eitaa logo
هزار مناره
105 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
585 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ذکرِ إِمروز: 🍃 {خدائی‌جز‌آن‌خدایِ‌یکتا‌کہ سلطانِ‌حق‌و‌آشکار‌أست‌نخواهد‌بود} ۱۰۰مَرتَبِہ...
از روز‌های سخت خدمت که صحبت می‌کند تأکیدش بر این است که شاید در زبان و نوشتن واژه‌ها آن‌گونه که باید و شاید این موضوع احساس نشود، اما دوری از خانواده و سختی شرایط محیطی را فقط بخش کوچکی از شرایط سخت خود در دوران خدمت سربازی در زمان جنگ بیان می‌کند. او می‌گوید: «در کردستان مانند جنوب کشور فقط نیرو‌های بعثی دشمن محسوب نمی‌شدند بلکه از پشت سر و نیرو‌های کومله نیز دشمن ما بودند، ضمن اینکه منطقه‌ای که ما در آن قرار داشتیم کوهستانی بود و پایگاه ما در کمربندی کوه قرار داشت و پاییز و زمستان به‌دلیل بارش شدید برف بسته می‌شد به طوری که برای تأمین آذوقه با مشکل روبه‌رو می‌شدیم.» آذوقه‌ای که نصیب گرگ شد وی یادآور می‌شود: «بعد از شیخ لطیف عراق در ارتفاعات لَری مأمور به خدمت بودم که این ارتفاعات نیز در خاک عراق بود و برفی که می‌بارید باعث می‌شد تا بولدوزر نتواند مسیر را بالا بیاید، بنابراین آذوقه‌ای را که برای ما می‌آورد در پایین کوه رها می‌کرد و با بی‌سیم به ما می‌گفت تا برای بردن آن‌ها پایین برویم و ما ۳ کیلومتر را طی می‌کردیم تا آذوقه را بالای کوه بیاوریم و وقتی به پایگاه می‌رسیدیم شب شده بود و از خستگی دیگر سیر شده بودیم و میلی برای غذا خوردن نداشتیم.» ظریف از آذوقه خود با عنوان جیره خشک یاد می‌کند و می‌گوید: «جیره خشک شامل همان نخود، لوبیا و عدس و مواد پختنی می‌شد که به ما می‌دادند تا خودمان طبخ کنیم همچنین نانی که خشک شده بود، البته چند لاشه گوسفند نیز می‌آوردند، اما کمتر پیش می‌آمد که گوشت آن نصیب ما شود، چون یا قبل از اینکه ما به پایین ارتفاعات برسیم حیوانات وحشی این لاشه را با خود برده بودند یا اگر هم موفق می‌شدیم آن را با خود تا کمربندی و پایگاه بیاوریم زمانی که گوشت را زیر برف دفن می‌کردیم تا سالم بماند، روز بعد در جای خودش باقی نمانده بود و باز هم حیوانات آن را تکه تکه کرده و با خود برده بودند.» وی از گرگ و شغال به عنوان حیوانات وحشی نام می‌برد، اما می‌گوید که خرس نیز در آن منطقه وجود داشته و رزمنده‌ها هر جا می‌خواستند بروند ناچار بودند دو یا سه نفری بروند تا دو نفر مراقب باشند نکند این حیوانات به آن‌ها حمله کنند. او بیان می‌کند: «آبی برای خوردن وجود نداشت برای همین هم ناچار بودیم تا برف‌های تازه را گرم کرده و به‌عنوان آب مصرف کنیم، حتی برخی اوقات که جاده‌ها به خاطر برف بسته می‌شد و آذوقه‌ای به دست ما نمی‌رسید، نان خشکی را که ذخیره نگه داشته بودیم، جیره‌بندی مصرف می‌کردیم تا آذوقه به دست ما برسد.» سرمای کردستان را تمام ما شنیده‌ایم اینکه استخوان‌سوز است، اما این سرما برای رزمندگان و سربازانی که باید نگهبانی می‌دادند با وجود پوشیدن چندین لباس باز هم معنای دیگری دارد، به طوری که وقتی از ظریف دراین‌باره سؤال می‌کنیم چهره‌اش در هم می‌رود و سپس این‌گونه پاسخ می‌دهد: «از شدت سرما اسلحه ما برفک می‌زد و با توجه به اینکه میزان سرما در ارتفاعات بیشتر است نمی‌توانستیم بیشتر از نیم‌ساعت برای نگهبانی بیرون پایگاه بمانیم، چون بدن ما کاملا کرخ می‌شد و دست و پایمان مورمور می‌کرد بنابراین مرتب شیفت نگهبانی بین بچه‌ها عوض می‌شد تا بتوانند خودشان را گرم کنند.» ظریف بیان می‌کند: «در ارتفاعات لری که بودیم هفته‌ای یک مرتبه برای حمام به پایین قله می‌آمدیم تا از حمامی که جهاد ساخته بود استفاده کنیم با توجه به اینکه پایین آمدن از ارتفاعات کار دشواری بود، پلاستیکی را درست می‌کردیم و با نشستن روی آن مانند اسکی از برفی که بر روی ارتفاعات یخ زده بود سُر می‌خوردیم تا به پایین برسیم و بعدازظهر نیز دوباره راهی بالای قله می‌شویم و تقریبا شب هنگام به پایگاه خود می‌رسیدیم.» با خنده‌ای ریز از یکی از شیطنت‌های دوران سربازی خود می‌گوید: «وقتی برای استحمام به جهاد می‌آمدیم دو سگ بودند که از زمان تولگی توسط بچه‌ها بزرگ شده و به نوعی برای آن‌ها نگهبانی می‌دادند. یک‌بار که برای حمام آمده بودم قرار شد تا مقداری آذوقه نیز همراه خود به پایگاه ببرم از شیطنت نانی ریز کردم و به سگ‌ها دادم آن‌ها هم به خاطر همان خرده غذا همراه من آمدند تا اینکه به پایگاه رسیدیم. حدود یک ماه سگ‌ها در پایگاه و پیش من بودند و عجیب ارتباط خوبی با من داشتند تا اینکه بچه‌های جهاد متوجه موضوع شدند و سگ‌ها را با خود بردند.» ادامه دارد....
✅توصیه امروز رهبر انقلاب به نقش‌آفرینی جوانان در فضای مجازی 🔻رهبر انقلاب، صبح امروز: دشمن دو هدف را در جنگ نرم دنبال میکند: یکی میخواهد این زنجیره تواصی به حق و صبر را قطع کند. دوم این که حقایق را وارونه نشان دهد. 🔹 جوانان ما افسران جنگ نرم ما هستند. جوانان ما نباید اجازه بدهند که یک چنین اتفاقی بیفتد. باید امیدآفرینی کنند، توصیه به ایستادگی کنند، توصیه به تنبلی نکردن و خسته نشدن. 🔺 امروز یک فرصتی است برای این کار. حالا فضای مجازی را دشمنان به گونه‌ی دیگری از ان استفاده میکنند اما شما جوانهای عزیز از فضای مجازی جور دیگری استفاده کنید. برای امیدآفرینی، برای توصیه به صبر، برای توصیه به حق، برای بصیرت‌آفرینی، برای توصیه به خسته شدن، تنبلی نکردن، بیکاره نماندن و ... ۹۹/۱۲/۲۱
امر به معروف و نهی از منکر
سؤال و جواب در كلاس درس. استاد: به نظر شما چرا حضرت محمد(ص)، دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد! استاد: بله آفرين! ميخواستم از شما بپرسم که چرا حضرت محمد… دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد! استاد: انشاء الله! به نظر شما چرا حضرت محمد… دانشجوها : اللهم صل علي محمد و آل محمد! استاد: لا اله الا الله! چرا آن حضرت… دانشجوها : کدام حضرت؟ استاد: حضرت محمد! دانشجوها: اللهم صل علي محمد و آل محمد...!!!! حال كردين؟؟؟ اصلأ حواستون بود مجبورتون كردم صلوات بفرستين؟؟ 😇☺️ عید مبعث مبارک 💐🌸🌹
💢موضوع: جوانان در فضای مجازی کنند
افضل الساعات داخل‌ چادر، همه‌ بچه‌ها جمع‌ بودند. می‌گفتند و می‌خندیدند. هر کسی‌چیزی‌ می‌گفت‌ و به‌ نحوی‌ بچه‌ها را شاد می‌کرد. فقط‌ یکی‌ از بچه‌ها به‌ قول ‌معروف‌ رفته‌ بود تو لاک‌ خودش‌! ساکت‌ گوشه‌ای‌ به‌ کوله‌ پشتی‌ اش‌ تکیه‌ داده‌بود و فکورانه‌ حالتی‌ به‌ خود گرفته‌ بود. گویی‌ در بحر تفکر غرق‌ شده‌ بود! هرکس‌ چیزی‌ می‌گفت‌ و او را آماج‌ کنایه‌ها و شوخی‌های‌ خود قرار می‌داد! اما اوبی‌خیال‌ِ آنچه‌ می‌گفتیم‌، نشسته‌ بود. یکباره‌ رو به‌ جمع‌ کرد و گفت‌: "بسّه‌ دیگه‌، شوخی‌ بسّه‌! اگه‌ خیلی‌ حال‌ دارین‌ به‌ سوال‌ من‌ جواب‌ بدین‌." همه‌ جا خوردند. از آن‌ آدم‌ ساکت‌ این‌ نوع‌ صحبت‌ کردن‌ بعید بود. همه‌ متوجه‌ او شدند. گفت: "هر کی‌ جواب‌ درست‌ بده‌ بهش‌ جایزه‌ می‌دم‌." بچه‌ها هنوز گیج‌ بودند و به‌ هم‌ نگاه‌ می‌کردند که گفت: " آقایون‌ افضل‌ الساعات‌ (بهترین‌ ساعت ها) کدام‌ است‌؟" پچ‌ پچ‌ بچه‌ها بلند شد. به‌ هم‌ نگاه‌ می‌کردند. سوال‌ خیلی‌ جدّی‌ بود، یکی‌ از بچه‌ها گفت‌: "قبل‌ از اذان‌، دل‌ نیمه‌ شب‌، برای‌ نماز شب‌" با لبخندی گفت: "غلطه‌، آی‌ غلطه‌، اشتباه‌ فرمودین‌." دیگری گفت: "می‌بخشین‌، به‌ نظر من‌ اذان‌ صبح‌ وقت‌ نماز و...!" گفت: " بَه‌َ، اینم‌ غلطه‌!" هر کدام‌ ساعتی‌ خاص‌ را براساس‌ ادراکات‌، اطلاعات‌ و برداشت‌های‌خود گفتند. نیم‌ ساعتی‌ از شروع‌ بحث‌ گذشته‌ بود، هر کسی‌ چیزی‌ می‌گفت‌ و جواب‌ او همچنان‌ "نه‌" بود. همه‌ متحیر با کمی‌ دلخوری‌ گفتند: "آقا حالگیری‌ می‌کنی‌ها، ما نمی‌دونیم‌." و او با لبخندی‌ زیبا گفت‌: "از نظر بنده‌ بهترین‌ ساعت ها، ساعتی‌ است‌ که‌ ساخت‌ وطن‌ باشد و دست‌ ِ کوارتز و سیتی‌ زن‌ و سیکو پنج‌ رو از پشت‌ ببنده‌!" با خنده‌ از جا بلند شد و رفت‌ تا خودش‌ را برای‌ نماز ظهر آماده‌ کند.
امر به معروف و نهی از منکر
تست و معما جایزه دار مسابقه هفتگی لطفا جواب درست رو به ایدی ارسال کنید تا جایزه اخر ماه رو شما ببرید.
ذِکرِ إِمروز: َر‌جَهُمْ🍃 {خدایا‌درود‌فرست‌بر‌محمد‌و‌خاندانِ‌محمد} ۱۰۰مَرتَبِہ...
جنگ از پنجره رفاقت همان‌طور که سختی‌های خدمت را می‌گوید از حال و هوایی که رزمندگان داشتند نیز برایمان تعریف می‌کند: «رفاقتی که بین بچه‌ها شکل گرفته بود آن‌قدر زیبا بود که کمتر برای مرخصی درخواست می‌دادیم. صمیمت بین رزمنده‌ها ستودنی بود آن‌قدر که حتی صبح‌ها را به عشق دیدن هم و در کنار یکدیگر بودن بیدار می‌شدیم و از هیچ کمکی هم دریغ نداشتیم. بار‌ها پیش آمده بود که با جابه‌جایی‌هایی که می‌شد مسافت طولانی را طی می‌کردیم تا دوباره یکدیگر را از نزدیک ببینیم و در همان مدت کوتاه کمی با هم گپ و گفت کنیم.» ظریف خاطره جالبی دارد از وقتی که به همراه دوست بیجاری خود برای دیدن یکی از دوستانشان می‌رود، تعریف می‌کند: «برای دیدن یکی از دوستانمان که پایگاهش عوض شده بود به سمت نیرو‌های قاسم‌لو یا کرد‌های مجاهد رفتیم این پایگاه ۵ کیلومتر بالاتر بود. زمانی که در برگشت لب دریاچه مریوان ایستادیم هیچ خودرویی نبود تا ما را بازگرداند بنابراین از لب دریاچه به سمت شهر پیاده راه افتادیم. به شهر که رسیدیم کرد‌هایی را می‌دیدم که همه مسلح بودند و از آنجا که ما لباس نظامی به تن داشتیم و به‌خوبی می‌دانستیم کومله‌ها به ما رحم نمی‌کنند و حتی شنیده بودیم رزمنده‌ها را به نیرو‌های بعثی می‌فروشند ترس تمام وجودمان را فراگرفت، اما سعی کردیم به روی خودمان نیاوریم و راهمان را پیش گیریم.» وی می‌افزاید: «متوجه نگاه‌های چپ چپ آن‌ها به خودمان شده بودیم و از طرفی می‌دانستیم که نیرو‌های نگهبانی سمت غروب که می‌شود جاده را ترک می‌کنند تا کومله‌ها آن‌ها را در گردنه‌هایی که وجود داشت به دام نیندازند، چون هرچه باشد آن‌ها خیلی بهتر از ما به آن گردنه‌ها وارد بودند. با همان ترسی که داشتیم تا آخر شهر رسیدیم که یک آمبولانس جلوی ما ایستاد و سوارمان کرد و در اولین جمله گفت با چه جرئتی این موقع شب به داخل شهر آمده‌اید؟! آنجا بود که فهمیدیم کرد‌ها متوجه شده‌اند ما سرباز هستیم برای همین هم کاری به کارمان نداشته‌اند. یکی از روستا‌هایی که در نزدیکی پایگاه بود کانی سانا نام داشت. روستایی که بیشتر کومله‌ها آنجا بودند توپخانه مریوان نیز پشت این روستا قرار داشت و زمانی که می‌خواستیم به گردان برسیم باید از سه روستا عبور می‌کردیم که یکی از آن‌ها همین کانی سانا بود. این روستا که کومله‌های بسیار زیادی داشت همیشه برای بچه‌های سرباز جای ترسناکی محسوب می‌شد، اما نیرو‌های دلاور رزمنده به خوبی جلوی آن‌ها می‌ایستادند و نمی‌گذاشتند اقدام خاصی انجام دهند." ادامه دارد......
کنت دمارانش 🌀کنت دمارانش رئیس سابق جاسوسی فرانسه در اظهاراتی به ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: شما نمی توانید با یک عقیده به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. شما باید با هر عقیده ای به وسیله عقیده بجنگید. این بار دشمن ما مذهب است.
حضرت امام حسین(ع) درباره برادر مومنت، پشت سر سخنی بگو که دوست داری او پشت سر تو بگویید
❤️ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم : «مَنْ اَمَرَبَالْمَعْرُوفِ وَنَهى عَنْ المُنْكَرِفَهُوخَليفَةُاللّه فى أَرْضِهِ وخَليفَةُرَسُولِ اللّه» ✅ كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند جانشين خدا و پيامبر در روى زمين است. (تفسیر مجمع البیان ج ٢ ص٨٠٧) ما را تو صفا ده به صفای صلوات همراه ملک شو به نوای صلوات گلزار بهشت است بهای صلوات خواهی که شود مشکلت آسان اینک بفرست بر محمد و آل محمد صلوات. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد 🌺🌸🌺🌸🌺🌸 عید مبعث مبارک باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺حرفهای عاشقانه مادر با فرزندشهیدش🌺 💐 ۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامي باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جملات رهبر انقلاب، منتخبی از جملات برگزیده سال ۱۳۹۹
قاطر چشم سفید دو طرف خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر روی قاطر قرار دادیم. به طرف ارتفاعات صعب العبور مشرف بر شهر "پنجوین" حرکت می کردیم که ناگهان در حال عبور از "مال رو" که عبور از آن تنها تخصص خود قاطر ها بود،‌ دیدم قاطر زیر بار مهمات خوابید و حرکت نکرد. او را نوازش کردم،‌ دست به سر و صورت او کشیدم،‌ فایده ای نداشت. لگدی نثارش کردم اما اثری نبخشید و به خود هیچ تکانی نداد. راه عبور سایر قاطر ها و تدارکات را بند آورده بود. کارشناسان امور قاطر ها جمع شدند و طرح می دادند و اما هیچ کدام فایده ای نداشت تا اینکه متخصص تمام عیاری از راه رسید و گفت:" بروید کنار" دم قاطر را گرفت و محکم چرخ داد. قاطر از جای خود بلند شد و به سرعت به طرف بالا حرکت کرد. هنوز در حال تشکر از آن برادر بودم که قاطر تمام مهمات و گالن های آب را به ته دره خالی کرد و به سرعت به راه خود ادامه داد!
جواب معما تست هوش
| 🔅فناوری راهیان .... 🔹راهیان نور یک فناوری جدید برای استفاده از معدن تمام‌نشدنی سال‌های دفاع مقدس است، معنایش این است که همه‌ کشور باید از این استفاده کند و قدر آن را بداند؛ در کتاب‌های ما بیاید، در هنر ما بیاید، در دبیرستان ما و دبستان ما بیاید، در دانشگاه‌های ما راه پیدا کند... (امام خامنه‌ای، 16/12/1395)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣حضرت (مدظله العالی) 📌 «انتخابات در کشور ما یک فرصت بسیار بزرگ است؛ این فرصت را نباید از دست داد. البتّه مخالفین جمهوری اسلامی نمیخواهند جمهوری اسلامی از این فرصت استفاده کند. ... اگر شرکت مردم پُرشور باشد، این یقیناً به آینده‌ی کشور کمک خواهد کرد. البتّه اگر این شرکت پُرشور مردم همراه بشود با یک انتخاب درست که حقیقتاً یک نیروی کارآمد و باایمان و پُر‌انگیزه و علاقه‌مند به کار انتخاب بشود به وسیله‌ی مردم، خب این نورٌعلیٰ‌نور است.» ۹۹/۱۱/۲۹
ذِکرِ إِمروز: 🍃 {إی‌پروردگارِ‌جهانیان} ۱۰۰مَرتَبِہ...
کومله‌ها درجه‌دار‌ها را می‌فروختند یکی دیگر از خاطراتش را برایمان این‌گونه بازگو می‌کند: «یک روز نگهبانی می‌دادم که یک‌باره صدای تیراندازی به گوشم رسید، در نزدیکی محلی که نگهبانی می‌دادم دریاچه مریوان با نیزار وجود داشت. برای همین هر چقدر نگاه کردم هیچ فردی یا حرکتی را ندیدم. یکی دو روز بعد بود که شنیدم کومله‌ها یکی از درجه‌دار‌ها را با شلیک گلوله زخمی کرده‌اند و با مداوای بسیار اندک او را به آن طرف مرز برده و فروخته‌اند.» ظریف ادامه می‌دهد: «آن‌طور که شنیده بودم هر درجه‌داری قیمتی داشت و کومله‌ها آن‌ها را اسیر کرده و به عراقی‌ها می‌فروختند، اما باوجوداین بچه‌های درجه‌دار ترسی از خدمت‌کردن در این منطقه نداشتند، حتی بچه‌بسیجی‌ها که می‌دانستند اگر گیر کومله‌ها بیفتند خونشان ریخته می‌شود و به شهادت می‌رسند بدون هیچ ترس و واهمه‌ای برای مقابله با دشمن داوطلب می‌شدند.» او تأکید می‌کند: «در زمان جنگ بین بچه‌ها تو و من وجود نداشت و همه با هم همدل بودند و حتی حاضر بودند برای یکدیگر از جان مایه بگذارند، حتی زمانی که گرفتار حمله‌های یک‌باره و غافلگیرانه نیرو‌های کومله‌ها می‌شدیم، بچه‌ها خیلی خوب از پس آن‌ها برمی‌آمدند و نمی‌گذاشتند تا آن‌ها کاری انجام دهند.» وی در باره حمله‌های غافلگیرانه کومله‌ها این‌گونه توضیح می‌دهد: «گاهی اوقات پیش می‌آمد که در کمربندی کوه که پایگاه ما بود، کومله‌ها شروع به تیراندازی می‌کردند و زیر بار شلیک آن‌ها نمی‌توانستیم حرکتی بکنیم، اما نمی‌گذاشتیم پیشروی کنند، البته بیشتر این حملات برای خسته‌کردن ما و برخی اوقات هم برای این بود که می‌دانستند ما نیرو‌های پشتیبانی از مهمات هستیم و می‌توانند با از بین بردن ما به مهمات دست پیدا کنند.» ظریف می‌گوید: «گاهی سوله‌هایی زیر زمین پیدا می‌کردیم که به بعثی‌ها و نیرو‌های کومله تعلق داشت. این سوله‌ها بسیار مرتب بود و تخت‌خواب‌هایی برای استراحت آن‌ها وجود داشت. شاید برای شما باورکردنی نباشد در این سوله‌ها نه‌تن‌ها کنسرو، آذوقه، زاغه مهمات و... پیدا می‌شد بلکه حتی وسایل بازی و سرگرمی وجود داشت. ادامه دارد....