من عجیب به نشانه ها اعتقاد دارم..
.
میگفتم باید سر فرصت ببینمش.
وقتی که دلم شور گرسنگی زینب سادات و شیطنت های امیر علی را نزند.
وقتی قبل و بعدش کار مهمی نداشته باشم.
وقتی حالم خوبِ خوب باشد.
من یک عادت گندی دارم، فیلم که میبینم مثل این هیپنوتیزم شده ها میشوم.
گوشم فقط دیالوگهای فیلم را میشنود، چشمم فقط صحنه های فیلم را میبیند و ذهنم مدام در حال یافتن روابط و اتفاقات ماجراست.
بمب هم کنارم بترکد نمیفهمم بسکه غرق در فیلم میشوم.
مامان همیشه میگوید، فاطمه وقتی فیلم میبیند گوش هایش نمیشنود دیگر.
هر بار دیدنش را عقب میانداختم که با فراغ بال، کور و کرِ محیط اطراف شوم و محو در ماجرا.
کم تعریف نشنیده بودم از این شاهکارِ محمد حسین لطیفی.
نه اینکه امروز همه چیز ردیف بوده باشد و ذهنم خالی و ....
فقط انگار دیگر آن نیروی ممانعتم تمام شده باشد، در جواب پیشنهادِ تماشایش شانه بالا انداختم و تسلیم شدم.
امیر علی بهانه میگرفت و زینب سادات تازه بیدار شده بود، دلم آشوب بود و این یعنی هیچ کدام از شرایط ایده آلم مهیا نبود.
اما باید همین امروز میدیدمش.
و همین امروز دیالوگ طلایی بابک حمیدیانی که بروجردی اش جذابتر است را میشنیدم.
آن جاهایی که اوج بحران و مصیبت تکرار میکرد: صبور باش، صبور باش....
من عجیب به نشانهها اعتقاد دارم.
باید سر فرصت اگر عمری باشد یک دل سیر بنشینم و غرق شوم در فیلم.
اما این دیالوگ را همین امروز وقتش بود که بشنوم.
صبور باش، صبور باش....
به حق که تعریفی بود این شاهکار محمد حسین لطیفی..نه شاهکار محمد بروجردی.....
.
#اللهم_أفرغ_علینا_صبرا
#غریب
.
@hiyaam