eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 نه ... این امیرمهدي فرق داشت . و مهمتر از همه اینکه دیگه مهربون نبود . بغض بدي تو حلقم نشست که مثل تموم اون سه روز پسش زدم . مگه جاي گریه بود ؟ با حرص جواب دادم . من – نمی دونستم باید ازتون اجازه بگیرم ! اخمش کمتر شد ولی از بین نرفت . امیرمهدي – نگفتم اجازه بگیرین . فقط به صرف این که قراره ازدواج کنیم باید خبر داشته باشم همسر اینده‌ام کجاست که اگر کسی ازم پرسید قلبم از تو سینه م تا حلقم بالا نیاد براي گفتن " نمی دونم " . الانم شما جایی نمیرین.. هزارتا توضیح به من بدهکارین . بند کیفم رو گرفت و من رو با خودش به اجبار همراه کرد . من حاضر نبودم تو اون خونه پا بذارم نه تا زمانی که حاج عموش اونجا بود . همون عامل تحقیر آدما . و نه تاوقتی که امیرمهدي انقدر سخت بود و خبري از اون مرد دوست داشتنی من نبود . با حرصی صد برابر ، حین راه رفتن ، خودم رو عقب کشیدم و گفتم . من – من نمیام . حالا یادتون افتاده من قراره زنت بشم ؟ این سه روز کجا بودی؟ ایستاد و برگشت به سمتم . دست دیگه م رو بردم به سمت بند کیفم و سعی کردم بند کیفم رو از بین انگشتاش که خیلی هم سخت دور بند کیفم پیچیده شده بود آزاد کنم . سریع دست برد و استین مانتوم رو هم گرفت و من رو به خودش نزدیک تر کرد . فاصلمون تقریبا پنجاه سانتی بود. آروم و جدي گفت . امیرمهدي – این سه روز هم حواسم بود همسر اینده‌ي رو دارم که اگر نبود هر سه روز رو زیر پنجره ي اتاقش تو ماشین نبودم و نمی دونستم که همسراینده ام تو این سه روز پاش رو از خونه شون بیرون نذاشته . بهت زده نگاش کردم . این سه روز زیر پنجره ي اتاقم بود ؟ و من فکر کرده بودم هیچ سراغی ازم نگرفته ؟ سه روز نزدیک به من نفس می کشید و من حس می کردم هواي بدون امیرمهدي چقدر گرفته و خرابه ! سه روز یک نفس نشسته بود و چشم دوخته بود به خونه مون و می دونست من جایی نرفتم و من عین همین سه روز ازش خبري نداشتم و داشتم تو بی خبري پرپر می زدم ؟ خیره تو چشماش گفتم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem