eitaa logo
حِرفِه‌ی هُنَر
566 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
198 ویدیو
100 فایل
اولویتم فعالیت در مجازی است فعلاً
مشاهده در ایتا
دانلود
روسری را دستش می‌دهم و می‌گویم:«مامان خودت بپوش، من برم پارچه‌ها رو بزنم.» پارچه‌ها را دور تا دور خانه می‌زنم. در حالی که جا‌شمعی‌های بلور و سیب‌های سرخ را روی میز، کنار عکس پدر می‌گذارم، می‌گویم:«راستی مامان امسالم نذری قیمه باشه؟» _بله مادر ببخش که اینقدر زحمتت می‌دم. دوتا سبد سیب هم بگیر. می‌خندم و می‌گویم:«چشم مامان ولی بابا میوه‌های دیگه رو هم دوست داشت ها.»  زیر لب می‌گوید:«ولی همیشه نصف سیبش را برایم می‌گذاشت.» ■ کلید را داخل قفل می‌چرخانم. صدای مادر نمی‌آید. _مامان قیمه‌ها آماده شدن، گفتم بیارن همین‌جا پخش کنیم. قبول باشه! مامان! آرام دست روی دستش می‌گذارم. تسبیح از دستش سر می‌خورد. _مامان!مامان‌! 🏴🏴🏴🏴🏴 گروه ادبی حرفه‌ی‌داستان @herfeyedastan 🏴🏴🏴🏴🏴
حِرفِه‌ی هُنَر
🎧 داستان "یلدای فاطمی" نویسنده و گوینده: تلما میرزائی 🏴🏴🏴🏴 گروه ادبی حرفه‌داستان @herfeyedastan 🏴🏴🏴🏴