فکہ... پراسٺ ازپاهاےجامانده.. سرهاےپریده... #فکہ پر اسٺ ازغیرٺ...مردانگے به یادشهیدوالامقام #ابراهیـم_هادۍ ❣ @hemmat_channel
جنگ نه ! اما زیباست !👌 دلت که اهل ِ باشد...🌸 پــَر میگیرد تا آسمان ، برای رسیدن به ...🕊 فرقی نمیکند سنگـــــــــــرهای و باشد ، یــــا سنگــــرهای و و ... اهلِ یقیــــــن که باشی ، !😍 و را ، جـــــز به ضیافتِ عنداللهی نمیخوانند ... و در این راه ، از قافله میسوزند...🔥 تا شمعِ باشند...🕯😔😢 💔 @hemmat_channel
بیسیم‌چی گردان حنظله حاج همت رو خواست حاجی اومد پای بیسیم و گوشی رو به دست گرفت صدای ضعیف و پر از خش‌خش رو از اون طرف خط شنیدم که میگه: "احمد رفت، حسین هم رفت، باطری بیسیم داره تموم میشه عراقی‌ها عن‌قریب میان تا ما رو خلاص کنن من هم خداحافظی می کنم..." حاج همت همانطور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت: "بیسیم رو قطع نکن… حرف بزن هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت رو قطع نکن" صدای بیسیم‌چی رو شنیدم که می‌گفت: "سلام ما رو به امام برسونید از قول ما به امام بگید همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺟﻨﮕﻴﺪﻳﻢ..." و صدای بیسیم قطع شد... #شهید_حسینعلی_یاری_نسب ❤️ پ.ن تکمیلی: این مکالمه جانسوز مربوط به عملیات #والفجر_مقدماتی است که بچه ها از فرط تشنگی در ریگزارهای #فکه جان می دادند... بعد از انجام عملیات فرماندهان گزارش عملیات را پیش امام بردند و امام بعد از شنیدن مقاومت بچه ها در فکه فرمودند: رزمندگانی که آنجا بودند جزء ملائک هستند... ناله ی شعله ورم شعله زده پرها را زده آتش جگرم بال کبوترها را روزگاریست که از دوریشان می چینم از سر شاخه ی غم تلخی نوبرها را... راوی: #حاج_محمد_نیک‌نفس #غواص_لشکر_عاشورا #روایتگر_انجمن_راویان_دفاع‌مقدس 🆔 @hemmat_channel
❣ 🌹🍃به بهشت خوش آمدی! اینجا سرزمین ملائک به معراج است...جاییکه پرندگان قفس خود را شکسته وآزادانه به آسمان پر کشیدند 🌹🍃خاک اینجا آغشته به خون پاکانی است که دل در گرو داشتند و مجنون وار به سوی او دویدند.. اگر همه جا پر شده از دروغ و تزویر و ریا؛ اینجا اما بوی به مشام میرسد 🌹🍃از اینجا تا آسمان راهی نیست...کافیست گوش جان بسپاری به تک تک ذرات...بشنو! در ، شقایق از داغ دل مادری تنها و پدری چشم انتظار میگوید...نسیم علف ها را به رقص می آورد...آنجا، میان علف ها خبریست! انگار جشنی به پاست.. از سنگرهای عشق و ایثار صدای نجوای دعا، عبادت و گریه ی شبانه ی جوانی به گوش میرسد..چه عاشقانه با خدایش راز و نیاز میکند! شرهانی بوی میدهد...بوی (ع) 🌹🍃در گرمای جان فرسای خورشید از عطش کبوتران زخمی و تشنه لب میگوید..در فکه را میبینی که از فتحی بزرگ روایت میکند هرکه در رمل های فکه قدم برداشته و با آنها سخن گفته میداند چه میگویم 🌹🍃از صدای روضه های (س) به گوش میرسد..و ابراهیم تو را میخواند برای هدایتگری.. چه عجیبی دارد اینجا! شبیه کوچه ای است که حرمت مادر را شکستند.. و گمنامان خوابیده در شیارها، اینجا هرشب مادرند! 