eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
989 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 امیرمهدي – همینجور که این هفته سریع گذشت ، هفته ي دیگه هم سریع می گذره . راستی درس بچه ها به کجا کشید ؟ بحث رو عوض کرد . البته حق داشت . با اون بحث احساسی منم اطمینان نداشتم که به بی راهه نریم . از یادآوري اون بچه ها ، لبخندي زدم . من – بچه هاي باهوشی هستن . هر چی می گم سریع یاد میگیرن . سري تکون داد . امیرمهدي – می دونم . حیف که مشکلات زندگی بهشون اجازه نمی ده مثل بچه هاي دیگه درس بخونن من – نگران نباش . امسال از اول مهر باهاشون کار می کنم تا نمره ي قبولی رو بگیرن . امیرمهدي – می دونم که بهترین معلم رو براشون پیدا کردم . خندیدم من – منم می دونم داري زیادي ازم تعریف می کنی . تموم تلاشم رو می کنم که پایه ي ریاضیشون قوي بشه . امیرمهدي – ممنونم . از اینکه انقدر پا به پام میاین . چشمام رو بستم . چقدر شکر خدا رو به جا می آوردم کافی بود براي داشتن امیرمهدي ؟ زیاد تر از ظرفیتم ، خوب بود . اون شب خوب بود . به خصوص که مامان نتونست مثل دو شب قبل ، تعارف طاهره خانوم براي خوردن سحري در کنارشون رو رد کنه . موقع سحري خوردن هم انقدر امیرمهدي هوام رو داشت و پشت سر هم ظرف ماست و سالاد و کفگیر برنج به دستم داد که مامان و طاهره خانوم نتونستن لبخنداشون رو پنهون کنن . و هر لقمه رو با خنده خوردن . شب خوبی بود . ولی کی می دونست خدا چه امتحان بزرگی رو برامون در نظر گرفته ؟ می گن آدم از فرداش خبر نداره ! راست گفتن . من و امیرمهدي هم از چند روز بعدمون خبر نداشتیم . و فقط منتظر بودیم روزها زودتر بگذره و لحظه ي محرمیتمون برسه. به درخواست امیرمهدي ، روز بعد بابا از پویا شکایت کرد . نفهمیدم کی به بابا زنگ زده بود و چی گفته بود ؛ که بابا خیلی مصمم رفت از پویا شکایت کرد . فکر می کردیم اینجوري ازش زهر چشم میگیریم . و دیگه کاري به کارمون نداره . در حالی که ...... 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem