eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
342 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
💌ورقهای زندگی‌ام نشونه میده 💌خیلی از شما تو زندگی‌ام بودین 💌که بودنتون، شخصیتتون، رفتارتون 💌من رو سالها از تجربه جلوتر برده 💌شهدا براستی معلمان عشقید 🌷✨⇦• #روزتون_مبارک •⇨✨🌷 💠: @hemmat_hadi
💟آیت الله ڪوهستانی : 💠 آن قدر حضرت علی اڪبر(؏) 💠در قیامت شفاعت می ڪند ڪه 💠نوبت به امام حسین(؏) نمی رسد. 🌷 http://eitaa.com/joinchat/1435435010C1570151a0a
✨﷽✨ 😍خاطـــرات طنز شهـــدا 🌷🍃بعد از داير شدن مجتمع هاے آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل می پرداختيم. يڪی از روزهاے تابستان برای گرفتن امتحان ما را زير سايه درختے جمع ڪردند . 🌷🍃بعد از توزيع ورقه های امتحانے مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاے دشمن همزمان شروع ڪرده بودند. يڪ خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند. 🌷🍃 يڪ تركش افتاد روی ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند. ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: [برگه من زخمے شده بايد تا فردا به او مرخصی بدهے !] همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزے نگرفتند . 💠 @hemmat_hadi ┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
﷽ ⚪️ شخصی در خیابان زیبا زندگی میکرد که معتاد بود. بخاطر اعتیاد، خانواده اش را خیلی اذیت می کرد. ابراهیم برای اینکه او ترک کند خیلی تلاش کرد، اما به هر حال موفق نشد. ⚫️ بعد با او صحبت کرد و گفت: چرا خانواده ات را اذیت می کنی؟ او گفت: دست خودم نیست. من هفته ای فلان قدر پول برای مواد احتیاج دارم. اگر داشته باشم کاری به اونها ندارم. ⚪️ابراهیم یک سال پول مواد این شخص را داد، به شرطی که این مرد خانواده اش را اذیت نکند!! یک سال خانواده و بستگان او در آرامش بودند. ⚫️بعد هم ابراهیم شهید شد. آنجا بود که این شخص معتاد، این ماجرا را برای ما تعریف کرد. او هم مدتی بعد از ابراهیم از دنیا رفت. 📚کتاب سلام بر ابراهیم2 💟 @hemmat_hadi
🌷﷽ ● با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم. راننده به محض خروج از شهر، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چندبار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند. ● من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم. دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت. دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را می‌بست. ● حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ... نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: «قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.» ● رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمیشه. عادت کردم. نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره! ● ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد. از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد. ● همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند. راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد. 📚سلام بر ابراهیم2 @hemmat_hadi ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌷 ❣بار خدایا از تو مےخواهم: ‌⋆وضع ام را بہ بهترین شڪل تغییر دهے احوال و اخلاق ام را متعالے گردانے دستم را بگیری، نجاتــم بخشے و مـرا دریابے . . . #التماســ_دعـا 💔 🌷: @hemmat_hadi