🌹🍃 دل های سنگ شده را به عالم معنا وصل میکند و که با همتش بت های نفس و تکبر را یکی پس از دیگری میشکند 🌹🍃 و ! غروبش را دیده ای؟ اگر غروب شلمچه را ببینی معنای و دلبستگی را خواهی فهمید‌ پای رفتن نیست..بغضت که شکست دیگر نمیتوانی ناله سر ندهی! دلت که شکست نمیتوانی دل بکنی! اینجا بوی ها را به خود خواهی گرفت. اینجا عجیب بوی میدهد! 🌹🍃 در تو را میخواند به جهاد و ایستادگی کنار که رفتی با آب نجوا کن..با آن نخل های سوخته ای که ایستاده مردند! با پرندگان و ماهیان....تلاطم اروند خاطر را آشفته میسازد 🌹🍃زمان در اینجا محبوس شده. در این رازی نهفته است. با عقل ظاهر بین نمیتوان پی به سر اینجا برد، برای محرم اسرار شدن باید باشی و با پای عشق قدم در راه نهی 🌹🍃از خاکی شدن نترس! با پای برهنه خودت را به آغوش گرم زمین بسپار که صدای می آید! پرتو نوری هستند که تو را به رب الارباب اشراق میرسانند... 💔 کاش میشد همیشه اونجا موند! ❣ 🍃🌹🍃🌹 @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم 29 💢حاج‌همّت پيش از آن كه يك فرمانده نظامى باشد، يك عنصر #ايما
30 🔰روز هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۱ قرار بود که جمعی از فرماندهان با (ره) دیدار داشته باشند، اما از آنجایی که شناسایی محور  به پایان نرسیده بود، شهید باقری از محسن رضایی اجازه خواست تا برای تکمیل شناسایی جهت مقدماتی در منطقه بماند. 🔰قبول این درخواست از سوی محسن رضایی موجب شد تا من و هم بنا به دستور محسن رضایی از فرودگاه چهارم🛫 وحدتی بازگردیم و توفیق دیدار با امام از ما سلب شود😔بدین ترتیب صبح روز بعد به سمت منطقه مورد نظر رفتیم. 🔰در طول مسیر یادم می‌آید که شهید بقایی در حال حفظ سوره بود، اما آیات پایانی یعنی آیات «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی  إِلَی  رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِیجَنَّتِی» را به خاطر بسپارد💬 و وقتی موضوع را به گفتم؛ او مکثی کرد و گفت که این آیه در شأن (ع) است. 🔰بدین ترتیب به منطقه مورد نظر رسیدیم، به دیدگاهی که در بالای تپه‌ای قرار داشت و برای بود، رفتیم؛ در آنجا شش نفر بودیم که شهید باقری کالک و نقشه‌ها🗺 را روی زمین پهن کرد و درباره هر کدام از مواضع دشمن سوالاتی می‌کرد و روی نقشه علامت❌ می‌زد. در این هنگام خمپاره‌های کور می‌زدند 🔰اما یکی از خمپاره‌ها 💥به زیر تپه‌ای که ما مستقر بودیم اصابت کرد به همین خاطر شهید باقری متوجه شد که دیده‌بان عراقی ما را فهمیده لذا «کالک» عملیات و وسایل را جمع کردیم تا شناسایی را تغییر دهیم؛ از طرفی به برادرش « » که اکنون رئیس ستاد کل نیروهای مسلح است گفت از سنگر ارتشی‌ها که در کنار ما بود درباره یکی از سنگرهای عراق سوال❓ کند. 🔰با بیرون رفتن وی ما هم آمدیم تا از خارج شویم که در همین لحظه گلوله خمپاره💥 به جلوی سنگری که بودیم اصابت کرد و انفجارش باعث شد که همه جا سیاه و خاک‌آلود🌫 شود و هنگامی که به خودم آمدم متوجه شدم، من آسیب دیده و جسم سنگینی هم روی سینه من است. 🔰در آن لحظه اولین صدایی که شنیدم صدای « (عج)» مجید بقایی بود. وی بر اثر ترکش خمپاره‌ای که به پایش اصابت کرده بود مجروح شده💔 و به روی من افتاده بود؛ البته همه ما در آنجا خورده بودیم، اما مجروحیت من کمتر بود. در آنجا دیدم باقری در حالت نشسته دست بر سینه دارد و به (ع) سلام می‌دهد. 🔰 برادر شهید باقری را دیدم و وقتی به آن‌ها ماجرا را گفتم، شدم؛ هنگامی که به هوش آمدم از محمد باقری سراغ بقیه را گرفتم که گفت: «برای سرعت عمل در انتقال مجروح‌ها آن‌ها را داخل جیپ فرماندهی🚑 گذاشتیم که حین انتقال به عقب در داخل جیپ و « » هم در اتاق عمل به 🌷 رسید😔 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت سی وهشتم #کرامات_و_معجزات_شهدا 😔برگشتم خونه اما چه برگشتنی انگار مسافرخونه رفته بودم. خانواد
🌹قسمت سی ونهم 😔منم دوست دارم خادمتون بشم، دوست دارم تو طلائیه و شلمچه و فکه خادم زائرینتون بشم. 🔔داشتم حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد -الو سلام لیلا جان +سلام حنانه کجایی؟ -مزارشهدا چطور مگه؟ +ای بابا دختر حواست کجاست؟ تاریخ ثبت نام حوزه علمیه شروع شده دیگه، ثبت نام کردی ؟ -وای خاک عالم بخدا یادم رفته بود +خوب الان از مزار میری سرراهت حتما ثبت نام کن -باشه ممنون از یادآوریت عزیزم +قربانت حلال کن ما داریم میریم خادمی آهم بلند شد بازم خادمی با صدای بغض آلود گفتم : التماس دعا 🔸تا اذان مغرب مزار بودم بعدش رفتم خونه. سرراهم برای حوزه علمیه خواهران ثبت نام کردم. مشغول خوندن درسها برای شرکت در حوزه علمیه بودم 🔰بهمن ماه به سرعت میگذشت و اسفند ک اوج سفرای راهیان نوره در راه بود من با دلی که هوای خادمی داشت ثبت نام کردم برای سفر عشق... ☺️مسئول ثبت نام مینا بود و مسئول ماشین همسرش بود. تاریخ سفرمون ۲۹اسفند بود، مینا میگفت لحظه تحویل سال فکه هستیم... ❤️ مدینه است بخدا، محل عروج سید اهل قلم 👌از فکه میتوان الهی شد با اسم سیدمرتضی آوینی 💔با دل شکسته راهی سفر کربلای ایران شدم. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت سی ونهم #کرامات_و_معجزات_شهدا 😔منم دوست دارم خادمتون بشم، دوست دارم تو طلائیه و شلمچه و فکه
🌹قسمت چهل 😁خخخخخ برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگان شهید مسعودیان 👌وسط پادگان مسعودیان یه هفت سین بزرگ چیده بودن هفت سین که مزین به نام هفت شهید بود. 🍃🌹اولین جایی که رفتیم همون بود. آی شهدا دلم شکسته دلم خادمی شما را میخاد😔 اونروز بخاطر تحویل سال تا ساعت ۶-۷ غروب فکه بودیم، نگاهم که به بچه های خادم میفتاد دلم میگرفت دوست داشتم خادمشون باشم. 🔸روز دوم سفر شلمچه و طلائیه بودیم... ❤️سه ساله شدم شهدا، سه ساله فرماندمون حاج ابراهیم همت دستم گرفت و از گناه بلندم کرد. من عاشق شلمچه ام؛ عطر بوی مادر حضرت زهرا (س) را میده... 🔰روز سوم راهی هویزه شدیم، شهر شهادت سیدجوان سید حسین علم الهدی. سرمو گذاشتم رو مزارش گفتم سیدجان دوست دارم خادمتون بشم رفتم تو طاقی ها نشستم گریه کردم که یهو یه دختر خانمی زد رو شونه ام گفت اهل کار هستی ؟ هنگ کرده بودم با تعجب و ذوق بهش نگاه کردم +چیه نگفتی اهل کاری یانه؟ -آره آرزومه +پس پاشو با من بیا اسمت چیه؟ من محدثه ام -منم حنانه +دوساعت پشت این در باش هیچکس راه نده -باشه باشه حتما +فعلا یاعلی 👌دو ساعتی پشت در مراقب بودم تا اینکه بعد از دوساعت محدثه زد به در گفت: حنانه جان در باز کن خانما برن داخل -باشه عزیزم در که باز کردم محدثه گفت : میخوای خادم بشی؟ -وای از خدامه +خب پس برو کفشداری به بچه ها کمک کن شب باهم میریم وسایلتو میاریم -وای خدایا باورم نمیشه 🍃شب باهم رفتیم اردوگاه اما... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت هفتاد وپنج #کرامات_و_معجزات_شهدا 🔰تو سال ۹۴ کلا زندگیم عوض شد، زینب راهی کربلا شد و من با اش
🌹قسمت هفتاد وشش چادرمو گذاشتم رو چوب لباسی پشت لب تاپ نشستم. 🔍سرچ کردم منطقه جنگی مطلب مخصوص خود منطقه شرهانی بود یادداشت کردم. 🔰شرهاني لفظ عربي است كه برخي از اسامي مردان عرب شرهان است و يك طايفه بزرگ در بين اعراب شرهان مي باشد و از نظر لغوي به معني گوشت جدا شده از استخوان است و اگر با (ح) يعني شرحاني نوشته شود مفهوم گستردگي را دارد. به هر حال شرهاني مفهوم چيزي واضح و بدون غل و غش را مي رساند. 🍃شرهاني در اوج ارتفاعات جبل الحمرين (كوههاي سرخ) واقع شده است. جبل الحمرين رشته ارتفاعاتي است كه از شهر مهران بصورت نواري طبيعي موازي با مرز ايران و عراق بوجود آمده و دقيقا تا منطقه شرهاني ختم مي شود. از شرهاني به سمت ارتفاعات سهل العبور شده تا حدي كه در فكه منطقه بصورت دشت وسيع در مي آيد. 👌از ويژگيهاي طبيعي شرهاني وجود گلهاي سرخ (شقايق) در فصل بهار است. در شرهاني حدود 5 ماه از سال هوا بسيار معتدل و بهاري و ساير ايام هوا گرم و سوزان است. 🔅از نظر ويژگي‌هاي مصنوعي در محل يادمان، اقدامات زيادي از جمله برپايي پرچم كه به اعتقاد عراقي‌ها (عشايري شيعه عراق) سرزمين پرچم‌ها نامگذاري شده است همچنين وجود تعداد 10 دستگاه تانك و نفربر به از دوران جنگ تحميلي است. عشاير عراقي هم مرز با ايران، به اين سرزميني كه داراي گنبدي كوچك و طلايي و صدها پرچم به اهتزاز درآمده است، موقف الاعلام (سرزمين پرچمها) مي گويند، و آن را از مقدسات ملت ايران مي دانند. اين يادمان در واقع مقر گروه تفحص لشگر 14 امام حسين (ع) اصفهان بود كه در اين منطقه و محدوده فكه شمالي و عراق به تفحص شهدا مي پرداختند و شهداي تفحص شده را در معراج شهداي آن نگهداري كرده و سپس به اهواز مي فرستادند. در سال 1388 يك در اين محل دفن گرديد. ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
از دل خاک فکه يافتند که در جيب لباسش برگه ای📜 بود: ✍«بسمه تعالی» جنگ بالاگرفته است. مجالی برای هيچ نيست. تا هنوز چند قطره خونی❣ در بدن دارم، از امام پنجم می‌نويسم: ⇜به تو می‌کنند، تو مکن. ⇜تو را تکذيب می‌کنند، آرام باش. ⇜تو را می‌ستايند، فريب مخور❌ ⇜تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. ⇜مردم شهر از تو بد می‌گويند، اندوهگين مشو. ⇜همه مردم تو رانيک می‌خوانند، مسرور مباش ↫آنگاه از خواهی بود ديگر نايی در بدن ندارم یازهرا....♥️ 🌹🍃🌹🍃 نثارارواح طیبه همه شهداصلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f