eitaa logo
سلام بر ابراهیم
1.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
409 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 برشی از کتاب : ❣با هم رفتند رو‌به‌روی گنبد (ع) و روی فرش‌هایی که پهن بود، نشستند. روح‌الله کتاب دعا را دست زینب داد: «چرا انقدر کردی؟» ❣زینب سرش را بلند کرد و به گنبد نگاه کرد: « یاد اون سالی افتادم که اومدم مشهد. از امام رضا خواستم یه سر راهم بذاره... ❣روح‌الله سرش را تکان داد «اتفاقا منم دوماه قبل از اینکه خاله تو رو بهم پیشنهاد بده، اومدم مشهد. منم خیلی کردم. عنایت امام رضا بود که خدا تو رو سر راهم قرار داد... قلبشان مملو از بود. عشق به امام رئوفی که حاجتش را داده بود. ❣روح‌الله روی دو زانو نشسته بود و قرآن می‌خواند. قرآن خواندنش که تمام شد، دستانش را رو به آسمان بلند کرد. آهسته می‌کرد. زینب خیلی متوجه دعاهایش نشد. از بین آنها فقط یکی را شنید: « اللهم ارزقنا شهادة فی سبیل الله» 🌷 💟: @hemmat_hadi🌷
📖بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش 🔹وقتی مراسم تمام شد، بین مردم بروشورهای📂 زندگی‌نامۀ #شهید #رسول_خلیلی را پخش کردند. زینب بروشور را گرفت و مشغول خواندنش📄 شد. جلوی نحوۀ شهادت نوشته بودند: در حین #خنثی‌سازی بمب به شهادت🌷 رسید. 🔸از مسجد که بیرون آمد، اولین حرفی که به #روح‌الله زد، همین بود: «ببین، نوشته وقتی می‌خواسته بمب💣 رو خنثی کنه، #شهید شده.» روح‌الله همان طور که به بروشور نگاه می‌کرد، گفت: آره، کار ما همینه #زینب. اولین اشتباهمون آخرین اشتباهمونه⭕️ 🔹زینب با تعجب😟 به او چشم دوخته بود. روح‌‌الله ادامه داد: «من باید این‌قدر درسم📚 رو خوب بخونم، این‌قدر کارم رو با دقت👌 انجام بدم که اولین اشتباهم #آخرین اشتباهم نشه❌ #تخریبچی‌ #شهید_مدافع_حرم #شهید_روح_الله_قربانی 💟: @hemmat_hadi🌷
🌷 🔰یک روز که حسابی دلش هوای را کرده بود، دور از چشم خانواده اش به خانه خودشان رفت. کلید را که به در انداخت و وارد شد بیشتر احساس کرد. 🔰خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود با قدم های آهسته و چشمی ، خودش را به اتاق او رساند. به کتابخانه📚 نگاه کرد. از بین آن همه کتاب و جزوه های ، نگاهش روی هشت کتاب سهراب سپهری، که روح الله برایش کادو خریده بود ثابت ماند‌. 🔰جلو رفت و آن را از بین کتاب های دیگر بیرون کشید با دست خاک رویش را پاک کرد و آن را باز کرد را ورق زد، دوتا گل رزخشک شده از آن بیرون افتاد. عادت داشت، گل هایی را که روح الله برایش می خرید، پرپر می کرد و لای کتاب می کرد. 🔰در یکی از های روح الله، وقتی دلتنگش شده بود، روی یکی از گلبرگ ها نوشت: آن چنان در دل و جان جای گرفت، که اگر برود از دل و از جان نرود این گلبرگ را خودش نوشته بود. 🔰اما جریان را نمی دانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط را شناخت که روی نوشت بود: ••●❣ عشقِ من ❣●•• 🌷 💟: @hemmat_hadi🌷