✨﷽✨
😍خاطـــرات طنز شهـــدا
🌷🍃بعد از داير شدن مجتمع هاے آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل می پرداختيم. يڪی از روزهاے تابستان برای گرفتن امتحان ما را زير سايه درختے جمع ڪردند .
🌷🍃بعد از توزيع ورقه های امتحانے مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاے دشمن همزمان شروع ڪرده بودند. يڪ خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
🌷🍃 يڪ تركش افتاد روی ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند. ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمے شده بايد تا فردا به او مرخصی بدهے !]
همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزے نگرفتند .
💠 @hemmat_hadi
┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈
﷽
⚪️ شخصی در خیابان زیبا زندگی میکرد که معتاد بود. بخاطر اعتیاد، خانواده اش را خیلی اذیت می کرد. ابراهیم برای اینکه او ترک کند خیلی تلاش کرد، اما به هر حال موفق نشد.
⚫️ بعد با او صحبت کرد و گفت: چرا خانواده ات را اذیت می کنی؟ او گفت: دست خودم نیست. من هفته ای فلان قدر پول برای مواد احتیاج دارم. اگر داشته باشم کاری به اونها ندارم.
⚪️ابراهیم یک سال پول مواد این شخص را داد، به شرطی که این مرد خانواده اش را اذیت نکند!! یک سال خانواده و بستگان او در آرامش بودند.
⚫️بعد هم ابراهیم شهید شد. آنجا بود که این شخص معتاد، این ماجرا را برای ما تعریف کرد. او هم مدتی بعد از ابراهیم از دنیا رفت.
📚کتاب سلام بر ابراهیم2
💟 @hemmat_hadi
🌷﷽
● با ابراهیم به مرخصی آمده بودیم. به ترمینال آمدیم و راهی تهران شدیم. راننده به محض خروج از شهر، صدای نوار ترانه را زیاد کرد. ابراهیم چندبار ذکر صلوات داد و مسافران بلند صلوات فرستادند.
● من یک لحظه به ابراهیم نگاه کردم. دیدم بسیار عصبانی است. مدام خودش را میخورد و ذکر میگفت. دستانش را بهم فشار میداد و چشمانش را میبست.
● حدس زدم بخاطر نوار ترانه است. گفتم: آقا ابراهیم چیزی شده؟! میخوای به راننده بگم ...
نذاشت حرف من تموم بشه و گفت: «قربونت، برو ازش خواهش کن خاموشش کنه.»
● رفتم و به راننده گفتم: اگه امکان داره خاموشش کنید. راننده گفت: نمیشه. عادت کردم. نمیتونم خاموشش کنم وگرنه خوابم میبره!
● ابراهیم دنبال روشی بود که صدای زن خواننده به گوشش نرسد. از توی جیب خودش قرآن جیبی کوچکی بیرون آورد و با صدای زیبایی که داشت، شروع به قرائت قرآن کرد.
● همه محو صدای دلنشین و ملکوتی او شدند. راننده هم چند دقیقه بعد نوار را خاموش کرد و مشغول شنیدن آیات الهی شد.
📚سلام بر ابراهیم2
@hemmat_hadi
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌷
"راهيان نور سوريه"
#شهيد_مصطفى_صدرزاده
در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ...
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه
#شهید_رسول_خليلى است،
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که،
#شهید_مهدی_عزیزی
را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
#شهید_حيدرى
نماز جماعت مىخواند.
#شهید_محمودرضا_بيضائى
بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.
#شهید_شهریاری
را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچه ها مداحی مىكرد.
یا
#شهید_حامد_جوانى؛
اینجا عباسوار پر کشید.
خدا بیامرزد
#شهيد_اسكندرى را ...
همینجا سرش بالای نیزه رفت.
#شهید_جهاد_مغنيه،
در این دشت با یارانش پر کشید ...
عجب حال و هوایی مىشود کاروان راهیان نور مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...
#راهیان_نور_سوریه...
🌷
💐
💠 #شهادت_با_زبان_روزه
✍شهید مدافع حرم حجتالاسلام محمدامین کریمیان در بخشی از وصیتنامهای کہ در اختیار خانوادهاش قرار داد خطاب بہ مردم ایران گفت: من از این دنیا با همہ زیبایےهایش مےروم و همہ آرزوهایم را رها مےکنم اما بہ ولایت و حقانیت علی ابن ابی طالب (ع) و خداوندی خدا یقهتان را مےگیرم اگر خامنهای را تنها بگذارید، خواهش آخر من این است کہ سلام مرا بہ امام خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکہ تکہ شدن در راه تو ابایی ندارم.
🕊شهادت : 27 خرداد 95 مصادف
با 10 رمضان 1437
🌷 #شهید_محمدامین_کریمیان
@hemmat_hadi
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🌹 درآرزوے_شہـادتـــ
#حرف_دل
میگوینــد خواستن توانستـن است ...
امــا...
امـا مـن کـه میخواهـم
پـس چـرا نمیشـود ...؟
کجــای کار من میلنگـد کـه سال هاسـت #پریشانم ...؟
.
نـه توانِ مثـل "عاشقانِ دنیا" زندگـی کـردن هست و نـه توانِ مثـل "تارکان دنیا" زیستـن ...
نــه تاب می آورم یزیـدی بودن را و نه راهی هسـت برای حسینی "مـاندن" ...
نـه زیستـن را طاقت دارم و نه مُـردن را ...
.
چند قدمـی بیشتر از راه را نرفتـه ام کـه ابن السبیل و #وامانده شـده ام ...
نه میخواهـم برگـردم و نه میتوانم ادامه دهـم!
.
نه جــرات دارم #با_خــدا بـودن را
و نه طاقت دارم #بی_خدا گشتـن را ...
آرزویم شهادت است در راه تو ...
#بندگی
#شهادت
❤️ @hemmat_hadi
❤️
محكم بغلش كردم و گفتم: اگر مارو نديدى، حلال كن دارم مى رم #مكه...
خنديد و گفت: تو هم حلال كن تو ميرى مكه منم ميرم #فكه ببينيم كدوممون زودتر به خدا ميرسه...
آب زمزم و تسبيح آورده بودم براش با كلى خاطره واسه تعريف كردن...
پيچيدم تو كوچشون پارچه سر در خونشون ميخكوبم كرد پاهام شل شد و تكيه دادم به ديوار...
#شهيد_سعيد_شاهدی
شادی روحش #صلوات
🌹 @hemmat_hadi
💔
#شهید_محمودرضا_بیضائی
🌷مجاهد پرڪار
🔹بسیار پرڪار و تلاشگر بود . تا دیر وقت ڪار می ڪرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد .
🔸حتی با اصرار های او در محل ڪارش تصویب شد ڪه جمعه ها هم سر ڪار بیایند .
🔹یڪ بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع ڪرد به صحبت ڪردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام ڪه خداوند شهادت را به کسانی می دهد ڪه پر ڪار هستند و شهدای ما غالبا همین طور بوده اند .
🔸حاج قاسم هم گفته بود : بله همین طور است .
🔹یڪ بار وقتی بعد از شهادتش به سر ڪارش رفتم دیدم روی ڪمدش این جمله از آقا را نصب ڪرده : در جمهوری اسلامی هرجا ڪه قرار گرفته اید همان جا را مرڪز دنیا بدانید و آگاه باشید ڪه همه ڪارها به شما متوجه است.
(راوی برادر شهید)
💠 @hemmat_hadi
💔
🌷﷽🌷
💠✨ #یڪ_داستان
🌹 ↫در سال 1369 زلزله وحشتناکی در رودبار و منجیل آمد. در روستایی مردی در زیر آوار مانده بود. که بعد از 5 روز گرسنگی و تشنگی به طرز معجزهآسایی نجات یافت.
🌹 ↫وقتی از او پرسیدند چطور امید خود را از دست نداد و زنده مانده؟
گفت: «من با آنکه زیر آوار بودم بعد از مدتی تلاش و تقلی دیدم صدای مرا کسی نمیشنود. سعی کردم اندک انرژی ماندهام را با صدا و داد از دست ندهم.»
🌹 ↫صبر کردم و منتظر شدم. از دور دست صدای کلنگ میشنیدم که کسی آوار را برمیدارد. یقین کردم همان روز، همان مردِ کلنگ به دست، سمت خانهی من هم خواهد آمد. هر لحظه به امید صدای کلنگ زنده بودم و روحیهام را از دست ندادم تا که به فضل خدا مرا هم یافتند و نجات دادند.
🌹 ↫در کورهراه مشکلات نیز هر چند مشکلات در همان لحظه حل نمیشوند، ولی بدانیم که صدای کلنگ امید به خدا همیشه هست اگر آن را بشنویم، هرگز از زندگی ناامید نخواهیم شد. شاید کسان دیگری که در زیر آوار بودند اگر به صدای آن کلنگ گوش کرده و امید میبستند، آنها هم زنده مانده و از دنیا نرفته بودند.
💟: @hemmat_hadi
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
#پلاكِ....
🌷من مدتی مسئول معراج شهدا در اندیمشک بودم. در یکی از شب ها شهیدی را به آن جا آوردند. راننده آمبولانس قبل از این که مشخصات و آدرس شهید را به من بدهد، از آن جا رفت. برای پیدا کردن پلاک و مشخصات دیگر، لباس ها و جیب های شهید را گشتم، ولی چیزی پیدا نکردم. مجبور شدم او را به عنوان مجهول الهویه در سرد خانه بگذارم.
🌷همان شب آن شهید به خواب من آمد و گفت:«چرا مرا به زادگاهم نمی فرستی؟» از خواب پریدم و به سرعت به سرد خانه رفتم این بار با دقت بیشتری به جستجو پرداختم، ولی نشانی پیدا نکردم. دوباره باز همان خواب و جستجوی دیگر، تا سه بار این خواب تکرار شد....
🌷....بار سوم گفتم:«من چیزی پیدا نمی کنم، خودت شماره پلاکت را بگو» گفت: «پلاکم از گردنم جدا شده بین فانسقه و شلوارم در پشت کمرم گیر کرده» سراسیمه از خواب پریدم و به بالین پیکر شهید رفتم. پلاک در همان جایی بود که او گفته بود.
📚 کتاب روایت عشق
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹 @resale_hamrah
✨ •| #الگو_بردارے_از_شهدا
همیشه روی لبش لبخند بود.
نـه از این بابت که مشکلی ندارد.
من خـبر داشتـم کـه او بـا کوهـی از
مشـکـلات دسـت و پـنجـه نــرم مـی کرد.
اما هادی مصداق واقعی
همان حدیثی بود که میفرماید:
مومـن شادی هایش در چهـره اش و
حـزن و اندوهـش در درونش می باشـد..
اولین چیزی که از هادی در
ذهـن دوستـان نـقش بسـته بود
چـهرهای بود با لبخند آراسـته شده
رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد.
✨ •| #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
💠 @hemmat_hadi🌷
-----------------------------------
💠 روایتی از یک رویای صادقه
✍راوی: پدر
#شهید_مرتضی_کریمی
🌷
🔻پدر شهید میگوید:
🔹یکی از خدام امام رضا(ع) منزل ما آمد و خوابی را که دیده بود برایم روایت کرد و گفت:
🔸«خواب دیدم بالای گنبد امام رضا (ع) آقایی پرچم مشکی را پایین میآورد و پرچم سبز را بالا میبرد، خطاب به آن آقا گفتم شما کی هستی؟ و با اجازه چه کسی این کار را میکنی؟
🔹گفت؛ من مرتضی کریمی شهید مدافع حرم هستم؛ با اجازه امام رضا (ع) این کار را میکنم.
🌷
🔸صبح همان شب، خوابی که دیده بودم را برای همکاران تعریف کردم و تصمیم بر این شد منزل شما بیاییم و پیام شهید را به شما منتقل کنیم و اینطور شد که با شما تماس گرفتیم و بعد عازم این سفر شدیم؛
🔹به محض دیدن عکس شهید، چهره آقا مرتضی برایم تداعی شد، همان چهرهای بود که در خواب دیده بودم.»
#شهید_مرتضی_کریمی🌹🕊
شادی روحش #صلوات
🌹 @hemmat_hadi
✨﷽✨
ﺑﻌﻀﯽ ﻫـﺎ ﻣﻴﮕﻦ :
ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷه، کافیه!
نماز هم نخوندی نخون...
روزه نگرفتی نگیر.
به نامحرم نگاه کردی اشکال نداره و..
فقط سعی کن دلت پاک باشه!!❤️
ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗــــﺮﺁﻥ :👇
ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :👇
[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ]
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .
💠 @hemmat_hadi
💠 روایتی از یک رویای صادقه
✍راوی: پدر
#شهید_مرتضی_کریمی
🌷
🔻پدر شهید میگوید:
🔹یکی از خدام امام رضا(ع) منزل ما آمد و خوابی را که دیده بود برایم روایت کرد و گفت:
🔸«خواب دیدم بالای گنبد امام رضا (ع) آقایی پرچم مشکی را پایین میآورد و پرچم سبز را بالا میبرد، خطاب به آن آقا گفتم شما کی هستی؟ و با اجازه چه کسی این کار را میکنی؟
🔹گفت؛ من مرتضی کریمی شهید مدافع حرم هستم؛ با اجازه امام رضا (ع) این کار را میکنم.
🌷
🔸صبح همان شب، خوابی که دیده بودم را برای همکاران تعریف کردم و تصمیم بر این شد منزل شما بیاییم و پیام شهید را به شما منتقل کنیم و اینطور شد که با شما تماس گرفتیم و بعد عازم این سفر شدیم؛
🔹به محض دیدن عکس شهید، چهره آقا مرتضی برایم تداعی شد، همان چهرهای بود که در خواب دیده بودم.»
#شهید_مرتضی_کریمی🌹🕊
شادی روحش #صلوات
🌹 @hemmat_hadi
#خاطرات_شهدا🌷
🔹همه فرماندهان و مربیان جمع شده بودند.
🔸سردار اباذری گفت:«تو سوریه عرصه به نیروهای مقاومت تنگ شده. اونجا کسایی رو نیاز داره که شجاع و جسور باشن و بشه روشون حساب کرد.»
🔹اسفند 94 بود. برخی از فرماندهان و مربیان ثبتنام کردند. قرار بود در تعطیلات عید نوروز به سوریه اعزام شویم.
🔸عدهای به دلیل شرایط خانوادگیشان منصرف شده بودند و نام ده نفر در لیست نهایی اعزام قرار گرفته بود.
🔹لیست را که نگاه کردم، نام عباس را دیدم. از خوشحالی بال درآوردم و روحیه گرفتم. با خودم گفتم:«دمش گرم! واقعا مَرده، حرف و عملش یکیه»
🔸میدانستم که عباس اهل شعار نیست و اهل عمل است.
رفتم پیش عباس. گفتم:«خیلی بامرامی!» گفت:«این حرفا چیه! وظیفمونه...»
🔹کلاس رفتنهایمان از اینجا به بعد شروع شد.
#شهید_عباس_دانشگر🌹
#شهید_دهه_هفتادی
نقل از :حسین جوینده-همرزم شهید
🌹 @hemmat_hadi
🔔هرچیزے حکمتے دارد !
💠حضرت موسي عليه السلام
فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است.
✴️چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است.
💠موسي علیه السلام براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت.چند روز بعد،موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت.ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گرد او اجتماع نموده اند ،
✴️پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟
حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند!
💠پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود.
🍃🌺خداوند در قرآن مي فرمايد :
اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند.
🌷چه زیباست در برابر حوادث و اتفاقاتی که از علت آنها بی خبریم، به خداوند مهربان اعتماد کنیم
📚 حكايتهای گلستان ص 160
💟 @hemmat_hadi
ام الحسن:
#خاطره_ویژه_محرم 🏴
دوسال پیش یکی ازشبهای محرم بود حسین گفت میای بریم هیات ؟ دعوتم کردن باید برم بخونم ،گفتم بریم ...
با خودم فک کردم شاید یه هیأت بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ..
وقتی رسیدیم جلوی هیأت به ما گفتن هنوز شروع نشده
حسین گفت مشکلی نداره ما منتظر میمونیم تا شروع شه ...
نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و حسین شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...
وقتی داخل هیأت شدیم جا خوردم ، دیدم کلأ سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قرآن خوندنه ...
بعد از قرائت قرآن حسین رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ...
چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت
برگشتنی گفتم حاج حسین شما میدونستی اینجا انقد خلوته ؟
گفت بله من هرسال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم...
#نکته
گاهی تو این مجالس خلوت که معروفم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ..
#اخلاص
#ذاکر_با_اخلاص
#شهید_حاج_حسین_معز_غلامی
#التماس_دعا
🔔هرچیزے حکمتے دارد !
💠حضرت موسي عليه السلام
فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است.
✴️چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است.
💠موسي علیه السلام براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت.چند روز بعد،موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت.ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گرد او اجتماع نموده اند ،
✴️پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟
حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند!
💠پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود.
🍃🌺خداوند در قرآن مي فرمايد :
اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند.
🌷چه زیباست در برابر حوادث و اتفاقاتی که از علت آنها بی خبریم، به خداوند مهربان اعتماد کنیم
📚 حكايتهای گلستان ص 160
💟 @hemmat_hadi
💐🍃🌿🌼🍂🌺
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#خاطرات_افلاڪیان
✍قبل اذان صبح بود با حالت عجیبی از خواب پرید گفت:
حاجی!
خواب دیدم...
قاصد امام حسین بود !
بهم گفت :آقا سلام رساندند و فرمودند:به زودی به دیدارت خواهم آمد یه نامه از طرف آقا به من داد ڪه توش نوشته بود:چرا این روزها ڪمتر زیارت عاشورا می خوانی؟
همینجور ڪه داشت حرف می زد گریه می ڪرد صورتش شده بود خیس اشک دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد شهید شد و امام حسین(ع) به عهدش وفا کرد....
#شهید_محمدباقر_مؤمنی_راد 🌷
🌸
🌿🍂 @hemmat_hadi
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌼🍂🌺
#تلنگر_قرآنی
⭕️امیدوار باش!
💢آب هرچند آلوده باشد حتی #لجن هم شده باشد اگر به دریا برگردد #صاف و زلال و پاک می شود. یادت باشد خدا، دریای #رحمت است و ما چون آب آلوده. اگر به #آغوش رحمت او باز گردیم کار تمام است و پاک پاک می شویم.
نَبِّیءعَبادِی اَنّی أنَا الغَفورُ الرَحیمِ؛
به بندگانم خبر ده که من آمرزنده و مهربانم.
📙 حجر آیه 49
🌷 @hemmat_hadi