🌷 "راهيان نور سوريه" در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه است، یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که، را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلاً اینجا همان جایی است که، نماز جماعت مى‌خواند. بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه ها مداحی مى‌كرد. یا ؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. خدا بیامرزد را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت. ، در این دشت با یارانش پر کشید ... عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان راهیان نور مدافعین حرم ... عجب حال و هوایی ... ... 🌷
آقازاده‌ای که جنوب شهر کار می‌کند! پدرش رییس جمهور ایران بود و #شهید شد آقازاده نیست پست دولتی ندارد در جنوب تهران مغازه دارد. ایشان کمال رجایی فرزند #شهید_رجایی هستند @hemmat_hadi
درشهرِ کوچکِ خود گمنام بود.. حالا دنیـ🌏ـا او را می‌شناسد آری شهـ🕊ـادت با آدمی چنین میکند هرچـه گمنام‌تر مشهورتر❤️ #اینجا_جای_سرداران_بی‌پلاکمونه☝️ #شهید_ابراهیم_هادی🌸 #گمنامی_بجوییم 🌷 : @hemmat_hadi
💐 💠 ✍شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام محمدامین کریمیان در بخشی از وصیت‌نامه‌ای کہ در اختیار خانواده‌اش قرار داد خطاب بہ مردم ایران گفت: من از این دنیا با همہ زیبایے‌هایش مے‌روم و همہ آرزوهایم را رها مے‌کنم اما بہ ولایت و حقانیت علی ابن ابی طالب (ع) و خداوندی خدا یقه‌تان را مے‌گیرم اگر خامنه‌ای را تنها بگذارید، خواهش آخر من این است کہ سلام مرا بہ امام خامنه‌ای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکہ تکہ شدن در راه تو ابایی ندارم. 🕊شهادت : 27 خرداد 95 مصادف با 10 رمضان 1437 🌷 @hemmat_hadi 💐🍃🌿🌸🍃🌼
🌹 درآرزوے_شہـادتـــ میگوینــد خواستن توانستـن است ... امــا... امـا مـن کـه میخواهـم پـس چـرا نمیشـود ...؟ کجــای کار من میلنگـد کـه سال هاسـت ...؟ . نـه توانِ مثـل "عاشقانِ دنیا" زندگـی کـردن هست و نـه توانِ مثـل "تارکان دنیا" زیستـن ... نــه تاب می آورم یزیـدی بودن را و نه راهی هسـت برای حسینی "مـاندن" ... نـه زیستـن را طاقت دارم و نه مُـردن را ... . چند قدمـی بیشتر از راه را نرفتـه ام کـه ابن السبیل و شـده ام ... نه میخواهـم برگـردم و نه میتوانم ادامه دهـم! . نه جــرات دارم بـودن را و نه طاقت دارم گشتـن را ... آرزویم شهادت است در راه تو ... ❤️ @hemmat_hadi
❤️ محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه... خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه... آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن... پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار... #شهيد_سعيد_شاهدی شادی روحش #صلوات 🌹 @hemmat_hadi
💔 🌷مجاهد پرڪار 🔹بسیار پرڪار و تلاشگر بود . تا دیر وقت ڪار می ڪرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد . 🔸حتی با اصرار های او در محل ڪارش تصویب شد ڪه جمعه ها هم سر ڪار بیایند . 🔹یڪ بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع ڪرد به صحبت ڪردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام ڪه خداوند شهادت را به کسانی می دهد ڪه پر ڪار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند . 🔸حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است . 🔹یڪ بار وقتی بعد از شهادتش به سر ڪارش رفتم دیدم روی ڪمدش این جمله از آقا را نصب ڪرده : در جمهوری اسلامی هرجا ڪه قرار گرفته اید همان جا را مرڪز دنیا بدانید و آگاه باشید ڪه همه ڪارها به شما متوجه است. (راوی برادر شهید) 💠 @hemmat_hadi 💔
🌷﷽🌷 💠✨ 🌹 ↫در سال 1369 زلزله وحشتناکی در رودبار و منجیل آمد. در روستایی مردی در زیر آوار مانده بود. که بعد از 5 روز گرسنگی و تشنگی به طرز معجزه‌آسایی نجات یافت. 🌹 ↫وقتی از او پرسیدند چطور امید خود را از دست نداد و زنده مانده؟ گفت: «من با آنکه زیر آوار بودم بعد از مدتی تلاش و تقلی دیدم صدای مرا کسی نمی‌شنود. سعی کردم اندک انرژی مانده‌ام را با صدا و داد از دست ندهم.» 🌹 ↫صبر کردم و منتظر شدم. از دور دست صدای کلنگ می‌شنیدم که کسی آوار را برمی‌دارد. یقین کردم همان روز، همان مردِ کلنگ به دست، سمت خانه‌ی من هم خواهد آمد. هر لحظه به امید صدای کلنگ زنده بودم و روحیه‌ام را از دست ندادم تا که به فضل خدا مرا هم یافتند و نجات دادند. 🌹 ↫در کوره‌راه مشکلات نیز هر چند مشکلات در همان لحظه حل نمی‌شوند، ولی بدانیم که صدای کلنگ امید به خدا همیشه هست اگر آن را بشنویم، هرگز از زندگی ناامید نخواهیم شد. شاید کسان دیگری که در زیر آوار بودند اگر به صدای آن کلنگ گوش کرده و امید می‌بستند، آن‌ها هم زنده مانده و از دنیا نرفته بودند. 💟: @hemmat_hadi ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
چه عهدی بسته اند با خداوند این خانواده ڪه خداوند، قربانےهایشان را در ماه خودش قبول مےڪند؟! شهید #مهدی_یاغی شهادت ماه رمضان شهید #علی_یاغی(تصویرسمت چپ) شهادت ماه رمضان #شهدای_لبنانی 💟 @hemmat_hadi
➕بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد 🔺جمله ای از شهید آیت الله دستغیب، به خطِ صاحبِ کلام ِ "شیعه به دنیا آمده‌ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم" : #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 🌹 @hemmat_hadi
.... 🌷من مدتی مسئول معراج شهدا در اندیمشک بودم. در یکی از شب ها شهیدی را به آن جا آوردند. راننده آمبولانس قبل از این که مشخصات و آدرس شهید را به من بدهد، از آن جا رفت. برای پیدا کردن پلاک و مشخصات دیگر، لباس ها و جیب های شهید را گشتم، ولی چیزی پیدا نکردم. مجبور شدم او را به عنوان مجهول الهویه در سرد خانه بگذارم. 🌷همان شب آن شهید به خواب من آمد و گفت:«چرا مرا به زادگاهم نمی فرستی؟» از خواب پریدم و به سرعت به سرد خانه رفتم این بار با دقت بیشتری به جستجو پرداختم، ولی نشانی پیدا نکردم. دوباره باز همان خواب و جستجوی دیگر، تا سه بار این خواب تکرار شد.... 🌷....بار سوم گفتم:«من چیزی پیدا نمی کنم، خودت شماره پلاکت را بگو» گفت: «پلاکم از گردنم جدا شده بین فانسقه و شلوارم در پشت کمرم گیر کرده» سراسیمه از خواب پریدم و به بالین پیکر شهید رفتم. پلاک در همان جایی بود که او گفته بود. 📚 کتاب روایت عشق 🌹 @resale_hamrah
✨ •| همیشه روی لبش لبخند بود. نـه از این بابت که مشکلی ندارد. من خـبر داشتـم کـه او بـا کوهـی از مشـکـلات دسـت و پـنجـه نــرم مـی کرد. اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که میفرماید: مومـن شادی هایش در چهـره اش و حـزن و اندوهـش در درونش می باشـد.. اولین چیزی که از هادی در ذهـن دوستـان نـقش بسـته بود چـهره‌ای بود با لبخند آراسـته شده رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد. ✨ •| 💠 @hemmat_hadi🌷 -----------------------------------
💠 روایتی از یک رویای صادقه ✍راوی: پدر 🌷 🔻پدر شهید می‌گوید: 🔹یکی از خدام امام رضا(ع) منزل ما آمد و خوابی را که دیده بود برایم روایت کرد و گفت: 🔸«خواب دیدم بالای گنبد امام رضا (ع) آقایی پرچم مشکی را پایین می‌آورد و پرچم سبز را بالا می‌برد، خطاب به آن آقا گفتم شما کی هستی؟ و با اجازه چه کسی این کار را می‌کنی؟ 🔹گفت؛ من مرتضی کریمی شهید مدافع حرم هستم؛ با اجازه امام رضا (ع) این کار را می‌کنم. 🌷 🔸صبح همان شب، خوابی که دیده بودم را برای همکاران تعریف کردم و تصمیم بر این شد منزل شما بیاییم و پیام شهید را به شما منتقل کنیم و اینطور شد که با شما تماس گرفتیم و بعد عازم این سفر شدیم؛ 🔹به محض دیدن عکس شهید، چهره آقا مرتضی برایم تداعی شد، همان چهره‌ای بود که در خواب دیده بودم.» 🌹🕊 شادی روحش 🌹 @hemmat_hadi
💠سال ۸۸ در دفاع فتنه گران با ضربات چاقو به جانش افتادند و دست و پاهایش را شکستند 💠چند سال بعد داعش کار ناتمام فتنه گران را تمام کرد 🌷شهید مدافع حرم جاویدالاثر مرتضی کریمی 🌹 @hemmat_hadi
❤️ قاب عکست را بر ديوار اتاقم زدم اين نشانه ايست قاب نگاهت؛بر ديوار دلم جاى دارد 🌷حاج محمد ابراهيم همت🌷 🌹 @hemmat_hadi
✨﷽✨ ‌ ﺑﻌﻀﯽ ﻫـﺎ ﻣﻴﮕﻦ ‌ : ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه! نماز هم نخوندی نخون... روزه نگرفتی نگیر. به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و.. فقط سعی کن دلت پاک باشه!!❤️ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗــــﺮﺁﻥ :👇 ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :👇 [ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ] ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ . 💠 @hemmat_hadi
💠 روایتی از یک رویای صادقه ✍راوی: پدر 🌷 🔻پدر شهید می‌گوید: 🔹یکی از خدام امام رضا(ع) منزل ما آمد و خوابی را که دیده بود برایم روایت کرد و گفت: 🔸«خواب دیدم بالای گنبد امام رضا (ع) آقایی پرچم مشکی را پایین می‌آورد و پرچم سبز را بالا می‌برد، خطاب به آن آقا گفتم شما کی هستی؟ و با اجازه چه کسی این کار را می‌کنی؟ 🔹گفت؛ من مرتضی کریمی شهید مدافع حرم هستم؛ با اجازه امام رضا (ع) این کار را می‌کنم. 🌷 🔸صبح همان شب، خوابی که دیده بودم را برای همکاران تعریف کردم و تصمیم بر این شد منزل شما بیاییم و پیام شهید را به شما منتقل کنیم و اینطور شد که با شما تماس گرفتیم و بعد عازم این سفر شدیم؛ 🔹به محض دیدن عکس شهید، چهره آقا مرتضی برایم تداعی شد، همان چهره‌ای بود که در خواب دیده بودم.» 🌹🕊 شادی روحش 🌹 @hemmat_hadi
🌷 شهیـدمصـطفےاحمدی روشن 💟 @hemmat_hadi
🌷 🔹همه فرماندهان و مربیان جمع شده بودند. 🔸سردار اباذری گفت:«تو سوریه عرصه به نیروهای مقاومت تنگ شده. اونجا کسایی رو نیاز داره که شجاع و جسور باشن و بشه روشون حساب کرد.» 🔹اسفند 94 بود. برخی از فرماندهان و مربیان ثبت‌نام کردند. قرار بود در تعطیلات عید نوروز به سوریه اعزام شویم. 🔸عده‌ای به دلیل شرایط خانوادگی‌شان منصرف شده بودند و نام ده نفر در لیست نهایی اعزام قرار گرفته بود. 🔹لیست را که نگاه کردم، نام عباس را دیدم. از خوشحالی بال درآوردم و روحیه گرفتم. با خودم گفتم:«دمش گرم! واقعا مَرده، حرف و عملش یکیه» 🔸می‌دانستم که عباس اهل شعار نیست و اهل عمل است. رفتم پیش عباس. گفتم:«خیلی بامرامی!» گفت:«این حرفا چیه! وظیفمونه...» 🔹کلاس رفتن‌هایمان از این‌جا به بعد شروع شد. 🌹 نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید 🌹 @hemmat_hadi