eitaa logo
هزار مناره
104 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
585 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امر به معروف و نهی از منکر
منزلت ویژه حضرت فاطمه (س) نسبت داشتن با رسول خدا صلی‌الله علیه و آله یکی از امتیازات ویژه آن بانوی مکرم است. در واقع آن حضرت علاوه بر اینکه دختر نبی مکرم اسلام بودند، به شدت مورد علاقه و مورد توجه آن حضرت قرار داشتند. به اندازه ‌ای که علاقه و محبت نبی مکرم اسلام به حضرت فاطمه سلام‌الله علیها در همه منابع و آثار تاریخی شیعه و حتی اهل سنت هم نوشته شده است. از طرف دیگر آن بانوی گرامی همسر حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام بودند، یعنی شخصیتی که در بین صحابه دارای جایگاه و موقعیت خاص و ویژه ‌ای بود. در کنار همه این موارد، دانش، فضل و اندیشه والای آن بانوی مکرم نه‌تنها در تربیت فرزندانشان بروز و ظهور پیدا کرد، بلکه در سخنرانی‌ ها و خطبه ‌ها نیز بر مردم آشکار می ‌شد و همه می ‌دانستند ایشان دانشمند و عالم بزرگی هستند. حضرت زهرا سلام‌الله علیها قائم به رضای خدای بودند. به همین دلیل حق‌خواهی و موقعیت طلبی‌هایی که از انسان‌های معمولی سر می‌زند، در سیره و منش ایشان جایی نداشت. ایشان تنها دلسوز مردم و بنده خدا بودند که حق بندگی را ادا می ‌کردند و برای مردم به عنوان راهنما حاضر می ‌شدند. نه اینکه مزدی از کسی بخواهند یا در پی به دست آوردن موقعیت و جایگاه و اموالی باشند. اگر به تاریخ توجه کنیم و نقل قول‌های مختلفی که به ویژه در منابع اهل سنت از زندگی اجتماعی حضرت زهرا سلام‌الله علیها دیده می ‌شود به این نتیجه می‌رسیم که مطلقاً در زندگی حضرت زهرا سلام‌الله علیها رد پایی از شیوه زیست اجتماعی مثل آن چیزی که در زندگی عامه مردم می‌بینیم، دیده نمی ‌شود. با تأکید بر اینکه حضرت فاطمه سلام‌الله علیها مقام علمی و معنوی بالایی داشتند و در مقام نقش‌آفرینی هدایتگر تمام و کمال جامعه بودند. یکی دیگر از آموزه ‌های زندگی حضرت زهرا سلام‌الله علیها این است که آن حضرت در همه شرایط و حتی در آستانه شهادت خود، به شدت و با دقت به ارزش ‌های اسلامی پایبند بودند. همین طور است. ایشان به اندازه ‌ای از عفت و حیا برخوردار بودند که حتی نگران بودند مبادا بعد از شهادت ایشان این عفت خدشه ‌دار شود. به همین دلیل طبق روایت معتبری، پیش از شهادت خود و در روزهای پایانی عمر مبارک شان به اسامه بنت امی که همسر جعفر بن ابیطالب بود، فرموده بودند از این موضوع که پیکر بی‌جان زن‌ها را روی تخته ‌ای قرار داده و بر رویش پارچه ‌ای می ‌کشند، خرسند نیستم. از آنجا که اسماء جزء افرادی بود که از حبشه مهاجرت کرده بودند، به آن حضرت عرض کرد که در حبشه جعبه ‌ای هست که بدن اموات را در آن قرار می ‌دهند و به این صورت چیزی از پیکر آن‌ها مشخص نیست. به این ترتیب به خواست حضرت زهرا سلام‌الله علیها، اسماء بنت عمیس چیزی از نوع تابوت بدون در درست کرد که آن حضرت آن را پسندیده و وصیت کردند که وقتی از دنیا رحلت کردند، از این تابوت برای حمل ایشان استفاده شود. دقت کنید که عفت و حیای حضرت زهرا سلام‌الله علیها تا چه اندازه است که حتی نگران هستند پس از شهادت چه اتفاقی خواهد افتاد. این‌ها درس بزرگی برای مردم ماست. چه زن‌ها و چه مردها باید عفت و حیا را از آن حضرت یاد بگیرند. البته همه این موارد با حضوری مؤثر در اجتماع همراه بوده و در کنار نقش کامل همسری، مادری و فرزندی به کمال جا گرفته است. ادامه دارد...
س: سلمان و راه دیگر عشقی، سلیمانی! ل: لقمان و گاه دیگر عشقی، سلیمانی! ی: یعقوب و سرباز عزیز یوسف زهرا م: مقداد شاه دیگر عشقی، سلیمانی! ا: انسان، فرشته، بهتر از هردو مسلمانی ن: نام و نگاه دیگر عشقی، سلیمانی! ی: یک‌لحظه از چشم تو را باید کنم تصویر عمار ماه دیگر عشقی، سلیمانی!
زهرا ابراهیمی دبیر کنگره ملی شهدای دانش‌آموز دختر درباره نخستین کنگره ملی «شهدای دانش‌آموز دختر» اظهار کرد: طی‌سال‌های گذشته چنین برنامه‌ای پیرامون دختران شهید کار نشده بود.  وی افزود: تیمی از دانش‌آموزان دختر به عنوان فرمانده دانش‌آموزی در مدارس داریم که تصمیم گرفتند الگویی از دختران دهه‌های 50 و 60 که کارهای بزرگی انجام داده‌ بودند را به هم‌ سن‌وسالان خود معرفی کنند.  دبیر کنگره ملی شهدای دانش‌آموز دختر اضافه کرد: هدف از این کنگره الگوسازی از زندگی شهدای دختر بر پایه شاخص‌های امامین انقلاب بود. برای اینکه کار به خوبی انجام شود شاخصه‌های زنان الگو و تراز شاخصه‌های تربیت شدگان مکتب امامین را که در دهه‌های 50 و 60 در مکتب حضرت امام (ره) تربیت شدند و به شهادت رسیدند را بررسی کردیم تا بتوانیم از این طریق الگویی برای دختران بر محور تبیین معرفی شهدای دانش‌آموز ارائه دهیم.
ایرانی گیلانی هفت - هشت تا مجروح بودیم در یک اتاق بزرگ، از هر ملیتی! اصفهانی، لر، آذری، شیرازی، کرد و بلوچ ! از هر کدام مان صدایی بلند می‏شد: اصفهانی‏ ناله می‏کرد، لره با یا حسین (علیه‏السلام) گفتن سعی می‏کرد دردش را ساکت کند، بلوچه از شدت درد میله‏های دو طرف تخت را گرفته بود و فشار می‏داد و شرشر عرق می‏ریخت و من هم خجالت و رودربایستی را گذاشته بودم کنار و یک نفس نعره می‏کشیدم و ننه‏‏ام را صدا می‏کردم! فقط نفر آخر که یک رشتی بود، هم درد می‏کشید و هم میان آه و ناله‏هایش کرکر می‏خندید . کم‏کم ماهایی که ناله می‏کردیم توجهمان به او جلب شد. حالا ما هفت نفر داشتیم او را نگاه می‏کردیم و او آخ و اوخ می‏کرد و بعد قهقهه می‏زد و می‏خندید. مجروح بغل دستی‏ام که جفت پاهایش را گچ گرفته و سر و صورتش را باندپیچی کرده بودند، با لهجه اصفهانی و نگرانی گفت ببینم مگر بخش موجی‏ها طبقه بالا نیست؟ مجروح آن طرفی که بلوچ بود گفت: فکر کنم هم مجروح شده هم موجی. با نگرانی گفتم: نکند یکهویی بزنه سرش و بلند شود و دخل‏مان را بیاورد؟! مجروح رشتی خنده‏اش را خورد چهره‏اش از درد در هم شد و با لهجه غلیظ گیلکی گفت: شماها نگران من هستید؟ مجروح بلوچ گفت: بیشتر نگران خودمانیم. تو حالت خوبه؟ بنده خدا دوباره به قهقهه خندید و ما بیشتر نگران شدیم. داشتیم ماست‏های‏مان را کیسه می‏کردیم. من یکی که اگر پاهایم آش و لاش نشده بود، یک لحظه هم معطل نمی‏کردم و جانم را بر می‏داشتم و می‏زدم به چاک. مجروح رشتی ناله جانسوزی کرد و گفت: نترسید من حالم خوبه؟ مجروح اصفهانی گفت: معلومه! و به سر و وضع او اشاره کرد مجروح رشتی دوباره خندید و گفت: نترسید من همه‏اش یاد مجروح شدنم می‏افتم و به خاطر همین می‏خندم. با تعجب پرسیدم: مگه تو چه‏طوری مجروح شدی که خنده داره؟ اولش نمی‏خواست ماجرا را برای‏مان تعریف کند اما من و بچه‏های دیگر که توجه‏شان جلب شده بود آنقدر به مجروح رشتی اصرار کردیم تا اینکه قبول کرد واقعه مجروح شدنش را برای‏مان تعریف کند مجروح رشتی چند بار ناله و هروکر کرد و بعد گفت: من و دوستانم که همه با هم همشهری بودیم، در محاصره دشمن افتاده بودیم. دیگر داشتیم شهادتین‏مان را می‏خواند‏یم. دشمن هم لحظه به لحظه نزدیک‏مان می‏شد بین ما هیچ‏کس سالم نبود همگی لت و پار شده و نای تکان خوردن نداشتیم. داشتیم خودمان را برای رسیدن دشمن و خوردن تیر خلاصی و رفتن به بهشت آماده می‏کردیم که... مجروح رشتی بار دیگر به شدت خندید از خنده بلندش ما هم به خنده افتادیم. مجروح رشتی که با هر خنده بلند یک قسمت از پانسمان روی شکمش خونی می‏شد ادامه داد: آره... داشتیم آماده شهادت می‏شدیم که یک‏هو از طرف خط خودی فریاد یا حسین(علیه‏السلام) بلند شد من که از دیگران سالم‏تر بودم! به زحمت تکانی به خودم دادم و نیم‏خیز شدم. دیدم که ده‏ها بسیجی دارند تخته گاز به طرف‏مان می‏آیند با خوشحالی به دوستانم گفتم: بچه‏ها دارند می‏آیند. بعد همگی با خوشحالی و به خیال اینکه آنها از لشکر خودمان هستند شروع کردیم به زبان گیلکی کمک خواستن و صدا زدن آنها. مجروح رشتی دوباره قهقهه زد و قسمتی دیگر از پانسمان سرخ شد. - اما چشم‏تان روز بد نبیند همین که آن بسیجی‏ها به نزدیکی‏مان رسیدند، یکی‏شان به زبان ترکی فریادی زد و بعد همگی به طرف ما بدبخت‏ها که نای تکان خوردن نداشتیم تیراندازی کردند... حالا ما مثل مجروح رشتی می‏خندیدیم و دست و پا می‏زدیم و بعضاً قسمتی از پانسمان زخم‏های‏مان سرخ می‏شد. - بله آن بنده خداها وقتی سر و صدای ما را می‏شنوند، خیال می‏کنند ما عراقی هستیم و داریم به زبان عربی داد و هوار می‏کنیم! دیگر نمی‏ دانستند که ما داریم به زبان گیلکی داد و فریاد می‏کنیم. من که از دیگران بهتر فارسی را بلد بودم، شروع کردم به فارسی حرف زدن و امان خواستن و ناله کردن. یکی‏شان با فارسی لهجه‏دار فریاد زد: آهای !مگر شماها ایرانی هستید؟ با هزار مکافات توی آن تاریکی و آتش و گلوله حالی‏شان کردم که ما هم ایرانی هستیم اما گیلانی! بنده خداها به ما که رسیدند، کلی شرمنده شدند بعدش با مهربانی زخم‏های‏مان را پانسمان کردند و بی‏سیم زدند عقب تا بیایند ما را ببرند حالا من که در بین دوستانم بهتر فارسی حرف می‏زدم با کسی که بین ترک‏ها فارسی بلد بود نقش مترجم را بازی می‏کردیم و هم قربان صدقه یکدیگر می‏رفتیم و هم فحش می‏‏دادیم و گله می‏کردیم که چرا به زبان آدمیزاد کمک نخواسته‏ایم و منظورمان را نرسانده‏ایم! تا نیم ساعت درد یادمان رفت و ما هم مثل مجروح رشتی می‏خندیدیم و ناله می‏کردیم. پرستار آمد وقتی خنده و ناله‏مان را دید با تعجب پشت دستش زد و با لهجه ترکی گفت: وا، شماها خل و چل شده‏اید؟ هر هشت نفری با صدای بلند خندیدیم و پرستار جانش را برداشت و فرار کرد
امر به معروف و نهی از منکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💐تقدیم به روح پاک و مطهر شهدا،شهدای مقاومت بخصوص سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی،شهید ابومهدی المهندس،شهیدپورجعفری.🍂
🏴🏴🏴🏴🏴امشب شب وفات سالروز ۱۳ جمادی الثانی سالروز البنین به روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است.
ذِکرِ إِمروز: 🍃 {إی‌زنده‌و‌پاینده} ۱۰۰مَرتَبِہ...
شهدا نخواستند همرزمانشان در سرما اذیت شوند. این به جز نعمت شهدا، به جز صداقت شهدا، به جز راه حق شهدا که مایه خیر  و برکت است، چیز دیگری نیست. تلاش 45 روزه برای یافتن پیکر شهید حسن املاکی ماموستا فتاحی می‌گوید: شهید املاکی درست زمانی که رژیم بعث منطقه را شیمیایی زده بود ماسک و کپسول اکسیژن خود را روی صورت سرباز 18 ساله‌اش گذاشت و در همانجا شهید شده بود، از آغاز فعالیت گروه تفحص چندین بار دنبال پیکر این شهید گشتیم اما پیدانکردیم. تلاش برای یافتن پیکر شهید حسین املاکی سردار شهیدی که برای نجات جان یک سرباز در عملیات والفجر 10 در نهم فروردین 67 در منطقه عمومی «سیدصادق»در ارتفاعات «بانی نبوک» بر اثر استشمام مواد شیمیایی به شهادت رسیده بود 45 روز بی‌وقفه ادامه داشت، اگر چه موفق به یافتن پیکر شهید املاکی نشدیم ولی پیکر چهار شهید را در این منطقه پیدا کردیم. و سخن آخر... اگرچه چنین معجزه‌هایی در جنگ و بعد از جنگ را می‌بینیم و می‌شنویم اما کسانی هستند که به دنبال فراموش‌شدن این دوران هستند چون آنها نه تنها نقشی در دفاع مقدس و پیروزی نداشته‌اند بلکه در مسندها و پست‌هایی قرار دارند که فراموشی شهدا و ایثارگری رزمندگان به نفع خود می‌دانند. پایان
❣حضرت (مدظله العالی) ‌🌹"من مادران شهدائی را زیارت کردم که به جد و با صدق واقعی می‌گفتند اگر ما ده تا فرزند هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خدا بدهیم؛ دروغ نمی‌گفتند. ‌ 🌹من مادران و پدرانی را ملاقات کردم که احساس عزت و افتخار میکردند، به خاطر اینکه فرزندانشان در راه خدا شدند. البته حق هم با آنهاست، عزت و افتخار است؛ همان طوری که عمه‌ی ما زینب کبری‌ (سلام الله علیها) فرمود: «ما رأیت الّا جمیلا»؛ جز زیبائی ندیدم. ‌ 🌹من خانواده‌های بسیاری را دیدم که همین احساس زینب کبری‌ در آنها هم بود؛ آنها هم می‌گفتند: «ما رأینا الّا جمیلا». اینهاست که به یک ملت میدهد؛ اینهاست که اعتماد به نفس را در یک ملت به وجود می‌آورد؛ اینهاست که تهدیدهای قدرت‌های مادی دنیا، عربده‌های مستانه‌ی دولت‌های متجاوز و مستکبر دنیا دل آنها را نمی‌لرزاند." 🗓۱۳۸۹/۷/۲۸ ‌🕊روز