🌷اولین کنگره ملی شهدای دانش آموز دختر سراسر کشور🌷
❌#مقطع_ابتدایی(من و همکلاسی شهیدم)
✅فراخوان #بهترین_نقاشی
💯ویژه دانش آموزان پایه های اول تا سوم ابتدایی💯
موضوع: خاطرات و رفتارهای خوب شهدای دانش آموز دختر🔅
✅فراخوان #بهترین_انشا
💯ویژه دانش آموزان پایه چهارم تا ششم💯
با موضوع: ویژگی های اخلاقی و رفتاری دانش آموز دختر در مدرسه و ایام مدرسه.( با تیتر مثل......باشیم )🔅
✅فراخوان #بهترین_روزنامه_دیواری
💯ویژه تمامی سطوح مقطع ابتدایی💯
با موضوع:
درست کردن روزنامه دیواری به همراه خانواده با موضوع شهدای دانش آموز دختر🔅🔅
⭕️ همراه با جوایز🎁 ویژه به نفرات و تیم های برتر خانوادگی برتر🎀
#مهلت_ارسال_آثار⏰
۱۵ بهمن ماه، مصادف با میلاد حضرت زهرا(س)
ارسال_آثار به آیدی⬇️
@kongereh_meli1
@kongereh_meli2
و #شماره_تماس:
۰۹۱۹۹۶۰۱۹۱۷۳📞
۰۹۱۱۱۵۴۷۱۱۹📞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷#قرار_شبانه_قرآنی
🌹💐تقدیم به روح پاک و مطهر شهدای مقاومت بخصوص سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی،شهید ابومهدی المهندس،
شهیدپورجعفری.
❣حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی)
🇮🇷 ایران یک ملت الهامبخش در بین ملتهای مسلمان است. البته دشمنها این را نمیپسندند، اما واقع قضیه این است.
🗓۱۳۸۹/۲/۱
✍رهبر انقلاب:
در مسئلهی جوانها یک جنگ نرم زیرپوستی فراگیر بین جمهوری اسلامی و آمریکا و صهیونیستها برقرار است. افسر جنگ نرم را دشمن یکجور میپسندد و جمهوری اسلامی یکجور. آمریکاییها دوست دارند جوان ما شجاعت، انگیزه، امید، تحرک، توان جسمی و فکری نداشته باشد. نسبت به دشمن، خوشبین و نسبت به فرمانده و عقبهی خودی بدبین باشد.
۹۵/۲/۱
#طنز_جبهه
ساعت های 1 و 2 نیمه شب بود كه در میان همهمه و شلیك توپ و تانك و مسلسل و آرپی چی و غرش هواپیماهای دشمن در عملیات بزرگ كربلای 5 ، فرمانده تخریب بعد از چندین بار صدا زدن اسم من ، بالاخره پیدایم كرد و گفت : حمید هرچه سریعتر این اسرا را به عقب ببر و تحویل كمپ اسرا بده . سریع آماده شدم.
سی و دو نفر اسیر عراقی كه بیشترشان مجروح بودند ، سوار بر پشت دو دستگاه خودروی تویوتا شدند و من با یك قبضه كلاش تاشو با نشستن بر پنجره خودرو دستور حركت خودروها را به سمت كمپ اسرا صادر كردم مسافتی طی نكرده بودیم كه متوجه شدم چند اسیر عراقی به من نگریسته و اسمم را صدا زده و با هم میخندند. اول تعجب كردم كه اینها اسم مرا از كجا میدانند . زود به خاطر آوردم صدا زدن های فرمانده مان را كه به دنبال من میگشت و عراقیها نیز یاد گرفته بودند . من با 18 سال سنی كه داشتم از لحاظ سن و هیكل از همه آنها كوچكتر بودم. بگی نگی كمی ترس برم داشت . گفتم نكند در این نیمه شب ، اسرا با هم یكی شوند و من و راننده بی سلاح را بكشند و فرار كنند.
دنبال واژه ای گشتم كه به زبان عربی معنای نخندید یا ساكت باشید ، بدهد . كلمه « ضحك » به خاطرم آمد كه به معنای خنده بود. با خودم گفتم : خوب اگر به عربی بگویم نخندید ، آنها می ترسند و ساكت می شوند . لذا با تحكم و بلند داد زدم «لا اضحك». با گفتن این حرف علاوه بر چند نفری كه می خندیدند ، بقیه هم كه ساكت بودند شروع به خنده كردند . چند بار دیگر «لا اضحك» را تكرار كردم ولی توفیری نكرد.
سكوت كردم و خودم نیز همصدا با آنها شروع به خنده كردم. چند كیلومتری كه طی كردیم به كمپ اسرای عراقی رسیدیم و بعد از تحویل دادن 32 اسیر به مسئولین كمپ ، دوباره با همان خودروها به خط مقدم برگشتیم . در خط مقدم به داخل سنگرمان كه بچه های تخریب حضور داشتند رفتم و بعد از چاق سلامتی قضیه را برایشان تعریف كردم. بعد از تعریف ماجرا ، دو سه نفر از برادران همسنگر كه دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) بودند و به زبان عربی نیز تسلط داشتند ، شروع به خنده كردند و گفتند فلانی می دانی به آنها چه می گفتی كه آنها بیشتر می خندیدند تو به عربی به آنها می گفتی « لا اضحك » كه معنی آن می شود « من نمیخندم» و برای اینكه به آنها بگویی نخند یا نخندید ، باید می گفتی « لا تضحك » ................. آنجا بود كه به راز خنده عراقیها پی بردم
موضوع: بماند برای ثبت در تاریخ
🔸🌺🔹
💢 این روزها که آیتالله مصباحیزدی دار فانی را وداع گفتند، تصویری از ایشان در سطح شهرها و خصوصاً تهران و قم و اصفهان مشاهده نمیشود یا کمتر دیده میشود.
♻️اشکالی ندارد همان یک «اللهم انا لانعلم منه الا خیرا» که آقا سه بار خواندند برای آقای مصباح کافی است.
❌اینکه چرا اقداماتی برای تکریم علامه مصباح صورت نمیگیرد مایه تاسف است.
💯نه استاد مصباحیزدی عزیز در قید و بند برجستهسازیها بودند و نه مردم مومن و باهوش ایران به این مسائل اهمیت میدهند
#طنز_جبهه
عراقی سرپران
اولین عملیاتی بود كه شركت میكردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم.
ساكت و بی صدا در یك ستون طولانی كه مثل مار در دشتی میخزید جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. كم مانده بود از ترس سكته كنم. فهمیدم كه همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.
لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست كدام شیر پاك خوردهای به پهلوی فرمانده گردان كوبیده كه همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»
از ترس صدایش را در نیاوردم كه آن شیر پاك خورده من بوده ام.
⭕️ حضور سرزده رهبر و حاج قاسم در مراسم بلهبرون
♨️ سال ۱۳۸۴ مقام معظم رهبری به استان کرمان سفر کردند. ایشان تاکید داشت حاج قاسم در این دیدارها همراه ایشان حضور داشته باشد. در سفرهایی که حضرت آقا به استانها داشتند، برنامه طوری ترتیب داده شد تا ایشان با چند خانواده شهید دیدار کنند. از طرفی به دلیل رعایت مسائل امنیتی، این دیدارها به اطلاع خانوادهها نمیرسید و ۱۵ دقیقه قبل از ورود ایشان خانوادهها مطلع میشدند.
🔴 یکی از این دیدارهایی که در آن سفر تدارک دیده شد، دیدار با خانواده یکی از فرماندهان گردانهای شهید لشکر ۴۱ ثارالله بود. طبق روال، آن خانواده دقایقی قبل از حضور حضرت آقا خبردار شدند. اما وقتی وارد مجلس شدیم، دیدیم جمعیت حاضر بیش از حد انتظار است. تصورمان این بود که خانواده شهید خیلی سریع حضور حضرت آقا را به بستگان اطلاع داده است و آنها هم فوری خودشان را رساندهاند، اما اشتباه میکردیم. دلیل حضور بستگان مراسم «بله برون» دختر همان شهید با فرزند یکی دیگر از شهدای لشکر ثارالله علیهالسلام بود.
