eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
984 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خیره تو چشمام نفس عمیقی کشید . امیرمهدي – نه . غیر از یه سري توضیح که شما به من بدهکارین! من – مطمئنی بعد از شنیدن حرفاي من اوضاع مثل قبل می مونه ؟ امیرمهدي – شما یه چیزهایی رو نگفته بودین که حالا باید بگین . این چیزي رو عوض می کنه ؟ کمی سرم رو کج کردم . من – حرفاي ساده اي نیست ! امیرمهدي – منم ساده با چیزي کنار نمیام . مطمئن باشین خودم رو براي هر چیزي آماده کردم . من – می دونی دردم از چیه ؟ از اینه که سیبی که باعث شده از بهشتت بیرونم کنی کال بود و به درد نخور . کاش به جرم دیگه اي رونده می شدم . دستاش رو داخل جیب برد و خیره شد تو چشمام . امیرمهدي – آدم و حوا هر دو به یه جرم از بهشت رونده شدن . من – مگه تو جرمی مرتکب شدي ؟ امیرمهدي – این روزا زیاد ! ابرویی بالا انداختم . من – چه جرمی ؟ مکثی کرد و گفت امیرمهدي – اینکه میخوام هرچی زودتر ازدواج کنیم دیگه طاقت دوری ندارم ضربان قلبم رفت بالا . این چه حرفی بود وسط این بحث مهم ؟ چرا گفت ؟ گفت که بفهمم هنوز اثري از اون عشقی که می گفت ، باقی مونده ؟ دست و پام شل شد . حس خوبی که با حرفش بهم تزریق کرد ، شد جریان برقی که اختیار از دست و پام برد . و در عوض جون داد به تنگی نفسی که بهتر از قبل شد . با ولع عطر جدید هوا رو به ریه هام می کشیدم . این عطر عشق بود یا عطر حضور پر عشق امیرمهدي ؟ 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem