eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤✋️ تشریح درد نیامدنت می کشد مرا دیگر بیا که تنهاشدنت می کشد مرا... دلگیرم از شمردن روز غیاب تو تاخیرکرده ای، نیامدنت می کشد مرا... دیگر گرفته بغض گلویم ز دوریت این بی رمق صدا زدنت می کشد مرا...   https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایران اگر ایرانه؛ از این پنجره فولاده، این پنجره فولاد به ایران آبرو داده ! ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
به‌بهانه اعلام نتایج کنکور سراسری ✍ دست‌نوشته شهید «احمدرضا احدی»، رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴ 🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
ریشه‌ی خیانت و بی‌وفایی.mp3
9.53M
❌ چی میشه آدما بعد از محبت‌ها و خیرات کثیری که از کسی دریافت می‌کنند جایی مغلوب شیطان میشن، و به بی‌وفایی و خیانت و از پشت شمشیر زدن مبتلا میشن؟ | منبع : جلسه ۲۵ از مبحث ارتباط موفق @ostad_shojae | montazer.ir https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 امیرمهدی –داره عوض مي شه اما نه اینكه ففكر کني مثل تو سسریع همه چیز رو قبول مي کنه و روش ففكر مي کنه .. نه . خیلي جبهه گیری مي کنه برای هر چیزی ولي خب .. مي شه گففت حداقل دیگه به زن شوهردار نگاهچپ نمي کنه . به نظرم همین مي تونه یه جهش بزرگ باشه براش. لبخندی زدم: من –منم کم اذیتت نكردم. خندید: امیرمهدی –شما روح و روان منو به باد دادی خانوم. نگاهم کرد باز هم نگاهش حرف داشت ، حس کردم حرفي برای گفتن تا نوك زبونش میاد و به سختي قورت داده مي شه. آهي که کشید باورم رو بیشتر تقویت کرد. نگاهي به تلویزیون انداختم که سریالش تموم شده بود و در حال نشون دادن پیام های بازرگانیش بود: من –سریال که تموم شد و ندیدیم . برم حداقل شیرای یخ کرده رو دوباره داغ کنم. دوباره آهي کشید: امیرمهدی –دسستت درد نكنه. *** نرگس در حال چیدن شیریني ها تو ظرف آروم گفت: نرگس –تو که خونه تكوني نمي کني ، مي کني ؟ فكر نمي کنم خونه ت نیاز داشته باشه. قوری رو برداشتم و شروع کردم ریختن چایي: من –نه . نیاز نیست . فقط یه مقدار کمد و کشوی لباسا رو مرتب مي کنم و یه گردگیری و جارو. با لبخند برگشت طرفم: نرگس –چه حالي داره امسال بیام خونه ی داداشم و زن داداشم عید دیدني . عیدی هم مي دین ؟ قوری رو سر جاش گذاشتم و گفتم: من –حالا کو تا عید هنوز یك ماه و نیم مونده . در ضمن به دلت صابون نزن عیدی مال بچه هاست! اومد جوابم رو بده که یك دفعه انگار یاد چیزی افتاده باشه ابرویي بالا داد. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 اومد جوابم رو بده که یك دفعه انگار یاد چیزی افتاده باشه ابرویي بالا داد. نرگس –راستي رضوان بهت زنگ زد ؟ از یادآوری رضوان و ني ني عزیزش که فهمیده بودیم دختره لب هام کش اومد و با ذوق گفتم: من –آره الهي عمه فداش شه . به رضوان گفتم برای خرید سیسمونیش منم مي خوام باهاش برم . نهایتش یك عدد خواهرشوهر پررو لقب مي گیرم. قیافه ی حق به جانبي به خودش گرفت: نرگس –یعني منم بخوام با تو برای خرید سیسمونیت بیام بهم مي گي پررو ؟ اومدم بگم "نه "که با یادآوری وضعیت امیرمهدی لبخندم ماسید . نرگس هم با دیدن حالت صورتم وا رفت. انگار تازه فهمید چي گفته! تو سكوت ، نگاه از هم دزدیدیم. نرگس –حواسم نبود. نفسم به صورت آه بیرون اومد . به زور لبخندی زدم و دوباره موضوع رضوان رو پیش کشیدم: من –راستي تو هم برای خرید رضوان میای ؟ نرگس –اگه با ساعت کلاسام تداخل نداشته باشه میام. سیني چایي رو برداشتم: من –باهاش هماهنگ مي کنیم. و راه افتادم . نرگس هم با برداشتن ظرف شیریني پشت سرم راه افتاد و آروم گفت: نرگس –آدم از فردای خودش که خبر نداره . شاید خدا به شما هم بچه داد! نیم نگاهي بهش انداختم و با لبخندی که خودم به خوبي مي دونستم خیلي طبیعي نیست جواب دادم: من –هرجور خودش صلاح مي دونه. مي دونستم که خبر نداره مشكل امیرمهدی فقط بچه دار نشدن نیست که مشكلش بزرگتره و حل نشده. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem