شبِ کویر، سرشار از خداست.
اگر شبی نیمه شبی دل به کویر بسپاری، و صدای راهْ رفتن خرامانِ ستارگان را بشنوی، و درخششِ هزار خورشیدیِ آسمان کویر را ببینی، و کهکشان را، و جادههای شفّاف قلب آسمان را، و شهابهای خط نورکشان را بیابی، و آن خاموشیِ سحرآمیز پر غوغا را بشنوی، و نفس باد نمکینِ کویری را، مُشک فشان، ببویی، و جوان شدن دمادم عالم پیر را باور کنی، و سماع صوفیانهی روح را احساس کنی، خواهی دانست که شبِ کویر، سرشار از خداست، و کویر، گوشهیی از ملکوتِ خداوند است...
کاش در کنارهی کویر، جایمان بدهند...
بخشی از مردی در تبعید ابدی
نویسنده: نادر ابراهیمی
انتخاب متن از: سید علیاصغر عبداللهزاده
عضو گروه حرفههنر
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
وطن، عطر است؛ بوی بهارینِ زیستنِ آزادانه است، بوی خوشِ خاک است.
وطن آواز است...
وطن، یک کلافِ مهربانیِ درهم بافتهی تاریخیست، یک حسِ عطوفت انسانی، یک قطعه سنگ مرمرِ خرد ناشدنی، پولاد آبدیده، پَر نرمِنرم سینهی مرغان نوروزی، صدای خندهی بیدغدغهی یک کودک، که طنینش از این سو تا آن سوی خاک میرود.
بخشی از برجاده های آبی سرخ
نویسنده: نادر ابراهیمی
انتخاب متن از: سید علیاصغر عبداللهزاده
عضو گروه حرفههنر
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
جمعه را تصور کن که تمام کردهییم. بعد به آن میرسیم. شنبه را هم. دوست ندارم که شنبهها را روز آغاز بدانیم.
#شنبه، عادتِ آغاز است نه شروعی مدلّل.
عادت، اراده را نابود میکند.
عشق، اوج خواستن است؛
خواستن، اوج اقتدارِ اراده.
بخشی از یک عاشقانه آرام
نویسنده: نادر ابراهیمی
انتخاب متن از: زهرا ملکثابت
عضو گروه حرفههنر
🔻🔻🔻🔻
کانال حرفههنر
https://eitaa.com/herfeyehonar
داستانک: اُدکلن
نویسنده: زهرا ملکثابت
زنوشوهر جوان جلوی آینه میزِ توالت، برای مهمانی شام آماده میشوند.
شوهر چشمش به زن میافتد که بالای روسری ابریشمی را صاف میکند ولی چهرهاش درهم است.
_ چرا ناراحتی؟
_ نه ناراحت نیستم، حوصلهی این مهمونیا رو ندارم.
_ هوم، منم.
زن لبخندَکی میزند و از آینه مرد را نگاه میکند که ژل را بادقت روی تارهای مویش میکشد.
مرد سرِ حرفش را گرفته و میدهد:
_ باید رسمی بشینیم، جلو پا همه پاشیم، مواظب هر کلمه حرفمون باشیم.
زن بازهم به خودش در آینه نگاه میکند و ریمل را روی مژههایش میکشد. بالحن دلداری دهنده میگوید:
_ ولی لازمه با فامیلا معاشرت کنیم.
مرد دستمالی بیرون میکشد و انگشتهای ژلیاش را پاک میکند. دستمال را داخل سطل کنار میز توالت میاندازد.
درحالی که بادقت در ظرف ژل را میبندد، میپرسد:
_ من آمادهام، تو کِی تمومه؟
زن میپرسد:
_ پس اُدکلن چی؟
مرد به یقه کتش دست میکشد و طوری ژست میگیرد که انگار روی فرش قرمز اکران فیلم ایستاده.
_ ادکلن میخوام چکار؟! نَفَسِت اذیت میشه.
_ امشب همه ادکلن میزنن، حالا تو هم بزنی فرقی ندارها.
_ چرا فرق داره. من ماشینو از پارکینگ درمیارم، زود بیا پائین دیر نشه.
مرد از در اتاق خواب که خارج میشود.
زن یکبار دیگر به خودش در آینه نگاه میکند. گوشه دستمال را تا میکند و روی لبهایش میگذارد تا رطوبت رژ و برق لب را بگیرد.
از ته دل لبخند میزند و بعد در حالی که همزمان کیف دستیاش را برمیدارد، دستمال را هم داخل سطل میاندازد.
دستمال رُژی با طرح لب خندان میافتد روی دستمال ژلی که چندتار مو روی آن، طرحی شبیه به یک چشمِ باز را درست کردهاند.
چراغ اتاق خواب، روشن است.
پایان
#داستانک #عاشقانه #داستان_عاشقانه
🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفههنر جایز است.
کپی ممنوع است ⚠️
https://eitaa.com/herfeyehonar
شبِ غمگین
شاعر: سجاد دهنوی
چه شبی شد،چه شبِ غمگینی
نشود پای دلم بنشینی؟
گُلِ حسرت به دلم افزون شد
نشود از دلِ من گُل چینی؟
همه را خواسته ای جز منِ بد
نشود یار، منم بگزینی؟
چه خیالی است تقاضای دلم
که ندانست تو دل سنگینی
چه شبیهی تو به آن ابراهیم
دلِ من را چو بُتی می بینی
#شعر #عاشقانه
🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفههنر جایز است.
کپی ممنوع است ⚠️
https://eitaa.com/herfeyehonar
تا دلم را برایش کباب کردم، حسابم را خالی کرد.
نویسنده: اسحاق فتاحی
#کاریکلماتور
🔻🔻🔻🔻🔻
فوروارد فقط بالینک کانال حرفهداستان جایز است.
https://eitaa.com/herfeyehonar
😍🍎 لینک گروه حرفههنر
✅️ اینجا انگیزه میگیریم، انگیزه میدیم
✅️ تولید هنر و ادبیات میکنیم
✅️ بازخورد مثبت میگیریم
https://eitaa.com/joinchat/2694054659C3577ea16ab
حِرفِهی هُنَر/ زهرا ملکثابت
😍🍎 لینک گروه حرفههنر ✅️ اینجا انگیزه میگیریم، انگیزه میدیم ✅️ تولید هنر و ادبیات میکنیم ✅️ بازخور
🎇🌝
گاهی فقط لازم داری
کسانی اطرافت باشند که
این جملات را بهت یادآوری کنند:
+ آره، میتونی
+ انجامش بده، منتظریم
+ خیلی خوبه
+ چرا بد و زشت باشه؟!
و...
شنیدن یا دیدن این جملات
حسّ خوبی داره 😇
🌃🌜🌛