💢 آن شب یکی از اعضای خانواده شهید آمد و در گوش حاج قاسم، مطلبی گفت. حضرت آقا از حاجی پرسیدند: «داستان چیست؟» حاج قاسم جواب داد: میگویند که جواب خانواده دختر مثبت است و درخواست دارند اگر امکانش هست شما خطبه عقدشان را بخوانید.
🔻حضرت آقا قبول کردند. وقتی ایشان خطبه را قرائت کردند از دختر خانم پرسیدند: «آیا به بنده وکالت میدهید تا شما را به عقد آقای فلانی در بیاورم؟» دختر خانم در جواب گفت: «اگر قول میدهید در آخرت شفیعم باشید، بله به شما وکالت میدهم».
🔴 حضرت آقا گفتند: «چرا من باید شفیع شما باشم؟» بعد به حاج قاسم اشاره کردند و ادامه دادند: «مقام حاج قاسم سلیمانی نزد خداوند از من بالاتر و بیشتر است. ایشان شهید زنده است و خودش شفیع شما میشود.»
*آن دو فرزند شهید:*
*علی پسر شهید مهدی تهامی*
*و فاطمه دختر شهید عبدالمهدی* *مغفوری*
برای شادی روح شهدا #صلوات
🌸کپی با #ذکر_صلوات
🔸الهَدفُ وَاضِح وَ محددٌ وَ دقیِق "إِزَالةُ إِسرائیل فِیالْوُجُود"
🔹هدف واضح و روشن و دقیق است پاک کردن اسرائیل از صفحه روزگار
🎐 #مرد_میدان
💝خوبِ رویان
👌🏻معرفی یک الگوی مطلوب از زبان آقا...
🔰اگر امروز از کشورهای برتر دنیا در حوزه علوم #سلول_های_بنیادی هستیم، مدیون این مرد هستیم...
📝من به مرحوم #سعید_کاظمی علاقه داشتم و الان هم در دلم و در ذهنم برای آن جوان عزیز، ارزش و جایگاه قائلم...اگر بخواهم این الگوی مطلوب را در یک جمله معرفی کنم، عبارت است از: ترکیب علم، #ایمان، تلاش.
🗓۱۳۸۶/۴/۲۵
🌺 به مناسبت سالگرد #شهادت #دکتر_سعید_کاظمی_آشتیانی در راه علم
#پیش_فروش کتاب از چیزی نمی ترسیدم
"زندگی نامه خودنوشت شهید قاسم سلیمانی"
کتاب از چیزی نمی ترسیدم که مزین به یادداشت رهبر معظم انقلاب شده است نخستین اثر چاپ شده توسط انتشارات «مکتب حاج قاسم» محسوب میشود و شامل دست نوشتههای شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهی مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است.
در یادداشت حضرت آیتالله خامنهای که پیش از مطالعه کتاب نگاشته شده، اینگونه آمده است:
بسمهتعالی
هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشمنواز و دلنواز است.
یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفهئی داریم. کتاب حاضر را هنوز نخواندهام اما ظاهراً میتواند گامی در این راه باشد.
رزقناالله ما رزقه من فضله
سیّدعلی خامنهای ۹۹/۱۰/۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_شبانه_قرآنی
🌹💐تقدیم به روح پاک و مطهر شهدای مقاومت بخصوص سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی،شهید ابومهدی المهندس،
شهیدپورجعفری.🍂🍂
#طنز_جبهه
عراقی سرپران
اولین عملیاتی بود كه شركت میكردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم.
ساكت و بی صدا در یك ستون طولانی كه مثل مار در دشتی میخزید جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یك موقع دیدم یك نفر كنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. كم مانده بود از ترس سكته كنم. فهمیدم كه همان عراقی سرپران است. تا دست طرف رفت بالا معطل نكردم با قنداق سلاحم محكم كوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.
لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم كه فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست كدام شیر پاك خوردهای به پهلوی فرمانده گردان كوبیده كه همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»
از ترس صدایش را در نیاوردم كه آن شیر پاك خورده من بوده ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت یار ارتشی حاج قاسم از روزی که داعش نزدیک مرز کرمانشاه شد