eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . و رو ملیکا ثابت موندم که رو به روي زن عموي امیرمهدي ایستاده بود و باهاش حرف می زد . حالت صورتش دلخوري و عصبانیت رو فریاد می زد . یعنی به بقیه حرفی نزده بود ؟ با فشار دست طاهره خانم به کمرم ، راه افتادم سمت سفره . نرگس با یه سینی پر از لیوان از اشپزخونه بیرون اومد و لبخندي بهم زد منم لبخندي زدم و سرم رو به سمت مخالف چرخوندم . مهرداد و رضوان و رضا ، از پشت نیم دیوار جلوي اتاق خواب ها بیرون اومدن . انگار اونجا داشتن با هم حرف می زدن . مهرداد با تکون خفیفی به سرش ازم پرسید " چی شد " و منم مثل خودش با تکون خفیف سرم و بستن چشم هام گفتم " همه چی خوبه " مهرداد اومد کنارم و دست انداخت دور شونه‌م . لبخندي بهش زدم با تعارف طاهره خانوم همه نشستیم . امیرمهدي هم بعد از آوردن بطري هاي دوغ ،با فاصله نشست کنار دستم . هیچکس غیر از زن عموش ، متعجب نگاهمون نکرد . پس ملیکا گفته بود . با ذوق به چلوکباب تو ظرف نگاه کردم . عاشقش بودم . هر روز هم اگر کباب می خوردم بازم سیر نمی شدم . آروم نفس عمیقی کشیدم تا ریه هام هم مثل چشمام از کباب جلوم به وجد بیاد . سرش رو آورد نزدیک گوشم و اروم زمزمه کرد . امیرمهدي – دوست داري ؟ لبخندي زدم و سرم رو به معناي " اره " تکون دادم امیرمهدي – بخور . نوش جونت . و چقدر این نوش جونت بیشتر از غذا بهم چسبید . انگار گوشت شد به تنم . اگر هر روز این طوري بهم میگفت احتمالا اضافه وزن پیدا می کردم . قاشق و چنگالم رو برداشتم و شروع کردم به خوردن . و چه طعمی داشت ! وقتی در کنار امیرمهدي و بعد از اون " نوش جانت " از ته دلش غذاي مورد علاقه م رو می خوردم . حین خوردن حواسم به همه بود و هیچکس حواسش به ما نبود ، البته باز هم غیر از زن عموش و ملیکایی که گه گاهی پر حرص نگاهمون می کرد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem