eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺🔹🔺🔹🔺🔹🔺🔹 🔆يتيم نواز! 💫كودك يتيمى به حضور رسول خدا (ص ) آمد و چنين عرض كرد: پدرم از دنيا رفته ، مادرم ، بينوا و بى بضاعت است ، خواهرم ، شوهر و سرپرست ندارد، از چيزهائى كه خدا به تو عنايت فرموده به من اطعام كن ، تا خداوند خشنود گردد. 💫پيامبر (ص ) تحت تاءثير قرار گرفت به او فرمود: چقدر نيكو سخن مى گوئى ؟. 💫سپس به بلال حبشى فرمود با شتاب به حجره هاى همسران من برو، و جستجو كن ، اگر چيزى از طعام هست بياور. بلال رفت و به جستجو پرداخت و مشتى خرما كه 21 عدد بود، يافت و به حضور پيامبر (ص ) آورد. 💫پيامبر مهربان اسلام (ص ) خرماها را سه قسمت كرد، هفت عدد آن را به آن كودك يتيم داد، و فرمود بقيه را بگير، هفت عدد آن را به مادرت بده و هفت عدد ديگر را به خواهرت بده ، كودك يتيم در حالى كه خوشحال بود از نزد رسول خدا (ص ) رفت ، در اين هنگام ، معاذ (يكى از اصحاب ) برخاست و دست نوازش بر سر آن كودك يتيم كشيد و با گفتارى مهرانگيز، كودك را تسلى خاطر داد. پيامبر (ص ) به معاذ فرمود: 💫اى معاذ! تو و اين كار تو را ديدم ، همينقدر بدان ، هر كس سرپرستى يتيمى كند، و دست نوازش بر سر او بكشد، خداوند بهر موئى كه از زير دستش ‍ مى گذرد، حسنه و پاداش خوبى به او مى دهد، و گناهى از گناهان او را محو مى كند، و بر درجه و مقام معنوى او مى افزايد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى حکایت .
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁 🔆شير است نه گاو 💥مردى روستايى، گاو خود را در آخور بست و به سراى خود رفت . شيرى آمد، گاو را خورد و در جاى او نشست . 💥مدتى گذشت . مرد روستايى به آخور آمد تا گاو را آب و علف دهد . آخور چنان تاريك بود كه روستايى ندانست كه در جاى گاو، شيرى درنده نشسته است . بر سر شير آمد و دست بر پشت او مى‏كشيد و مى‏نواخت. 💥شير در زير نوازش‏هاى دست روستايى، به خنده افتاد و پيش خود گفت: راست است كه مى‏گويند آدميان، دوست مى‏رانند و دشمن مى‏نوازند . اگر مى‏دانست كه چه كسى را مى‏نوازد، زهره‏اش پاره مى‏شد و جان مى‏داد. آرى، آدمى گاه آرزوى چيزى يا كسى را مى‏كند كه اگر حقيقت آن چيز يا كس را مى‏دانست و مى‏شناخت، مى‏گريخت، و چون دشمن خويش را نمى‏شناسد، گاه عمر خود را در خدمت او صرف مى‏كند، و در همه عمر عاشق او است! 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى حکایت .
[خوشبختى به اين نيست كه به همه ى چيزهايى كه ميخواى برسى به اينه كه از همه ى چيزهايى كه دارى لذت ببری..🌳♥️] .
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
اعتراضات و انتقادات عجیب! خیابانی به رئیسی 😕😕👇👇 http://eitaa.com/joinchat/244711455C8f3480a26a
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
پیشگویی خانوم لبنانی (لیلی عبدالطیف) از آینده ایران که مو به مو درست در میاد 😱😱 از پیش بین سقوط هلکوپتر در دی ماه و.... 🤦‍♂ مو به تن آدمو سیخ میکنه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3602645011Ccd72257cb7
چشم ‌انداز زیبای منطقه ‌ی باگان میانمار که در این تصویر به نمایش درآمده، جادویی است. .
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 کنار تو❣ برای من بهترین جای دنیاست...😍❤️‍🔥💞🍃💋 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهی در این 🧡شب سرد زمستانی 💫سلامتی را 🧡نصیب خانواده هایمان 💫دلخوشی را 🧡نصیب خانہ هایمان 💫و آرامش را 🧡نصیب دلهایمان بگردان 💫خونہ دلتون گرم 🧡شبتون خـوش و سراسر آرامش .
🍁امام حسین علیه‌السلام در کودکی بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم وارد شد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «او را نگه‌دار!»، پس او را می‌بوسید و گریه می‌کرد. 🍂امام حسین علیه‌السلام عرض می‌کرد: «چرا گریه می‌کنید؟» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای پسرم! جایگاه شمشیرها را می‌بوسم و گریه می‌کنم.» 📚بحارالانوار، ج 44، ص 261 🍁🍁امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «کسی که عمرش طولانی شود، به داغ عزیزان و دوستان، داغدار شود.» 📚غررالحکم، ج 1، ص 602 حکایت .
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔑هر رای یک قطعه ی کوچیک اما کلیدی برای راه انداختن چرخهای تولیده. نه فقط تولید ابزار و دارو و امکانات، که برای تولید امید. تولید امید برای آیندگان؛ برای تبدیل کردن یک ذره به خورشید. .
🌸🍃🌸🍃 در جریان بنی قریظه ، به خاطر خیانتی که یهودیان به اسلام و مسلمین کردند ، رسول اکرم (ص ) تصمیم گرفت که کار آنها را یکسره کند . یهودیان از پیامبر(ص ) خواستند تا ابولبابه را پیش آنها بفرستد تا با او مشورت نمایند . پیامبر اکرم (ص ) فرمود : ابولبابه ! برو ، ابولبابه هم دستور آن حضرت را اجابت کرده و با آنها به مشورت نشست . اما او در اثر روابط خاصی که با یهودیان داشت ، در مشورت منافع اسلام و مسلمین را رعایت نکرد و یک جمله ای را گفت و اشاره ای را نمود که آن جمله و آن اشاره به نفع یهودیان و به ضرر مسلمانان بود . وقتی که از جلسه بیرون آمد ، احساس کرد که خیانت کرده است ، اگر چه هیچ کس هم خبر نداشت . اما قدم از قدم که بر می داشت و به طرف مدینه می آمد ، این آتش در دلش شعله ورتر می شد . به خانه آمد ، اما نه برای دیدن زن و بچه ، بلکه یک ریسمان از خانه برداشت و با خویش به مسجد پیامبر آورد و خود را محکم به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت : خدایا تا توبه من قبول نشود ، هرگز خودم را از ستون مسجد باز نخواهم کرد . گفته اند فقط برای خواندن نماز یا قضای حاجت یا خوردن غذا دخترش می آمد و او را از ستون باز می کرد و مجددا باز خود را به آن ستون می بست و مشغول التماس و تضرع می شد و می گفت : خدایا غلط کردم ، گناه کردم ، خدایا به اسلام و مسلمین خیانت کردم ، خدایا به پیامبر تو خیانت کردم ، خدایا تا توبه من قبول نشود همچنان در همین حال خواهم ماند تا بمیرم . این خبر به رسول اکرم (ص ) رسید . فرمود : اگر پیش من می آمد و اقرار می کرد ، در نزد خدا برایش استغفار می نمودم ولی او مستقیم نزد خدا رفت و خداوند خودش به او رسیدگی خواهد کرد . شاید دو شبانه روز یا بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان بر پیامبر اکرم (ص ) در خانه سلمه وحی نازل شد و در آن به پیامبر خبر داده شد که توبه این مرد قبول است . پس از آن پیامبر فرمود : ای ام سلمه ! توبه ابولبابه پذیرفته شد . ام سلمه عرض کرد : یا رسول الله ! اجازه می دهی که من این بشارت را به او بدهم ؟ فرمود : مانعی ندارد . اطاقهای خانه پیامبر هر کدام دریچه ای به سوی مسجد داشت و آنها را دور تا دور مسجد ساخته بودند . ام سلمه سرش را از دریچه بیرون آورد و گفت : ابولبابه ! بشارتت بدهم که خدا توبه تو را قبول کرد . این خبر مثل توپ در مدینه صدا کرد ، مسلمانان به داخل مسجد ریختند تا ریسمان را از او باز کنند ، اما او اجازه نداد و گفت : من دلم می خواهد که پیامبر اکرم (ص ) با دست مبارک خودشان این ریسمان را باز نمایند . نزد پیامبر(ص ) آمدند و عرض کردند : یا رسول الله ابولبابه چنین تقاضایی دارد ، پیامبر به مسجد آمد و ریسمان را باز کرده و فرمود : ای ابولبابه توبه تو قبول شد ، آنچنان پاک شدی که مصدق آیه : یحب التوابین و نحب المتطهرین گردیدی . الان تو حالت آن بچه را داری که تازه از مادر متولد می شود ، دیگر لکه ای از گناه در وجود تو نمی توان پیدا کرد . بعد ابولبابه عرض کرد : یا رسول الله ! می خواهم به شکرانه این نعمت که خداوند توبه من را پذیرفت ، تمام ثروتم را در راه خدا صدقه بدهم . پیامبر فرمود : این کار را نکن . گفت : یا رسول الله اجازه بدهید دو ثلث ثروتم را به شکرانه این نعمت صدقه بدهم . فرمود : نه . گفت : اجازه بده نصف ثروتم را بدهم . فرمود : نه . عرض کرد : اجازه بفرمایید یک ثلث آن را بدهم . فرمود : مانعی ندارد . .