eitaa logo
هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم
1.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
22 فایل
﷽ هیئت‌جامع‌دختران‌حاج‌قاسم مشاوره مسابقه نقش نگار و جشنواره طهورا : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خیره تو چشماش گفتم . من – خودخواهی . من این سه روز هیچ خبري ازت نداشتم و جونم بالا اومده بود . اونوقت تو حداقل میدونستی من تو خونه هستم . نگاهش دست از سختی برداشت . اخمش باز شد . آرومتر از قبل گفت . امیرمهدي – این اولین تنبیهتون بود . هنوز بقیه ش مونده . و باز بند کیفم رو کشید . دوباره مقاومت کردم من – من نمیام . برگشت به سمتم . با این مقاوتم کلافه ش کردم . با حرص نگاهم کرد . امیرمهدي – چرا ؟ من – حاج عموتون پرونده ي موندن من تو خونه تون رو کامل پیچیدن ! نفس پر حرصی کشید . امیرمهدي – حاج عمو منظور بدي نداشتن . ابرویی بالا انداختم . من – اون که بله . کم مونده بود دق دلی همه ي ادماي دنیا رو سر من خالی کنن . امیرمهدي – الان فقط مشکل حاج عمو هستن ؟ من – هم ایشون و هم خیلی چیزاي دیگه ! دستش دور بند کیفم محکم تر از قبل شد . امیرمهدي – مثلا؟ من – اینکه بدون شنیدن حرفاي من حکم دادي به تنبیه کردنم . دستش کمی شل شد . امیرمهدی – این تنبیه هم براي شما بود و هم براي خودم . . این تنبیه براي این بود که نه شما اون روز حرفی زدین از دلیل نگفتن اون حرفا و نه من پرسیدم . من – آتشفشان آماده ي فوران بودي ، چی می گفتم ؟ اومد حرفی بزنه که صداي تق باز شدن در حیاط باعث شد خیره بشیم به همدیگه . تو موقعیت بدي بودیم . نزدیک به هم و بند کیف من تو دستای امیرمهدی. و اون موقع ظهر کی می تونست باشه غیر از رضا و مهرداد که براي خرید غذا رفته بودن ؟ موقعیت بدي بود و هر دو خوب میدونستیم . ولی انقدر برامون شوکه کننده بود که هیچکدوم عقب نکشیدیم . رضا از همون جلوي در " سلام" بلندي کرد و گفت . رضا – شما اینجایین ؟ با قدم هاي تند بهمون نزدیک شد . و با دیدن فاصله‌ي کم ما سرش رو پایین انداخت و " با اجازه " اي گفت و سریع رد شد . ولی مهرداد کنارمون ایستاد . از کنار چشم نگاهش کردم . خیره بود به ما دوتا 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem