.
برای کسانی که میخواهند بهتازگی عضو گروه حرفههنر بشوند عرض میکنم که در این گروه همه هنرمند و علاقهمند به فعالیتهای هنری هستند
شرط عضویت فعالیت هنری و پر کردن فرم است
لینک اینجاست 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2694054659C3577ea16ab
.
عجله برای نابودی
هنرمند: احسان محرمی
عضو گروه حرفههنر
•صفحه ایتا، اینستاگرام و تلگرام•
@Ehsanmoharamy
#پوستر #اسرائیل_نابود_است
#فراخوان_همکاری
شماره سوم مهرماه
✍️ مخصوص بانوان داستاننویس کشور
موضوع: زنان مقاومت لبنان
ابتدا طرح داستانتان را در یک صفحه یا در ۱۵ الی ۱۸ خط ارائه دهید تا بررسی شود. بعد از بررسی و درصورتی که طرح داستانتان تصویب شد عضو گروه نویسندگی مربوط میشوید.
در مرحله بعد با پرداخت مبلغی طرح داستان شما راهبری میشود تا به کیفیت مطلوب برسد.
تلاش میشود تا داستانهای برگزیده جهت انتشار بهصورت پادکست یا کتاب حمایت شوند
این فراخوان مخصوص اعضای گروه حرفههنر و کانال حرفههنر است.
راهبر: زهرا ملکثابت
آیدی زهرا ملکثابت ( فراخوان را فوروارد کنید)
@zisabet
.
📍 سوال شما در مورد فراخوان سوم مهرماه
_ تا چه زمانی این فراخوان مهلت دارد؟
_ تا پایان مهرماه لطفا طرحتان را برای من بفرستید
@zisabet
.
#روایت_من
این لیست برنامههای امروزم بود
همانطور که میبینید بعضیها تیک خورده✅️ و بعضیها نشده 😐 و بعضیها تا حدی انجام شده 😉 البته بعضیها به صورت فرآیندی هست که باید طی دورهای انجام بشه و نه همین امروز 😄 بعضیها هم رمزی نوشتم که زودتر انجام بدم😂
اما امشب چند اتفاق خارج از برنامه افتاد که عالی بود
یکی همصحبت شدن با یک بانوی هنردوست و فعال که باعث شد انرژی زیادی بگیرم🥰
و دیگری اینکه یکی از دوستان نویسندهام داستانی برای نقد فرستاد و من که پر از انرژی از معاشرت قبلی بودم، سریع قبول کردم و نقدشان را فرستادم و ایشان مبلغش را قبل از دریافت ویس نقدها پرداخت کرد 😍
گاهی همراه نشدن با برنامه و درجریان وقایع قرارگرفتن لازمه 😊
.
.
رضایت بابت نقد داستان کوتاه
این هم پیام رضایت دوست نویسنده بابت
نقد تخصصی داستان کوتاهشان
انشاالله که بازنویسی بکنند و چاپ بشود
#رضایت #نقد_داستان
#رضایت_تدریس
@zisabet
.
#روایت_من
اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم
نیم شب و امروز تا این لحظه فوقالعاده لحظات ناب و شیرینی را تجربه کردم.
مجدداً تجربهای شخصی را طی کردم که دقیقاً مشابهه آنرا چندسال پیش داشتم.
آن سالها یک مدیر و یک کارشناس جوان که همسن و سال خودم بودند موقعیتی را شبیه به همین موقعیت ایجاد کردند.
موضوعی که باعث شد من گواتر پرکار بگیرم و ۱۵ کیلو از وزنم کم شد که دیگر برنگشت.
حالا هم همین تجربه مشابهه تکرار شد با مدیر جوان یک مجموعه که از خودم کوچکتر است و عوامل همکارش.
اما آنچه شیرین است اینکه من در همه این سالها رزومهای پربار جمع کردهام و دایره وسیعی از اساتید و همکاران و مدیرانِ همسو در شبکه ارتباطیام دارم.
دیگر آن "زهرا ملکثابت" نیستم که تازه به عرصه فرهنگ و هنر پاگذاشته و بابت هیجانات کنترلنشده چند مسئول جوان به "زهرا، در سرزمین عجایب" تبدیل شده.
آنقدر در ماجرای نیمشب و امروز تا ظهر، #خونسرد و #ماهرانه عمل کردهام که به خودم میبالم.
و حالا وقت جشن گرفتن و تشکر از خداست.
البته اگر بخواهید از آن مدیر و کارمند چندسال پیش بشنوید که سرانجامشان چه شد مختصر این است:
از آنجا که آن مدیر جوان رفتارهای نسنجیده زیادی داشت، او را از آن سمت که مدیرکلی بود برکنار کردند و هماینک کارمند در استان دیگری است و خیلیها بابت این موضوع خوشحال شدند.
و آن کارمند همچنان به بازی ضربهزدن به من ادامه داد و حالا چیزی که در مورد او میبینم: آدمی است که در حرفه خودش "درجازده" است، درصورتی که من وقتی وارد این عرصه شدم ایشان کتاب منتشرشده داشتند و آینده به مراتب بهتری میتوانست درانتظارشان باشد.
چیزی هم که روئیت میکنم علاوه بر من ، برخی از همکاران دیگر فعالیتشان را از این شخص پنهان میکنند یا بابت برخی رفتارهای ایشان گلایه دارند.
البته همه اینها به این معنا نیست که من امامزاده هستم.
ممکن است خیلیها با من مخالف باشند و خیلیها موافق باشند.
آنچه مهم است، اینکه:
عاشق خودم هستم 😍
تجربهام بیشتر شده👌
مطمئنتر شدم که خدا جبران میکند😇
و یکنکته جالب دریافتم، اینکه:
وقتی شرایط غیرطبیعی است، عمل غیرطبیعی کاملاً طبیعی است.💝
.
.
قسمت دوم
اینبار ۱۵ کیلو وزن کم نکردم
در مورد فعالیت مدیر جوانتر از خودم و عوامل آن گروه که البته در رده سنیهای مختلف هستند، تصور میکنم نوعی ناهماهنگی و اختلاف بینشان وجود دارد که هرازگاهی به بیرون سرایت میکند.
البته شاید بنا بهتجربه قبلیام باشد زیرا سالها قبل آن مدیرجوان و کارمندش جلوی چشمان گردشدهام، یک دعوای حسابی کردند که حاکی از اختلافات زیاد و شکاف عمیق بینشان بود.
از تجربههایم این است که اگر مدیر یا بزرگتر یک گروه رفتارهای نپخته دارد یا بین عوامل باهم یا با مدیر دعواست، هرچه زودتر باید فرار کرد.
خیلی دلم میخواهد از آن مجموعه بیرون بیایم و امیدوارم بتوانم به سلامت این پروسه را هم طی کنم.
بارها گلایهها و انتقادهای زیادی از این طرح و فعالیتهایش شنیدهام که باعث آزار و رنجش و زحمت اعضا شدهاست.
نه فقط از دوستان خودم، بلکه حتی در گروههایی که عضو خاموشم و احتمالا کسانی خبر از حضورم ندارند، میبینم نسبت به طرح و برنامههای آن گروه گلایههای زیادی است.
البته طبیعی و بدیهی است که وقتی سیستمی روی ناخوش به انتقادها نشان میدهد، دیگران در فضای خارج از آن مطرح میکنند و این چیزی است که بارها بنا بهتجربه دیدهام.
موفقترین سیستمها از انتقادها استقبال میکنند و آن را تبدیل به فرصت میکنند.
سالها پیش در مورد مجموعه آن مدیر جوان و کارمندش همین وضعیت بود.
یکی از اساتید به گلایه میگفتند: "در آنجا فقط میخواهند چندنفری دورهم باشند"
اگر دیدید انتقادهای زیادی از مجموعهای در خارج از آن شد، بازهم یک زنگ خطر است که آنجا جای شما نیست.
فرار کنید ولی طوری که ردتان را نزنند 😃🤭
.
.
فکر نمیکردم از این روایت خوشتون بیاد در اینحد ☺️
واقعا قصدی نداشتم که مجموعه روایت بنویسیم
حالا قسمت سوم هم بنویسم؟ 🤚
@zisabet
.