eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی داخل بقالی محله شد و از بقال قیمت موز و سیب را پرسید؛ مرد بقال گفت: موز دوازده دینار و سیب ده دینار. در این لحظه زنی وارد مغازه شد که بقال او را می شناخت؛ او نیز در همان منطقه سکونت داشت. او نیز قیمت موز و سیب را پرسید که اینبار مرد بقال جواب داد: موز کیلویی سه دینار و سیب پنج دینار! زن گفت: الحمدلله و میوه ها را خواست. مرد اول که هنوز آنجا بود از کار بقال خشگین شد و می‌خواست به خاطر قیمتی که به او داده است با بقال درگیر شود؛ که مرد بقال چشمکی به او زد تا دست نگه دارد و صبر کند تا زن از آنجا برود. بقال میوه ها را به زن داد و زن باخوشحالی گفت الحمدلله بچه هایم میوه خواهند خورد و از آنجا رفت، هر دو مرد شنیدند که چگونه آن زن خدا را شکر می‌کرد. مرد بقال رو به مرد مشتری کرد و گفت : به خدا قسم به تو‌قیمت بالا ندادم! این زن چهار فرزند یتیم دارد و از هیچکس کمکی دریافت نمی‌کند و هرگاه به او می‌گویم میوه یا هر چه می خواهد مجانی ببرد ناراحت می شود؛ اما من دوست دارم به او کمکی کرده باشم و اجری ببرم برای همین قیمت میوه‌ها را ارزان می گویم. من با خداو معامله می کنم و باید رضایت او را جلب کنم . این زن هر هفته یک بار به اینجا می آید به والله قسم هربار که این زن از من خرید می‌کند من آن روز چندین برابر روزهای دیگر سود می‌برم در حالیکه نمی‌دانم چگونه چنین می‌شود و این پولها چگونه به من میرسد! 🌺امام علی علیه‌السلام: هر گاه نادار شدید با صدقه دادن با خدا تجارت کنید. 📙(غرر،ج1ص520). ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌼💖 🌟آه ای کریمه ای ملیکه عمهء سادات ✨با کوله‌باری آمدم لبریز از حاجات 🌟بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را ✨دریاب خانم دختران سرزمینم را (س)🌸 🌼🎉
⚖تفاوت ارث زن و مرد از زبان امام حسن عسگری(ع) ✅ پاسخ به سوال ، درباره تفاوت ارث زن و مرد شخصي به نام ( فهفكي ) كه اشكال تراشي هاي ابن ابي العوجاء يكي از دانشمندان معروف مادي عصر امام صادق عليه السلام در ذهن او نيز راه يافته بود ، به حضور امام حسن عسكري ( ع ) آمد و پرسيد : 💡 چرا در اسلام ، سهم ارث زن نصف سهم مرد است ؟ آيا چنين قانوني ، يكنوع زوركوئي به زن بينوا نيست ؟ ) امام حسن عسكري ( ع ) فرمود : براي زن ، جهاد واجب نيست ، و تاءمين معاش شوهر ، واجب است ( بنابراين در امور ديگري مخارج سنگيني بر عهده مرد است ، نه بر عهده زن ) . فهيفكي مي گويد : پيش خود ( در ذهنم ) گفتم : ابن ابي العوجاء به من گفت : همين سوال را از امام صادق عليه السلام نمودم ، او نيز چنين جواب داد ، ناگاه امام حسن عسكري ( ع ) به من رو كرد و فرمود : ( آري ، اين سوال ، از ابن ابي العوجاء است ، و جواب ما يكي است ، و همه ما امامان به همديگر مربوط ، و مساوي هستيم ) 📚داستانهای از زندگاتی چهارده معصوم(ع) ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - از کریمان سنگ می خواهیم ما زر می رسد - مهدی رسولی.mp3
6.42M
🌸 (س) 💐از کریمان سنگ میخواهیم ما زر میرسد 💐در حرم از آنچه میخواهیم بهتر میرسد 🎤 👏 👌بسیار دلنشین ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
💠شهید باکری، شهرداری که رفتگر شد. 💐اوایل انقلاب بود و مهدی باکری شهردار ارومیه بود. در گرگ و میش سحر، برای خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد که مثل همیشه در حال کار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه ای پوشانده است. نزدیکتر رفتم، او رفتگر همیشگی محله ی ما نبود. کنجکاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدی است. آقا مهدی، شما اینجا چیکار میکنی؟ آقا مهدی علاقه ای به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدی شما شهرداری، اینجا چیکار میکنی؟ رفتگر همیشگی چرا نیست؟ شما رو چه به این کارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلی تلاش کردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدی رو کشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصی نمی دادن می گفتن اگه شما بری، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدی بهش مرخصی داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشمام حلقه زد. هر چی اصرار کردم، آقا مهدی جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش کرد که هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار ارومیه بود. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
♦️حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت . وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ 💠و او حکایت بازگو کرد. 🧔🏻غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. 👱‍♂وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟ - غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟ - آفرین غلام دانا. 🌟- خدا چه میپوشد؟ - رازها و گناه های بندگانش را - مرحبا ای غلام وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی. - چه کاری ؟ - ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم. وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟ و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید. پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
👥روزی گروهی از علمای اهل سنت، علامه ی امینی (یکی از علمای شیعه) را به مجلس مناظره ای دعوت کردند. و از او خواستند دلیل گمراه نبودن شیعه را بگوید: 🦋علامه امینی گفت: آیا این حدیث را از پیامبر قبول دارید که پیامبر در فضیلت دخترش (حضرت زهرا) فرمود که ، زهرا سرور زنان اهل بهشت است؟ تمام علمای اهل سنت در پاسخ گفتند: آری. این حدیث صحیح است. سپس علامه امینی گفت: آیا این حدیث را هم از پیامبر قبول دارید که فرمود ، هر کس که بمیرد ولی امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت و کفر مرده است؟ (یعنی نداند که امام زمانش چه کسی بود) تمام علمای اهل سنت در پاسخ گفتند: آری. این حدیث صحیح است. 📚سپس علامه امینی گفت: آیا در کتاب های معتبر خودتان این مطلب نوشته نشده است که پس از ماجرای به آتش کشیده شدن خانه ی حضرت زهرا، توسط خلیفه ی اول و دوم ، حضرت زهرا ، تا روز آخر عمرش با آنها سخن نگفت؟ 🍂تمام علمای اهل سنت در پاسخ گفتند: آری. این مطلب صحیح است. 🔮علامه امینی در نهایت گفت: پس بنابراین ماجرا از دو حالت خارج نیست: اول) یا اینکه حضرت زهرا به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است (نعوذ بالله) دوم) و یا اینکه حضرت زهرا ، شخص دیگری را امام زمان خود می دانست (یعنی علی بن ابی طالب) ✍نقل شده است که تعدادی از شیوخ حاضر در آن مجلس پس از شنیدن این استدلال علامه امینی به مذهب شیعه ایمان آوردند و بقیه آنها (که ایمان نیاوردند) نیز فقط مجبور به سکوت شدند ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
نقل است در قرن نهم هجری در تبریز کودکی در پشت‌بام بازی می‌کرد، که در حین بازی پایش لیز می‌خورد و از بالا به پایین پرت می‌شود؛ پیرمرد حمّالی که امور زندگی خود را با حمل بار میگذارند كودك را که در حال افتادن بود دید؛ او به زبان محلی خود میگوید: «ساخلیان ساخلار» یعنی «نگهدارنده نگهدار»! در این هنگام بچه آرام پایین آمده، او ‌را میگیرد و بر زمین میگذارد! مردم که شاهد ماجرا بودند حمال پیر را در میان گرفتند، و لباس‌های او را تکه تکه کردند و به عنوان تبرک برداشتند و از او جویا میشدند که چگونه این‌کار را انجام داده؟! آیا او امام زمان است؟!! آیا او‌ از اولیای الهی است؟ و... او پاسخ داد: ای مردم، من آدم فوق‌العاده‌ای نیستم، کشف و کرامت ندارم، اکنون هم کار خارق‌العاده‌ای نکرده‌ام، یک عمر من امر خدا را اطاعت کردم، یک لحظه هم خداوند دعای مرا اجابت کرد. مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد. 🌺بقره آیه 186: و هنگامی که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم؛ پس باید دعوت مرا بپذیرند. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌺👌سعدی در بیان حکایتی می‌گوید: موسی علیه السلام، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت:ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. خدا دعای موسی(ع) را پذیرفت و مرد فقیر را ثروتی زیاد داد پس از چند روز که از مناجات گذشت مرد نزد موسی(ع) باز آمد، موسی(ع)مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت:این چه حالت است؟ گفتند:خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون او را حکم به قصاص فرموده اند. «وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ. الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می‌گشود، در زمین ستم پیشه می‌کردند». (شورا:27) موسی علیه السلام، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔹صوت زیبای آرامشِ جانَست بیا 🔸وَجه پُرنور تو💫از دیده نهانَست بیا 🔹دل عُشاق بِسوزد💔 زغمِ دوریِ تو 🔸قَدعالم ز کمان است بیا😔 🌸🍃
🧚‍♂دل سوختن عزرائیل 🦋روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟ عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت: ✨1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت. ✨2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد. در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌿 یکی از ثروتمندان مشهد به نام عباسقلی خان، شبی با پسرش که فانوس به دست، جلو حرکت می‏کرد تا در شعاع نور فانوس، پدر دید کافی برای طی مسیر داشته باشد، قدم می‏زد. وقتی به جلو کاروانسرای خود رسید، به فرزندش گفت:پسرم! در وصیت نامه نوشته ‏ام و به طور شفاهی نیز به تو می‏گویم که وقتی من از دنیا رفتم، این کاروانسرا را خراب کن و یک مدرسه بناکن. 🌿 پسرش ضمن پذیرفتن این وصیت، فانوس را به پشت سر پدر برد. در نتیجه پدر او نتوانست مسیر و راهش را درست ببیند؛ از اینرو ایستاد و گفت: 🌿 فرزندم! نور باید جلو باشد تا راه روشن کند؛ نور فانوس که پشت سر من است، جلو را روشن نمی‏کند. فرزندش گفت: ای پدر! اگر نوری از پشت سر انسان بیاید به درد راه نمی‏خورد؛ پس چرا وصیت می‏کنی که بعدا اینجا را مدرسه کنم؟! پدرم! نور قبرت را از قبل بفرست. پدر او را تحسین کرد و گفت: مرا خوب نصیحت کردی!!! فردا صبح، پدر چند کارگر آورد و کاروانسرا را تخریب و مدرسه را بنا نمود. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
"خلیفه دوم و دزد بی دست و پا" عبد الرحمن بن عائذ گوید: دزد راهزنی که یک دست و یک پای او به عنوان حد شرعی قطع شده بود، را به نزد عمر بن الخطاب آوردند عمر فرمان داد تا پای دیگر او را نیز فطع نمایند. امام علی (ع) که در آنجا حاضر بود خطاب به عمر فرمود: خدای عزوجل می فرماید: انما جزآء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فساداً ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض**مائده/ 33، ترجمه: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می کند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند) فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا (چهار انگشت) از دست (راست) و پای (چپ) آنها به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود، تبعید گردند. *، تو دست و پای این مرد را قطع نموده ای بنابراین نمی توانی پای دیگر او را نیز قطع کنی چون در این صورت توان ایستادن و حرکت را از او سلب نموده ای. حال، یا باید او را تعزیر نموده و یا این که به زندان بیفکنی، عبد الرحمن گوید: عمر آن مرد را به زندان افکند 📚ر.ک: الغدیر 6/ 136 به نقل از: السنن الکبری (بیهی) 8/ 274، کنزالعمال 3/ 118. ***. 📓فان کان لا یدری فتلک مصیبه - و ان کان یدری فالمصیبه اعظم ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✅ پاداش یک گواهی ✍حضرت یوسف(علیه السلام) در کاخ خود بر روی تخت پادشاهی نشسته بود. جوانی با لباسهای چرکین از کنار کاخ او گذشت. جبرئیل در حضور آن حضرت بود. نظرش به آن جوان افتاد. گفت: یوسف! این جوان را می‌شناسی؟ یوسف(ع) گفت: نه! جبرئیل گفت: این جوان همان طفلی است که پیش عزیز مصر، در گهواره به سخن درآمد و شهادت بر حقّـانیّت تو داد. یوسف(ع) گفت: عجب! پس او بر گردن ما حقّی دارد. با شتاب مأمورین را فرستاد، آن جوان را آوردند و دستور داد او را تمیز و پاکیزه نمودند و لباس‌های پر بها و فاخر بر وی پوشاندند و برایش ماهیانه حقوقی مقرّر نموده و عطایای هنگفتی به او بخشیدند. جبرئیل با دیدن این منظره، تبسّم کرد. یوسف(علیه السلام) گفت: مگر در حق او کم احسان کردم که تبسّم می‌کنی؟ جبرئیل گفت: تبسّم من از آن جهت بود که مخلوقی در حق تو که مخلوق هستی، بواسطه ی یک شهادت بر حق در زمان کودکی از این همه إنعام و احسان برخوردار شد. حال خداوند کریم در حق بنده ی خود که در تمام عمر، شهادت بر توحید او داده است، چقدر احسان خواهد کرد؟! 📚پندهای جاویدان، ص220 ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💠شيطان و امام زمان(ع) ✍در روايت آمده که: ابليس با وجود مقدس امام زمان (عج) نيز مقابله خواهد کرد. وقتي امام زمان (روحي له الفداء) ظهور نمايند، منادي، ندا خواهد داد که: «هذا بقيه الله فاتّبعوه» يعني اين شخص، بقيه الله است از او اطاعت کنيد. در مقابل اين منادي الهي، شيطان نيز بالاي سر سفياني که از دشمنان امام زمان(عج) است ندا مي دهد که اين شخص يعني سفياني بقيه الله است و مردم را به تبعيت از او دعوت مي کند و از قدرت شيطاني خود به او هم مي دهد.(3) ✍اسحاق بن عمّار گويد: روزي محضر شريف امام جعفر صادق(ع) شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن (ربِّ فانظرني الي يوم يبعثون، قال انّک من المنظرين، الي يوم الوقت المعلوم) سؤال کردم که آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زماني است؟ ✍حضرت فرمود: آيا فکر مي کني تا قيامت و صحراي محشر باشد؟! خير چنين نيست، بلکه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمد(ص) مي باشد؛ چون امام زمان(عج) ظاهر گردد و قيام کند، وارد مسجد کوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مي نشيند و مي گويد: واي از اين روز که چه روز سختي است. پس از آن امام زمان(ع) از موهاي جلو سر او مي گيرد و گردنش را مي زند و او را به قتل مي رساند. بنابراين، مهلت شيطان تا آن روزي خواهد بود که به دست پر توان حضرت صاحب الزمان(عج) به هلاکت ابدي خواهد رسيد. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼💖 🌟آه ای کریمه ای ملیکه عمهء سادات ✨با کوله‌باری آمدم لبریز از حاجات 🌟بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را ✨دریاب خانم دختران سرزمینم را (س)🌸 🌼🎉
💠امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: 🕍بنی اسرائیل به سلیمان علیه السلام گفتند: پسرت را جانشین خود بر ما بگذار. سلیمان فرمود: او شایسته این كار نیست. وقتی آنها بر خواسته خود پافشاری كردند، سلیمان فرمود: چند سؤال از او می­پرسم، اگر درست پاسخ داد، او را جانشین خود می­كنم؛ سپس از او پرسید: ای فرزندم! طعم آب و طعم نان چیست؟ سبب زیر و بمی صدا چیست؟ جایگاه عقل در بدن كجاست؟ سبب خشونت و ملایمت چیست؟ سبب خستگی و آسایش بدن چیست؟ سبب بهره­مندی و بی­نصیبی بدن چیست؟ پسرش به هیچ یك پاسخ نداد. آن گاه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: طعم آب، زندگیست و طعم نان، نیروست و سبب زیر و بمی صدا، گوشت كلیه­هاست و جایگاه عقل، در مغز است، مگر نمی­بینی به كسی كه كم عقل است می­گویند: چقدر سبك مغزی! و سبب خشونت و ملایمت، دل است و این همان كلام خداوند متعال است كه فرمود: «فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ»«5» [پس وای بر آنان كه از سخت‌دلی یاد خدا نمی‌كنند.] و سبب خستگی و آسایش بدن، دو پاست كه اگر در راه رفتن خسته شوند، بدن خسته می­شود و اگر در آسایش باشند، بدن در آسایش است و سبب بهره­مندی و بی­نصیبی بدن، دو دست است كه اگر انسان آنها را به كار اندازد، بدن را بهره می­رسانند و اگر به كارشان نیاندازد، چیزی نصیب بدن نمی­كنند. 📙تفسیر قمی، ج 2، ص 209. ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
⛪️پدر صمعان در روستایی میگذشت که شیطان رادیدکه توسط میکائیل فرشته زخمی شده بودو پدر روحانی با دیدن این صحنه خوشحال شدو.‌‌.. 🔥شیطان گفت: دشمنیِ من با بشریت، از دشمنی تو با جان خویش بیشتر نیست ای كشیش. تو به میكائیل آفرین می گویی،در حالی كه او برایت هیچ فایده ای نداشته است؛ و مرا دشنام می دهی، حال آنكه من مایهٔ راحتی و آسایش ات بوده و هستم. مگر نه این كه وجود من، موجب رونق بازار تو و نامم سرمایه كسب و كار توست؟ 🔥اگر شیطان بمیرد و مبارزه با او منتفی گردد، چه شغلی را بر عهدهٔ تو خواهند نهاد؟ تو كه پدر روحانی هستی، چطور نمی دانی كه تنها وجود شیطان می تواند سیم و زر را از جیب مؤمنان،به جیب های واعظان و سخنوران سرازیر می كند؟ تو كه عالمی دانا هستی،چطور نمی دانی كه با نابود شدن علت، معلول نیز از بین می رود؟ چطور راضی می شوی كه من بمیرم و تو، جایگاه خود را از دست بدهی و نان زن و بچه ات را آجر كنی؟! کاروان ها و طوفان ها 🖌جبران خلیل جبران ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
یکی از فضلا نقل می کند که در اثر مطالعه به نوعی چشم درد مبتلا شدم که نقطه کوری در چشمم پیدا شد کم کم این درد شدت گرفت تا اینکه به یک متخصص چشم در تهران مراجعه کردم با تزریق یک آمپول چشمم خوب شد بعد از دو ماه دوباره مرض عود کرد که مجدداً با تزریق آمپول بهبود یافت ولی بعد از مدتی دوباره گرفتار شدم که دکتر ها این مرض را غیر قابل علاج تشخیص دادند . خواستم برای درمان به خارج از کشور بروم اما پزشکان گفتند که درمان ناپذیر است من نا امید به نماز آیت الله بهجت رفتم بعد از نماز پشت سر ایشان راه افتادم وقتی دیگران سوالات خود را پرسیدند و رفتند آقا متوجه من شدند فرمودند بفرمایید با همان حالت بغض ماجرا را عرض کردم ایشان فرمودند بعد از نمازهای یومیه دستهایت را به چشمانت بگذار و یک آیة الکرسی تلاوت کن و بعد بگو: ( اللهم احفظ حدقتی بحق حدقتَی علی ابن ابیطالب (ع) خدایا! به حق دو حدقۀ چشم حضرت علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (ع)، دو حدقۀ چشم مرا حفظ کن!) ایشان نقل کردند که شش ، هفت روزی به دستور آقا عمل کردم که چشمانم به طور کامل خوب شد . ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🤲! به مردی از بنی اسرائیل خبر دادند که سه دعایش به درگاه الهی مستجاب خواهد شد. مرد نیز پیش همسر خود رفت و جریان را برای وی نقل کرد. زن اصرار کرد که یکی از دعاها را درباره او انجام دهد. مرد هم پذیرفت. آنگاه زن گفت از خدا بخواه من یکی از زیباترین زنان دنیا باشم. مرد دعا کرد و همسرش زیباترین زن زمان خود گشت. مدتی نگذشت که زن شدیداً مورد توجه پادشاهان هواپرست و جوانان ثروتمند و عیاش قرار گرفت، و به شوهر پیر و فقیر خود بی اعتنا شده و روش ناسازگاری و بد رفتاری را به همسرش در پیش گرفت. مرد مدتی با او مدارا نمود اما هنگامی که دید روز به روز اخلاق او بدتر می شود دیگر رفتارش قابل تحمل نیست، دعا کرد خداوند او را به صورت سگی در آورد و دعای دومش هم مستجاب شد. دراین هنگام فرزندان آن زن دور پدر جمع شده گریه و ناله کردند و اظهار داشتند که مردم ما را به سبب این که مادرمان به صورت سگی در آمده ملامت می کنند؛ آنها از پدر خواستند تا دعا کند مادرشان به صورت اولیه باز گردد. مرد دعا کرد و زن به حال اول خود بازگشت. و بدین گونه سه دعای مستجاب آن مرد هدر رفت. 📙محمود ناصری، داستانهای بحارالانوار، ج1، داستان78 ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
روزی روزگاری شیطان به فکر سفر افتاد. با خود عهد کرد تازمانی که انسانی نیابد که بتواند او را به حیرت وا دارد، از این سفر بر نگردد. نیم دو جین روح را در خورجین ریخت. نان جویی بر داشت و به راه افتاد.رفت و رفت و رفت. هزاران فرسنگ راه رفت تا اینکه تردید در دلش جوانه بست که شاید تصمیم غلطی گرفته باشد.در هیچ کدام از جاده های دنیا به هیچ بنده ای که .توجه او را جلب کند ویا حتی کنجکاوی او را بر انگیزد، بر نخورد. دیگر داشت خسته می شد. تصمیم گرفت به مکان مقدسی سر بزند؛ ولی حتی آنجا هم،که همیشه مبارزه ای ریشه دار از زمانهای دور، علیه او جریان داشت، هیچ چیز نتوانست حیرت زده اش کند. دلسرد و نا امید وافسرده در سایه درختی ایستاده بود که رهگذری گرما زده باکیفی بر دوش کنار او ایستاد. کمی که استراحت کرد خواست به رفتنش ادامه دهد. مرد قبل از اینکه به راه خود ادامه دهد، به اوگفت:"تو شیطان هستی!"ابلیس حیرت زده پرسید:"از کجا فهمیدی؟!"" از روی تجربه ام گفتم. ببین من فروشنده دوره گردم. خیلی سفرمی کنم و مردم را خوب می شناسم . در نتیجه در همین ده دقیقه ای که اینجا هستیم، تو را شنا ختم. چون:مثل کنه به من نچسبیدی، پس مزاحم یا گدا نیستی ! از آب و هوا شکایت نکردی، پس احمق نیستی ! به من حمله نکردی، پس راهزن نیستی ! به من حتی سلام نکردی، پس شخص محترمی نیستی ! از من نپرسیدی داخل کیفم چه دارم، پس فضول هم نیستی ! حالا که نه مزاحمی، نه احمق، نه راهزن، نه محترم، نه فضول پس آدمیزاد نیستی ! هیچ کس نیستی ! پس خود شیطانی !" شیطان با شنیدن این حرفها کلاه ازسر برداشت و کله اش را خاراند. مرد با دست به پاها یش زد و گفت:"خوبه! تازه، شاخ هم که داری!" ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا